دین و رضایتمندی زناشویی

نگرش های کاملاً متفاوت و گوناگون به دین وجود دارد. برخی بر این عقیده اند که دین یک حالت روحی و درونی است که فقط به تجربه شخصی در می آید. برخی دیگر، دین را صرفاً یک سری از عقاید دانسته اند. لازمه چنین دیدگاهی آن است که احکام، مراسم و دستورات عملی جزو دین دانسته نشود. عده ای دیگر بر این باورند که دین صرفاً مجموعه ای از رفتارها و اعمالی است که افراد یا اشخاصی به نام دین انجام می دهند و این اعمال و رفتارها هیچ گونه ارتباطی با اعتقادات ندارد. برخی در مقابل، دین را یک مفهوم انتزاعی که شامل بسیاری از چیزها از جمله قلمرو دین، رفتارهای اقتصادی، حقوقی و سیاسی هم می شود می دانند. بر این اساس، دین نمی تواند صرفاً یک تجربه شخصی باشد؛ زیرا تجربه شخصی کشش هیچ یک از این مباحث را ندارد.

نگرش های گوناگون به دین و مؤلفه های آن ایجاب می کند این نکته بررسی شود که آیا می توان برای دین یک تعریف معین با مؤلفه های مشخصی در نظر گرفت؟ در این رابطه، استمداد از منابع غنی مکتب اسلام، یعنی قرآن و سنت، نه از جهت دلیلیت و حجیت آنها، بلکه از آن روی که ژرفای معانی موجود در آنها از حکیمان بی بدیل و بی نظیر صادر آمده است، می تواند راهنمای راستینی برای تعریف دین و مؤلفه های حقیقی آن باشد .

دین در لغت

دائره المعارف بریتانیکا « دین » را این گونه تعریف می کند : رابطه آدمی با آنچه آنها ( آدم ها ) آن را خدا، مقدس، روحانی، الهی و یزدانی ملاحظه می کنند. در تبیین این جمله اضافه می کند : دین عرفاً به صورت ترکیبی از رابطه فرد با خدا (God با «جی» بزرگ )، یزدان و خداوندکار (god با «جی» کوچک ) یا روح (spirit) نگریسته می شود. پرستش و عبادت محتملاً  اصلی ترین عنصر دین است، اما رفتار و سلوک اخلاقی، باور و عقیده صحیح و مشارکت در نهادها و مؤسسات مذهبی نیز عموماً عناصر و عوامل تشکیل دهنده زندگی مذهبی، آن گونه که توسط معتقدان و پرستش کننده ها ممارست می شود و آن گونه که توسط کتب مقدس و حکمای مذهبی امر می شود، محسوب می شود ( Encyclopedia Britannica : Entry of Religion ).

در فرهنگ لغت پیشرفته آکسفورد برای دین سه معنا ذکر کرده است :

  • دین یعنی اعتقاد به وجود یک خدا و خدایان، بخصوص اعتقاد به اینکه آن خدایان جهان را آفریده و به آدمی سرشت روحانی داده اند تا بعد از مرگ بدن نیز ادامه حیات دهد.
  • یک نظام خاص باور و پرستش مبتنی بر اعتقاد مذهبی، مانند دین مسیحی، یهودی و هندوئی، ممارست مذهبی فرد.
  • یک تأثیرگذاری کنترل کننده بر زندگی فرد، یک چیزی که فرد احساست قوی درباره آن دارد. مثلاً، وقتی گفته می شود : « فوتبال برای ( شخص آقای ) بیل مانند « دین » است ». به این معناست که آقای بیل احساس قوی درباره فوتبال دارد. یا وقتی گفته می شود : « من موافق وقت شناسی هستم، اما او ( همسرم ) از آن « دین » می سازد ». بسیار واضح است که معنای اخیر معنای حقیقی دین نیست، بلکه صرفاً یک کاربرد برای لغت دین است. در هر صورت، همان گونه که مشاهده می شود، فرهنگ لغت پیشرفته آکسفورد معنای محصلی از واژه دین به دست نمی دهد، بلکه به صراحت واژه دین را شامل حتی ادیانی که هیچ اعتقادی به خداوند هم ندارند، می داند.

نیاز همیشگی به دین

علامه مصباح با رد ادعاهای کسانی که یا اصل نیاز به دین را قبول ندارند و یا با پذیرش اصل نیاز به دین، لزوم آن را در این زمان انکار می کنند و برای احکام اسلام، مانند احکام دیگر ادیان، تاریخ مصرف قایل هستند، به تبیین ضرورت نیاز به دین در همه زمان ها از طریق اثبات ضرورت بعثت پیامبران (ص) می پردازد.

با توجه به اینکه هدف از افرینش انسان، رسیدن او به کمال اختیاری از طریق عبادت و بندگی خداست ، اراده حکیمانه خداوند متعال، اصالتاً به سعادت انسان تعلق گرفته است. روشن است که علم عادی انسان ها بسیار محدود است و نمی تواند از ابزارهای ادراک محدود خود که برد خاصی دارند برای تشخیص درست و کامل مسیر، استفاده کند. انسان دانش کمی دارد و چه بسا اموری را خیر بداند، ولی به ضرور او باشد و بعکس، چه بسا امری را به ضرر خود بداند، ولی خیر او در همان چیز باشد . علاوه بر این :

  • تحقق ادراک مشروط به شرایطی است که با فراهم نبودن آنها، همین ادراک محدود هم حاصل نمی شود.
  • انسان در ادراک های خود مصون از اشتباه نیست.
  • نیازهای انسان به نیازهای مادی منحصر نیست و باید مصالح معنوی او – که به دلایلی مهم تر از مصالح مادی اوست – هم تأمین شود. شناخت های عادی انسان با تمام اهمیتش، نمی تواند برای تشخیص راه سعادت حقیقی در همه ابعاد کافی باشد و اگر انسان راه دیگری برای جبران این کمبود نداشته باشد، هدف آفرینش محقق نخواهد شد.

بنابراین، برای اینکه انسان بتواند در راه تکامل گام بردارد و نیازهای خود را تأمین کند به وحی و دین نیاز دارد. او از این طریق می تواند مصالح و مفاسد واقعی خود را بشناسد و آگاهانه انتخاب کند. با این بیان، دلیل اول منکران نیاز بشر به دین در عصر حاضر نقد شد.

تمدین های بشری هر قدر هم پیشرفت کنند نمی توانند در زمینه رسیدن انسان به سعادت ابدی به انسان کمک کنند. مسئله اصلی ما این است که چگونه می توانیم به کمال نهایی برسیم؟ اگر تا آخر زندگی دنیا وسایلی مانند هواپیما، رایانه، ابزارهای پیشرفته پزشکی و … هم اختراع و ساخته نمی شد، به ارزش های معنوی و سعادت ابدی انسان صالح آسیبی نمی رسید.

تمدن ایران و روم در این زمینه چه کمکی به ما کرده اند؟ آن تمدن ها اگر مشکلاتی را برای بشر نیافریده باشند، در زمینه رسیدن او به سعادت ابدی کمکی نکرده اند. ثمره این تمدن ها هر چه بوده، مربوط به دنیا بوده است. آنچه انسان را به سعادت ابدی راهنمایی می کند وحی الهی و دین است. این نیاز همیشه وجود دارد .

هدف دین

هدف دین را می توان با تبیین اهداف و فوایدی که برای بعثت انبیا (ص) ذکر شده است و همچنین با بررسی محتوای دعوت ایشان، بیان کرد. روشن است که ایشان، هماهنگ با هدف آفرینش انسان و جهان، دستورهایی را از جانب خداوند متعال آورده اند که تضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی انسان است. با توجه به آیه های قرآن کریم، می توان امور زیر را – بدون ادعای انحصار و تقسیم منطقی – به مثابه هدف بعثبت انبیا (ص) ذکر کرد :

هدایت تشریعی مردم

لازمه برآورده شدن هدف آفرینش انسان و جهان این است که انسان دارای اختیار بتواند مسیر سعادت و شقاوت را بشناسد و با اعمال خود، یکی را انتخاب کند. از آنجا که عقل انسان محدود است و قدرت  شناخت برخی امور – از جمله شناخت مسیر سعادت ابدی – را ندارد، باید وحی و نبوت باشد تا خداوند متعال، این گونه هر دو راه را معین و به راه سعادت دعوت نماید. با این بیان، ضرورت نبوت و در ضمن، هدف بعثت انبیا معلوم می شود. در آیات و روایات نیز به این هدایت تشریعی تصریح شده است .

تعلیم و تربیت مردم:

عقل انسان نمی تواند به برخی حقایق پی ببرد. یکی از اهداف بعثت این بوده است که پیامبران، چیزهایی را به مردم یاد دهند که نمی دانند و خودشان نمی توانند بفهمند : « …  يُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (بقره، 151). توضیح آنکه، انسان علاوه بر نیازهای جسمانی، نیازهای روحی و روانی هم دارد و باید راه های صحیح ارضای آنها را به گونه ای یاد بگیرد.  یکی از اهداف بعثت پیامبران این است که این گونه امور را به مردم یاد دهند .آنچه وظیفه پیامبران و جانشینان آنها بوده است تعلیم مطالبی است که در سعادت انسان نقش اصلی را ایفا می کند و انسان به آنها دسترسی ندارد یا از آنها غفلت می کند. از اینجا معلوم می شود که یاد دادن دانش هایی مانند علوم طبیعی و … که ندانستن آنها برای انسان ضرری ندارد، از وظایف پیامبران الهی نبوده است. این دانش ها هر چند در زندگی بشر بسیار  اهمیت دارد، ولی انسان می تواند با عقل و تجربه به آنها دسترسی پیدا کند. آنچه باعث زیان ابدی و محرومیت از سعادت ابدی می شود این است که انسان معارف بلند الهی را نتواند یاد بگیرد .علاوه بر این، پیامبران باید انسان را برای رسیدن به تکامل و هدف نهایی خلقت تربیت کنند و با گذر بیشتر زمان، این وظیفه بیشتر خودش را نشان می دهد؛ زیرا با پیچیده تر شدن شرایط، نیاز انسان به تعلیم و تربیت بیشتر می شود .خداوند متعال می فرماید : « …  وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ  » ( آل عمران: 164). نقش پیامبران و جانشینان آنها در تربیت مردم این است که زمینه ای را در آنها فراهم می کنند تا اراده شان متوجه کمال شود و دلشان بخواهد کارهای نیک انجام دهند. به عبارت دیگر، هدف دین این است که انسان بالقوه در آغاز تولد را به مسیری راهنمایی کند که با استفاده از نیروی اراده و اختیار خود، به انسان بالفعل تبدیل شود.

اصلاح تحریف ها و رفع اختلاف های دینی

توجه به تاریخ، پرده از این واقعیت برمی دارد که پیام های الهی در اثر عواملی به تحریف کشیده شده است، به گونه ای که شاید انجیل واقعی در این زمان وجود نداشته باشد. اگر در دوره ای چنین اتفاقی بیفتد، باید فرستاده ای از جانب خداوند متعال برای حل این مشکل وجود داشته باشد. در واقع، مردم این دوره در حکم کسانی هستند که پیامبر و کتابی ندارند.

گاهی دانشمندان دین با مخفی کردن حقایق و یا نسبت دادن دست نوشته های خود به خداوند متعال، باعث تحریف و اختلاف در دین خدا می شدند. اثبات چنین ادعایی با توجه به آیه های زیر، به سادگی امکان پذیر است :

  • « يا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَکُمْ کَثيراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ ….» (مائده : 15)؛
  • « فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ …. » (بقره : 79)؛
  • « …. يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ….» (نساء : 46)؛

بنابراین، یکی از اهداف بعثت پیامبران، آشکار کردن حقایق برای مردم و رفع اختلاف های دینی بوده است : « فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ  … » (بقره : 213).

قضاوت

تطبیق احکام الهی بر مصادیق در زندگی روزمره و قضاوت براساس آن در مشاجره ها، یکی از منافع وجود پیامبران در میان مردم است. انبیای الهی با احاطه ای که به دستورهای خداوند داشتند به این کار مهم می پرداختند، هر چند به نظر می رسد تنها بعضی از آنها به صورت رسمی از طرف خداوند متعال برای قضاوت بین مردم معرفی شده اند :

  • « يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ …. » (ص : 26)؛
  • « إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ … » ( نساء، 105).

حکومت

لزوم تبعیت از پیامبران الهی برای رسیدن انسان به سعادت، امری انکارناپذیر است. بنابراین، هر دستوری از سوی پیامبران صادر شود باید اطاعت شود : « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ …. »

یکی از مقام هایی که برای انبیا ذکر شده و بالاتر از مقام قضاوت است، حق سرپرستی و تدبیر امور جامعه است. از این رو، برخی پیامبران، خود، حکومتی داشته اند و به اداره آن می پرداخته اند و برخی دیگر، حکومت پیامبر دیگری را تأیید کرده اند؛ مانند حضرت صموئیل که گروهی از بنی اسرائیل نزد او آمدند و درخواست تعیین ملک کردند . از اینجا معلوم می شود ایشان ملک نبوده است. پیامبران مانند حضرت سلیمان، حضرت موسی (ص) و حضرت محمد (ص) از جمله پیامبرانی بودند که حکومت را نیز در دست داشته اند. در سایه چنین حکومتی، دین خدا به مرحله عمل در می آید و مردم به سعادت دنیا و آخرت می رسند. از اینجا می توان نتیجه گرفت که نه تنها دیانت و سیاست با هم منافاتی ندارند، بلکه به یک معنا، علم سیاست دینی نیز وجود دارد.

 دین از منظر نظریه پردازان غربی

اولین نکته ای که از اغلب گفتارها و تعریف های نظریه پردازان غربی به دست می آید این است که دین چیزی بیشتر از یک احساس شخصی نیست. نیز منظور از خدا، خدای شخصی یهودیان، مسیحیان و یا مسلمانان نیست، بلکه منظور از خداوند در این تجربه، هر « واقعیت متعالی » سازمان یافته است. از این زاویه، دین شامل همه ادیان، حتی آنها که خداوند را قبول ندارند و از او با عناوینی مانند « وحدت یکپارچه » و مانند آن یاد می کنند، می شود. همچنین واژه « خدا » نه به معنای یک وجود منحاز شخصی که ادیان الهی مانند مسیحیت، یهودیت و اسلام آن را قبول دارند، بلکه به معنای « هر واقعیت متعالی سازمان یافته » در نظر گرفته شده است. با این نگاه، آنها قادر خواهند بود همه ادیان، اعم از الهی و غیر الهی، را در بحث خود بگنجانند.

پر واضح است که این نگرش ( نگرش جسمی ) به « واقعیت متعالی » ضمن آنکه بحث را از دایره کلامی فلسفی خود خارج می کند، امکان هر گونه ارزیابی را از پژوهشگر دینی می ستاند. روشن نیست که اگر مفهوم و مراد از خداوند را با این وسعت در نظر بگیریم اولاً، چه دلیل و منبع معتبری خداوند را به این معنی توصیف کرده است و ثانیاً، از کجا پی برده اند که وجه مشترک آن ادیان متناظر و متنافی چنین امر مقدسی ( آگاهی از یک امر متعالی ) است و ثالثاً، اینکه امر قدسی اساساً به چه معناست و عناصر تشکیل دهنده اصلی یک دین از دیدگاه آنها چیست و چگونه قابل اثبات اند.

استاد مصباح در بیانی پیرامون تعریف دین از منظر دانشمندان، چنین اظهار می دارند : « در تمامی تعریف هایی که برای دین ارائه شده، سعی شده که از موارد استعمال در زبان های مختلف، یک تعریف جامع به دست آید و تقریباً عموم جامعه شناسان به این نظر رسیده اند که دین عبارت است از اعتقاد به یک امر قدسی. تعبیری که آنها می کنند این است : اعتقاد به یک امر مقدس و انجام رفتارهایی بر اساس این اعتقاد. اما اینکه امر قدسی چیست؟ ملاک آن چیست؟ بحث هایی دارند که چندان مطلب صحیحی به دست نمی دهد. بعضی، دین را یک تجربه شخصی و یک حالت درونی و روحی دانسته اند که فرد در درون خودش آن را درک می کند و بنابراین، اصلاً قابل ارائه به دیگران نیست » .

به هر حال، این نگاه درست به نظر نمی رسد؛ زیرا بحث ما بر سر حالات شخصی افراد نیست؛ بر سر چیزی است که از منظر عقلی بتوانیم روی آن بحث کنیم و بگوییم این درست است یا درست نیست. بنابراین، باید ببینیم مؤلفه های اصلی دین کدام اند و قلمرو دین تا چه اندازه است؟ آیا صرفاً شامل عناوینی همچون نماز، روزه و یا حج می شود و یا می تواند شامل رفتارهای حقوقی، سیاسی و اقتصادی هم بشود؟ به طور قطع، آن تجربه شخصی که غربی ها از آن سخن می گویند کشش این حرف ها را ندارد. عده ای دیگر گفته اند که دین فقط یک سلسله عقاید است. لازمه این سخن این است که ما مطلقاً احکام و دستورات عملی را جزء دین ندانیم. برخی نیز معتقدند : دین ربطی به اعتقادات ندارد و فقط مجموعه رفتارهایی است که بعضی اشخاص به نام دین انجام می دهند. برای بررسی این نکته که آیا دین تعریف می شود یا نه و اگر تعریف می شود، تعریف آن چیست، باید به این اندیشید که آیا مفهوم دین یک مفهوم ماهوی است تا مانند همه مفاهیم ماهوی دارای جنس و فصل و در نتیجه، قابل تعریف باشد یا نه؟ تعریف، از جنس و فصل تشکیل می شود جنس باید یکی از مقولات ده گانه باشد و فصلی هم به آن اضافه شده باشد تا تعریف شکل بگیرد.

اما این گونه تعریف کردن، اگر صد در صد هم درست باشد، مربوط به حقایق است و مفاهیم انتزاعی از این قاعده مستثنا هستند؛ چرا که آنها جنس حقیقی و فصل حقیقی ندارند و دین از مفاهیم انتزاعی است نه حقیقی. اما تعریف لفظی از دین، یعنی نوعی شرح الاسم یا نوعی شرح اللفظ، ممکن است. با این نگاه، دین اصطلاح خاصی است، و بنابراین، باید دقیقاً عناصر این اصطلاح را مشخص کنیم و منشأ انتزاع این اصطلاح را کشف نماییم. از نظر ما، اصلی ترین منبع شناخت دین قرآن است و قرآن دین را اسلام می داند و تنها راه صحیح شناخت و اصلی ترین منبع آن را خود معرفی مشاور یکند.

نکته جالبی از میان سخنان اندیشمندان غربی قابل اصطیاد است : همگی در این نکته که ادیان نه تنها اتحاد محتوایی ندارد، بلکه با هم اختلافات تجربی و توصیفی زیادی هم دارند، وحدت نظر دارند. همچنین همگی بر این مطلب اذعان دارند که این کثرت نه تنها مطلوب است، بلکه ضروری هم هست. شلایر ماخر وجود کثرت را برای بروز و ظهور کامل دین ضروری می داند و جیمز تعدد در تجربه دینی را متناسب با تعدد نیازهای انسانی می شمرد و تبلیخ ضمن آنکه بر وجود تفاوت اساسی بین مذاهب غربی و شرقی تکیه می کند، معتقد است : نه تنها نباید ادعای هویت واحد برای اینها کرد، بلکه باید از اختلاط آنها به شدت جلوگیری نمود؛ چرا که این کثرت، به ادیان پویایی می دهد .

بعضی از اندیشمندان غربی مانند جیمز در تحلیل مناسب تری عناصر مشترک ادیان را در وقوف بر یک تجزیه دینی که دربردارنده یک نوع تعالی است خلاصه نموده و معتقدند : این تجربه، تعالی را از دو راه برای ما تأمین می کند : اول اینکه نیاز انسان را برای تعالی بخشی خود تأمین می کند و ثانیاً، انسان را به طرف امر متعالی استعلا می بخشد. نکته قابل توجهی که در بیانات این اندیشمندان در بحث از « تعالی و اینکه دین یک نوع تعالی را در بردارد » قابل طرح است، توصیف و چگونگی تعالی و استعلای نفس است. برخی از این اندیشمندان، استعلای نفس را از « رنج های غیرقابل تغییر زندگانی » و بعضی « رهایی از حالت ناامیدانه خود » و عده ای مانند فروید آن را « کاوشی برای یافتن تسلی دهنده ای آسمانی برای غلبه بر حوادث بیمناک زندگی » و شماری نیز مانند بولتمان آن را به « اشتیاق بشر برای فرار از این جهان » توصیف می کنند. بولتمان اضافه می کند که ریشه مذهب را در « آرزوی انسان برای خدا شدن » باید جست و جود کرد. او می گوید : انسان میمونی است که می خواهد خدا باشد؛ انسان چه آرمان ها را بپرستد و چه تلاش کند تا خود را به کمال برساند، میمون سرمست خداست » . بنابراین، از این تفاسیر انسان مدارانه از دین و استعلاخواهی بشر طبق نظر این عده از اندیشمندان، انسان موجودی خواهد بود که به وسیله نیازش به تعالی بخشی به خویش باید تعریف گردد و مشخص شود. اگر چه این عده از دانشمندان معتقدند وقتی درون فرد آرزوی استعلا یافتن به ماوراء تحقق دارد باید ماورائی وجود داشته باشد تا فرد بدان تعالی یابد ( همان )، ولی نکته در تعاریفی است که از « متعالی » ارائه می شود، در ترسیمی است که از « انسان » می شود و در توصیفی است که از نحوه و کیفیت تعالی جستن نفس برای رسیدن به متعالی داده می شود در نظر برخی، « متعالی » خدایی شخصی و در نظر عده ای دیگر، قدرتی غیر شخصی است. عده ای آن را قابل وصول و برخی آن را غیرقابل وصول می دانند. برخی آن را صرفاً یک رؤیای فریبنده ای توصیف می کنند که باید در حیاتی دیگر جست و جو شود و بسیاری از افراد آن را ذات واقعیت ترسیم می نمایند.

از توصیفاتی که اندیشمندان پیرامون واقعیت « متعالی » به دست داده اند کمتر نقطه مشترکی بین آنها قابل طرح است. این تشکیک و تردید نه تنها در امر متعالی، بلکه در توصیف خود « خویش و نفس » که موضوع تعالی یافتن است و نیز در نحوه و روش تعالی یافتن به چشم می خورد. به عقیده این عده « امر متعالی » نه باید محدود به تصورات شخصی خداشناسان شود و نه به تصورات غیرشخصی از توصیف عین نهایی و یا حالات همه خدایان محصور شود. متعالی از نظر این عده، واقعیت مفروضی است که هم شامل « نیروانا »ی بودایی، « وجود و رای وجود » تیلیخ، « عالم » شلایر ماخر، « مقدس و مینوی » اُتو، « تثلیث » مسیحیان، « خدای واحد » مسلمانان و غیره بدون هیچ گونه تفاوتی می شود.

در اینکه این واقعیت چیست و چگونه8 می تواند چنین چیزی که در خود هم خدای واحد را جای دهد و هم بر تثلیث مسیحیت دلالت کند و هم شامل نیروانای بودایی شود و ده ها تناقض دیگر را در برگیرد، هیچ یک از این دانش اندیشان پاسخی نداده اند. از این جالب تر اینکه حتی آن عده از این دانشمندان که منکر واقعیت داشتن امر متعالی هستند هنوز بر این عقیده اند که دین چنین ادعایی را دارد. مثلاً، سارتر که کلمه « خدا » را به دفعات نام می برد، از انسان به عنوان کسی که شاکله اصلی اش بر خدا شدن ریخته شده است نام می برد. و فروم تأکید دارد خدا همچنان به عنوان سمبل متعالی باقی بماند. به عقیده او، دین انسان مدارانه خدا چیزی جز تصور خود برتر انسان و آنچه انسان بالقوه است یا باید باشد نیست. فویرباخ که منکر وجود هر واقعیتی جز مفهوم انسان در ورای کلمه « خدا » است نیز بر ضرورت وجود « خدای متعالی » پافشاری می کند. به نظر او، اگر چه علم به خداوند چیزی جز علم انسان به خودش نیست، با وجود این، انسان از چنین موضوعی نه تنها آگاه نیست، بلکه جهل او به این مطلب اساس دین را تشکیل می دهد. خدا در نظر او چیزی جز فرافکنی طبیعت خود انسان نیست و انسان مذهبی این مطلب را نمی داند، ولی رفته رفته می فهمد که او خود را پرستش می کرده است. به همین دلیل است که آنچه ابتدا دین بوده، بعدها تبدیل به بت پرستی شده است .

از آنچه گذشت این نکته روشن شد که به عقیده این عده از اندیشمندان، آنچه تحت عنوان « امر متعالی » مطرح است، نه تنها ضرورت ندارد که وجود داشته باشد، بلکه صرفاً یک امر مرهوم است که حتی در این امر موهوم هم اتفاق نظری وجود ندارد. به نظر این اندیشمندان، « متعالی » وجود ثابت و محرزی ندارد و نه « استعلا جستن به سوی آن » تعریف مشخصی دارد و نه « شیوه حرکت به سوی او » ویژگی های ثابت و ترسیم شدنی دارد. از همین جا می توان نتیجه گرفت : « آگاهی از امر متعالی ». در نظر اندیشمندان غربی فاقد هر گونه هویت تعریف شدنی است، به گونه ای که یافتن وجه مشترک برای آن همه عناوین متنافی غیر ممکن جلوه می کند.

دیدگاه کنت ول اسمیث

برخی از متفکران و نظریه پردازان دینی غربی، از جمله کنت ول اسمیت در کتاب معنا و غایت دین، بر این عقیده اند که اصولاً نمی توان واژه « دین » را به درستی تعریف کرد . به نظر اسمیث، دین در ابتدا به معنای نوعی اهتدای شخصی و درونی تلقی می شد، اما رفته رفته در طول تاریخ در قالب نهادها و مفاهیم درآمد و به یک موضوع نظام مند تبدیل شد. به اعتقاد او، دین پژوهان در مطالعه دین به جای کلمه « دین » باید از دو اصطلاح « ایمان » و « سنت بر هم انباشته » استفاده کنند. مقصود وی از « ایمان » نوعی تعهد یا تجربه دینی درونی است که مختص یک شخص خاص بوده و او را به ساحت متعالی می برد. بنابراین، از نظر وی، « ایمان » کیفیتی شخصی و از جنس عشق و درگیری بین دو انسان است. نیز منظور وی از « سنت بر هم انباشته » تمام تجلیات و داده های خارجی و عینی ای است که مواریث تاریخی یک سنت را پدید می آورند. بنابراین، « سنت بر هم انباشته، موجودی کاملاً تاریخی، پویا، متنوع و قابل مشاهده و بررسی است و این ایمان است که به صورت سنت ظاهر می شود یعنی در واقع، سنت نسبت به ایمان امری بالعرض است.

کنت ول اسمیث، اسلام شناسی که بیست و پنج سال در دانشگاه هاروارد به پژوهش درباره سنن اسلامی و تطبیق آنها با مسیحیت پرداخت، چنین اظهار می کند : « دین یک امر انسانی و جهانی است که به شکل های مختلفی نمود پیدا می کند » و بنابراین، مطالعه دین یکی از جنبه های مطالعه بشریت است. به عقیده او، مطالعه دین مطالعه انسان است؛ چرا که تلاش و مطالعه او در طول این 25 سال، درباره مسلمانان، تاریخ و جامعه آنها بوده است، نه مطالعه و درک صرفاً یک امر انتزاعی به نام اسلام. به منظور او، اسلام در عربی به معنای کاری است که اشخاص خاصی انجام می دهند؛ یعنی تسلیم شدن در برابر خواست خدا. به نظر او، اگر چه این کلمه در مورد ابراهیم به کار می رود، ولی با توجه به معنای اسلام در انگلیسی، ابراهیم مسلمان محسوب نمی شود و یا با لحاظ کاربرد کلمه « مسلمان » و « محمدی » در انگلیسی، ابراهیم مصداق این صفات نیست .

خصیصه ای منحصر به فرد باشد تا یک تعریف کامل شکل بگیرد. اما این گونه تعریف ها اگر هم از جنس و فصل حقیقی باشد در مورد حقایق است نه مفاهیم انتزاعی، مفاهیم انتزاعی از آن رو که جنس و فصل حقیقی ندارند از این قانون مستثنا هستند و نمی توان برای آنها تعریف حقیقی ارائه کرد. برای این نوع مفاهیم تنها می توان موضوع را معنا کرد و به عبارتی، شرح الاسم و به عبارت دقیق تر شرح اللفظ برای آن در نظر گرفت. کلمه دیر اصطلاح خاصی است؛ هم منشأ انتزاع و هم عناصر تشکیل دهنده خاصی دارد. برای کشف منشأ انتزاع و نیز عناصر تشکیل دهنده آن باید به منبع معتبری مراجعه کرد این منبع از نظر ما چیزی جز قرآن نیست. برای این امر بهترین راه این است که موارد استعمال دین را در قرآن بررسی کنیم؛ آنها را کنار هم بگذاریم و یک تعریف جامع و کاملی را به دست دهیم .

دین و مؤلفه های آن در اسلام

از نظر راغب اصفهانی، دین به هر معنای طاعت، جزا و شریعت در قرآن به کار رفته است. راغب می گوید : و الذین یقال للطاعه و الجزاء و استعیر للشریعه. و الذین کالمله « اسم لما شرع الله تعالی لعباده علی لسان الانبیا، لیتوصلوا به الی جوار الله » و لکنه یقال اعتباراً بالطاعه و الانقیاد للشریعه. قال الله تعالی « إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ » ( آل عمران : 19) و « وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ » ( نساء : 125) ای الطاعه. «  وَ أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلَّهِ » (نساء : 146) و قوله تعالی « يا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا في‏ دينِکُمْ » (نساء، 171) و قوله تعالی « أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ  » (آل عمران : 83) یعنی الاسلام. لقوله « وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ  » (آل عمران : 85) « هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ » ( توبه : 33) و قوله تعالی «  وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ » (توبه : 29 ). در این معنی، دین مرادف با اسلام است. این معنی موضوع بحث ماست. معنای جزا نیز که خارج از بحث ماست، از کریمه 36 سوره مبارکه « واقعه » به خوبی قابل استنباط است : « فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَيْرَ مَدينينَ » (واقعه : 86) ای غیر مجزیین . از دیگر معانی دین معنی « حال » است. « قال الی اعرابی : لو رأیتنی علی دین غیر هذه » ای حال غیر هذه. و یکی دیگر از معانی دین « حساب » است. به همین جهت، به روز قیامت « یوم الدین » گفته می شود : « مَلِکِ یَومِ الدِّینِ » ( فاتحه : 3 ) دو کلمه  « المدین و المدینه » نیز به معنای « العبد و الامه » آمده است که این معانی نیز در بحث ما نمی گنجد و خارج از بحث ماست.

مطالب یاد شده در مفردات راغب که گزیده ای از مطالب معاجم دیگر نیز هست، به خوبی گویای این است که دین حق از نظر قرآن به آن چیزی اطلاق می شود که شارع مقدس و باری تعالی برای هدایت و راهنمایی بندگان به سوی خود بر زبان و دل انبیا جاری ساخته است. اعتباراً به « طاعت »، « بندگی »، « انقیاد » و « شریعت » نیز دین گفته می شود؛ چون هر یک از اینها با اضافه به آن چیزی که شارع برای هدایت مردم توسط انبیادء فرستاده معنا و مفهوم پیدا می کنند. از این رو، دین به معنای جزا و یا طاعت و یا شریعت نمی تواند مورد بحث ما باشد.

برای یک تعریف منطقی، ما نیاز به دو چیز داریم : اول، جنس که باید یکی از مقولات ده گانه باشد دوم؛ فصل که باید  خصیصه ای منحصر به فرد باشد تا یک تعریف کامل  شکل بگیرد ، اما این گونه تعریف ها اگر هم از جنس و فصل حقیقی باشد در مورد حقایق است نه مفاهیم انتزاعی. از آن رو ک جنس و فصل حقیقی ندارند از این قانون مستثنا هستند و نمی توان برای آنها تعریف حقیقی کرد . برای این نوع مفاهیم تنها می توان موضوع را معنا کرد و به عبارتی شرح الا سم و به عبارتی دقیق تر شرح الفظ برای آن در نظر گرفت. کلمه دین اصطلاح خاصی است ؛ هم منشا انتزاع و هم عناصر تشکیل دهنده آن باید به منبع معتبری مراجعه کرد.که این منبع جز قرآن نیست.

دین عبارت است از یک سلسله باورها نسبت به نظام هستی و رفتارها و اعمال ناشی از آن که جهت، کیفیت و ارزششان را از آن باورها می گیرد. بنابراین، اگر باورها و اعتقادات واقعیت داشته باشد و منطبق بر واقعیت خارجی باشد این دین ، دین حق می شود. و ارزش هایی که منطبق و مبتنی بر این است ارزش های حق و احکام آن، احکام صحیح و واجب الاجرا می شود.

دین از منظر نظریه پردازان ایرانی

نظر علامه طباطبایی به دین : علامه طباطبایی در اثر معروف خود شیعه در اسلام تعریفی این چنین از دین ارائه می دهد : « کلیه اعمالی که انسانها در زندگی جمعی و شخصی در مسیر زندگی انجام می دهند و براساس یک نظم و ارتباط می باشد و تحت نظامی است که از آن تخطی نمی کند، در حقیقت از یک نقطه مشخص سرچشمه می گیرد و آن این است که انسان می خواهد یک زندگی سعادتمندانه داشته باشد که در آن می تواند کامروا بوده و نیازمندیهای خود را در جهت بقای وجود به طور کاملتری رفع نماید.

بنابراین مجموع اعتقادات انسانها در زمینه وجود انسانها و مقررات متناسب با این اعتقاد که در مسیر زندگی مورد عمل قرار می گیرد، دین نامیده می شود و اگر انشعابی در دین پدید آید، هر شعبه را مذهب می نامند »

« از نظر ایشان، نیاز انسان به دین یک امر ضروری است و رابطه این دو ( دین و نیاز انسان ) را چنین مطرح می کند : 1- انسان یکی از اجزای آفرینش است 2- دستگاه آفرینش برای انسان، ساختمان مخصوصی تهیه کرده است که زمینه ساز اعمال وی می باشد، 3- مقتضیات تجهیزات وی، زندگی اجتماعی است، 4- حیات انسانی، حیاتی است جاودان که با مرگ قطع نمی شود، 5- انسان باید از راه و روشی در زندگی دنیوی پیروی کند که هم سعادت این سرا را تأمین کند و هم سعادت آن سرای جاویدان را، 6- راه و روشی که این هدف را دنبال می کند، دین نامیده می شود ».

« علامه از زمره دانشمندانی است که دین را امری فطری می دانند. ایشان با توجه به آیه 30 سوره رم، « پس روی را به سوی دین یکتاپرستی قرار ده و حق گرای باش، همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است، آفرینش خدا را دگرگونی نیست این است دین استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند، فطری بودن دین را ثابت می کند و معتقد است که فطری بودن دین به معنای مطابق بودن محتوای آن با نظام خلقت است.

از نظر علامه، اهداف دین عبارتند از : سعادت انسان، اصلاح فطرت، تعادل قوای انسان و هماهنگی میان دنیا و آخرت و ماده و معنا. همچنین ایشان، هدف اصلی دین را در اصلاح حیات اجتماعی می داند و به تبع آن سعادت فردی انسانها را مطرح می کند، اما علامه دین را امری فردی نمی داند. بلکه او دین را در صحنه جامعه می پذیرد و در توجیه نظر خود، آیاتی را از قرآن می آورد، مانند آیه 2 سوره آل عمران « ای مؤمنان صبر فردی و تحمل اجتماعی ورزیده و با همدیگر همکاری کنید و از خداوند پیروی کنید تا رستگار شوید»از نظر علامه سعادت واقعی و کامل، جز در اجتما سالم تحقق نمی پذیرد و از همین جاست که اسلام مبانی خود را بر پایه اجتماع بنا نهاده است .

دین از دیدگاه مطهری: تاریخ بشری کمتر جامعه ای را سراغ دارد که از دین و باورهای دینی احساس بی نیازی نموده باشد و این بدان سبب بوده است که دین بسیاری از نیازهای روحی و اجتماعی انسانها را برآورده می کرده است و به تعبیر جامعه شناسان دین دارای کارکرد مثبت برای انسانها بوده است. شهید مطهری در این زمینه می گوید : « بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است. همینقدر که ابدیت به فکر بشر می آید به جهان دیگر پیوند پیدا می کند. این قدرت فکری و تصوری در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود می آورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواسته های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به هیچ وجه جور در نمی آید. تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأمین میکند احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است » بنابراین می توان گفت دین یکی از نیازهای درونی و به تعبیر شهید مطهری نیازهای فطری بشر است. شهید مطهری بر آن است که کار دین و رسالت دین محور غرایز نیست، تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست: چون غرایز را نمی توان و نباید از بین برد، قهراً در اجتماعاتی که با نام خدا و دین و مذهب برای نابودی غرایز قیام می کنند و خداپرستی را با زندگی، متضاد معرفی می کنند خود این معانی و مفاهیم عالی شکست می خورند و ماتریالیسم و سایر مکتب های ضد خدایی و ضد دینی رواج می گیرد. لهذا بدون تردید باید گفت که زاهد مآبان جاهل هر محیطی از عوامل مهم گرایش مردم به مادیگری می باشند.

 روح و درونمایه اصلی غالب آثار شهید مطهری فلسفه است و لذا به مقوله دین از نظر فلسفه می نگرد و تعریف او از دین نیز تعریفی فلسفی  است آنچه را که او به عنوان مکتب یا ایدئولوژی از آن یاد می کند نیز چیزی جز دین نیست. بنابراین می توان گفت مجموع اندیشه های هماهنگ که با زندگی عملی یعنی با بایدها و نبایدهابستگی داشته باشد یک مکتب  می باشد که بر پایه اندیشه های نظری قرار دارد که آن اندیشه های نظری روح آن مکتب به شمار می رود و برای این می گوئیم بر پایه آنها که می گفتیم هر ایدئولوژی براساس یک جهان بینی است و خود جهان بینی نظر درباره جهان است آنچنانکه هست و ایدئولوژی نظر درباره انسان است آنچنان که باید باشد و باید بشود پایه و مایه مکتب همان روحی است که همه را به صورت یک دستگاه و یک مکتب درآورده است و دیگر چیزها به منزله اعضاء و جوارح رئیسه و غیررئیسه است و حتی بعضی به منزله موهایی است که بر پیکر می روید یعنی اینقدر جنبه غیراصیل دارد مانند لازم.

 غیرلازم و واجب و مستحب و تنها اندیشه ای می تواند روح مکتب را تشکیل دهد که از طرفی پایه جهان بینی آن مکتب باشد یعنی نوعی بینش و دید و ارزیابی درباره هستی باشد و از طرف دیگر آرمان ساز باشد و این همان مطلب است که گفتیم ایدئولوژی هم باید پایه فلسفی داشته باشد و هم پایه یامانی. پس دین علی الاصول برای عمل است اگرچه پیشتوانه ای نظری دارد اما باید دید که دین تا چه میزان و در چه حدودی در زندگی آدمیان مداخله می کند و به بعرات دیگر انتظار آدمیان از دین در چه مواردی باید باشد. شهید مطهری دین را دارای کارکردهایی می داند که مهمترین آنها عبارتند از :

1.کارکرد تعیین رابطه انسانها با هم : تنها دین است که می تواند حسن رابطه انسان با خود و حسن رابطه انسان با انسانهای دیگر را تأمین کند هیچ چیزی قادر نیست و نخواهد بود که جای دین را بگیرد.

2.کارکرد تعیین معیارهای ارزشهای انسانی : ارزش مذهب این است که ملاکها و معیارهای ارزشی را در انسان احیاء می کند. مذهب نه فقط از راه بهشت و جهنم جبر اخلاق را تحمیل می کند بلکه در اعتقادات انسان چیزهایی از انسانیت را احیاء می کند و به عبارت دیگر انسانیت انسان را به شکل خاصی احیاء می نماید که در پرتو احیای آن تمامی ارزشهای انسانی که امروز واقعاً و عملاً بی معنی است معنای منطقی و دقیق پیدا می کند.

  1. دین پشتوانه اخلاق و قانون : رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون. اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پیشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است … تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد : عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت همدردی، هر چه فکر شما برسد تا پای دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمی کند… انسانیت مساوی است با یدن و ایمان و اگر دین و ایمان نباشد انسانیتش نیست. بنابراین از مجموع سخنان مطهری در مورد کارکردهای دین می توان نتیجه گرفت که جز دین، هیچ عامل دیگری نیست که قسمت اعظم تکامل بشریت در ماهیت انسانی خودش را تأمین کند.

اما با همه این کارکردها و قوانینی که دین دارد چرا فرد یا افرادی و گاهی جامعه ای نسبت به دین حالت تنفر و انزجار پیدا کرده و از دین اعتراض می کنند. پاسخ استاد آن است که علاوه بر آلوده بودن محیط زندگی آدمی و هواپرستی که انسان را از خدا دور می کند نحوه تبلیغ مبلغان دینی نیز گاهی اثر معکوس باقی می گذارد. یکی دیگر از موجبات اعراض و روگرداندن از دین جنگ و ستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بی خرد میان دین و سایر غرایز فطری بشر ایجاد می کنند و دین را به جای اینکه مصلح و تعدیل کننده غرایز دیگر معرفی کنند آنرا ضد و منافی و دشمن سایر فطریات بشر معرفی می کنند. شهید مطهری همچنین هر گونه تناقض و مخالفت میان علم و دین را منتفی دانسته و بلکه دین را محرک علم به سوی تحقیق معرفی می کند.

شهید مطهری در این باره می گوید : « برای بشریت هیچ چیز گران تر و مشئوم تر از جدایی دین و دانش نیست این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می برد، هم دنیای قدیم، هم دنیای جدید، گاه دچار بی تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش دینی خود را جدا از علم جستجو می کردند این بیماری عمده دنیای قدیم بود همچنانکه بیماری عمده دنیای جدید این است که عده ای در جستجوی علم منهای دین هستند، اکثر انحرافات و بدبختی هایی که بشر امروز را تهدید می کند ناشی از اینست که علم را جدا از ایمان می خواهد، همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد که به هر دو اصل مقدس نیازمند است، بداند مرغی است که به دو بال نیاز دارد، بالی از دانش و بالی از ایمان ».

از این بیان بدست می آید که دین نه تنها منافی با علم نیست بلکه محرک آن به سوی تحقیق نیز بوده است، اما شهید مطهری اظهار می کنند که در بین مسلمین عده ای دیندار و مقدس مآب به نام دین با حرکات نامعقول، علم را مقابل دین قلمداد می کنند و همین افراد و تندروی، زمینه تقابل علم و دین را فراهم آورده است. حال آنکه اسلام نه عالم بی دین می خواهد نه جاهل دیندار و به نظر استاد جهالت بدتر به اسلام ضربه زده است تا علم. به نظر شهید مطهری زمانی برخی خیال می کردند که اگر تمدن پیشرفت کند جائی برای دین نخواهد بود، اما امروز معلوم شده که پیشرفت علم و تمدن نیازی را که بشر به دین برای یک زندگی خوب دارد رفع نمی کند، بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی، انسان علم را در اختیار می گیرد و در هر جهت که بخواهد آنرا به کار می برد اما دین انسان را در اختیار می گیرد و جهت انسان و مقصد او را عوض می کند .

منبع

یگانه، زهرا(1393)، رابطه پایبندی مذهبی با رضامندی زناشویی زوجین، پایان نامه کارشناسی ارشد، روان شناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0