رویکردهای تبیینی اختلال نارساخوانی
در این باره نیز مانند بیشتر موضوعهای روانشناسی به علت پیچیدگی و درهمتنیدگی عاملان موثر در آن نظریههای متعددی وجود دارد که به اختصار به توضیح برخی از این عوامل میپردازیم.
تقارن نیمکرههای مغز
مغز انسان از دو نیمکره راست و چپ تشکیل شده است که این دو نیمکره توسط جسم پینهای به هم وصل شدهاند. نیمکره راست بیشتر در کنترل ساخت و ایجاد تشخیصها پیچیده دیداری و فرایندهای غیرکلامی و آگاهیهای ادراکی نظیر موسیقی و رمزهای ریاضی نقش دارد . بکیر، دو نوع متفاوت از خوانندهها (ادراکی و زبانی) را شناسایی کرد که هر کدام ترجیحات نیمکرهای متفاوتی داشتهاند و هر نوعی التزامهای آموزشی خاصی دارد. در خوانندههای ادراکی سبک پردازش وابسته به نیمکره راست است و در نتیجه میتوانند درک خوبی از مواد خواندنی پیدا کنند اما در زمینه دقت در موارد خواندن ضعیف عمل میکنند؛ از طرف دیگر خوانندههای به اصطلاح زبانی از نیمکره چپ بهره بیشتری میبرند و دقت بیشتری دارند اما در برخی موارد بیش از اندازه به نیمکره چپ متکی هستند و ممکنست درکشان از موادخواندنی کمتر از گروه ادراکی باشد.
وود ، به نقش قشر بینایی اهمیت بیشتری میدهد و برگردان سریع نوشتار به آوا و بیان را ناشی از سلامت این بخش این عامل را در خواندن، کلیدیتر از بقیه میداند. به نظر ایشان مغز از توانمندیهای دیداری-فضایی بالایی برخوردار میباشد و این توانایی به فهم اطلاعات مختلف و بسیار پیچیده آوایی کمک میکند.
عوامل دیداری
بعضی پژوهشگران به شواهدی دست یافتهاند که بیانگر تاثیر عوامل دیداری در نارساخوانی است. اون و همکاران، به شواهدی اشاره کردهاند که بر مبنای آنها کودکان نارساخوان در سلولهای بزرگ مرتبط با قشر بینایی دارای مشکل هستند. استاین ، نقش ناهمخوانی دید دو چشمی و ناهمگرایی آنها را برجستهتر میبیند و ویلکینس ، نشان داده است که کودکان و بزرگسالان نارساخوان در بعضی پردازشهای دیداری از تصاویر رنگی استفاده بیشتری میبرند. استاین ، با ملاحظه نظریه مگنوسلولا ، این فرضیه را مطرح کرده است که سلولهای بزرگ در افراد نارساخوان در همه مسیرهای حسی مرتبط با خواندن (دیداری و شنیداری) به شکل ناقص عمل میکنند که این خود اختلال شنیداری به اختلالهای واجی و آوایی نامیده میانجامد. در پژوهشهای دیگری به مشکلات خاصی از جمله حساسیت دیداری ضعیف، ناپایداری دیداری و نداشتن تمرکز در افراد نارساخوان اشاره شد که همه شواهدی از نقص مگنوسلولا در افراد نارساخوان هستند .
عوامل شناختی و پردازشی
نظریهپردازان پردازش شناختی بر این باورند که وجود نقص در فرایندهای شناختی یا روانشناختی از اختلال کارکرد مغز ناشی میشود که یکی از عوامل بروز نارساخوانی به شمار میآید. فرایندهای شناختی درون سیستم اعصاب مرکزی رخ میدهند و شامل حافظه، توجه و ادراک میگردند . برای درک بهتر فرایندهای شناختی که بنحوی با موثرتر عمل کردن فرد در خواندن مربوطاند، پژوهشگران این فرایندها را به دو گروه فرایندهای دور و فرایندهای نزدیک طبقهبندی کردهاند. فرایندهای دور عبارتند از فرایندهایی که اگر چه به نحوی با یادگیری خواندن ارتباط دارند اما این ارتباط تنگاتنگی نیست که شامل مهارتهای کلی شناختی مانند توانایی زبانی و حافظه میشود. در مقابل فرایندهای نزدیک درگیر در خواندن با مهارتهای بازیابی اطلاعات از جمله فرایندهای نزدیک هستند. در سالهای اخیر روانشناسی شناختی توجه ویژهای به تکالیف آموزشی و یادگیری به ویژه قلمرو خواندن داشته است .
فراشناخت ویادگیری
فراشناخت نقش بسیار برجستهای در یادگیری دارد چرا که دربرگیرنده آگاهی دانش یادگیرنده از تفکر یادگیری است. پاکدایانا و همکاران ، در تحقیقات خود نشان دادهاند که کودکان نارساخوان، آگاهی فراشناختی ضعیفی دارند و این وضعیت آنها را وادار میکند که برای خواندن و هجیکردن، رفتارهای یادگیری نامناسب و غیرمتعارف از خود بروز دهند؛ به عبارت دیگر به دلیل نقص فراشناختی، این کودکان از سبک خاص یادگیری استفاده میکنند که کم اثرتر است. به همین دلیل پژوهشگران توصیه میکنند در کنار آزمونهای مربوط به آگاهیهای فراشناختی، سبکهای یادگیری را هم به این افراد آموزش دهند .
عوامل وراثتی
در حقیقت میتوان گفت که هم آیندهنگری و هم گذشتهنگری ، نشانگر این موضوع هست که نارساخوانی یک اختلال پایدار و مزمن هست، به علاوه خوانندگان خوب و ضعیف تمایل به حفظ وضعیت خود در طول زمان دارند. از دیدگاه دیگر نارساخوانی ارثی است . تاریخچه خانوادگی یکی از مهمترین عوامل خطر میباشد. طبق آمار حدود 23 تا 65 درصد از کودکانی که یک والد نارساخوان دارند، گزارش اختلال دادند . شیوع آن میان برادران و خواهران اشخاص مبتلا حدود 40 درصد است و نرخ شیوع میان والدین حدود 27 تا 49 درصد است . علیرغم ماهیت خانوادگی قوی، هر دو نوع انتقال نهفته و آشکار مکرر در یک خانواده مشاهده شده است. این دادهها توام با یک سببشناسی پیچیده هست، مطالعات وراثتپذیری نشان داده است که 44 تا 77 درصد پراکندگی (واریانس) به واسطه عوامل ژنتیکی و باقیمانده پراکندگی به واسطه عوامل محیطی توضیح داده میشوند . این عوامل ژنتیکی، ژنهای هم ردیفی هستند که به طور هماهنگ در شکلگیری فنوتیپ نارساخوانی فعالیت میکنند. به خاطر این ماهیت پلیژنیک (دارای قوه تشکیل)، الگوهای انتقالی درهمریخته ایجاد میگردد که از قوانین مندل پبروی نمیکند که اختلال نهفته و آشکار مرتبط با جنسیت را کنترل میکند. این موضوع در باب اهمیت ژنتیک در نارساخوانی نخستین بار در سال 1907 توسط جیمز هنشلوود چشم پزشک اسکاتلندی مطرح شد که طی گزارش خود، 4برادر با کوری کلمه را میان 11 خواهر و برادر در یک خانواده توصیف کرد. در این شرایط مکرر، هنشلوود آن را یک سنخ خانوادگی فرض کرد هر چند که اصطلاح “کوری کلمه” جای خود را به نارساخوانی داد اما این موضوع ارزشمند است که وی برای نخستین بار سببشناسی ژنتیکی را مطرح کرد . دبرهریتزن ، بر اساس تحقیقات خود، وجود عامل ژنتیک را در نارساخوانی غیرقابل انکار دانسته است. وی در بررسی همشکمان نشان داد که 84 درصد از 31 زوج همشکم تک تخمکی و 29 درصد از 31 زوج همشکم دو تخمکی در عین حال به نارساخوانی مبتلا بودند. وجود همبستگی بین نارساخوانی و تاخیر زبان را نیز به عنوان دلیل دیگری برای وجود عامل ژنتیک ذکر کرد، چرا که تاثیر عامل خانوادگی در تاخیر زبان آشکار است و یک سوم نارساخوانها نیز به آن مبتلا هستند .
منبع
آقاجانی،نورا(1392)، اثربخشی آموزش نرمافزار انبک بر بهبود حافظه فعال دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ، دانشگاه آزاد اسلامی گیلان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید