دیدگاه ساختن گرایی در آموزش
ساختن گرایی گفتمان نوینی در عرصه روانشناسی شناختی است که مفهوم زیربنایی آن این است که دانش توسط فراگیر ساخته میشود و در واقع این یادگیرنده است که با عنایت به دانش و تجارب پیشین خود موقعیت جدید را تفسیر کرده و دانش خود را میسازد. مفهوم ساختن گرایی قدمت زیادی دارد و به کارهای سقراط و افلاطون و ارسطو بر میگردد اما ظهور آن به عنوان گفتمان مربوط به اواخر قرن بیستم و حاصل تلاش افرادی همچون پیاژه، برونر، ویگوتسکی و دیویی به عنوان معماران این نظریه شمار می رود. این رویکرد در عمل برتری خود را نسبت به رویکردهای سنتی آموزش نشان داده است. بسیاری سعی نمودهاند که مفروضات ساختن گرایی را در امر آموزش به کار ببرند که رویکرد مسئله محور ویتلی و روش آزمایشگاهی ساندرز، از نمونههای آن هستند.
مبانی دیدگاه ساختن گرایی
نظریه ساختن گرایی برخاسته از نسبيت گرایی است. در فلسفه نسبت گرایی ، هر چیزی نسبت به چیز دیگر مورد قضاوت و داوری قرار میگیرد و هیچ چیز قطعی تلقی نمیشود .رویکرد ساختن گرایی بر معرفتشناسی ساختارگرایی استوار است . این دیدگاههای معرفتشناسی حقیقت مستقل را انکار میکنند . یا حداقل معرفت آن را غیرممکن میدانند .حقیقت یک نظام منسجم تلقی میشود و نه مجموعهای از حقایق جدا از هم . این فلسفه با فلسفه واقعگرایی که زیربنای برخی از نظریههای دیگر یادگیری ، به ویژه رفتارگرايی است عمدتاً از این بابت تفاوت دارد که در فلسفه واقع گرائی دانش امری قطعی ، ثابت و مستقل از یادگیرنده تصور میشود در حالی که در فلسفه نسبت گرایی دانش وابسته به یادگیرنده و امری نسبی فرض میشود . لذا چنین تصور میشود که دانش وابسته به یادگیرنده است و در شرایط یکسان افراد مختلف ممکن است به آگاهیهای متفاوتی برسند.
نظريه يادگيري ساختن گرايي
بر اساس این نظریه، دانش توسط فرد ساخته میشود و تولید دانش، فرآیندی مستمراست که تجربه انفرادی افراد از جهان را سازمان میبخشد. ساختنگرایان، یادگیری را با خلق معنا از تجربه معادل میدانند، ذهن را مانند صافیای که دروندادهای جهان را از خود عبور میدهد تا به واقعیتی منحصر به فرد دست یابد، تلقی میکند؛ و این عبور دادن صرفاً از طریق تجارب مستقیم شخصی انجام میشود. بنابراین سازندهگرایی بر خلاف رفتارگرایی و شناختگرایی دانش را مستقل از ذهن نمیداند و با وجودی که جهان خارج از ذهن را نفی نمیکند ولی دانش فرد از جهان خارج را بر تفسیرهای منتج از تجارب فرد استوار میداند. بنابراين معنا ایجاد کردنی یا خلق کردنی است نه کسب کردن .سازندهگرایی بیشتر بر ایجاد و طراحی محیطهای يادگيري تاكيد دارد. محيطهايي كه دانشآموز محور، مشارکتی، مبتني بر تکالیف اصیل و ارزشيابي زمينهاي باشد، از منظر این دیدگاه انسانها فضای ذهنی غنی از تجربیات، دانش، علائق، داستانها و ایدههایی درباره پدیدهها دارند و هراندازه یک مفهوم تازه در فضای ذهنی متناسبتر باشد، بهتر و بیشتر فهمیده میشود؛ و بر اساس این دیدگاه دانش کسب نمیشود بلکه با ساختن مدلهای ذهنی از پدیدههای فیزیکی به دست میآید.فرا ساختگرایی مفهومي (كه مكمل ساختن گرايي است) به دلیل نفوذ فناوري اطلاعات و ارتباطات تغيير و تجدیدنظر در همه نظريه هاي علمي و نظري را ايجاب شده است. فناوري نو به عنوان مشاور و دستيار براي دانشآموز خواهد بود و متناسب با استعداد و توانمندي فردي وي، توصيه ها و دستورات آموزشي ويژه صادر میکند. مغز فقط ذخيره ساز اطلاعات نيست، بلكه به اطلاعات سازمان مي دهد و تجدیدنظر میکند و مطالب جديد را میسازد. به توسعه شناخت فردي و احساس مسئول خود فراگير، تغييرات محيطي، فنآوري اطلاعات و پردازش اطلاعات در مغز توجه ميكند.
اصول و مؤلفههای ساختن گرایی
هنگامی که صحبت از ساختن گرایی به میان میآید در واقع لازمه آن پذیرفتن سه پیش فرض است:
- ادراک در تعامل ما با محیط شکل میگیرد و نمیتوانیم در مورد چیزی که یادگرفته شده جدا از این که چگونه یادگرفته شده است صحبت کرد.
- تعارض شناختی محرکی برای یادگیری میباشد.
- دانش در بستر اجتماعی شکل میگیرد.
جاکوبسن در مقاله خود تحت عنوان «سازنده گرایی ومعماری شناخت» به منظور شفاف ساختن مفهوم ساختن گرایی فهرستی از اصولی که در بردارنده معنای ساختن گرایی است ارایه کرد، زیرا به زعم ایشان دیدگاه واحدی از ساختن گرایی وجود ندارد و اکثراً صاحبنظران با اصول اساسی که توسط این نظریه حمایت میشود توافق دارند این اصول عبارتند از:
- افراد درک آنچه را که مطالعه میکنند را به جای این که ثبت کنند میسازند.
- فرایند ساخت دانش هم در موقعیتهای طبیعی و هم در تجارب یادگیری رسمی رخ میدهد.
- محصول ساخت دانشی درک میشود که توسط فرد معناسازی شده باشد.
- محصول ساخت دانش به وسیلهی تجارب و دانش فرد تغییر مییابد.
- تعامل با دیگران بر فرایند ساخت و ایجاد ادراک تأثیر میگذارد.
بر اساس مطالب فوق میتوان اینگونه استنباط کرد که ساختن گرایی گفتمانی در حوزهی یادگیری و روانشناسی شناختی میباشد که بر این باور است که دانش به وسیلهی فرد ساخته میشود. به عبارتی این خود فرد است که با توجه به تجارب و دانش پیشین خود موقعیت جدید را تعبیر و تفسیر کرده و در نتیجه تعامل با محیط دانش جدید خود را شکل میدهد. در فرایند اول اطلاعات جدید به ساخت شناختی اضافه میشود و در حالت دوم ساخت شناختی تغییر مییابد به منظور این که اطلاعات جدید را جذب کند. به زعم پیاژه یادگیری انسان سرتاسر ساختاری منطقی دارد. وی نیز نتیجه میگیرد که منطق کودک و روشهای تفکرشان اساساً با بزرگسال متفاوت است بر اساس این دیدگاهها، پیاژه به عنوان پدر سازندهگرایی مطرح است.
طراحی آموزش بر اساس نظریه ساختن گرايي : نظريه ساختنگرايي بیشتر بر ایجاد و طراحی محیطهای يادگيري به جای طراحی آموزشی تاكيد دارد. محيط هايي كه دانشآموز محور، مشارکتی، مبتني بر تکالیف اصیل و ارزشيابي زمینهای باشد و با تصورات شناخت موقعیتی، آموزش پیوندی ، همخوانی داشته باشد.
شناخت موقعیتی : شناخت موقعیتی، این ایده را بیان میکند که دانش در زمینهای که در آن به وجود آمده، بهتر آموخته میشود .یعنی میزان یادگیری تا اندازهای زیاد به فعالیت، بافت و جو فرهنگیای که در آن روی میدهد بستگی دارد .برای رسیدن به شناخت موقعیتی باید فراگیران را تشویق کنیم تا از راه مواجه شدن با تکالیف اصیل یا واقعی به یادگیری بپردازند . منظور از تکالیف اصیل موقعیتهای عینی و عملی زندگی است. اگر استفاده از موقعیتهای واقعی زندگی ميسر نباشد ، میتوان آنها را شبیهسازی کرد. بر اساس اين نظریه متخصصان فناوری آموزش باید به آفرینش دوباره یا شبیهسازی تجارب در محیطی پر بار بپر دارند و تجاربی زنده برای یادگیری یادگیرندگان فراهم آوردند .
آموزش پيوندي : نظریه آموزش پیوندی راهی برای حل مشکل ناتوانی یادگیرندگان در استفاده از آموختههای خود برای حل مسائل در موقعیتهای در حال تغییر مطرح میکند . آموزش پیوندی است که از طریق آن ، آموزش در موقعیتهای واقعی زندگی عرضه میشود و این موقعیت غالباً شبیهسازی شده است . این نوع آموزش توانائی تفکر ، انتقال و حل مسئله افراد را افزایش میدهد . فعالیتهای آموزشی و یادگیری باید حول محور حلقههای پیوند طراحی شوند . حلقههای پیوند میتوانند مطالعهی موردی یا موقعیت مسئله باشند . در برنامه درسی باید فرصت اکتشاف به یادگیرندگان داده شود . حلقههای پیوند تجربیاتی هستند که واقعیاند و در زندگی افراد وجود دارند .تفاوت آموزش پیوندی با آموزشی مبتنی بر مسئله این است که در آموزش پیوندی اطلاعات مورد نیاز برای حل مسئله در برنامه آموزش وجود دارد که موجب عدم سرگردانی فراگیران میشود در حالي که در آموزش مبتنی بر مسئله یادگیرندگان شخصاً اطلاعات را از تجارب دست اول کسب میکند .
منبع
نظری ، مولامراد(1393) ، شبیه ساز علوم زیستی و نقش آن بر پیشرفت درسی دانشآموزان ، پایاننامه کارشناسی ارشد ، تکنولوژی آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید