روي آوردهاي نظري دربارة عزت نفس
نظرية ويليام جيمز : تحليل ويليام جيمز در کتاب اصول روانشناسي وي آمده است. او نتيجه گرفت که آرزوها و ارزشهاي انسان نقش اصلي را در توجه به خويشتن بازي ميکند. يعني شخص پيشرفتهايي را که در رسيدن به اين آرزوها دارد مورد ارزيابي قرار ميدهد. اگر در رسيدن به آرزوهاي خود موفق نباشد عزت نفس وي کاهش مييابد.
ويليام جيمز، فرمول زير را ارائه ميدهد: عزت نفس = ادعاها / موفقيتها؛ بر اساس اين فرمول، تقسيم موفقيتها بر ادعاها، عزت نفس، ناميده ميشود.
جيمز ميگويد: همه افراد ، سعي ميکنند حقارت را از خود دور کنند. او به خود اجتماعي توجه زيادي دارد و به زمينههايي مانند دوستان،همسر، خانه و خانواده بيشتر اهميت ميدهد. مثلاً اگر فردي داشتن يک همسر با شغل معلمي را براي خويش شايسته ميداند، ميزان موفقيت او در رسيدن به اين هدف ، عزت نفس خانوادگي او رامشخص ميکند.
نظريه راجرز : راجرز، عزت نفس را ارزيابي مداوم شخص، نسبت به ارزشمندي خويشتن خودميداند.از ديد راجرز،عزت نفس ، نوعي قضاوت نسبت به ارزشمندي وجود خوداست.اين صفت در انسان حالت عام داردومحدود نيست.کوپر اسميت، با به کار بردن مفاهيم و روشهاي راجرز در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيد که کودکاني که عزت نفس بيشتري دارند،افرادي هستند که احساس اعتماد به نفس، استقلال خلاقيت و خودعمل ميکنندو به راحتي تحت تأثير و نفوذ عوامل محيط ، قرار نميگيرند.
طبق نظر راجرز، اين احساسات عزت نفس، در اثر ؛نياز به توجه مثبت ديگران به وجود ميآيد. نياز به توجه مثبت ديگران در قالب بازخوردها ، برخوردهاي گرم و محبت آميز، احترام، صميميت، پذيرش و مهرباني از طرف محيط و بخصوص اولياي کودک دريافت ميشود.راجرز،معتقد است که کودک از همان اوان زندگي به محبت و مهرباني احتياج دارد و اگر والدين کودک، محبت بدون قيد و شرطي به او بکنند، بعدها از چنان عزت نفسي برخوردار ميشوند که لزومي به طرد کردن تجارب واقعي نميبيند. ليکن اگر اولياي کودک به طور مشروط ، به او محبت بکنند، کودک تجربههايي را که با خود پنداشتِ او هماهنگ نباشند، طرد و انکار ميکند. به نظر راجرز ، اصل و ريشة خود پنداشت و علت تلاش درجهت حفظ ثبات و هماهنگي آن کوشش کودک براي کسب و حفظ محبت است.
نظريه جيمز ميد: ميد فرآيندهاي سازگاري با گروه اجتماعي را مهم ميداند. او معتقد است که تصورات و نگرشهاي شخص نقش زيادي در زندگي او دارند. اين تصورات ميتواند مربوط به موفقيتهاي دروني يا بيروني باشند. نکتهاي که بايد به آن توجه کرد اين است که تصورات شخص ، بر اساس بازخوردي که از نظر ديگران به دست ميآيد تشکيل ميشود. بنابراين شخص خصوصيات خود را به گونهاي درک ميکند که ديگران آن خصوصيات را به وي نسبت ميدهند. او نتيجه گرفت عزت نفس، بر اثر انعکاس ارزيابيهاي ديگران به وجود ميآيد. و اين اجتماع است که براي افراد معيارهاي زندگي را تعيين ميکند. يا به عبارت ديگر نظرات ديگران در شخص دروني ميشود و عزت نفس او را تشکيل ميدهد.
نظريه مازلو : همه افراد، به يک ارزشيابي ثابت و استوار و معمولاً عالي از خودشان، همچنين به عزت نفس و احترام به ديگران تمايل يا نياز دارند. بنابراين اين نيازها را ميتوان در دو مجموعه فرعي طبقهبندي کرد. اول اين که اينها عبارتند از اندازه تمايل به قدرت، موفقيت، کفايت، سيادت، شايستگي، اعتماد در رويارويي با جهان و استقلال و آزادي. دوم اين که چيزي در ما است که ميتوانيم آن را در تمايل به اعتبار يا حيثيت، شهرت و افتخار، برتري، معروفيت، توجه و اهميت، حرمت و يا تحسين بناميم.
اين نيازها بطور نسبي موردتأييدآلفردآدلرو پيروانش قرار گرفته است وفرويدآنراتقريباً ناديده گرفته است.بهر حال امروزه اهميت محوري آن بطور فزايندهاي مورد توجه گسترده روانتحليلگران ونيز روانشناسان باليني قرار ميگيرد.ارضاي نياز به عزت نفس از نظر مازلو ، به احساساتي از قبيل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لياقت، کفايت و مفيد و مثمر ثمر بودن در جهان منتهي خواهد شد.
اما بياعتنايي به اين نيازها، موجب احساساتي از قبيل حقارت، ضعف و درماندگي ميشود. اين احساسات به نوبه خود يا به وجود آورنده دلسردي و يأس اساسي خواهند شد و يا اين که گرايشهاي رواننژنداني يا جبراني را به وجود خواهد آورد. ارزشيابي ضرورت خود بنيادي و درک اين مطلب را که مردم بدون آن چقدر احساس درماندگي ميکنند، ميتوان به آساني از طريق مطالعه رواننژندي ناشي از ضربه شديد روحي به دست آورد. به نظر مازلو ، عدم ارضاي نياز به عزت نفس زمينه ساز اختلال افسردگي است. به همين دليل فرد افسرده خود را آدم بيارزشي ميداند.
منبع
افتخاری،فرزانه(1392)، اثر درمان فراشناختي در افزايش عزت نفس و کاهش پرخاشگري نوجوانان بزه کار،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید