رويكردهاي نظري به اضطراب

 نظريه هاي زيست­ شناختي اضطراب

البته ترديدي نيست كه همراه با اضطراب يك فرايند زيست شناختي نيز وجود دارد. ابتدا بايد با برخي مكانيسم‌هاي مغز آشنا شد . براي آنكه هر تكانه برقي بتواند از يك نورون عبور كند، پيوند سيناپسي كه بين سلول عصبي و سلول هدف ايجاد شده ، بايد توسط انتقال دهنده‌هاي شيميايي كه از پايانه عصب آزاد مي‌شوند ، پر شود . سپس مواد انتقال دهنده آزاد شده به پروتئين گيرنده اي كه در سطح بيروني غشاء سلول قرار دارد ملحق مي شوند . مواد انتقال دهنده متفاوت ممكن است اثرات گوناگوني چون برانگيختگي ، بازداري يا تعديل كنندگي بر اين سلول داشته باشند . سپس پاسخ زيست شيميايي هم به وسيله انتقال دهنده هاي عصبي و هم به واسطه هورمون‌ها ايجاد مي‌شود. نقش اين دو مكانيزم وقتي روشن‌تر مي‌شود كه ما به كاربرد داروها در كنترل حالات اضطرابي توجه كنيم. بنزوديازپين ها كه خود طبقه‌اي از آرام بخش‌ها هستند و شامل ديازپام و لورازپام هستند، همچون يكي از مهمترين انتقال دهنده‌هاي عصبي بازدارنه مغزي يعني  GABA ؛ اسيدگاما آمينو بوتيريك؛  عمل مي‌كنند. بنزوديازپين ها با اشتغال مكان‌هاي گيرنده GABA موجب افزايش فعاليت سه ماده انتقال دهنده عصبي عمده يعني سروتينن ، نورآدرنالين و دوپامين مي‌شوند .

از آنجا كه كمبود اين مواد منجر به سطوح نابهنجار اضطراب و افسردگي مي‌شود اين فرايند از اهميت ويژه اي برخوردار است . داروهاي ديگري كه اغلب براي اضطراب تجويز مي‌شوند مهاركننده‌هاي تب هستند . نظريه پردازان ديگر درصدد مطالعه احتمال وجود يك حلقه ژنتيكي در تجربه اضطراب برآمده اند.استيلر و شيلنر ، ميزان همگامي اختلال‌هاي اضطرابي در دوقلوهاي يك تخمكي را چهل ویک  درصد و دوقلوهاي دو تخمكي را چهار درصد نقل مي كند . اين نتايج از فرضيه زيست , پزشكي حمايت مي كند .ايزنك مي‌گويد:‌ تفاوتهاي فردي در تجربه اضطراب ممكن است ناشي از توارث ساختار ژني ويژه­اي باشد كه فرد را مستعد ؛ نواسانات هيجاني  پائين يا بالا مي‌سازد. ايزنك اين فرايند را بصورت تمايل به نشان دادن واكنشهاي خفيف يا شديد در برابر محرك ويژه اي كه موجب ناراحتي و پريشاني فردمی شود ، تعريف مي كند.

نظريه روانكاوي

نظريه پردازان روان پويشي‌ و‌بسياري از متخصصان ديگر معتقدند تعيين كننده‌هاي عمدة اضطراب حوادث درون فردي و انگيزه هاي ناخودآگاه هستند . آنها بر اين باورند كه وقتي ؛ خود در معرض خواسته‌هاي محيطي افراطي قرار مي‌گيرد يا وقتي در نظام نهاد ـ خود ـ فراخود تنش وجود دارد، اضطراب تجربه مي‌گردد. اينكه فرد چگونه با هشدار اضطراب انطباق پيدا مي‌كند به شدت آن و جرياني كه آنرا ايجاد مي‌كند و شخصيت فردي كه به هشدارها پاسخ مي‌دهد بستگي دارد. ويژگي ممتاز كننده اضطراب باليني آن است كه در غياب منبع خطر شناخته شده آگاهانه ، هشداري به طور مرتب به صدا مي‌آيد . نظريه پردازان روان پويشي به طور مكرر از عوامل زير به عنوان علل ايجادكننده اضطراب كه به ابعاد باليني مي‌رسد ياد مي‌كنند . ادراك فرد از ناتواني در مقابله با فشارهاي محيطي ، جدايي يا انتظار مطرود شدن، فقدان يا از دست دادن حمايتهاي عاطفي به عنوان نتيجه‌اي از تغييرات محيطي ناگهاني ، تكانه هاي غير منتظره و يا خطرناك كه در شرف نفوذ به هشياري هستند و تهديد يا انتظار عدم تأييد و كناره‌گيري از عشق .

نظريه هاي رفتاري اضطراب

واتسون و رينر؛  سردمدار پژوهش در نظريه رفتاري هراس‌ها بودندو نشان دادند كه هراس مي‌تواند از طريق فرايند شرطي­سازي كلاسيك ايجاد شود . اين فرايند در نمونه آلبرت كوچولو به بهترين شكل به تصويردرمي‌آيد. مارور اين زمينه پژوهشي را دنبال كرد و يك نظريه دوعاملي براي ايجاد ونگهداري هراس ارائه داد. برطبق اين نظريه ، در آغاز ترسها از طريق شرطي سازي كلاسيك شكل مي‌گيرند و به دنبال آن فرد مي‌‌آموزد كه با اجتناب و دوري كردن ازترس خودبكاهد. مرحله دوم اين فرايند شرطي شدن ابزاري نام دارد ، به دليل آنكه اجتناب از عامل ترس موجب كاهش اضطراب مي‌شود، پاسخ اجتناب نگهداري شده و بلافاصله تقويت مي‌شود. اختلال‌هاي اضطرابي فراگير نيز به شيوه اي همچون هراسها ايجاد مي‌شوند. يك محرك خنثي با يك تجربة‌ ناخوشايند تداعي مي‌شود و سپس فرد يك واكنش هيجاني شرطي از خود نشان مي‌دهد. دوستان و افراد خانواده نيز ممكن است در پي آن باشند تا به فرد مضطرب كمك كنند . اين اقدام موجب افزايش روابط اجتماعي و مراقبتي شده و ممكن است به مثابه عامل تقويت كننده يا پاداش دهنده اي براي مضطرب بودن عمل كند.

نظريه شناختي اضطراب

در نظريه شناختي عقيده بر اين است كه عامل به وجود آورنده اضطراب يا فشار رواني رويدادها يا مشكلات نيستند، بلكه تفسير فرد از رويدادها و وقايع است كه مي‌تواند اين مشكلات را به دنبال داشته باشد. در مجموع مي‌توان گفت كه در نظريه‌هاي شناختي، اضطراب به واسطه ارزيابي نادرست از موقعيت ايجاد مي‌شود . شيوه‌هاي شناخت درماني علاوه بر تحليل جزئي و بازسازي الگوهاي غير منطقي و نادرست فكري از روشهاي رفتاري به عنوان بخش مكمل فرايند درماني سود مي‌جويند.

منبع

زاهدی عراقی،فریبا(1394)، روایی تشخیصی فرم بازسازی شده پرسشنامه شخصیتی چندوجهی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0