راهبردهای مقابله‎ای

ماهیت مقابله‎ای

پیش از شرح تاریخچه مقابله‎ای، اجزای ساختی، کارکردها و فرایندهای ذاتی آن، تعاریف مختلف مقابله‎ای مرور خواهد شد.وایت، مقابله‎ای را‎این چنین تعریف کرد:  انطباق تحت شرایط نسبتاً دشوار. به عقیده وایت، تلاش‎های مقابله‎ای بر اساس موقعیت تعیین می‎شود و بر تدابیر انطباقی در جریان شرایط دشوار ونامعمول تأکید می‎کند. هان، در مقاله کلاسیک اخیر خود نشان داد که مقابله‎ای با‎این ویژگی‎ها تشخیص داده می‎شود:

  • رفتارهای انعطاف پذیر وهدفمند؛
  • تشخیص موقعیت‎اینده که با بازشناسی زمان حال ترکیب شده است؛
  • واقعیت ـ محوری؛
  • ‎یکپارچگی عناصر هشیار و نیمه هشیار؛
  • سنجش، پردازش درماندگی عاطفه ؛
  • به کار بردن عاطفه در‎یک حالت جدید و مرتب و منظم شده. علاوه بر‎این،‎هان فرایندهای عینیت، همدلی، والایش، تمرکز وجانشین سازی را به عنوان ویژگی‎های تلاش‎های مقابله‎ای بیان نمود .

ریچارد لازاروس ، احتمالاً با نفوذترین مقاله نویس مطالعه‎ی مقابله‎ای، مقابله‎ای را‎این چنین تعریف می‎کند:  تلاش‎های شناختی ورفتاری که به صورت تغییر پایدار برای مدیریت خواست‎های بیرونی و‎یا درونی ویژه صورت می‎گیرد که به عنوان فشار‎یا سختی فراتر از توان فرد ارزیابی می‎شود . در‎این تعریف از مقابله‎ای، لازاروس و فلکمن بحث میکنند که مقابله‎ای :

  •  فرایند محور است ؛به جای ویژگی محور
  • نباید با نتایج تلاش‎هایی که جهت مدیریت استرس صورت می‎گیرد اشتباه گرفته شود.
  • نباید با تسلط موفق محیط نگر اشتباه گرفته شود، چراکه در‎این تعریف مقابله‎ای به طور عمده بر تلاش‎هایی تأکید می‎کند که در جهت تسلط بر محیط صورت می‎گیرد.

موس  وهمکارانش ، تعریف جامع دیگری از مقابله‎ای ارائه دادند. آن‎ها مقابله‎ای را‎این چنین تعریف کردند: ‎یک عامل متعادل کننده که می‎تواند به افراد در برقراری انطباق روانی اجتماعی طی دوره‎های پراسترس کمک کرده و شامل تلاش‎های شناختی ورفتاری برای کاهش‎یا حذف شرایط پراسترس می‎باشد و با درماندگی هیجانی در ارتباط است .در نهایت، اسنایدر ؛ دینوف، مقابله‎ای را‎این چنین تعریف کردند:  پاسخی که با هدف کاهش بار فیزیکی، عاطفی و روانی وقایع پراسترس زندگی و فشارهای روزانه صورت می‎گیرد  . آن‎ها علاوه براین بیان کردند که تأثیر روش‎های مقابله‎ای با توانایی دوگانه آن‎ها برای کاهش درماندگی روانی اجتماعی و نهایتاً بهزیستی درازمدت روانی در ارتباط می‎باشد .

برای درک مفهوم تعاریف مقابله‎ای توجه به عناصر زیر ضروری می‎باشد:

  • مقابله‎ای تعبیر کلی تری نسبت به دفاع می‎باشد. نظر به‎این که اکثر مکانیزم‎های دفاعی به طور ذاتی انعطاف پذیر هستند، تا حدودی تلاش‎های درون روانی متمرکز بر اضطراب ناکامی‎بخش و خطر تهدید کننده را به طور خودکار به کار می‎گیرند. راهبردهای مقابله‎ای به طور عمده به عنوان تلاش‎های انعطاف پذیر، کامل و محیط نگر تلقی شده که با هر دوی خواست‎های درونی و بیرونی و منابع در دسترس در ارتباط می‎باشد.
  • اگر چه بعضی مقابله‎ای را به عنوان‎یک ویژگی شخصیتی تلقی می‎کنند، به هیچ عنوان‎یک تعبیر روانشناختی انعطاف ناپذیر و بین موقعیتی نمی‎باشد. در حقیقت تلاش‎ها و رفتار‎های مقابله‎ای به طور چشمگیری تحت تأثیر فاکتورهای وضعیتی همچون ماهیت، سختی و مدت زمان مواجهه با بحران، آسیب و فقدان می‎باشد.
  • تلاش‎های مقابله‎ای شامل گستره‎ی وسیعی از راهبرد‎های شناختی، هیجانی و رفتاری می‎باشد که هر دو محرک تنش زای بیرونی و خواست‎ها و نیازهای درونی را مدیریت می‎کند.
  • تلاش‎های مقابله‎ای نباید از طریق ترکیب کردن ویژگی‎های استوار و جنبه‎های فرایند محور با نتایج روانی اجتماعی اشتباه گرفته شود. در واقع تلاش‎های مقابله‎ای باید به عنوان تعدیل کننده‎های‎این نتایج ومیانجی‎های بین شرایط محیط نگر موجود اولیه‎یا شرایط درونی ؛همچون بحران، فقدان، شرایط از کار افتادگی، طرحواره‎ی شناختی  و نتیجه‎ی نهایی روانی اجتماعی که به دنبال دستیابی به اثر آن‎ها می‎باشد، تلقی شود ؛همچون کاهش در پریشانی روانی، برطرف کردن شرایط محیطی آزاردهنده، افزایش تسلط، برقراری مجدد‎یک تعادل حیاتی روانی.

مروری تاریخی بر مقابله

مروری جامع بر پیشرفت تاریخی مقابله‎ای و ابعاد دفاعی، فراتر از گستره‎ی‎این فصل می‎باشد. با‎این وجود ممکن است خواننده جهت دستیابی به بیشترین رضایتمندی در‎این راستا، مشارکت‎های‎هان ، لازاروس  ، لازاروس و فلکمن ، پارکر و‎اندلر و گاتلیب  را دریابد. از‎این رو در‎این قسمت مروری مختصر از مفهوم مقابله‎ای از زمان پیدایش آن متجاوز از 80 سال گذشته، ارائه خواهد شد.مطالعه اولیه مقابله و دفاع، به عنوان فرایند‎های خودآغازگر، می‎تواند در اثر مهم زیگموند فروید طی دهه‎ی 1920 و اوایل دهه‎ی 1930 دنبال شودفروید همچنین اولین کسی بود که مفهوم‎یک خود ترکیبی تحت فشار بین محرک‎های تنش زا و تهدید‎های برخاسته از دنیای خارج را علاوه بر تقاضاها و فشارهای افراط آمیز که به صورت درونی راه‎اندازی شده و به طور مداوم با روان فرد در تماس هستند، شناسایی کرد .

توضیح بیشتر مکانیزم‎های دفاع خود و ابعادی که توسط آن، خود به دنبال کاهش اضطراب وکنترل هیجانات منفی و تکانه‎های تنش زا می‎باشد، از آنا فروید ؛ به جای مانده است.‎این رویکردهای اولیه‎ی روان پویشی به مطالعه‎ی دفاع و مقابله‎ای نشان داد که مقابله با استرس به طور اولیه به وسیله‎ی صفات شخصیتی استوار وروش‎های ادراکی تعیین می‎شود. در ظرف دو دهه‎ای که از کار زیگموند وآنا فروید پیروی می‎شد، رویکرد‎های شخص محور در مطالعه دفاع ومقابله، تأکید خود را با تمرکز تدریجی بر ساختار مرتبه‎ای ذاتی در مقابله‎ی انسان بااسترس برگرداندند .کار‎هان، وایلانت  و منینجر  طی دهه‎های 1960 و 1970 زمینه را برای درک تدریجی فرایند‎های شناختی محیط نگر و ذاتاً موفق تر و انطباقی تر و واقعیت محور و هشیارانه فراهم نمود که به آن‎ها به عنوان الگوهای مقابله‎ای و راهبرد‎ها اشاره می‎شود. همچنین در طول‎این تغییر در جهت مطالعه دیدگاه‎های ؛  سالم تر  و مثبت تر مقابله‎ای با استرس‎های زندگی، نظریه پردازها، متخصصان بالینی و محققین نقش محوری محیط و به ویژه ارزیابی شخصی از موقعیتی که استرس در آن تجربه می‎شود، شناسایی کردند .

بنابر‎این مقابله به عنوان‎یک دیدگاه شناختی و نتیجه‎ی ارزیابی موقعیت درک شد. با‎این تغییر در نگاه به مقابله به عنوان ‎یک دیدگاه موقعیت محور، پاسخ‎های مقابله‎ای کمتر تحت تأثیر گرایشات استوار شخصیتی ؛ انعطاف ناپذیر بوده و بیشتر از فرایند‎های سیال که توسط نوع موقعیت تعیین می‎شود، تأثیر می‎پذیرد. با توجه به ارزیابی اولیه‎ی فرد، موقعیت، پراسترس‎یا نا معلوم است ؛ به معنای تحت فشار قرار دادن توانایی‎ها و منابع در دسترس فرد و فرد از میان راهبرد‎های مختلف مقابله‎ای که در دسترس می‎باشد، انتخاب می‎کند. لازاروس و همکارانش‎این راهبردهای مقابله‎ای را به عنوان دو دسته‎ی گسترده به نام راهبرد مسئله ، ‎یا تکلیف  محور ؛متمرکز بر محیط بیرونی و راهبرد هیجان محور ؛متمرکز بر حیطه عاطفی فرد رسیدگی کردند. علاوه بر‎این‎ها‎یک الگوی گسترده‎ی مقابله‎ای سوم توسط سایرین تعیین شده و مقابله‎ای‎ی اجتناب نامیده می‎شود .

تئوری مقابله‎ای لازاروس  وفولکمن  در زمان ارائه، به واسطه تمرکز خود بر چگونگی ارتباط متقابل مقابله‎ای با شناخت و هیجان، از دیگر تئوری‎های مقابله‎ای متمایز شده بود. از نظر آنها ارتباط بین شناخت، مقابله و هیجان‎ایستا نبوده واز نوع پویا ومتغیر بوده که نقش شناخت در آن برجسته است. پیش از‎این، مقابله‎ای به عنوان‎یک واکنش نسبت به هیجان تلقی می‎شد.‎یک نمونه از آن دیدگاهی است که ارتباط متقابل و پیوسته بین هیجان و مقابله‎ای را نادیده می‎گیرد.در تئوری لازاروس وفولکمن، مقابله‎ای به عنوان‎یک جزء لاینفک در تعامل بین شناخت و هیجان، در نظر گرفته می‎شد که آن نیز‎این تئوری را از سایر تئوری‎های شناختی متمایز می‎نمود. سایر تئوری‎های مطرح شناخت و هیجان بر تقدم هر‎یک از شناخت‎یا هیجان تأکید کرده بودند و به تعامل پیچیده بین هیجان و شناخت نسبتاً کم توجه بوده و نقش مهم مقابله‎ای در تعامل را نادیده می‎گرفتند. لازاروس و فولکمن با طرح‎یک تئوری که به درستی مقابله‎ای را در تعامل با شناخت و هیجان قرار می‎داد، بین تئوری‎های مقابله‎ای و تئوری‎های هیجان و شناخت ارتباطی معنی دار وبرخاسته از ابتکار‎ایجاد کردند .

با پیروی از کارهای پیشین لازاروس وهمکارانش ، محققین به کاوش و بسط بیشتر ساختار مقابله‎ای ادامه داده که منجر به مدل‎های مقابله‎ای‎ی موشکافی تر و با محور ضمنی شد. از‎این میان‎این مشارکت‎ها قابل توجه تر بودند:

  •  مدل جامعه شناختی
  •  مدل‎یکپارچه‎ی موس و همکارانش ،زیست روانی اجتماعی
  •  مدل تعاملی‎اندلروپارکر.

پیرلین  واسکولر،در مدل خود، کارآمدی رفتارهای مقابله‎ای در زمینه‎های مختلف اجتماعی همچون ازدواج، بچه دار شدن، فعالیت‎های خانوار، وضعیت‎های شغلی را مورد بررسی قرار دادند. مدل آن‎ها ماهیت نقش فشار اجتماعی در هر‎یک از‎این زمینه‎ها را مشخص می‎کرد. علاوه بر‎این مدل آن‎ها نشان می‎دهد که چگونه الگوهای مقابله‎ای دررویارویی با تقاضاهای مختلف متفاوت هستند. موس به همراه همکارانش . علی رغم بیماری مزمن وناتوانی‎های جسمی‎خود طی 25 سال گذشته، به موشکافی مدل مقابله‎ای‎ی خود ادامه داده‎اند. به طور مختصر مدل جامع آن‎ها اهمیت زمینه‎ی محیطی را می‎ستایدوهمچنین فرایندها و اجزاء اولیه زیر را جذب می‎کند:

  •  ‎یک سیستم محیطی ،منابع اجتماعی و اقتصادی، عوامل تنش زای زندگی که ناشی از بیماری می‎باشد.
  •  ‎یک سیستم شخصی ،منابع شخصیت و جامعه ـ جمعیت شناختی
  •  پاسخ‎های شناختی، ارزیابی و مقابله‎ای
  •  فاکتورهای مرتبط با رخداد ،بحران‎ها و گذر‎های ویژه که افراد تجربه می‎کنند
  •  نتایج سلامتی و بهزیستی.‎این اجزاء‎یک چارچوب ادراکی‎یکپارچه که از آن مقابله‎ای با بحران‎های زندگی قابل درک است، فراهم می‎کنند.

الگوی تعامل چند بعدی‎اندلر و پارکر به دنبال درک ارتباط پیچیده میان شخصیت، اضطراب، استرس و مقابله‎ای بود. در مدل آنها‎اندلر و پارکر بررسی نمودند که چگونه شخصیت‎یک فرد در تماس با موقعیت , محیط و فاکتورهای رفتاری بوده و تحت تأثیر آن می‎باشد. آن‎ها بر آن متغیرهای شناختی، انگیزشی، فیزیولوژیکی و رضایت محور تأکید نموده که بر فرایند اطلاعات مؤثر بوده، پافشاری ویژه‎ای به‎یکی از زیرمجموعه‎های مدل تعاملی شخصیت می‎کند که ویژگی وحالت اضطراب نامیده می‎شود. از نظر‎اندلر و پارکر، متغیرهای فرد :همچون صفت اضطراب، سبک شناختی و سطح تهییج پذیری  با موقعیت‎های تنش زا :همچون رخدادهای زندگی، بحران‎ها و آسیب‎ها  و ادراک فعال شده‎ی خطر ؛به معنای تهدیددر تعامل است.این ادراکات به ترتیب تغییراتی در حالت اضطراب و لزوم واکنش به‎این تغییرات در حالت اضطراب را منجر می‎شود.‎این واکنش‎ها به حالت اضطراب، به عنوان پاسخهای مقابله‎ای تلقی می‎شود.

یک مرور تاریخی با درایت از بررسی روانی اجتماعی مقابله‎ای و ارتباط آن با استرس و بحران‎های زندگی در کارهای سالس، دیوید و‎هاروی مشاهده می‎شود . ‎این مؤلفان پیشنهاد می‎کنند که نظریه‎ی بررسی مقابله‎ای به طور مفید به عنوان فرایندی با سه مرحله‎ی عمده تلقی می‎شود. اولین مرحله به بهترین نحو توسط روانکاوی قدیمی‎و مشارکت‎های روانیِ خود، تسخیر شده و مربوط به سال‎های قرن بیستم تا دهه 1960 می‎باشد. مرحله اول به طور قابل توجه متأثر از کارهای زیگموند وآنا فروید،‎هان و‎ایلانت می‎باشد. دومین مرحله بر چشم‎انداز تبادلی مقابله‎ای تأکید می‎کند که در سال‎های 1960 پدیدار شد و بر اثرات ترکیبی فاکتورهای موقعیتی وشناختی پافشاری می‎کند، در حالی که مقابله‎ای را به عنوان‎یک فرایند پویا تلقی می‎کند تا‎یک گرایش شخصیتی استوار.‎این مرحله در کارهای لازاروس، فلکمن، موس و همکارانش بیش از سایرین مشاهده می‎شود. در نهایت، سومین مرحله به طور عمده طی دهه 1980 پدیدار شد که در تلاش‎های مجدد جهت درک بهتر نقش شخصیت در مقابله‎ی مولد، نگهدارنده و مستقیم نشان داده شده است. هم زمان با سومین دوره، محققین‎این جریان نیز به دنبال درک  تمایزات مستحکم عملیاتی بین مقابله‎ای، شخصیت، ارزیابی و نتایج انطباقی بودند .

کارکرد‎های مقابله

متجاوز از 30 سال گذشته، تلاش‎های بسیاری جهت شرح کارکرد‎های مقابله ؛احتمالاً به عنوان اهداف در نظر گرفته می‎شود،صورت پذیرفته است . ‎این مؤلفان، کارکردها ، اهداف  زیر را جهت درک بیشتر پایه‎های عملیاتی مقابله ذکر کردند

  •  کسب اطلاعات دقیق راجع به خواست‎هایی که توسط محیط بیرونی تحمیل می‎شود ؛به معنای اجتماعی و فیزیکی.
  •  حمایت از مکانیزم‎های داخلی کافی جهت پردازش اطلاعات ورودی جدید و شروع عمل.
  •  ‎ایجاد تعادل روانی ؛هیجانی که به طور موفقیت آمیز انرژی و رفتارهای ماهرانه را برای برآوردن خواست‎های بیرونی هدایت می‎کند.
  •  اتخاذ تصمیم‎ها براساس‎یک تحقیق و ارزیابی اطلاعات کسب شده.
  •  کاهش و در صورت امکان حذف شرایط محیطی زیان آور.
  •  برقراری‎یک خود انگاره و بهزیستی روان شناختی مثبت.
  •  افزایش تحمل در برابر رخداد‎ها و شرایط منفی و‎ایجاد تغییر در شرایطی که منجر به تجارب پراسترس می‎شود.
  •  کنترل مفهوم تجارب پراسترس جهت از میان بردن طبیعت زیان آور آنها.
  •  کاهش استرس‎یا تعارض روانشناختی موجود مادامی‎که تجربه می‎شود.
  •  به حد اکثر رساندن احتمال پاسخ به فعالیت‎های پیش استرسی.

لازاروس وفلکمنس، تلاش کردند تا‎این کارکرد‎ها را در قالب دو گروه عملکردی شامل مقابله‎ی مسئله محور وهیجان محور خلاصه کنند. مقابله‎ی مسئله محور به عنوان انعکاس راهبردهایی تلقی شده است که نشان دهنده‎ی اصلاح مسئله‎ای می‎باشد که منجر به پریشانی می‎شود. بنابراین مقابله‎ی مسئله محور از نظر ماهیت، به دنبال اصلاح محیط بیرونی برای کاهش استرس ناشی از موقعیت می‎باشد . در مقابل، مقابله‎ی هیجان محور بر هیجان‎های متعادل پس از‎یک ارزیابی اولیه تکیه کرده که در آن تهدید شرایط محیطی غیرقابل تغییر است. تلاش‎ها در جهت انطباق‎یا برون سازی خود در برخورد با محیط پراسترس موجود هدایت می‎شود .اسکینر و همکاران ، در‎یک تحلیل و بررسی جامع و جدید از مقاله‎ی کارکردها و ساختار مقابله‎ای بیان کردند که کارکردهای انطباقی‎یکپارچه‎ی مقابله‎ای می‎تواند به دوازده گروه مختلف دسته بندی شود. علاوه بر‎این، به طور خلاصه‎این گروه‎ها به سه فرایند انطباقی کارکردگرا تقسیم می‎شوند؛ شامل:

  • هماهنگی بین کنش‎های محیطی و وابستگی‎ها :همچون تعدیل کنش‎ها جهت اثر کردن، درک وابستگی‎های اضافی
  • هماهنگی منابع اجتماعی در دسترس :همچون استفاده از منابع اجتماعی در دسترس، رها کردن زمینه‎های غیرحمایتی
  • هماهنگی بین اولویت‎ها و انتخاب‎های دردسترس :همچون دستیابی به گزینه‎های جدید، برطرف کردن فشارها.

 علاوه براین، اسکینر وهمکاران بیان می‎کنند که هر‎یک از‎این ابعاد مقابله‎ای، فرد را در انطباق موفق با محیط استرس زا‎یاری می‎رساند .

مقابله، احساس وارزیابی

برای تعریف تئوری لازاروس و فولکمن، ابتدا شرح تعاریف آنها از هیجان، مقابله و ارزیابی ضروری می‎باشد. هیجانات :مجموعه‎ای از واکنش‎های سایکوفیزیولوژیک سازماندهی شده شامل ارزیابی‎های شناختی، تکانه‎های کنشی و واکنش‎های بدنی الگوبرداری شده می‎باشد. ‎این عناصر به عنوان پاسخ‎های مجزا تلقی نشده، بلکه به عنوان عناصری در نظر گرفته می‎شوند که به شدت با هم در تعاملند. مطابقت‎این عناصر با شیوه‎های پاسخ دهی شناختی، رفتاری و فیزیولوژیکی که توسط تئوری‎های رفتاری مطرح می‎شود، مورد بحث است . ‎این تئوری‎ها چگونگی پاسخ انسان به محرک‎های خارجی را تعریف می‎کند. فولکمن و لازاروس ؛با تأکید بر نقش ارزیابی و به کار بردن عبارت ؛ تکانه‎های کنشی،‎یک نقش مرکزی برای شناخت مطرح کردند و نشان دادند که رفتار ملاحظه شده همانند رفتار واقعی جزئی از تجربه هیجانی است .

فولکمن و لازاروس ؛مقابله‎ای را‎اینطور تعریف می‎کنند: تلاش‎های شناختی و رفتاری که جهت مدیریت خواست‎های داخلی و‎یا خارجی صورت گرفته و به عنوان سختی‎یا مشکل فراتر از توان فرد ارزیابی می‎شوند.  تفسیر مقابله‎ای به عنوان‎یک روند پویا، نوسانات پایدار بین ارزیابی وپاسخ‎های هیجانی و رفتاری را توجیه می‎کند. علاوه بر‎این زمانی که‎این پاسخ‎های هیجانی و رفتاری بروز می‎کنند، اغلب بر ارتباط فرد و محیط اثر کرده و به نوبه خود موجب ارزیابی مجدد موقعیت و تغییرات احتمالی در هیجان و رفتار می‎شوند. مواجهه می‎تواند تا زمان حل شدن شرایط، متغیر باقی بماند .

ارزیابی، قضاوت فرد از اهمیت‎یک رخداد قابل ارزیابی است. ارزیابی از شناخت‎یک رخداد و تلاش جهت تعیین برداشت فردی از آن رخداد ناشی می‎شود و تعیین میکند، چه وقت وچگونه‎یک تصمیم اتخاذ شود. لازاروس در تعریف اولیه خود از مقابله‎ای، بین ارزیابی اولیه و ثانویه تمایز قائل شد. ارزیابی اولیه، تخمین پتانسیل استرس زایی‎یک مواجهه است و برهر دو سنخ تجربه هیجانی :مثل عصبانیت، ناراحتی‎یا اضطراب  وشدت آن اثر می‎گذارد. ارزیابی ثانویه در پاسخ به ارزیابی اولیه صورت می‎گیرد که به موجب آن فرد نهایت توان خود را برای چاره سازی به کار گرفته، گزینه‎های مقابله در دسترس قرار می‎گیرد و در صورت به کار بردن‎این گزینه‎ها، واکنش‎های احتمالی محیط به آنها بروز می‎کند. بر پایه ارزیابی‎های اولیه و ثانویه و به ویژه بر پایه ارتباط آنها با‎یکدیگرو پیامد هیجانی آنها،‎یک پاسخ مقابله‎ای انتخاب می‎شود که ممکن است‎یک پاسخ هیجانی جدید‎ایجاد کند و آن نیز اغلب با پاسخ ارزیابی و مقابله‎ای به صورت سریع وپویا در تعامل است .

منابع شخصی مقابله

منابع شخصی مقابله، مجموعه‎ی پیچیده‎ای از عوامل شناختی، شخصیتی وبازخوردی است که بخشی از توانایی روانی فرد رابرای مقابله مهیا می‎سازد. منابع شخصی عبارتندازویژگی‎های زمینه‎ای به نسبت پایدارکه انتخاب روش‎های ارزیابی ومقابله را تحت تاثیر قرار می‎دهند. برخی از‎این ویژگی‎ها عبارتنداز تحول من ، احساس کارامدی شخصی ، خوش بینی ، احساس‎یکپارچگی،سبک‎های شناختی ، سبک‎های دفاعی، توانایی‎های حل مسئله.

تحول من

لوئه وینگر، ازتحول من باعنوان صفت مسلط‎یادکرده است. تحول من شامل فرایندی است که طی آن تجارب جدید شخص، دریک کل مرتبط باهم‎یکپارچه سازی می‎شود. من طی مراحل رشد خود به ادراک متفاوتی ازخودودنیای اجتماعی می‎رسد. هرمرحله ازنظرسازماندهس ساختاری بامراحل دیگرتفاوت کیفی دارد. اگرچه مراحل تحول ازثبات برخوردارند، ولی در آخرین مرحله از رشد تفاوت‎های میان افراد اشکار می‎شود. تحول من باالگوهای پیچیده رفتار از قبیل کمک به دیگران، همدلی وتحول اخلاقی مرتبط است.

کارامدی

افرادی که احساس کارامدی شخصی بیشتری دارند، اغلب درمواجهه باموقعیت‎هایی که مستلزم چالش گری است، برخوردی فعال وپیگیردارند. درحالی که افرادی که ازکارامدی کمتری برخوردارند، واکنشی انفعالی دارند .

خوش بینی

شی‎یر وکارور،گرایش به خوش بینی رااین گونه معنا کرده‎اند؛انتظارکلی شخص درزمینه‎ی پیامدهای خوب، به ویژه درموقعیت‎های مشکل‎یامبهم.خوش بینی باافزایش سازش‎یافتگی جسمانی وروانی، وباوقایع تنش زای زندگی رابطه دارد. شایدعلت‎این مسئله آن باشدکه افرادخوش بیندرمقایسه باافرادبدبین، ازروش‎هایی استفاده می‎کنندکه احتمال پیامدهای مطلوب راافزایش می‎دهند .

احساس ‎یکپارچگی

احساس‎یکپارچگی نوعی تعیین جهت به نسبت مداوم وباثبات معناست که سه مولفه دارد:

  • قابلیت درک:‎این که شخص چقدردنیاراواجدساختاروقابل پیش بینی می‎بیند.
  • قابلیت مهار:شخص باوردارد که صاحب منابع فردی واجتماعی کافی برای مواجهه با خواسته‎های محیط است.
  • هدفمندبودن:برخورداری از‎این احساس که مقابله‎ای فعال با حوادث تنش زا امری ارزشمند است. افرادی که از احساس‎یکپارچگی زیادی برخوردارند، گرایش دارند که برای موقعیت‎ها ساختارقائل شوند، چالش گری رابپذیرندوبرای تسهیل فرایندمقابله‎ای به شناسایی منابع شخصی واجتماعی بپردازند .

شناخت

چگونگی تفکروتفسیرفرد ازرویدادهای محیطی درانتخاب راهبردهای مقابله‎ای نقش دارد. پیروان رویکردهای شناختی انسان را موجودی مختار فرض می‎کنندکه بااستفاده از ارزیابی خویش درمورد پیامدهای مسئله، ازبین پیامدهای ویژه‎ای که در مسیرش قراردادند، دست به انتخاب می‎زند. ارزیابی وراهبردمقابله‎ای، برعوامل تنش زایی که شخصدرمعرض ان‎ها قرار دارد، واکنش نسبت به تهدیدها و چالش‎هایی که این عوامل تنش زا همراه باخودمی‎اورند، وچگونگی سازش‎یافتگی طولانی مدت وکوتاه مدت تاثیر می‎گذارد. به‎این ترتیب،‎این چارچوب بیانگراین است که انسان همان طور که می‎تواند ازعوامل تنش زا تاثیرپذیرد، توانایی ان راهم داردکه پیامدهای عوامل تنش زای موجود درزندگی خودنیز شکل وجهت ببخشد .

منبع

رنجبر،خدیجه(1392)،رابطه بین سازوکارهای دفاعی وسبک های مقابله بارضایتمندی زناشویی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0