راهبردهای مقابلهای
ماهیت مقابلهای
پیش از شرح تاریخچه مقابلهای، اجزای ساختی، کارکردها و فرایندهای ذاتی آن، تعاریف مختلف مقابلهای مرور خواهد شد.وایت، مقابلهای رااین چنین تعریف کرد: انطباق تحت شرایط نسبتاً دشوار. به عقیده وایت، تلاشهای مقابلهای بر اساس موقعیت تعیین میشود و بر تدابیر انطباقی در جریان شرایط دشوار ونامعمول تأکید میکند. هان، در مقاله کلاسیک اخیر خود نشان داد که مقابلهای بااین ویژگیها تشخیص داده میشود:
- رفتارهای انعطاف پذیر وهدفمند؛
- تشخیص موقعیتاینده که با بازشناسی زمان حال ترکیب شده است؛
- واقعیت ـ محوری؛
- یکپارچگی عناصر هشیار و نیمه هشیار؛
- سنجش، پردازش درماندگی عاطفه ؛
- به کار بردن عاطفه دریک حالت جدید و مرتب و منظم شده. علاوه براین،هان فرایندهای عینیت، همدلی، والایش، تمرکز وجانشین سازی را به عنوان ویژگیهای تلاشهای مقابلهای بیان نمود .
ریچارد لازاروس ، احتمالاً با نفوذترین مقاله نویس مطالعهی مقابلهای، مقابلهای رااین چنین تعریف میکند: تلاشهای شناختی ورفتاری که به صورت تغییر پایدار برای مدیریت خواستهای بیرونی ویا درونی ویژه صورت میگیرد که به عنوان فشاریا سختی فراتر از توان فرد ارزیابی میشود . دراین تعریف از مقابلهای، لازاروس و فلکمن بحث میکنند که مقابلهای :
- فرایند محور است ؛به جای ویژگی محور
- نباید با نتایج تلاشهایی که جهت مدیریت استرس صورت میگیرد اشتباه گرفته شود.
- نباید با تسلط موفق محیط نگر اشتباه گرفته شود، چراکه دراین تعریف مقابلهای به طور عمده بر تلاشهایی تأکید میکند که در جهت تسلط بر محیط صورت میگیرد.
موس وهمکارانش ، تعریف جامع دیگری از مقابلهای ارائه دادند. آنها مقابلهای رااین چنین تعریف کردند: یک عامل متعادل کننده که میتواند به افراد در برقراری انطباق روانی اجتماعی طی دورههای پراسترس کمک کرده و شامل تلاشهای شناختی ورفتاری برای کاهشیا حذف شرایط پراسترس میباشد و با درماندگی هیجانی در ارتباط است .در نهایت، اسنایدر ؛ دینوف، مقابلهای رااین چنین تعریف کردند: پاسخی که با هدف کاهش بار فیزیکی، عاطفی و روانی وقایع پراسترس زندگی و فشارهای روزانه صورت میگیرد . آنها علاوه براین بیان کردند که تأثیر روشهای مقابلهای با توانایی دوگانه آنها برای کاهش درماندگی روانی اجتماعی و نهایتاً بهزیستی درازمدت روانی در ارتباط میباشد .
برای درک مفهوم تعاریف مقابلهای توجه به عناصر زیر ضروری میباشد:
- مقابلهای تعبیر کلی تری نسبت به دفاع میباشد. نظر بهاین که اکثر مکانیزمهای دفاعی به طور ذاتی انعطاف پذیر هستند، تا حدودی تلاشهای درون روانی متمرکز بر اضطراب ناکامیبخش و خطر تهدید کننده را به طور خودکار به کار میگیرند. راهبردهای مقابلهای به طور عمده به عنوان تلاشهای انعطاف پذیر، کامل و محیط نگر تلقی شده که با هر دوی خواستهای درونی و بیرونی و منابع در دسترس در ارتباط میباشد.
- اگر چه بعضی مقابلهای را به عنوانیک ویژگی شخصیتی تلقی میکنند، به هیچ عنوانیک تعبیر روانشناختی انعطاف ناپذیر و بین موقعیتی نمیباشد. در حقیقت تلاشها و رفتارهای مقابلهای به طور چشمگیری تحت تأثیر فاکتورهای وضعیتی همچون ماهیت، سختی و مدت زمان مواجهه با بحران، آسیب و فقدان میباشد.
- تلاشهای مقابلهای شامل گسترهی وسیعی از راهبردهای شناختی، هیجانی و رفتاری میباشد که هر دو محرک تنش زای بیرونی و خواستها و نیازهای درونی را مدیریت میکند.
- تلاشهای مقابلهای نباید از طریق ترکیب کردن ویژگیهای استوار و جنبههای فرایند محور با نتایج روانی اجتماعی اشتباه گرفته شود. در واقع تلاشهای مقابلهای باید به عنوان تعدیل کنندههایاین نتایج ومیانجیهای بین شرایط محیط نگر موجود اولیهیا شرایط درونی ؛همچون بحران، فقدان، شرایط از کار افتادگی، طرحوارهی شناختی و نتیجهی نهایی روانی اجتماعی که به دنبال دستیابی به اثر آنها میباشد، تلقی شود ؛همچون کاهش در پریشانی روانی، برطرف کردن شرایط محیطی آزاردهنده، افزایش تسلط، برقراری مجددیک تعادل حیاتی روانی.
مروری تاریخی بر مقابله
مروری جامع بر پیشرفت تاریخی مقابلهای و ابعاد دفاعی، فراتر از گسترهیاین فصل میباشد. بااین وجود ممکن است خواننده جهت دستیابی به بیشترین رضایتمندی دراین راستا، مشارکتهایهان ، لازاروس ، لازاروس و فلکمن ، پارکر واندلر و گاتلیب را دریابد. ازاین رو دراین قسمت مروری مختصر از مفهوم مقابلهای از زمان پیدایش آن متجاوز از 80 سال گذشته، ارائه خواهد شد.مطالعه اولیه مقابله و دفاع، به عنوان فرایندهای خودآغازگر، میتواند در اثر مهم زیگموند فروید طی دههی 1920 و اوایل دههی 1930 دنبال شودفروید همچنین اولین کسی بود که مفهومیک خود ترکیبی تحت فشار بین محرکهای تنش زا و تهدیدهای برخاسته از دنیای خارج را علاوه بر تقاضاها و فشارهای افراط آمیز که به صورت درونی راهاندازی شده و به طور مداوم با روان فرد در تماس هستند، شناسایی کرد .
توضیح بیشتر مکانیزمهای دفاع خود و ابعادی که توسط آن، خود به دنبال کاهش اضطراب وکنترل هیجانات منفی و تکانههای تنش زا میباشد، از آنا فروید ؛ به جای مانده است.این رویکردهای اولیهی روان پویشی به مطالعهی دفاع و مقابلهای نشان داد که مقابله با استرس به طور اولیه به وسیلهی صفات شخصیتی استوار وروشهای ادراکی تعیین میشود. در ظرف دو دههای که از کار زیگموند وآنا فروید پیروی میشد، رویکردهای شخص محور در مطالعه دفاع ومقابله، تأکید خود را با تمرکز تدریجی بر ساختار مرتبهای ذاتی در مقابلهی انسان بااسترس برگرداندند .کارهان، وایلانت و منینجر طی دهههای 1960 و 1970 زمینه را برای درک تدریجی فرایندهای شناختی محیط نگر و ذاتاً موفق تر و انطباقی تر و واقعیت محور و هشیارانه فراهم نمود که به آنها به عنوان الگوهای مقابلهای و راهبردها اشاره میشود. همچنین در طولاین تغییر در جهت مطالعه دیدگاههای ؛ سالم تر و مثبت تر مقابلهای با استرسهای زندگی، نظریه پردازها، متخصصان بالینی و محققین نقش محوری محیط و به ویژه ارزیابی شخصی از موقعیتی که استرس در آن تجربه میشود، شناسایی کردند .
بنابراین مقابله به عنوانیک دیدگاه شناختی و نتیجهی ارزیابی موقعیت درک شد. بااین تغییر در نگاه به مقابله به عنوان یک دیدگاه موقعیت محور، پاسخهای مقابلهای کمتر تحت تأثیر گرایشات استوار شخصیتی ؛ انعطاف ناپذیر بوده و بیشتر از فرایندهای سیال که توسط نوع موقعیت تعیین میشود، تأثیر میپذیرد. با توجه به ارزیابی اولیهی فرد، موقعیت، پراسترسیا نا معلوم است ؛ به معنای تحت فشار قرار دادن تواناییها و منابع در دسترس فرد و فرد از میان راهبردهای مختلف مقابلهای که در دسترس میباشد، انتخاب میکند. لازاروس و همکارانشاین راهبردهای مقابلهای را به عنوان دو دستهی گسترده به نام راهبرد مسئله ، یا تکلیف محور ؛متمرکز بر محیط بیرونی و راهبرد هیجان محور ؛متمرکز بر حیطه عاطفی فرد رسیدگی کردند. علاوه براینهایک الگوی گستردهی مقابلهای سوم توسط سایرین تعیین شده و مقابلهایی اجتناب نامیده میشود .
تئوری مقابلهای لازاروس وفولکمن در زمان ارائه، به واسطه تمرکز خود بر چگونگی ارتباط متقابل مقابلهای با شناخت و هیجان، از دیگر تئوریهای مقابلهای متمایز شده بود. از نظر آنها ارتباط بین شناخت، مقابله و هیجانایستا نبوده واز نوع پویا ومتغیر بوده که نقش شناخت در آن برجسته است. پیش ازاین، مقابلهای به عنوانیک واکنش نسبت به هیجان تلقی میشد.یک نمونه از آن دیدگاهی است که ارتباط متقابل و پیوسته بین هیجان و مقابلهای را نادیده میگیرد.در تئوری لازاروس وفولکمن، مقابلهای به عنوانیک جزء لاینفک در تعامل بین شناخت و هیجان، در نظر گرفته میشد که آن نیزاین تئوری را از سایر تئوریهای شناختی متمایز مینمود. سایر تئوریهای مطرح شناخت و هیجان بر تقدم هریک از شناختیا هیجان تأکید کرده بودند و به تعامل پیچیده بین هیجان و شناخت نسبتاً کم توجه بوده و نقش مهم مقابلهای در تعامل را نادیده میگرفتند. لازاروس و فولکمن با طرحیک تئوری که به درستی مقابلهای را در تعامل با شناخت و هیجان قرار میداد، بین تئوریهای مقابلهای و تئوریهای هیجان و شناخت ارتباطی معنی دار وبرخاسته از ابتکارایجاد کردند .
با پیروی از کارهای پیشین لازاروس وهمکارانش ، محققین به کاوش و بسط بیشتر ساختار مقابلهای ادامه داده که منجر به مدلهای مقابلهایی موشکافی تر و با محور ضمنی شد. ازاین میاناین مشارکتها قابل توجه تر بودند:
- مدل جامعه شناختی
- مدلیکپارچهی موس و همکارانش ،زیست روانی اجتماعی
- مدل تعاملیاندلروپارکر.
پیرلین واسکولر،در مدل خود، کارآمدی رفتارهای مقابلهای در زمینههای مختلف اجتماعی همچون ازدواج، بچه دار شدن، فعالیتهای خانوار، وضعیتهای شغلی را مورد بررسی قرار دادند. مدل آنها ماهیت نقش فشار اجتماعی در هریک ازاین زمینهها را مشخص میکرد. علاوه براین مدل آنها نشان میدهد که چگونه الگوهای مقابلهای دررویارویی با تقاضاهای مختلف متفاوت هستند. موس به همراه همکارانش . علی رغم بیماری مزمن وناتوانیهای جسمیخود طی 25 سال گذشته، به موشکافی مدل مقابلهایی خود ادامه دادهاند. به طور مختصر مدل جامع آنها اهمیت زمینهی محیطی را میستایدوهمچنین فرایندها و اجزاء اولیه زیر را جذب میکند:
- یک سیستم محیطی ،منابع اجتماعی و اقتصادی، عوامل تنش زای زندگی که ناشی از بیماری میباشد.
- یک سیستم شخصی ،منابع شخصیت و جامعه ـ جمعیت شناختی
- پاسخهای شناختی، ارزیابی و مقابلهای
- فاکتورهای مرتبط با رخداد ،بحرانها و گذرهای ویژه که افراد تجربه میکنند
- نتایج سلامتی و بهزیستی.این اجزاءیک چارچوب ادراکییکپارچه که از آن مقابلهای با بحرانهای زندگی قابل درک است، فراهم میکنند.
الگوی تعامل چند بعدیاندلر و پارکر به دنبال درک ارتباط پیچیده میان شخصیت، اضطراب، استرس و مقابلهای بود. در مدل آنهااندلر و پارکر بررسی نمودند که چگونه شخصیتیک فرد در تماس با موقعیت , محیط و فاکتورهای رفتاری بوده و تحت تأثیر آن میباشد. آنها بر آن متغیرهای شناختی، انگیزشی، فیزیولوژیکی و رضایت محور تأکید نموده که بر فرایند اطلاعات مؤثر بوده، پافشاری ویژهای بهیکی از زیرمجموعههای مدل تعاملی شخصیت میکند که ویژگی وحالت اضطراب نامیده میشود. از نظراندلر و پارکر، متغیرهای فرد :همچون صفت اضطراب، سبک شناختی و سطح تهییج پذیری با موقعیتهای تنش زا :همچون رخدادهای زندگی، بحرانها و آسیبها و ادراک فعال شدهی خطر ؛به معنای تهدیددر تعامل است.این ادراکات به ترتیب تغییراتی در حالت اضطراب و لزوم واکنش بهاین تغییرات در حالت اضطراب را منجر میشود.این واکنشها به حالت اضطراب، به عنوان پاسخهای مقابلهای تلقی میشود.
یک مرور تاریخی با درایت از بررسی روانی اجتماعی مقابلهای و ارتباط آن با استرس و بحرانهای زندگی در کارهای سالس، دیوید وهاروی مشاهده میشود . این مؤلفان پیشنهاد میکنند که نظریهی بررسی مقابلهای به طور مفید به عنوان فرایندی با سه مرحلهی عمده تلقی میشود. اولین مرحله به بهترین نحو توسط روانکاوی قدیمیو مشارکتهای روانیِ خود، تسخیر شده و مربوط به سالهای قرن بیستم تا دهه 1960 میباشد. مرحله اول به طور قابل توجه متأثر از کارهای زیگموند وآنا فروید،هان وایلانت میباشد. دومین مرحله بر چشمانداز تبادلی مقابلهای تأکید میکند که در سالهای 1960 پدیدار شد و بر اثرات ترکیبی فاکتورهای موقعیتی وشناختی پافشاری میکند، در حالی که مقابلهای را به عنوانیک فرایند پویا تلقی میکند تایک گرایش شخصیتی استوار.این مرحله در کارهای لازاروس، فلکمن، موس و همکارانش بیش از سایرین مشاهده میشود. در نهایت، سومین مرحله به طور عمده طی دهه 1980 پدیدار شد که در تلاشهای مجدد جهت درک بهتر نقش شخصیت در مقابلهی مولد، نگهدارنده و مستقیم نشان داده شده است. هم زمان با سومین دوره، محققیناین جریان نیز به دنبال درک تمایزات مستحکم عملیاتی بین مقابلهای، شخصیت، ارزیابی و نتایج انطباقی بودند .
کارکردهای مقابله
متجاوز از 30 سال گذشته، تلاشهای بسیاری جهت شرح کارکردهای مقابله ؛احتمالاً به عنوان اهداف در نظر گرفته میشود،صورت پذیرفته است . این مؤلفان، کارکردها ، اهداف زیر را جهت درک بیشتر پایههای عملیاتی مقابله ذکر کردند
- کسب اطلاعات دقیق راجع به خواستهایی که توسط محیط بیرونی تحمیل میشود ؛به معنای اجتماعی و فیزیکی.
- حمایت از مکانیزمهای داخلی کافی جهت پردازش اطلاعات ورودی جدید و شروع عمل.
- ایجاد تعادل روانی ؛هیجانی که به طور موفقیت آمیز انرژی و رفتارهای ماهرانه را برای برآوردن خواستهای بیرونی هدایت میکند.
- اتخاذ تصمیمها براساسیک تحقیق و ارزیابی اطلاعات کسب شده.
- کاهش و در صورت امکان حذف شرایط محیطی زیان آور.
- برقرارییک خود انگاره و بهزیستی روان شناختی مثبت.
- افزایش تحمل در برابر رخدادها و شرایط منفی وایجاد تغییر در شرایطی که منجر به تجارب پراسترس میشود.
- کنترل مفهوم تجارب پراسترس جهت از میان بردن طبیعت زیان آور آنها.
- کاهش استرسیا تعارض روانشناختی موجود مادامیکه تجربه میشود.
- به حد اکثر رساندن احتمال پاسخ به فعالیتهای پیش استرسی.
لازاروس وفلکمنس، تلاش کردند تااین کارکردها را در قالب دو گروه عملکردی شامل مقابلهی مسئله محور وهیجان محور خلاصه کنند. مقابلهی مسئله محور به عنوان انعکاس راهبردهایی تلقی شده است که نشان دهندهی اصلاح مسئلهای میباشد که منجر به پریشانی میشود. بنابراین مقابلهی مسئله محور از نظر ماهیت، به دنبال اصلاح محیط بیرونی برای کاهش استرس ناشی از موقعیت میباشد . در مقابل، مقابلهی هیجان محور بر هیجانهای متعادل پس ازیک ارزیابی اولیه تکیه کرده که در آن تهدید شرایط محیطی غیرقابل تغییر است. تلاشها در جهت انطباقیا برون سازی خود در برخورد با محیط پراسترس موجود هدایت میشود .اسکینر و همکاران ، دریک تحلیل و بررسی جامع و جدید از مقالهی کارکردها و ساختار مقابلهای بیان کردند که کارکردهای انطباقییکپارچهی مقابلهای میتواند به دوازده گروه مختلف دسته بندی شود. علاوه براین، به طور خلاصهاین گروهها به سه فرایند انطباقی کارکردگرا تقسیم میشوند؛ شامل:
- هماهنگی بین کنشهای محیطی و وابستگیها :همچون تعدیل کنشها جهت اثر کردن، درک وابستگیهای اضافی
- هماهنگی منابع اجتماعی در دسترس :همچون استفاده از منابع اجتماعی در دسترس، رها کردن زمینههای غیرحمایتی
- هماهنگی بین اولویتها و انتخابهای دردسترس :همچون دستیابی به گزینههای جدید، برطرف کردن فشارها.
علاوه براین، اسکینر وهمکاران بیان میکنند که هریک ازاین ابعاد مقابلهای، فرد را در انطباق موفق با محیط استرس زایاری میرساند .
مقابله، احساس وارزیابی
برای تعریف تئوری لازاروس و فولکمن، ابتدا شرح تعاریف آنها از هیجان، مقابله و ارزیابی ضروری میباشد. هیجانات :مجموعهای از واکنشهای سایکوفیزیولوژیک سازماندهی شده شامل ارزیابیهای شناختی، تکانههای کنشی و واکنشهای بدنی الگوبرداری شده میباشد. این عناصر به عنوان پاسخهای مجزا تلقی نشده، بلکه به عنوان عناصری در نظر گرفته میشوند که به شدت با هم در تعاملند. مطابقتاین عناصر با شیوههای پاسخ دهی شناختی، رفتاری و فیزیولوژیکی که توسط تئوریهای رفتاری مطرح میشود، مورد بحث است . این تئوریها چگونگی پاسخ انسان به محرکهای خارجی را تعریف میکند. فولکمن و لازاروس ؛با تأکید بر نقش ارزیابی و به کار بردن عبارت ؛ تکانههای کنشی،یک نقش مرکزی برای شناخت مطرح کردند و نشان دادند که رفتار ملاحظه شده همانند رفتار واقعی جزئی از تجربه هیجانی است .
فولکمن و لازاروس ؛مقابلهای رااینطور تعریف میکنند: تلاشهای شناختی و رفتاری که جهت مدیریت خواستهای داخلی ویا خارجی صورت گرفته و به عنوان سختییا مشکل فراتر از توان فرد ارزیابی میشوند. تفسیر مقابلهای به عنوانیک روند پویا، نوسانات پایدار بین ارزیابی وپاسخهای هیجانی و رفتاری را توجیه میکند. علاوه براین زمانی کهاین پاسخهای هیجانی و رفتاری بروز میکنند، اغلب بر ارتباط فرد و محیط اثر کرده و به نوبه خود موجب ارزیابی مجدد موقعیت و تغییرات احتمالی در هیجان و رفتار میشوند. مواجهه میتواند تا زمان حل شدن شرایط، متغیر باقی بماند .
ارزیابی، قضاوت فرد از اهمیتیک رخداد قابل ارزیابی است. ارزیابی از شناختیک رخداد و تلاش جهت تعیین برداشت فردی از آن رخداد ناشی میشود و تعیین میکند، چه وقت وچگونهیک تصمیم اتخاذ شود. لازاروس در تعریف اولیه خود از مقابلهای، بین ارزیابی اولیه و ثانویه تمایز قائل شد. ارزیابی اولیه، تخمین پتانسیل استرس زایییک مواجهه است و برهر دو سنخ تجربه هیجانی :مثل عصبانیت، ناراحتییا اضطراب وشدت آن اثر میگذارد. ارزیابی ثانویه در پاسخ به ارزیابی اولیه صورت میگیرد که به موجب آن فرد نهایت توان خود را برای چاره سازی به کار گرفته، گزینههای مقابله در دسترس قرار میگیرد و در صورت به کار بردناین گزینهها، واکنشهای احتمالی محیط به آنها بروز میکند. بر پایه ارزیابیهای اولیه و ثانویه و به ویژه بر پایه ارتباط آنها بایکدیگرو پیامد هیجانی آنها،یک پاسخ مقابلهای انتخاب میشود که ممکن استیک پاسخ هیجانی جدیدایجاد کند و آن نیز اغلب با پاسخ ارزیابی و مقابلهای به صورت سریع وپویا در تعامل است .
منابع شخصی مقابله
منابع شخصی مقابله، مجموعهی پیچیدهای از عوامل شناختی، شخصیتی وبازخوردی است که بخشی از توانایی روانی فرد رابرای مقابله مهیا میسازد. منابع شخصی عبارتندازویژگیهای زمینهای به نسبت پایدارکه انتخاب روشهای ارزیابی ومقابله را تحت تاثیر قرار میدهند. برخی ازاین ویژگیها عبارتنداز تحول من ، احساس کارامدی شخصی ، خوش بینی ، احساسیکپارچگی،سبکهای شناختی ، سبکهای دفاعی، تواناییهای حل مسئله.
تحول من
لوئه وینگر، ازتحول من باعنوان صفت مسلطیادکرده است. تحول من شامل فرایندی است که طی آن تجارب جدید شخص، دریک کل مرتبط باهمیکپارچه سازی میشود. من طی مراحل رشد خود به ادراک متفاوتی ازخودودنیای اجتماعی میرسد. هرمرحله ازنظرسازماندهس ساختاری بامراحل دیگرتفاوت کیفی دارد. اگرچه مراحل تحول ازثبات برخوردارند، ولی در آخرین مرحله از رشد تفاوتهای میان افراد اشکار میشود. تحول من باالگوهای پیچیده رفتار از قبیل کمک به دیگران، همدلی وتحول اخلاقی مرتبط است.
کارامدی
افرادی که احساس کارامدی شخصی بیشتری دارند، اغلب درمواجهه باموقعیتهایی که مستلزم چالش گری است، برخوردی فعال وپیگیردارند. درحالی که افرادی که ازکارامدی کمتری برخوردارند، واکنشی انفعالی دارند .
خوش بینی
شییر وکارور،گرایش به خوش بینی رااین گونه معنا کردهاند؛انتظارکلی شخص درزمینهی پیامدهای خوب، به ویژه درموقعیتهای مشکلیامبهم.خوش بینی باافزایش سازشیافتگی جسمانی وروانی، وباوقایع تنش زای زندگی رابطه دارد. شایدعلتاین مسئله آن باشدکه افرادخوش بیندرمقایسه باافرادبدبین، ازروشهایی استفاده میکنندکه احتمال پیامدهای مطلوب راافزایش میدهند .
احساس یکپارچگی
احساسیکپارچگی نوعی تعیین جهت به نسبت مداوم وباثبات معناست که سه مولفه دارد:
- قابلیت درک:این که شخص چقدردنیاراواجدساختاروقابل پیش بینی میبیند.
- قابلیت مهار:شخص باوردارد که صاحب منابع فردی واجتماعی کافی برای مواجهه با خواستههای محیط است.
- هدفمندبودن:برخورداری ازاین احساس که مقابلهای فعال با حوادث تنش زا امری ارزشمند است. افرادی که از احساسیکپارچگی زیادی برخوردارند، گرایش دارند که برای موقعیتها ساختارقائل شوند، چالش گری رابپذیرندوبرای تسهیل فرایندمقابلهای به شناسایی منابع شخصی واجتماعی بپردازند .
شناخت
چگونگی تفکروتفسیرفرد ازرویدادهای محیطی درانتخاب راهبردهای مقابلهای نقش دارد. پیروان رویکردهای شناختی انسان را موجودی مختار فرض میکنندکه بااستفاده از ارزیابی خویش درمورد پیامدهای مسئله، ازبین پیامدهای ویژهای که در مسیرش قراردادند، دست به انتخاب میزند. ارزیابی وراهبردمقابلهای، برعوامل تنش زایی که شخصدرمعرض انها قرار دارد، واکنش نسبت به تهدیدها و چالشهایی که این عوامل تنش زا همراه باخودمیاورند، وچگونگی سازشیافتگی طولانی مدت وکوتاه مدت تاثیر میگذارد. بهاین ترتیب،این چارچوب بیانگراین است که انسان همان طور که میتواند ازعوامل تنش زا تاثیرپذیرد، توانایی ان راهم داردکه پیامدهای عوامل تنش زای موجود درزندگی خودنیز شکل وجهت ببخشد .
منبع
رنجبر،خدیجه(1392)،رابطه بین سازوکارهای دفاعی وسبک های مقابله بارضایتمندی زناشویی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید