رابطه افسردگی و اعتیاد

 بیش ازهفتاد درصد از افراد وابسته به مواد مخدر، علاوه بر مشکل مصرف مواد از اختلالاتی مانند اختلالات شخصیتی،جنسی،اضطرابی، افسردگی و اختلالات جسمی رنج می برند که در این میان وجود افسردگی بارزتر است.محققان در بررسی علل شروع اعتیاد و عود آن پس از درمان، به عوامل مختلفی همچون تنیدگی و فقدان مهارت های مقابله ای مناسب، فقدان جرات ورزی و وضعیت سلامت روانی،هم چنین وضعیت خلقی نامناسب به خصوص در همبودی با اختلال افسردگی اساسی اشاره کرده اند. نقش افسردگی در شروع، تداوم و عود اعتیاد در مطالعات مختلفی مورد تایید قرار گرفته است .بر اساس نظریه ی خوددرمانی کانتازیان ، سوء مصرف مواد از سوی افراد معتاد ،نوعی خوددرمانی دانسته می شود که افراد معتاد برای رفع مشکلاتی مانند افسردگی به مصرف این مواد روی می آورند.افسردگی به عنوان متغیری تعدیل گر در فرایندهایی هم چون اعتیاد و یا عود عمل می کند.از طرفی الگوی مقابله با افسردگی در معتادین، یک روش ناسالم در کنار آمدن با شرایط تنش زاست .

افسردگی می تواند تاثیر مستقیم در ادامه مصرف و میزان مصرف مواد داشته باشد و هم چنین احتمالا اغلب معتادین از مصرف مواد و وابستگی به آن به عنوان راهی جهت مقابله با طیف وسیعی از اختلالات خلقی و هم چنین برای رسیدن به حالتی خوشایندتر از حالات افسردگی و فرار از مشکلات بین فردی بوجود آمده در نتیجه ی این اختلال، استفاده می کنند.این وضع به چند دلیل رخ می دهد: ممکن است فرد مقابله با مشکلات زندگی بزرگسالی از جمله افسردگی را فرا نگرفته باشد یا ممکن است فرد در یک دوره ی زمانی این راهبردهای مقابله ای را فراگرفته ولی به دلیل تکیه ی مکرر بر مصرف مواد به عنوان راهی جهت مقابله با مشکلات، این مهارت ها در وی تضعیف شده باشد.هم چنین ممکن است این بیماران به علت درگیری مزمن با سبک زندگی متکی بر مصرف مواد که در آن بخش عمده ای از وقت آنان صرف تهیه، مصرف و سپس بهبودی از اثرات مصرف می گردد، راهبردهای موثر را فراموش کرده باشند و یا این که توانایی فرد در استفاده از راهبردهای مقابله ای موثر در نتیجه ی سایر مشکلات از جمله ابتلای همزمان با یک اختلال روان پزشکی که شایع ترین آن افسردگی اساسی است، تضعیف شده باشد.

افسردگی

افسردگی یکی از انواع اختلالات روانی است که طی آن فعالیتهای بیمار، به شدت کاهش می یابد و در واقع او انگیزه ای برای انجام دادن بسیاری از کارها نخواهد داشت. فرد افسرده انرژی و مهارت های زندگی اش کاهش پیدا می کند و تمرکز حواس وی نیز به میزان زیادی پایین می آید. گاهی پرخاشگر و گاهی ناامید است. احساس گناه در او بسیار قوی است. علاوه بر این که خود بیمار از اهدافش در زندگی باز می ماند و باعث کاهش فعالیتهای اجتماعی و تولیدی می شود، این امر ضربۀ بزرگی به اقتصاد جامعه نیز وارد می کند. برای تعریف این اختلال بهتر است نشانه های آن را بشناسیم. در حقیقت، این اختلال در مجموعه ای از علائم نشانگان، بروز می یابد. که براساس کمیت و کیفیت و مدت زمان دارا بودن این علائم می توان تشخیص داد که فرد به یکی از انواع افسردگی مبتلا شده است. البته باید توجه داشت که این اختلال در نشانگان ظاهر می شود و فقط با یک نشانه نمی توان به افسردگی پی برد.

معیارهای DSM-5 برای افسردگی اساسی

A: از بین سمپتوم های زیر، پنج سمپتوم  یا بیشتر،  در طول یک دوره دوهفته ای حضور داشته اند و نشان می دهند که عملکرد قبلی او متفاوت شده است. حداقل یکی از معیارها :

  •  خلق افسرده
  •  از دست دادن علاقه یا لذت است.

توجه: سمپتوم هایی که آشکارا علت های پزشکی دارند نباید جزو این فهرست به حساب آیند .

  •  فرد بیشتر طول روز، و تقریباً هر روز، خلق افسرده دارد. این موضوع را خودش اظهار می دارد . احساس می کند غمگین، تهی و خالی، یا نومید است ، یا دیگران می بینند ؛ دایم گریه می کند، در شرف گریه کردن است، یا چشمهایش همیشه پر اشک هستند.

توجه: درموردکودکان یا نوجوانان، این حالت ممکن است به صورت زودرنجی وزود خشمی نشان داده شود.

  •  فرد بیشتر طول روز، و تقریباً هر روز، به تمام فعالیت ها  یا تقریباً تمام فعالیتها ، به شدت بی علاقه است این موضوع را خود او می گوید یا دیگران مشاهده می کنند .
  • به طور چشمگیر چاق می شود یا بدون گرفتن رژیم غذایی، به طور چشمگیر لاغر شده است ، لاغر یا چاق شدن چشمگیر یا معنادار یعنی اینکه فرد در عرض یک ماه بیشتر از 5% وزن خود را از دست بدهد یا بیشتر از 5% به وزنش اضافه شود. یا تقریباً هر روز بی اشتها یا پر اشتهاست. توجه: ممکن است کودکان اضافه وزنی را که از مرحله رشدی آنها انتظار می رود را نشان ندهند.
  • بی خوابی , اینسومنیا ؛ یا پرخوابی ؛هایپرسومنیا , تقریباً در همه روزها.
  • پر تحرکی روانی, حرکتی یا کم تحرکی روانی , حرکتی تقریباً هر روز ، صرفاً خود فرد نباید شخصاً احساس کند که بی قرار یا کند شده است، بلکه دیگران نیز باید این حالت را مشاهده کنند .
  • تقریباً هر روز احساس می کند بی حال و بی رمق است یا انرژی از دست داده است.
  • تقریباً هر روز احساس می کند بی ارزش است یا بی دلیل احساس گناه ، عذاب وجدان , شدید می کند , احساسی که ممکن است توهمی باشد . این احساس گناه علاوه بر احساس گناهی است که فرد به خاطر ، بیمار بودن خود تجربه می کند .
  • تقریباً هر روز، توانایی فکر کردن یا تمرکز حواس ضعیف است، یا نمی تواند تصمیم بگیرد و قاطع باشد ، این موضوع را خودش اظهار می دارد یا دیگران مشاهده می کنند .
  • به طور دایم به مرگ فکر می کند ، این فکر فقط  به ترس از مرگ  محدود نمی شود، به طور دایم به خودکشی فکر می کند بدون آنکه برنامه مشخصی برای آن داشته باشد، یا اقدام به خودکشی می کنذ یا برنامه مشخصی برای خودکشی دارد.

B: این سمپتوم ها باعث می شوند فرد به رنج یا نابسامانی شدید در عملکرد اجتماعی، شغلی، یا سایر جنبه های مهم زندگی دچار شود.

C: علت این اپیزود را نمی توان به اثر فیزیولوژیک و مستقیم یک ماده یا یک عارضه پزشکی دیگر نسبت داد. اینسومنیا ؛ بی خوابی , یکی از سمپتوم های افسردگی است. بعضی افراد افسرده نمی توانند بخوابند یا دائماً از خواب می پرند. بعضی دیگر هایپر سومینا ؛ پر خوابی, دارند. آنها بیش از ده ساعت می خوابند اما باز هم شدیداً احساس خواب می کنند .

منبع

رمضان زاده رستمی،عاطفه(1393)، گروه درمانی شناختی-رفتاری بر مولفه های شناختی در کاهش نا امیدی و افسردگی و وسوسه افراد وابسته به مواد افیونی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0