دیدگاه صاحب نظران در مورد اخلاق

فلسفه اخلاق در قرن پنجم ق.م با سقراط آغاز شد که همچون یک پیامبر دنیوی ماموریت خود را در این می دید که پیروان خود را آگاه کند که به انتقاد عقلانی اعتقادات و اعمال خود محتاج اند. سقراط در زمینه ی اخلاقی حد وسط بین ارزش های نسنجیده ی طبقه ی اشراف و عمل شکاکانه طبقه ی بازرگانان قرار داشت. وی معتقد بود که انسان با توسل به عقل و دلیل می تواند به اصول اخلاقی دین دست یابد که به موجب آنها خودخواهی را با نفع عمومی تطبیق کند و اصولی باشند کلی برای هر کس در هر زمانی  یعنی به مطلق بودن اخلا ق معتقدند و به اعتقاد سقراط تیره بختی انسان حاصل نادانی اوست. بزرگترین فضیلت دانایی است و اشتباهات آدمی از نادانی او سرچشمه می گیرد. اگر کسی واقعا بداند که چیزی بد است هرگز آن را انجام نمی دهد. همچنین باید در شناخت خیر کوشید و تعریف درستی از امور خیر به دست آورد. فضیلت چیزی غیر از دانش و حکمت و خردمندی نیست.

 از دیگر فیلسوفان بزرگ که نظریاتی راجع به اخلاق دارند افلاطون می باشد، افلاطون اصول اخلاقی را از شناخت انسان استنتاج کرد. از نظر او اخلاق عالی ترین و مهمترین نوع معرفت است که برتر از علوم دیگر قرار دارد و او بنیاد اخلاق را در عدالت، حقیقت و زیبایی می داند و مرجع این سه را به یک چیز باز می گرداند که آن خیر است، مقصود افلاطون از فلسفه ی اخلاق این است که طریق هدایت سوی مشاهده خیر را نشان دهد و طرز کار او تابع چیزی است که خود آن را معراج دیاکلتیکی یا دیاکلتیک صعودی نامیده است و در انتهای این سیر صعودی، صورت خدا قرار دارد.

افلاطون همانند استاد خود سقراط عمل نیک را نتیجه علم به نیکی می داند و معتقد است که اگر مردمان نیکی یا خیر را بشناسند به بدی و شر گرایش پیدا نمی کند.این فیلسوف مسائل اخلاقی را مبتنی بر مابعدالطبیعه تفسیر می کند و تلاش می کند تا مشکلات اخلاقی را نیز به مدد نظریه «مثل» حل کند. به نظر او خیر و عدالت معانی الهی هستند و هستی حقیقی و مستقل دارند. روح انسانی قبل از حلول در بدن در عالم مثل از «خیر مطلق» بهره برده است.انسان برای این که به خیر و سعادت برسد باید دل و اندیشه خود را از آلودگی ها پاک کند و به فضایلی برسد.

افلاطون معتقد است: انسانی که عدالت بر زندگی او حکومت کند انسانی خردمند و سعادتمند خواهد بود. برای کشف اینکه زندگی نیکو چیست، نخست باید به تحصیل انواع معینی از دانش و معرفت پرداخت. افلاطون عینیت اصول اخلاقی معتقد است و می گوید “کردار معینی وجود دارد که مطلق و مستقل از عقیده هرکس است و اینکه امور اخلاقی تنها به رای یا پسند افراد بستگی داشته باشد، مردود است.”

به عبارت دیگر سقراط و افلاطون اخلاق را از مقوله ی علم  می دانستند و بر آن بودند با گسترش علم ودانش در جامعه مردم خوبیها وبدی ها رو از هم تشخیص دهند و به اخلاق خوب آراسته شوند به خاطر همین تعلیم را عین تربیت دانستند.و دیگر فیلسوف بزرگ ارسطو می باشد که با اینکه سالها تحت تعلیم آکادمی افلاطون قرار داشت. او  نظریه ی اخلاقی مخالف با افلاطون ارائه داد. ارسطو نظریات اخلاقی که به یک منبع فوق طبیعی از قبیل خدا یا عقل محض بودند قبول نداشت و معیارهای اخلاقی را در نیازهای اساسی انسان، تمایلات و استعدادهای او می دانست.

ارسطو معتقد است نیازهای فرد و جامعه منطبق بر یکدیگرند در نتیجه از نظر ارسطو اخلاق عبارت است از تعریف سعادت یا زندگی خوب بعنوان فعالیت منطبق با فضیلت یعنی ارضای هماهنگ تمایلات طبیعی انسان. وی فضیلت یا اخلاق را حد وسط و میان افراط و تفریط می داند. ارسطو در کتاب نیکو ماخس زندگی موافق با فضیلت را سعادت می داند و فضیلت را چنین تعریف می کند” فضیلت ملکه ای است که حد وسطی را انتخاب کند که برای ما درست وبا موازین عقلی ما سازگار است، با موازینی که مرد دارای حکمت عملی حدوسطی را با توجه به آن ها معین می کند این حد وسط میان دو عیب ،یعنی افراط و تفریط قرار دارد”.سعادت از نظر ارسطوعبارت از “فعالیت نفس در حال توافق باعقل است» یا به تعبیر دقیق تر «فعالیت نفس در انطباق با فضیلت است”.

دیدگاه صاحب نظران مسلمان راجع به اخلاق:

نراقی که از فیلسوفان برجسته جهان اسلام است در خصوص اخلاق می فرماید: “فضایل اخلاقی نجات دهنده ی انسان و نردبان رسیدن او به سعادت جاودانه است و زشتی های اخلاقی تباه کننده ی جان وی بوده و بدبختی: دایمی را در پی دارد پس خالی نمودن جان از دومی و آراسته شدن به اولی از مهم ترین واجبات انسان و تنها راه رسیدن به حیات حقیقی است و بدون این دو رسیدن به حیات پاک انسانی از محالات است.”فضایل اخلاقی به منزله ی حد وسط است و رذایل در اطراف آن قرار دارد. به همین دلیل فضیلت بیش از یکی نیست، در حالی که رذایل اطراف آن بیشمار است.

لذا فضیلت نسبت به برخی از متغیرها مانند افراد و حالات و زمان ها متفاوت است. چه بسا مرتبه ای که از وسط نسبت به برخی از انسانها فضیلت و نسبت به برخی دیگر رذیلت باشد زیرا انسان ها از نظر علمی متفاوت اند. ثانیاً مراتب قرب به حق در این مقام نقش تعیین کننده ای دارد به بیانی روشن تر، وسط حقیقی مانند نقطه ای غیر قابل تقسیم است لذا یافتن وسط حقیقی و ثبات بر آن ناممکن است و هر گاه شخصی را واجد شرایط صفتی بیابیم، نمی توانیم حکم کنیم فضیلت او همان وسط حقیقی است، اما چون این فضیلت به وسط حقیقی نزدیک است و برای این شخص دسترسی به حدی نزدیکتر از این وسط حقیقی ممکن نیست، آن را به نسبت به این فرد حد وسط می دانیم به هر اندازه این فضیلت به وسط حقیقی نزدیکتر باشد کامل تر و قوی تر است.از دیدگاه علامه طباطبایی فیلسوف معاصر مسلمان، هدف تربیت اخلاقی، رسیدن به توحید در زمینه ی اعتقاد و عمل است. بنابراین تربیت اخلاقی باید به عبودیت الهی بیانجامد این هدف و روش مخصوص قرآن است .

بنابر این یکی از ضرورت های حیات آدمی، شناخت نوع ارتباط او با خداوند است، علامه معتقد است «توحید» ریشه ی درخت اسلام و روح همه آموزه های قرآن است از این روی مهمترین مبنای تربیت اخلاقی را «توحید» می داند. ایشان بیان می کند شجره طیبه ای که قرآن از آن نام می برد که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است، همان توحید است که فروع آن اخلاق، اعتقادات و احکام می باشد .علامه در الميزان به صراحت و روشني نسبيت گرايي را ردّ مي نمايند. حسن وقبح برعدالت به عنوان يك مفهوم كلي هم وجود داشته و هيچگاه نبوده است كه جامعه اي فاقد حسن وقبح بوده يا صفت عدالت را قبح بشمارند. ارزش ها به شكل مفهومي مطلق هستند ودر صورت مصداقي نسبي يعني حسن وقبح به طور مطلق در خارج يافت نمي شود،  عدالت مفهوماً مطلق است و حسن و مصاديق آن در طول زمان تغيير وتحول مي يابد . انسان هميشه در مسيرتحول عوامل اجتماعي،رضا مي دهد كه همه احكام و قوانين اجتماعي بطور دفعي و تدريجي تغيير يابد ولي هيچگاه راضي نمي شود. صفت عدالت را از وي سلب كرده وظالمش بنمايد نسبیت گرایان مرتکب مغالطه مفهوم و مصداق شده اند.

در اصول تربیتی، آن ریشه ی اصلی که باید آن را آبیاری کرد همان اعتقاد به خداست، و در پرتو این اعتقاد، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت کرد هم حس زیبایی را پرورش داد. هم اعتقاد به روح مجرد و عقل مجرد و عقل مستقل از بدن را تقویت کرد و هم حتی از حسن منفعت جویی انسان استفاده کرد. همان طور که در این کار را در ادیان کرده اند. یعنی در ادیان الهی هم از حس منفعت جویی بشر و حس فرار از ضرر او، به نفع اخلاق بشر استفاده شده است.مطلق بودن اخلاق را با مطلق بودن فعل اخلاقی نباید اشتباه گرفت یعنی روی یک فعل نمی شود تکیه کرد.

مرتضی مطهری یکی از فیلسوفان مسلمان معاصر اخلاق را اینگونه معنا می­کنند:”اخلاق عبارت است از یک سلسله خصلتها و سجایا و ملکات اکتسابی که بشر آنها را به عنوان اصول اخلاقی می‌پذیرد؛ به عبارت دیگر قالبی برای انسان که روح انسان در آن کادر و طبق آن طرح و نقشه، ساخته می‌شود. در واقع اخلاق، چگونگی روح انسان است.”ایشان در جای دیگر می‌فرماید:”اخلاق مرتبط با ساختمان روحی انسان است. و بر این اساس با آداب و رسوم مرسوم در جوامع تفاوت دارد؛ چرا که آداب و رسوم یک سلسله قراردادهای صرف می‌باشند که ربطی به ملکات و خلقیات و قالبهای روحی درونی ندارند.”

شهید مطهری (ره) در تعریف علم اخلاق نیز می­نویسند:”علم اخلاق، علمی است که دستورالعملهای کلی برای زیستنی مقدس، متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار می‌دهد به عبارت دیگر، علم اخلاق، علم قالبهای کلی برای چگونگی زیستن متعالی و با قداست می‌باشد. این چگونگی هم شامل رفتار می‌شود و هم شامل ملکات نفسانی، یعنی این که انسان باید چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی داشته باشد، تا زیستن او با ارزش باشد. ملکاتی مانند: عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا و صداقت و…”

فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش و خواه به خاطر هوشیاری. همان قدر که «خودی» و منفعت فردی درکار نبود، فعل اخلاقی است.دکتر سروش در رابطه با اخلاق بیان می کند: یکى از مهم ترین انتظاراتى که ما از دین داریم این است که به ما اخلاقیات و ارزش هاى اخلاقى را بیاموزد و خوب و بد، فضیلت و رذیلت و راه سعادت و شقاوت را تعلیم دهد.

“اخلاقیات به دو دسته بزرگ تقسیم مى‌شوند: اخلاقیات مخدوم و خادم. مخدوم بودن یا خادم بودن را در نسبت با زندگى لحاظ مى‌کنیم؛ یعنى یک دسته ارزش‌هاى اخلاقى داریم که زندگى براى آنهاست و یک دسته ارزش‌هاى اخلاقى داریم که آنها براى زندگى‌اند. ارزش‌هایى را که زندگى براى آنهاست، ارزش‌هاى مخدوم مى‌نامیم؛ یعنى ما به آنها خدمت مى کنیم مانندخدا، انسان یا خود زندگی، و ارزش‌هایى را که براى زندگى، یا در خدمت آدمی‌اند وبرای بهتر شدن زندگی است، ارزش‌هاى خادم مى‌نامیم مانند کم سخن گفتن ،اکرام بستگان وراستگویی و…… ازاین رو اگرشکل زندگی در اثر تحولات تاریخی دگرگون شود ارزش های خادم نیز دگرگون می شود  وارزش های پیشین نخواهد توانست در شکل جدید زندگی  نقش مفیدی ایفا کند. حقیقت این است که حجم عظیم و بدنه اصلى علم اخلاق را ارزش‌هاى خادم تشکیل مى دهند دین درباره ارزش هاى مخدوم سنگ تمام گذاشته است، اما براى ارزش‌هاى خادم نه؛ چون این ارزش ها (که اکثریت ارزش ها هم هستند) کاملا به نحوه زندگى ارتباط دارند و در حقیقت، آداب‌اند نه فضایل بنابر این دین اسلام دارای نظام اخلاقی گسترده ای نیست”.

دکتر خسرو باقری که از صاحب نظران علم اخلاق  می باشد در  این باره بیان می کند:درصورتي ميتوان ازاخلاق و تربيت اسلامي سخن گفت كه راه و رسم خاص در قلمرو اخلاق وتربيت در متون اسلامي مطرح شده باشد و راه و رسم خاص دراين قلمروها به مقتضاي آنچه درمتون اسلامي آمده سامان يابد يعني درمتون اسلامي به نحو صريح واصيل راه و رسمي دراخلاق و تربيت به دست داده نشده اما مي بايست با انديشه هاي موجود در منابع متناسب باشد تا اخلاقی اسلامی بدست بیاید.در بحث ارزش های اخلاقی فرعی (خادم)آنچه ضروری است محدودیت است نه تغییر پذیری، ارزش های اخلاقی فرعی (خادم) محدود ومشروط اند در صورتی که ارزش های اصلی از موقعیتی به موقعیت دیگر دگرگون نمی شوند ارزشهای فرعی تغییر پذیرند وتغییر پذیریشان جغرافیایی می باشد نه تاریخی یعنی هر ارزشی حد ومرزی دارد که وقتی از  آن مرز بگذرند تغییر می کند اما در بستر زمان تغییری بر خود نمی بیند مانند احسان به والدین و اکرام  به بستگان و …

جون اخلاق مخدوم ثابت و پايداراست بنابراين شناخت و توجيه ارزش هاي مخدوم با فضيلت هاي اساسي اخلاقي در گرو توسل به متون اسلامي نيست از اين روست كه از ديرباز در علم اخلاق با تحليل و بررسي عقلاني قواي نفس آدمي از فضايل اساسي اخلاقي سخن به ميان آمده است مانند عدالت به منزله ي انصاف شجاعت. و هرچه از سطح اخلاق حداكثري بالا رويم وبه سطح اخلاق حداقلي نزديك شويم ميزان توافق ميان نظام هاي اخلاقي افزايش مي يابد.وجه اختصاصي اخلاق اسلامي رابايددرارزش هاي فرعي جستجوكردهنگامي عنوان اخلاق اسلامي كامل ترميشودكه اخلاقيات حداقلي دربستراخلاقيات حداكثري موردنظرجلوه گرشودزيرادراين صورت است كه    مي توان تمايزهاي روشن تري ميان اخلاق اسلامي وغيرآن ملاحظه كرد.

منبع

غلامی حیدری، سالمه(1393)، تحلیل محتوایی مفاهیم و مضامین اخلاقی در قرآن کریم، پایان نامه کارشناسی ارشد ، رشته علوم تربیتی، دانشگاه مازندران

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0