راهبردهای یادگیری چیست؟

راهبردهای یادگیری، دلالت بر روش هایی دارند که دانش آموزان برای یادگیری استفاده می کنند و ثابت شده است روش های موثری برای افزایش یادگیری فراگیران باشند. راهبردهای یادگیری دامنه گسترده ای دارند و از تکنیک‌های بهبود حافظه گرفته تا راهبردهای امتحان دادن و مطالعه کردن را در بر می گیرند.فلاول راهبردهای یادگیری را به راهبردهای شناختی و فراشناختی تقسیم می کند و معتقد است که راهبردهای شناختی برای تسهیل یادگیری و تکمیل تکلیف به کار می رود، در حالی که راهبردهای فراشناختی به منظور بازبینی این پیشرفت مورد استفاده قرار می گیرند. به عبارت دیگر راهبردهای شناختی برای پیشرفت و دست‌یابی به اهداف شناختی استفاده می شوند و راهبردهای فراشناختی جهت نظارت بر این فرآیندها به کار گرفته می‌شوند.

در نظریۀ خبرپردازی اطلاعات، یادگیری به عنوان فرآیند دریافت محرک های طبیعی به وسیلۀ گیرنده های حسی، گذر این محرک ها از حافظۀ حسی و حافظۀ کوتاه مدت، به رمز درآوردن و معنی دار شدن، و نهایتاً قرار گرفتن در حافظۀ دراز مدت تعریف شده است. هر تدبیری که به این منظور توسط روان‌شناسان کشف و ابداع شده‌اند، با نام مهارت‌های یادگیری و مطالعه، یا به اصطلاح فنی‌تر راهبردهای شناختی و فراشناختی نام‌گذاری شده‌اند. دو جنبه از راهبردهای یادگیری وجود دارد: جنبۀ اول راهبردها به نقشه ها یا فعالیت‌های ذهنی مربوط است که دانش‌آموزان ممکن است برای دریافت، نگهداری و بازیابی انواع متفاوت دانش و عملکرد مورد استفاده قرار دهند. این راهبردها به طور کلی به عنوان راهبردهای شناختی شناخته می شوند. راهبردهای شناختی ممکن است شامل فعالیت‌هایی مثل دریافت، انتخاب و سازمان دهی اطلاعات، تمرین کردن موضوعات یادگیری، ارتباط موضوعات جدید با اطلاعات در حافظه و نگهداری و بازیابی انواع مختلف دانش بشوند.

جنبۀ دوم راهبردها که به یادگیری راهبرد “یادگیری برای یادگیری” می پردازند راهبردهای فراشناختی نامیده می‌شوند. راهبردهای فراشناختی، فعالیت های شناختی از قبیل نظارت، نظم دهی، برنامه ریزی و پیش بینی را در بر می‌گیرند. از آنجایی که راهبردهای شناختی و فراشناختی با هم ارتباط تنگاتنگی دارند و به همدیگر بستگی دارند تلاش برای بررسی یکی از آنها بدون شناخت دیگری تصویر کلی و جامعی فراهم نمی‌کند.

راهبردهای فراشناختی

راهبردهای فراشناختی به عنوان جنبه های اصلی و مهم راهبردهای یادگیری ملاحظه شده اند. بر طبق نظر بیکر و براون ، فراشناخت دو جنبه اساسی را در بر می گیرد: جنبه اول این است که فراگیر از ماهیت تکلیف یادگیری و الزامات انجام آن تکلیف آگاه باشد و دوم این که فراگیر دانش مناسب برای اتمام تکلیف یادگیری را داشته باشد. بنابراین، افرادی که دارای راهبرد فراشناختی هستند دانش اطلاعات جدید و راهبردهای شناختی را دارند.نوواک راهبردهای فراشناختی را مشتمل بر فرایادگیری، یا یادگیری دربارۀ یادگیری معنادار، و فرادانش، یا یادگیری دربارۀ ماهیت دانش می داند. راهبردهای فرایادگیری به فراگیران کمک می کند تا درک کنند معنا از مفاهیم و ارتباطات بین مفاهیم و ارتباطاتی که در چارچوب دانش موجودمان جذب می کنیم به دست می‌آید. همچنین فراگیر از ظرفیت محدود حافظه کوتاه مدت خود و نقش مهمی که سازمان دهی دانش در حافظه درازمدت بازی می کند آگاه می شود.

راهبردهای فرادانش به دانش آموزان کمک می کند تا درک کنند که مفاهیم از نظم و ترتیب های مشاهده شده در اشیاء یا رویدادها، و زبان یا برچسب‌های نمادینی که برای تعیین این نظم و ترتیبات استفاده می کنیم ساخته می‌شوند. در ساخت مفاهیم جدید خلاقیت دخالت دارد و یادگیری معنادار فرآیند اصلی است که از طریق آن انسان‌ها بیشتر دانش قابل استفاده خود را بدست می آورند. نیاز آذری معتقد است که راهبردهای فراشناختی، فرآیندهای متوالی هستند که فرد برای کنترل فعالیت‌های شناختی و کسب اطمینان از تحقق اهداف شناختی مورد استفاده قرار می دهد. این فرآیندها به تنظیم و بازبینی یادگیری کمک می کنند و مشتمل بر برنامه ریزی و نظارت بر فعالیت های شناختی و بررسی بازدۀ آن فعالیت‌ها است.

فلاول در مقایسۀ راهبردهای شناختی و فراشناختی گفته است: “راهبردهای شناختی برای دستیابی به یک هدف خاص، اما راهبردهای فراشناختی برای اطمینان از تحقق هدف به کار می روند. این موضوع معیار تعیین کننده فراشناختی است.” گارنر برای روشن سازی تمایز بین راهبردهای شناختی و فراشناختی این مثال را ذکر کرده است: فرض کنید دانش آموزی قرار است در آیندۀ نزدیک در امتحان درس تاریخ شرکت کند. برای آماده شدن به منظور شرکت در این امتحان، کتاب درسی خود را که قبلاً در طول ترم تحصیلی مطالعه کرده، بازخوانی می کند و دربارۀ نکات مهم کتاب، برای مرور کردن در شب امتحان، یادداشت تهیه می نماید.

بازخوانی مطالب کتاب درسی، و یادداشت برداری دو نوع راهبرد شناختی هستند زیرا، دانش آموز از طریق آنها اطلاعات مربوط به درس تاریخ را می آموزد و به حافظه می سپارد. حال اگر دانش آموز مورد نظر، پس از خواندن و یادداشت برداری بکوشد تا با جواب دادن به سوالات آخر فصل کتاب، آموخته های خود را ارزیابی کند، این ارزیابی شخصی، یک راهبرد فراشناختی به حساب می آید. اگر نتیجۀ ارزیابی نشان دهد که دانش آموز برای امتحان درس آمادگی کامل را کسب نکرده است همان راهبردهای شناختی یا راهبردهای شناختی دیگر را به کار خواهد بست تا اینکه بالاخره اطلاعات لازم را دربارۀ کتاب کسب نماید.

راهبردهای شناختی راهبردهایی هستند که به فرد کمک می کنند تا اطلاعات را پردازش کند، راهبردهایی مانند یادداشت برداشتن و نمودار کشیدن. این راهبردها بسیار تکلیف مدار هستند، بدین معنی که ممکن است راهبردی برای یک تکلیف مناسب باشد اما برای تکلیف دیگر نامناسب و برعکس. فعالیت های فراشناختی ماهیت اجرایی و نظارتی دارند و تنها موقع برنامه ریزی، بازبینی و ارزیابی از یک راهبرد شناختی مورد استفاده قرار می‌گیرند. در نتیجه اغلب به عنوان فعالیت های خودگردانی معروفند. به بیان دیگر، راهبردهای شناختی به دانش‎آموز کمک می‌کنند تا به هدفی خاص برسد، اما راهبردهای فراشناختی سبب می شوند دانش آموز دریابد که آیا به آن هدف رسیده است یا نه.

راهبردهای فراشناختی شامل سه راهبرد زیر می شود:

1- راهبردهای برنامه ریزی: شامل تعیین هدف برای یادگیری مطالعه، پیش بینی زمان لازم برای مطالعه، تعیین سرعت مناسب مطالعه، تحلیل چگونگی برخورد با موضوع یادگیری و انتخاب راهبردهای یادگیری مفید است.

2- راهبردهای کنترل و نظارت: منظور ارزشیابی یادگیرنده از کار خود برای آگاهی یافتن از چگونگی پیشرفت خود و زیر نظر گرفتن و هدایت آن است.

3- راهبردهای نظم دهی: انعطاف پذیری در رفتار، یادگیرنده را موجب می شود و به او کمک می کند تا در هر زمان که برایش ضرورت داشته باشد، روش و سبک یادگیری خود را تغییر دهد.

جوناستن  می گوید که در مجموع، همه راهبردهای فراشناختی، نظارت کردن بر فرآیند یادگیری را هدف قرار می دهند. نظارت به طور گسترده در الگویی که توسط مارکمن ارائه شده مورد مطالعه قرار گرفته است. در تحقیقات مارکمن، کودکان متونی را که شامل مطالب ناهمخوانی بود، می شنیدند اما اغلب نمی توانستند آنها را متوجه شوند. این نتیجه به عدم توانایی در نظارت بر درک متن نسبت داده شد.

تمایز راهبردهای شناختي و فراشناختي

در بیشتر تعاریف مربوط به فراشناخت، مؤلفه های راهبرد و دانش گنجانده شده است. اما کاربرد چنین تعاریفی دارای مشکلات زیادی است. یکی از مشکلات اصلی، تفکیک راهبردهای شناختی و فراشناختی است. یکی از سوالاتی که در این خصوص مطرح می شود این است که بین راهبردهای شناختی و فراشناختی چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا دانش بیانی می تواند ماهیت فراشناختی داشته باشد. برای مثال، آیا دانشی که فرد در مورد مشکل درک اصول بیوشیمی دارد دانش شناختی است یا فراشناختی؟

به نظر فلاول، آن چه با دانش فرد از فرآیند های شناختی و محصولات آن مرتبط باشد فراشناخت است. در این مفهوم، بر فرآیند فکر کردن تاکید زیادی می شود. وی می گوید دانش فراشناختی ممکن است از دانش شناختی متمایز نباشد اما تمایز این دو در نحوۀ استفاده از اطلاعات است. از این رو، تنها تفاوت بین آنها، انتخاب سنجیده و دقیق و نه کورکورانه راهبردهاست.راهبردهای شناختی برای دست یابی به یک هدف خاص (مثلاً درک یک متن) استفاده می شوند اما راهبردهای فراشناختی برای اطمینان از تحقق هدف به کار می روند (برای مثال، به منظور ارزیابی میزان درک یک متن خوانده شده، فرد خود را مورد آزمون قرار می دهد). تجربیات فراشناختی معمولاً به دنبال فعالیت های شناختی می آیند.به اعتقاد لوينگستون‌ تجارب فراشناختي يا قبل از فعاليت شناختي مي آيند و يا بعد از آن، ‌و اغلب نيز وقتي روي مي دهند كه شناخت فرد با شكست مواجه شود. مثلاً وقتي يادگيرنده متوجه مي شود كه معني مطالبي را كه تازه خوانده، نفهميده است از راهبرد فراشناختي سوال كردن از خود استفاده مي كند.

ضرورت آموزش راهبردهای فراشناختی

هدف اساسی آموزش فراشناختی، خودکنترلی و خودآموزی است تا فراگیران یادگیرندگان مستقلی شوند که بتوانند فرآیندهای شناختی یادگیری شان را در جهت اهداف تعیین شده خود، هدایت، نظارت و اصلاح کنند.بسیاری از مشکلات يادگيري و انتقال يادگيري ناشي از فقدان مهارت ها و راهبرد هاي فراشناختي است. مهارت‎ها و راهبرد هاي يادشده به فرد امکان انتخاب، کنترل، نظارت، مديريت و در نتيجه بهبود فرآيندهاي شناختي را مي دهد. بنابراين لازم است فراگيران در زمينه مهارت هايي از قبيل نظم دهي، نظارت بر خود، برنامه‎ريزي و تعيين هدف، آموزش لازم را ببينند تا بر راهبردهاي شناختي تصميم يافته مسلط شوند و پايه يادگيري‎هاي جديد ايجاد شود. در غيراين صورت حل تکاليف جديد که قبلاً با آن مواجه نشده اند، برايشان مشکل است. آموزش چنين راهبردهايي يعني آموزش فراشناختي از آموزش شناختي متمايز است.

آموزش شناختي مستلزم آموزش راهبردهاي ويژه تکاليف است، در صورتي که آموزش فراشناختي بر آموزش فنون نظارت، ارزيابي و نحوه استفاده از راهبرد هاي شناختي تاکيد دارد. براي شناخت اين دو نوع آموزش به تفاوت آموزش فعال و انفعالي اشاره مي شود. آموزش انفعالي به عنوان رويکردي در آموزش مهارت هاي شناختي مطرح مي شود که روي محتوا انجام مي گيرد. با اين آموزش، فراگيران از اهميت و کارآمدي راهبردهاي مورد استفاده خود اطلاعي ندارند و بر کارکرد آنها نظارت نمي کنند. به عنوان مثال به فراگير آموزش داده مي شود که حاشيه نويسي و يا خط کشي زير مطالب را انجام دهد، بدون اينکه اين کار را به  او بگویند. يافته هاي پژوهشي مشخص مي کنند که چنين روش هايي به نگهداري و تعميم راهبرد هاي آموخته شده منجر نمي شود.

آموزش فراشناختي، رويکرد فعالانه به آموزش است که طي آن به اهميت و موقعيت کاربرد راهبردها و فرآيندهاي شناختي پرداخته مي شود. فراگير مي داند که بايد زير نکات مهم را خط بکشد و اين کار براي او چه نفعي خواهد داشت و با اين کار بازده يادگيري او افزايش خواهد يافت. در اين نوع آموزش هدايت و نظارت بر فعاليت‌ها و فرآيندهاي شناختي آموزش داده مي شود.در هر حال فراشناخت نبايد به عنوان هدف نهايي آموزش تلقي شود، بلکه بايد به عنوان فرصتي براي مجهزکردن فراگيران به دانش و مهارت هاي لازم به منظور ادارۀ يادگيري خود آنها در نظر گرفته شود، به طوري که آنها را در تکاليف آينده ماهر و کنجکاو بار آورد.

رشد فراشناخت در دانش آموزان

بر خلاف گذشته که تصور می شد توانایی یادگیری هر فرد تابعی از میزان هوش و استعدادهای اوست، درچند سال اخیر این نظریه در میان روان شناسان قوت گرفته است که با وجود نقش تعیین کننده عوامل ذاتی هوش و استعداد در یادگیری، عوامل غیر ذاتی دیگری نیز در این رابطه مهم قلمداد می شوند. یکی از این موارد، “راهبردهای یادگیری” و یا به اصطلاح فنی تر “راهبردهای شناختی و فراشناختی” است. پژوهش‌های انجام شده دربارۀ راهبردهای شناختی و فراشناختی نشان داده است که استفاده از این تدابیر به افزایش یادگیری یادگیرندگان منجر می شود . این اثر به ویژه برای یادگیرندگانی که به نحوی با مشکلات یادگیری مواجه اند، چشمگیر است.

واینستاین و هیوم هم در مطالعه خود اظهار می‌دارند که معلمان می‌توانند از راه آموزش مهارت‌های یادگیری و مطالعه (راهبردهای شناختی و فراشناختی) به دانش آموزان خود کمک کنند تا یادگیرندگان موفق‌تری باشند و در سرنوشت تحصیلی خود نقش فعال‌تری ایفا کنند. در ایران نیز سیف و مصرآبادی  نشان دادند که استفاده از راهبرهای شناختی و فراشناختی بر افزایش درک و نگهداری متون درسی موثر است.همچنین تحول مهارت های فراشناختی باعث می شود که افراد پیشرفت و موفقیت در یادگیری را به خودشان نسبت داده و آن را ناشی از تلاش و آگاهی های خود بدانند و در نتیجه اعتماد به نفس و اطمینان به خود در آنان افزایش یابد.

 ارتباط بين شناخت و فراشناخت

از ديگر موضوعات بحث انگيز در زمينه فراشناخت،  ارتباط پيچيده اي است كه بين شناخت و فراشناخت وجود دارد. شناخت مفهوم ساده اي نيست. شناخت دامنه گسترده اي از مفاهيم را تشكيل مي دهد. عام ترين مفهوم شناخت در لفظ “دانستن” است.  مفهوم سازي هاي سنتي در باره شناخت ،از شناخت به عنوان جرياني ياد نموده است كه  تفكر، يادگيري، نحوه سازماندهي، ذخيره سازي و به كار گيري اطلاعات را موجب مي شود و فرايندهايي مانند كشف، تعبير، رده بندي، يادآوري، ارزيابي و استنباط مفاهيم ، تصوير سازي  توليد راهبردها را در بر مي گيرد .  اين نوع مفهوم سازي بر فرايندها و توليدات ذهني و هوشي انسان تاكيد مي كند. در حالي كه روان شنا سان شناختي در تعريف شناخت به بسط مفهوم شناخت پرداخته اند به گونه اي كه در مواردي تشخيص و تمايز شناخت را از فراشناخت مشكل نموده‌اند. گلاور و برونينگ فرايندهاي شناختي را مشتمل بر فرايندهايي از قبيل حافظه، درك مطلب، حل مساله، خلاقيت و فرآيندهاي عالي شناختي  مانند انتخاب كردن، هدايت كردن ، نظارت كردن و ارزشيابي راهبردهاي مناسب براي پيشبرد اهداف شناختي  دانسته اند. فلاول   در توجيه بسط مفهوم شناخت ياد آور شد شناخت دامنه وسيعي از فرايندها و كنش هاي ذهني را شامل مي شود. به اعتقاد وي چنان چه از تعريف شناخت به سمت  فرآيندهاي عالي ذهني حركت كنيم  تحديد مفهوم شناخت و فرايندهاي شناختي امكان پذير نيست. از اين رو اين مفهوم سازي از شناخت ،  شناخت را به فراشناخت نزديك نموده است.

بيشتر مفهوم سازي هاي فراشناخت كه مشترك ميان نظريه پردازان رشدي است اين است كه،  فراشناخت شناخت  سطح بالاتر در باره شناخت است. بر طبق اين ديدگاه،فراشناخت بخشي از شناخت است كه بر سيستم شناختي “مديريت”مي كند. اين مفهوم سازي ارتباط پيچيده اي را بين شناخت و فراشناخت به تصوير مي كشد كه ارزيابي فراشناخت را با مشكل مواجه مي سازد. تناقضي كه در اين مفهوم سازي وجود دارد اين است كه نمي توان”خود” را به دو نيمه تقسيم كرد كه بخشي از آن فكر كند و بخشي ديگر به مشاهده ” خودي ” كه در حال تفكر است بپردازد .بر اين اساس لازم است پژوهش هاي آينده تمايزنظري  بيشتر و دقيق‌تري بين مفهوم شناخت و  فراشناخت  ايجاد نمايند.

لازم به ذكر است كه بر خلاف ارتباط پيچيده بين فراشناخت با فعاليت هاي شناختي، مهارت هاي فراشناختي معادل توانايي هاي شناختي (هوشي) نيستند. مطالعه وينمن و اسپنز  حاكي از اين است كه مهارت‎هاي فراشناختي ضريب همبستگي متوسطي با هوش دارند و نقش شان در عملكرد يادگيري بيشتر از توانايي هاي شناختي است. به طوري كه توانايي هاي شناختي (هوشي)  10 درصد پراكندگي عملكرد يادگيري يادگيرندگان را تبيين مي‌كند در حالي كه مهارت هاي فراشناختي 17 درصد پراكندگي يادگيري هاي يادگيرندگان را تبيين مي كند و هر دو (توانايي هاي فراشناختي، شناختی و هوشي) 20 درصد يادگيري يادگيرندگان با سنين مختلف و زمينه فرهنگي متفاوت و تكاليف  و حوزه هاي گوناگون را  پيش بيني مي كنند.

بر اين اساس با توجه به نقش برتر فراشناخت در عملكرد و قدرت پيش بيني آن مي توان فرض نمود كه  سطح خاصي از فراشناخت مي تواند كاستي هاي شناخت را جبران نمايد. از اين رو لازم است صاحب نظران اين حوزه در مفهوم سازي فراشناخت و شناخت به گونه اي عمل نمايند كه ارتباطات اين دو حوزه را تصريح و از همپوشي‎هاي اين دو حوزه در حد امكان بكاهند. خودكار بودن در مقابل آگاهانه بودن پردازش هاي فراشناختي از ديگر موضوعات بحث بر انگيز در ادبيات فراشناخت كه تا كنون پاسخ روشن و واضحي به آن داده نشده است  “خودكار “در مقابل” آگاهانه بودن پردازش هاي  فراشناختي” است . مرور مطالعات انجام شده دراين زمينه حاكي از اين است كه در تعيين آگاهانه و يا خودكار بودن پردازش هاي فراشناختي  سه  ديدگاه وجود دارد.

يك ديدگاه ديدگاهي است كه از هشيارانه بودن برخي پردازش ها  و نيمه هشيار بودن برخي ديگر از پردازش‎هاي فراشناختي حمايت مي كند. طبق اين ديدگاه ، پردازش هاي فراشناختي عمدتا آگاهانه اند.مثلا زماني كه فراحافظه را ذخيره، بازيابي و كنترل هوشمندانه اطلاعات در ذهن توصيف نماييم. اين توصيف  نشان دهنده اين است كه پردازش‌هاي فراشناختي آگاهانه ،عمدي، با برنامه و هدفمند هستند و به رفتارهاي ذهني آينده‌نگر تمايل دارند كه مي‌توانند براي انجام يافتن تكاليف شناختي به كار روند. البته فلاول و ولمن  ياد آور شدند كه كنترل آگاهانه فعاليت هاي فكري و اهداف ممكن است با ذخيره و بازيابي مؤثر و به دليل استفاده مكرر خوب يادگرفتن (خبرگي) به‌صورت خود‌كار درآيند. اگرچه ارتباط بين فراحافظه ـ حافظه ازبين نمي‌رود، ولي آگاهانه  بودن فعاليت فكري كاهش مي‌يابد كه اين بيانگر خودكارشدن فعاليت هاي فكري است. براون نيز  يادآور شد كه  نظام شناختي به وسيله عمليات اجرايي مركزي برنامه ريزي، نظارت،  ارزيابي و تنطيم مي شود. عمليات اجرايي يادشده راهبردهاي فرا شناختي اند كه ممكن است آگاهانه يا ناآگاهانه به كار روند.

ديدگاه دوم، ديدگاهي است كه از هشيارانه بودن پردازش هاي فراشناختي حمايت مي كند. در واكنش به ديدگاه اول مبني بر خودكار شدن راهبردهاي فراشناختي بر اساس استفاده مكرر، مدافعان اين ديدگاه يادآور شدند که  فعاليت فكري كه زماني آگاهانه بوده ولي اكنون به صورت خودكار درآمده است را نمي‌توان فراشناختي ناميد .چرا كه  طبيعت خودكار اين فعاليتها با ويژ‌گي‌هاي فراشناخت  يعني آگاهي از خود به عنوان عمل‌كننده،  ذخيره كننده و بازيابنده عمدي اطلاعات متناقض است. بنابراين، پردارش هاي فراشناختي پردازش هاي فكري هوشيارانه و عمدي هستند. اين محققان يادآور شدند كه فراشناخت بايد هشيارانه باشد تا بتواند پردازش هاي سطح بالارا بازنمايي كند. تجارب فراشناختي ، تجارب شناختي و عاطفي اند كه  كاملا آگاهانه و به سادگي قابل بيان هستند. به اعتقاد اين محققان  فراشناخت  آگاهي است كه يك فرد از جريان هاي شناختي خود و بازتاب آن بر نحوه عملكرد شناختي خود دارد. بنا بر اين  فراشناخت معلوماتي است كه فرد براي حل يك مساله و شناخت يك موضوع در اختيار دارد. بر اين اساس ازآن جايي كه فراشناخت به برنامه ريزي و تنظيم مناسب منابع (كه نسبتا محدود  هستند)، نظارت بر فعاليت ها و تصحيح اشتباهات نياز مند است از اين رو كاملا آگاهانه است. در نظر اين محققان  افراد خبره جريان تفكرات خود، روش ها و راهبردهاي مناسب را به خوبي مي شناسند. شاكترز  در مدل پيشنهادي خود پيرامون ” هشيارانه بودن ” پردازش هاي فراشناختي ياد آور شد كنش سيستم كنترل اجرايي “هشياري” است كه دقت را نظم مي دهد و فعاليت هاي اختياري را آغاز مي كند .بر طبق اين مدل فقط فعاليت هايي كه در سطح هشيارانه انجام مي شوند مي تواند مورد استفاده سيستم اجرايي قرار گيرند و بر فعاليت هاي ارادي موثر واقع شوند.  براي تشخيص هشياري از كلمه ” كنترل ” استفاده نمودند اين محققان  به طور روشن و واضح “هشياري ” را ” كنترل فكر و رفتار” تعريف نمودند و بر اين اساس يادآور شدند كه پردازش هاي فراشناختي هشيارانه اند.

ديدگاه سوم ديدگاهي است كه از نيمه هشيارانه  بودن پردازش هاي فراشناختي حمايت مي كنند . بر طبق اين ديدگاه تجارب فراشناختي، تجارب كمتر آگاهانه و كمتر قابل بيان هستند. به اعتقاد اين دسته از محققان برخي از پردازش هاي فراشناختي ناهشيار هستند و به طور شهودي انجام مي شوند .اين دسته از محققان بر اهميت شهود در فرايند تفكر تاكيد و ياد آور شدند افراد،كمتر از فعاليت هاي فراشناختي خود اطلاع دارند مگر اين كه در جريان يك فعاليت شناختي مثل خواندن به مشكلي مثل ابهام در كلمه يا اشكال در جمله بر خورد كنند. اين جاست كه فراشناخت به آن ها هشدار مي دهد كه مشكل دارند و بايد براي آن چاره اي بينديشند. از اين رو راهبردهايي مثل راهبردهاي بازبيني  كه در متن يك فعاليت شناختي رخ مي دهد معمولا  بعد ازبروز  خطاست كه آشكار مي گردد. بندورا  يادآور شد  رفتارهاي فراشناختي بعد از مشاهده الگوها (رفتارهاي معلم، والدين و دوستان) از طريق مشاهده يا يادگيري جانشيني كسب مي شوند  و معمولا بدون هشياري زياد رفتارهاي مدل توسط يادگيرندگان پردازش مي‌شود.

منبع

کیوانی ،مریم(1393)، تاثیر راهبردهای سازماندهی- برنامه ریزی بر بهبود عملکرد تحصیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد ، رشته مشاوره ، دانشگاه علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0