دیدگاهها در مورد افراد خلاق
بطور کلی در مورد افراد خلاق دو دیدگاه وجود دارد: یکی دیدگاه خلاقیت به عنوان نبوغ و دیگري دیدگاه خلاقیت به عنوان استعدادهاي همگانی.
خلاقیت به عنوان نبوغ: از دیدگاه نبوغ، خلاقیت به واسطه فرایندهاي استثنایی تفکر (ضمیرناخودآگاه) ظهور میکند، فرایندهایی که تا اندازهاي با تفکر عادي که ما در فعالیتهاي روزانه خود به کار میبریم، متفاوتاند. به عبارت دیگر از این دیدگاه نمونههاي استثنایی در مورد خلاقیت وجود دارد که ظاهراً میتوان آنها را تنها به دخالت نیروهاي مافوق طبیعی نسبت داد. از این دیدگاه اولاً خلاقیت محدود به افراد استثنایی است که نابغه به دنیا آمدهاند. لذا خلاقیت قابل اکتساب نبوده و نمیتوان براي آن بسترسازي نمود و براي داشتن افراد و محصولات خلاق بایستی به دنبال یافتن نوابغ بود. ثانیاً تنها آثار و محصولات ویژه و برجسته، خلاق میباشند؛ ثالثاً خلاقیت عمدتاً به حوزه هنر محدود شده است.
خلاقیت به عنوان استعدادي همگانی: دیسی و کانون بر این عقیدهاند که یک مجموعه مشخص و حائز اهمیتی از ویژگیها در طول زندگی باعث سطح بالایی از موفقیت خلاق میشوند که عبارتند از: خود کنترلی، تحمل کار سخت و استقامت و پشتکار.
دیدگاههای مختلف درباره خلاقیت
با نگاهی به زندگی بشر در طول حیات خویش، متوجه رشد تفکر و اندیشه در انسانها میشویم. بسیاری چنین میپندارند که ابداع، خصوصیتی ذاتی است، در حالی که مدتها ثابت شده است که این استعداد در نوع بشر عمومیت دارد و میتوان با بهکارگیری اصول و تکنیکهای معین و با ایجاد طرز فکرهای جدید و با اجتناب از عادات یکنواخت همیشگی، خلاقیت را پرورش داد. دیدگاههای متفاوتی درباره خلاقیت وجود دارد که در ادامه این بخش بررسی میشود.
خلاقیت از دیدگاه روانشناسی
در فرهنگ روانشناسی «پیرون» خلاقیت چنین تعریف شده است:
خلاقیت عبارت است از: کنش اختراعی تخیل سازنده میباشد که طبق نظریات «گتزل» و «جاکسون» چیزی سوای هوش معمولی است. برخی از محققان خلاقیت را نقطه مقابل «همنوایی» میدانند و به نظر آنها خلاقیت یعنی عقاید اصیل، نظریات متفاوت و نحوه متفاوت نگریستن به مسایل است. اکثر روانشناسان، آفرینندگی و حلمسئله را فرایندهای مشابهی دانستهاند .گانیه بالاترین سطح یادگیری را حل مساله میداند و معتقد است که آفریینندگی نوع ویژهای از حل مساله است.
خلاقیت از دیدگاه روانشناسی، پدیدار شدن تلفیقی از اندیشههای نو به وسیله شهودگرایی از منابع ناشناخته تعریف شده است. از تعریفهای عنوان شده درباره خلاقیت میتوان نتیجه گرفت که درمورد مفهوم خلاقیت، یک توافق عمومی، ولی کند در شرف ظهور است. علیرغم توافق عمومی محدود، درمورد تعریف نظری و عملیاتی خلاقیت، این اعتقاد که خلاقیت مفهومی چند بعدی است در حال تکوین است، میتوان خلاقیت را تولید ایدهها، رهیافتها و مفاهیم اصیل، بدیع و جدیدی دانست که از رفتاری انطباق پذیر برخوردار باشد. پارهای از محققان میگویند: تاکنون کوششهای بسیاری برای تعریف خلاقیت صورت گرفته است.
در جهان بینی مازلو از «نیاز به شکوفایی» به عنوان بالاترین نیاز یاد شده است؛ سقراط، توانایی یک شاعر را نه هنر، بلکه الهام میداند؛ جان دیویس در توصیف تفاوت و تشابه کار دانسته و هنرمند میگوید: در هر دو گروه، تفکری عاطفی و احساساتی وجود دارد که خمیر مایه آنها، دربرگیرنده ایدهها یا معانی قابل تحسین است. هر دو به الهام یعنی آمیختگی نهایی ایدهها در ذهن نیمه آگاه متکی هستند، توماس کارلایل معتقد است که بخشی از فعالیتهای ذهنی دربرگیرنده تفکر عقلانی و بخش دیگر شامل فعالیتهای ذهن ناخودآگاه است که به طور مبهم درک شده یا در برابر آن کنترل نداریم. وی میگوید: « ناحیه تعمق در زیر ناحیه بحث واستدلال آگاهانه قرار داشته، در عمق ساکت و اسرارآمیز این ناحیه، نیرویی حیاتی نهفته است. اگر چیزی بخواهد خلق بشود، باید در این ناحیه قرار داشته باشد. بروستر میگوید: فرایند خلق و ابداع همان فرایند تغییر، فرایند رشد و فرایند تکامل است که در حیات ذهنی ما رخ میدهد.
خلاقیت از دیدگاه سازمانی
خلاقیت در فرهنگ مدیریت و سازمان؛ یعنی به کارگیری توانایی ذهنی برای ایجاد یک تغییر هدفدار در جهت بهبود یا ارتقای کمی و کیفی فعالیتهای سازمانی است. به لحاظ شتاب تغییرات فنی و رقابت جهانی توانایی سازمان در توسعه و ارائه محصولی جدید، دارای تأثیری مهم بر عملکرد بلندمدت سازمان است و خلاقیت میتواند نقش مهمی را در این عرصه ایفا کند. همچنین، خلاقیت در سازمان دارای نقش و تأثیراتی نظیر افزایش کیفیت راه حل مسائل تحریک و ارتقای نوآوری، افزایش انگیزه و تعهد در سازمان و افزایش عملکرد موثر تیمهاست. چنین تصویری از آینده، ما را به سوی شناخت خلاقیت و تسری آن در سازمان رهنمون میکند.
روبرت جی اسنبرگ و لینداای اوهارا در بررسیهای خود، شش عامل را در خلاقیت افراد موثر دانستند؛
- دانش: داشتن دانش پایهای در زمینهای محدود و کسب تجربه و تخصص در سالیان بسیار
- توانیی عقلانی: توانایی ارائه ایده خلاق از راه تعریف مجدد و برقراری ارتباطات جدید در مسائل؛
- سبک فکری: افراد خلاق معمولا در برابر روش ارائه شده از سوی سازمان و مدیریت ارشد، سبک فکری ابداعی را برمیگزینند.
- انگیزش: افراد خلاق برای به فعل درآوردن ایدههای خود برانگیخته میشوند.
- شخصیت: افراد خلاق ویژگیهای شخصیتیای مانند؛ پیگیر بودن، مقاوم بودن در برابر فشارهای بیرونی و داخلی و نیز مقاوم بودن در برابر وسوسههای هم رنگ جماعت شدن دارند.
- محیط کار: افراد خلاق در داخل محیطهای حمایتی بیشتر امکان ظهور مییابند.
این محققان مشخص کردند که عمدهترین دلیل کارآیی نداشتن برنامههای آموزش خلاقیت، تاکید صرف این برنامهها بر اندیشه خلاق به عنوان یکی از شش منبع موثر در خلاقیت است . اما به هر حال استنبرگ، خلاقیت را شامل برقرار کردن ارتباطات جدید، دیدن چیزها با روشی جدید و تعریف جدید مسائل میداند.جورج اف نلر در کتاب هنر و علم خلاقیت برای خلاقیت، مراحل چهارگانه آمادگی، نهفتگی، اشراق و اثبات را ذکر کرده است از این دید افراد خلاق نخست با مسئله یا یک فرصت آشنا شده و سپس از راه جمعآوری اطلاعات با مسئله یا فرصت موردنظر درگیر میشوند. در مرحله بعد، افراد خلاق روی مسئله تمرکز میکنند.
در این مرحله فعالیت سودمندی صورت نمیگیرد و فرد در نظم دادن به اندیشه ها، تجربه ها و زمینههای پیشین خود با هدف رسیدن به یک ایده نو میکوشد. درگیری ذهنی عمیق فرد، خودآگاه و ناخودآگاه فراهم کردن فرصت برای اندیشیدن بر هر مسئله به خلق و ظهور ایدههای نو میانجامد. در نهایت، فرد خلاق درصدد برمیآید صلاحیت و پتانسیل ایده خویش رابه اثبات برساند. بر اساس برآیند این تعاریف، میتوان خلاقیت را نوعی تفکر به شمار آورد که برآیند نیروهای تعقلی و تخیلی فرد است و محدودیتهای موجود را در مینوردد؛ تا ایدههای نو ابداع کند؛ به تولید کالا، فرایند یا خدمات جدید میانجامد و موجب سودآوری سازمان شده و بقای آن را تضمین میکند.
منبع
سالاری، محدثه(1394)، رابطه میان خلاقیت مدیران و انگیزه کارکنان، پایان نامه کارشناسى ارشد، مدیریت دولتی، دانشگاه هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید