خودتنظیمی چیست؟
امروزه یادگیری خودتنظیمی به عنوان یک سازه مهم در آموزش و پرورش مطرح بوده و مورد توجه سیاست گذاران، معلمان، مربیان و والدین قرار گرفته است. در واقع توجه اصلی پژوهشگران به این مسئله معطوف است که چه باید کرد تا دانشآموزان در آموختن مستقل بوده و بتوانند یادگیری خود را شخصا اداره و رهبری کنند؛ یعنی مسئولیت یادگیری خود را به عهده گرفته و رفتار خود را کنترل نمایند تا متکی به معلم بار نیایند. بنابراین، یادگیری خودتنظیمی به عنوان یک نظریهی یادگیری جدید مار را قادر می سازد که دانش و آگاهی خود را به زندگی واقعی انتقال داده و دانشآموزان را به نحوی پرورش دهیم که به صورتی مستقل و بدون وابستگی به دیگران بتوانند دانش اساسی خودشان را شکل دهند . خودتنظیمی یعنی تعیین اهداف، تکمیل برنامهای در جهت دستیابی به آن اهداف، تعهد نسبت به انجام آن برنامه، اجرای فعال برنامه و اقدامات دیگری که در جهت بازخورد و اصلاح یا تعیین جهت انجام می گیرد.
نظریه ی خودتنظیمی بندورا
یکی از نظریههای خودتنظیمی که سازهی خودتنظیمی را مورد توجه قرار میدهد، نظریهی شناختی- اجتماعی بندورا میباشد. به نظر بندورا، تعامل عوامل بیرونی و درونی میتواند در خودتنظیمی تاثیر داشته باشد. عوامل بیرونی با فراهم کردن معیارهایی برای ارزیابی رفتار خود فرد و ایجاد تقویت برای آن رفتار بر خودتنظیمی تاثیر میگذارند. عوامل درونی نیز ناشی از درون خود فرد میباشند. بنابراین، افراد معیارهای درونی را در خود شکل میدهند و بر اساس آنها به خودشان پاداش داده و یا خود را تنبیه میکنند.نظریهی بندورا عملکرد انسانی را بر حسب تعاملات رفتاری، متغیرهای محیطی، شناخت و سایر عوامل شخصی بررسی میکند. این سه دسته متغیر میتوانند بر یکدیگر تاثیرات متقابل داشته باشند.
مطابق با نظریه شناختی- اجتماعی بندورا، رشد خودتنظیمی به عوامل شخصی، محیطی و رفتای که به طور جداگانه اما در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند، وابسته است. بر اساس این رویکرد خودتنظیمی صرفا تحت تاثیر عوامل شخصی ایجاد نمیشود، بلکه از محیط و رفتار نیز تاثیر میپذیرد. یادگیری خودتنظیمی زمانی به وجود میآید که فرد بتواند فرایندهای شخصی را برای تنظیم راهبردهای رفتاری و محیط به کار گیرد .
بندورا بیان میکند که خودتنظیمی از طریق سه عملکرد جانبی کار میکند: خویشتننگری، خود قضاوتی، و خود واکنشسازی . خویشتننگری، یعنی فرد عملکرد خود را مورد مشاهده قرار داده و سوابق خویش را مورد توجه قرار میدهد. خود قضاوتی، یعنی فرد عملکردش را با توجه به یک هدف تعریف شده مورد ارزیابی قرار میدهد. خودواکنشی نیز ارزیابی پیشرفت به سوی هدف نامیده میشود . با توجه به این مطالب، افراد خودتنظیم ابتدا رفتار خود را مورد بازبینی قرار داده و در طی این بازبینی، رفتارهای خود را مورد قضاوت قرار میدهند. به عبارت دیگر، بر اساس معیارها و اهدافی که برای خود برگزیده اند، تعیین میکنند که کدام یک از رفتارها با استانداردها و اهداف شخصیشان هماهنگ بوده و کدام یک ناهماهنگ میباشد. سپس بر اساس این قضاوتها نسبت به خود واکنش نشان میدهند، یعنی برای آن رفتارها خود را سرزنش میکنند یا پاداش میدهند .
ابعاد راهبردهای یادگیری خودتنظیمی
بر اساس نظر زیمرمن و پونز، ابعاد راهبردهای یادگیری خود تنظیمی عبارتند از: راهبردهای رفتاری، راهبردهای انگیزشی، راهبردهای شناختی و راهبردهای فرا شناختی.
راهبردهای رفتاری
خودتنظیمی رفتاری، به استفاده بهینهی یادگیرندگان از منابع گوناگون که یادگیری را بیشینه میسازد، اطلاق میشود. این منابع عبارتند از زمان، مکان و منابع. افراد خودتنظیم گر در فرایند یادگیری، افرادی هستند که در استفاده از زمان به برنامهریزی میپردازند. به این صورت که برای انجام تکالیف سختتر زمان بیشتری اختصاص میدهند، مطالب خواندنی را با توجه زمان در دسترس تقسیم میکنند، اتلاف وقت این افراد در حداقل است. علاوه بر این، اینان همواره در هنگام مطالعه، با توجه به زمان به اولویت بندی مطالب درسی میپردازند. یکی دیگر از منابع مورد استفاده افراد خودتنظیمگر در فرایند یادگیری، استفاده بهینه از مکان جهت مطالعه است. این افراد در هنگام مطالعه، سعی در انتخاب مکانهای بی سر و صدا یا کم سر و صدا، مکان هایی با نور مناسب و درجه حرارت مناسب دارند. دیگر منابع مورد استفاده افراد خودتنظیمگر در فرایند یادگیری، استفاده بهینه از منابع یادگیری است. این منابع عبارتند از: دوستان، معلمان، کتابهای مرجع و … . این افراد در هنگام برخورد با مسئله، به راحتی از منابع کمکی جهت پاسخ به سوالاتشان استفاده میکنند و خود را محدود به منابع موجود نمیسازند.
راهبردهای انگیزشی
خودتنظیمی انگیزشی به استفاده بهینه از راهبردهای انگیزشی در فرایند یادگیری اطلاق می شود. افراد خودتنظیمگر، در مورد فرایندهای انگیزشی جهت ارزیابی رفتارهای خود و دیگران معیارهای درونی دارند. این معیارها زمینه را برای تقویت انتظار از خود و دیگران فراهم میکنند. فرایند تقویت خود از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا موجب تداوم رفتار در طولانی مدت، و در غیبت تقویت کنندههای بیرونی میشود. بنابراین،انسان از طریق خود سنجیهای درونی، مانند خودتحسینی و یا احساس گناه، میتواند خود را برای دستیابی به معیارها پاداش دهد و یا به دلیل سرپیچی از آنها تنبیه کند.
راهبردهای شناختی
اصطلاح شناخت، به فرایندهای درونی ذهن یا راه هایی گفته میشود که در آنها اطلاعات مورد پردازش قرار میگیرند. یعنی راه هایی که ما به وسیله آنها اطلاعات را مورد توجه قرار داده و آنها را تشخیص میدهیم، سپس به رمز درآورده و در حافظه ذخیره میکنیم. در این بین، هر زمان که نیاز داشته باشیم، آن اطلاعات را از حافظه فراخوانده و مورد استفاده قرار میدهیم . راهبردهای شناختی به هر گونه رفتار، اندیشه یا عمل گفته می شود که یادگیرنده ضمن یادگیری مورد استفاده قرار میدهد و هدف آنها کمک به فراگیری، سازماندهی و ذخیرهسازی دانش ها و مهارتها و نیز سهولت بهره برداری از آنها در آینده است. راهبردهای شناختی به سه دستهی راهبردهای تکرار یا مرور ذهنی، بسط یا گسترش معنایی و سازماندهی تقسیم میشوند.
راهبردهای تکرار یا مرور ذهنی
راهبردهای مرور ذهنی، به دانش آموزان کمک میکنند تا اطلاعات مهم را از فهرست ها یا متنها انتخاب کرده و آنها را به صورت فعال در حافظهکاری نگه دارند. این راهبردها شامل حفظ کردن مطالب، یا بلند به زبان آوردن کلمات هنگام خواندن قطعهای از متن می باشند. راهبردهای مرور ذهنی بهترین استفاده برای تکالیف آسان و فعال سازی اطلاعات در حافظه کاری، به جای اکتساب اطلاعات جدید در حافظه دراز مدت میباشند. این راهبردها بر مراحل توجه و رمزگردانی تاثیر میگذارند، اما برای کمک به ایجاد ارتباط درونی بین این اطلاعات، و یکپارچه کردن آنها با دانستههای قبلی دانش آموزان، ناتوان میباشند. بعلاوه، این راهبردها سطح عمیقی از پردازش را نشان نمیدهند. بسیاری از تکالیف نیازمند چیزی بیش از حفظ کردن اطلاعات هستند و ممکن است از طریق راهبردهای بسطدهی و سازماندهی بهتر یادآوری شوند، که به نظر می رسد هر دو برای انسجام و ارتباط اطلاعات جدید با دانش قبلی مفیدتر باشند.
راهبردهای بسط دهی
این راهبردها آگاهانه مطالب جدید را با معلوماتی که قبلا در حافظه بلند مدت ذخیره شده، ارتباط میدهند؛ در نتیجه انتقال اطلاعات به حافظه بلند مدت و نگهداری اطلاعات در حافظه کوتاه مدت تسهیل مییابد. به بیان دیگر، یادگیرنده به کمک این راهبردها بین آنچه از قبل می دانسته و آنچه که قصد یادگیری اش را دارد پل ارتباطی ایجاد میکند. این کار از طریق افزودن جزئیات بیشتر به مطلب جدید، خلق مثالها و … انجام می شود.
راهبرد بسطدهی شامل بیان دیگری از مطلب داشتن یا خلاصه کردن مطالب، توضیح ایدههای مطلب مورد نظر برای دیگری، پرسش و پاسخ به سوال و یادداشت برداری خلاقانه (که در آن یادگیرندگان برخلاف یادداشت برداری منفعل و خطی در یادداشتهای خود ایده ها را دوباره سازماندهی کرده و ارتباط میدهند) میباشد. آموزش این راهبرد موجب افزایش طول انشای دانشآموزان میگردد. رید و لینمن در یک مطالعهی موردی نوشتن توضیحی، نشان دادند که پس از آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، و راهبرد بسطدهی در راس آنها، طول انشای دانش آموزان با اختلال نارسا توجه / فزون کنشی افزایش پیدا کرده و کیفیت کلی انشای آنها بهبود یافته است.
راهبردهای سازماندهی
راهبردهای سازماندهی ، راهبردهایی هستند که به دانشآموزان کمک میکنند تا اطلاعات مناسب را گزینش نمایند و ارتباطی بین اطلاعات آموخته شده برقرار نمایند. این راهبردها با توضیح اطلاعات مهم، از طریق ایجاد رابطه بین آنها به وسیله گروه بندی اطلاعات در واحدهای کنار هم قرار گرفته و منشعب معنیدار، باعث پردازش و به خاطرسپاری موثر اطلاعات توسط یادگیرنده میشوند.
برخی از این راهبردها به یادگیرندگان جهت کنترل توجه، اضطراب و عواطف کمک میکنند. راهبرد سازماندهی، راهبرد عمیقتر پردازش اطلاعات است که شامل رفتارهایی از جمله گزینش ایده اصلی متن، استخراج طرح کلی و رئوس مطالب، استفاده از تکنیکهای خاص برای گزینش و سازماندهی ایدههای یک مطلب میباشد . استفاده از سازماندهی، منجر به فهم بهتر مطالب و یادآوری سریعتر آنها میشود، زیرا از طریق سازمان دادن، یادگیرنده نکات اصلی و جزئیات را به عنوان اجزای یک کل، نه به صورت اطلاعات پراکنده یاد میگیرد .
راهبردهای فراشناختی
راهبردهای فراشناختی، به راهها، و هدایت و نظارت بر راهبردهای شناختی گفته میشوند. یادگیرندگان ماهر به کمک راهبردهای شناختی به پیشرفت دست مییابند، و با استفاده از راهبردهای فراشناختی بر راهبردهای شناختی نظارت میکنند تا پیشرفت خود را بهبود بخشند. انواع راهبردهای فراشناختی عبارتند از: تعیین هدف و برنامهریزی، نظارت و کنترل، و نظم دهی.
راهبرد تعیین هدف و برنامه ریزی
برنامهریزی، فعالیتهایی چون تنظیم اهداف مطالعه، نگاه اجمالی به متن قبل از خواندن آن، طرح سوال قبل از خواندن متن و تجزیه تکالیف مربوط به یک مسئله را در بر میگیرد. به نظر می رسد این فعالیتها به خواننده کمک میکنند که برای کاربرد راهبردهای شناختی طرحریزی کنند. همچنین، به نظر میرسد جنبه هایی از دانش قبلی را فعال کرده و از این طریق، سازماندهی و درک مطلب را به مراتب آسانتر مینمایند. برنامهریزی مستلزم تعیین هدف برای مطالعه میباشد. تعیین هدف در ابتدای شروع هر فعالیت و حرکت به سمت پیامد و نتیجه آن هدف، بر ایجاد مهارت، انگیزش، و خودتنظیمی موثر میباشد. افزون بر آن، لوکه و گری لاتهمن معتقدند که هدفگزینی در چهار شکل بر انگیزش تاثیر میگذارد.
اول آنکه، توجه را به یک سو که همان هدف باشد جلب میکند و این عامل به دومین شکل تاثیرگذاری هدف بر انگیزش؛ که همان افزایش تلاش است؛ میانجامد. سوم اینکه در زمانی که دستیابی به هدف مشکل به نظر میرسد، به پشتکار میافزاید و همواره مقصود و اهمیت دستیابی به هدف را یادآوری میکند. و درنهایت، اهداف به فرد کمک میکنند تا به دنبال روشهایی برای دستیابی به آنها باشند . باید در نظر داشت که برنامهریزی، در برگیرندهی مجموعه اهداف آموزشی و پیامد تجزیه و تحلیل تکالیف میباشد . برنامهریزی متضمن انتخاب راهبردهای مناسب و تنظیم منابعی است که بر عملکرد یادگیرنده تاثیر میگذارد.
در فرایند برنامهریزی یادگیرندگان کاملا فعال بوده و همان گونه که گفته شد برای یادگیری اهدافی را تعیین میکنند؛ زمان لازم برای مطالعه را پیشبینی کرده، راهبردهای مناسبی را انتخاب نموده و سرعت مطالعه خود را تنظیم میکنند . به طور کلی هدفگزینی و برنامهریزی از جنبههای مهم پیشرفت میباشند. پژوهشگران دریافتهاند که وقتی اشخاص اهداف مشخص، کوتاه مدت، و هیجانانگیز دارند، پیشرفتگرایی آنها افزایش مییابد، به نحوی که افراد پیشرفتگرا، روند یادگیری و حرکت خود به سوی اهدافشان را نیز زیر نظر میگیرند.
بر خلاف نویسندگان قوی و با تجربه که به طور معمول از راهبردهای برنامهریزی و هدفگزینی استفاده میکنند، دانشآموزان با مشکلات نوشتن، هرچه که به ذهنشان میرسد مینویسند، قبل از نوشتن برنامهریزی نمیکنند، و برای نوشتن هدف تعیین نمیکنند. همچنین، پس از نوشتن متن در نوشته خود تجدید نظر نمیکنند. این فرایند نیاز به خودتنظیمی را به حداقل میرساند. پژوهش نشان داده است که آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی موجب افزایش زمان برنامهریزی میشود و افزایش زمان برنامهریزی نیز کیفیت نوشتن را بهبود میبخشد. برای مثال، دلاپاز ، تاثیر راهبردهای یادگیری خود تنظیمی را روی داستان نویسی دو دانش آموز دبیرستانی با اختلال نارسا توجه/ فزون کنشی بررسی کرد. وی افزایش قابل توجهی در زمان برنامهریزی، طول انشا و کیفیت کلی انشا یافت.
دانشآموزان با اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی نیز در راهبردهای برنامهریزی و هدفگزینی مشکل دارند . مشکلاتی چون ایجاداهداف، نگهداری هدفها در ذهن، و هدایت رفتارها برای دستیابی به مجموعه هدفها، معمولا بین افراد با این اختلال شایع است. برای پرداختن به این مشکلات، میتوان اهمیت اهداف مطرح شده و پیشروی به سوی اهداف را از طریق راهبردهای هدفگزینی، که یکی از مولفههای راهبردهای یادگیری خودتنظیمی میباشد، به دانشآموزان آموزش داد. آموزشی که از الگوی توسعه راهبرد خودتنظیمی (SRSD) پیروی میکند، به مشکلات هدفگزینی و نگهداری هدف در ذهن و هدایت رفتار برای رسیدن به مجموعه اهداف میپردازد. این کمک میکند دانشآموزان با اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی نیاز به هدف را درک کنند و پیشروی به سوی آن را ملاحظه کنند و هدف را در ذهن نگهدارند . پژوهشهای چندی نشان دادهاند که آموزش راهبردهای هدفگزینی موجب بهبود کیفیت نوشتن دانشآموزان می شود.
برای مثال، پاتل و لود به یک دانش آموز پایه پنجم در حوزهی نوشتن داستانی، هدفگزینی و نظارت بر دستیابی به اهداف را آموزش دادند. پسآزمون نشان داد که نوشته دانشآموز از نظر طول و کیفیت عناصر گنجانده شده در داستانها بهبود پیدا کرده است. ضمن اینکه اعتماد بنفس او افزایش پیدا کرده و از نقاط قوت و ضعف خود به عنوان نویسنده آگاهی پیدا کرده است. به طور مشابه، این نتایج در پژوهش جاکوبسن و رید نیز مشهود است. یافتههای مطالعهی آنها نشان میدهد که پس از آموزش راهبرد هدفگزینی، دانش آموزان توانستند هدفهایی را برای طول انشا، عناصر انشا و به کاربردن واژه های انتقالی/ پیوندی تعیین کنند، و موفق شدند به این اهداف برسند.
راهبرد نظارت و کنترل
منظور از نظارت و کنترل، ارزشیابی یادگیرنده از کار خود، برای آگاهی از چگونگی پیشرفت خود و زیر نظر گرفتن و هدایت آن میباشد. ارزیابی منظم یادگیریها، اطلاعاتی در مورد کیفیت مطالعه میدهد که باعث بالا رفتن اطلاعات یادگیرنده در این مورد میشود، تا او با بررسی این اطلاعات نسبت به نواقص کار خود آگاه شده و آن نقصها را برطرف نماید. از موارد راهبرد نظارت و کنترل، میتوان به نظارت بر توجه در هنگام خواندن یک متن، پرسیدن سوال از خود به هنگام مطالعه، و کنترل زمان و سرعت مطالعه اشاره نمود. در مورد نظارت بر توجه در هنگام مطالعه، باید بیان داشت که یکی از شیوههای خودتنظیمی سودمند در این مورد حواسپرتی است. یعنی زمانی که یادگیرنده با تکلیف پرزحمت یا نا خوشایندی مواجه می شود، با متمرکز کردن حواس خود بر افکار و تصورات مثبت، آن را از جنبههای آزارنده تکلیف منحرف مینماید .
با استفاده از راهبرد خودپرسشی در هنگام مطالعه، دانش آموز از خود سوال می کند که آیا منظور نویسنده را درک کرده است یا نه؟ و اگر احساس کرد که نمی تواند به این سوال پاسخ دهد، ممکن است برگردد و مطلب را دوباره بخواند. بنابراین، با استفاده از این راهبرد، فرد از دستیابی خود به هدفش؛ که درک مطلب مورد مطالعه است؛ اطمینان حاصل میکند . باید توجه داشت که طرح سوال در هنگام مطالعه با ایجاد کنجکاوی، تمرکز حواس و دقت یادگیرنده را افزایش میدهد و رضایت حاصل از پاسخگویی به سوالات، مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانیتر میکند. طرح سوال به هنگام مطالعه، یادگیرنده را به یک خواننده فعال تبدیل میکند. از طریق طرح سوالات، یک گفت و شنود بین یادگیرنده و مولف کتاب برقرار میشود که کسب لذت از مطالعه کتاب را نیز برای یادگیرنده به همراه خواهد داشت. در مجموع میتوان گفت راهبرد نظارت و کنترل به یادگیرندگان در مورد اختلالات توجه یا درک، که میتوانند با استفاده از راهبرهای نظم دهی اصلاح شوند، هشدار میدهد .
راهبرد خودنظارتی به دانشآموزان کمک میکند تا با طرح سوالاتی از خود نظیر «آیا موضوع متن را میدانم؟» یا «آیا معنای این واژه را میدانم؟» بتوانند بر نحوهی خواندن خود نظارت کنند . پژوهشهای چندی اثر بخشی راهبرد خودنظارتی و دیگر راهبردهای فراشناختی را بر درک مطلب خواندن دانشآموزان مورد بررسی قرار دادهاند. برای مثال، غباری بناب و راقبیان تاثیر آموزش راهبرد خودنظارتی را بر درک مطلب خواندن دانشآموزان عادی بررسی کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که آموزش این راهبرد، درک مطلب دانشآموزان را به طور معناداری افزایش میدهد.
سن در پژوهشی آزمایشی ارتباط بین استفاده از راهبردهای فراشناختی و درک مطلب خواندن را مورد بررسی قرار داد. راهبردهای استفاده شده برای آموزش دانش آموزان، پیدا کردن ایده اصلی متن و حدس زدن قسمت آخر متن بود. نتایج این پژوهش که بر روی دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی انجام شد، نشان داد که آموزش راهبردهای فراشناختی در افزایش میزان درک مطلب دانش آموزان موثر است.
یعقوبی نیز تاثیر آموزش راهبردهای فراشناختی را بر بهبود عملکرد خواندن دانشآموزان نارسا خوان پسر بررسی کرد. یافتههای پژوهش وی بیانگر این بود که آموزش راهبردهای فراشناختی تاثیر مثبت معناداری بر اصلاح اشکالات خواندن آزمودنی های گروه آزمایش در هر دو پایه ی چهارم و پنجم ابتدایی دارد.
راهبرد نظم دهی
راهبرد نظمدهی به راهبرد نظارت و کنترل وابستگی زیادی دارد. وقتی دانشآموزان یادگیری و عملکرد خود را با محک چند هدف یا معیار مورد نظارت قرار میدهند، این فرایند نظارت، نیاز به فرایندهای نظم دهی را پبشنهاد میکند تا جهت رفتار را تغییر داده و در راستای هدف، یا نزدیک به معیار قرار گیرند. برای مثال، وقتی دانش آموزان هنگام مطالعه از خود سوالاتی میپرسند تا درک خود را مورد نظارت قرار دهند و سپس به عقب بازگشته و بخشی از متن را دوباره مورد مطالعه قرار میدهند، این دوباره خواندن یک راهبرد نظم دهی میباشد. تغییر سرعت مطالعه در برخورد با تکالیف نیز یکی دیگر از راهبردهای نظم دهی است. بنابراین، راهبرد نظم دهی به دانش آموزان کمک میکند تا چگونگی مطالعه خود را اصلاح کرده، و با مرور دوباره، نقایص درک و فهم خود را برطرف نماید. باید یادآور شد که راهبرد نظم دهی، موجب انعطافپذیری در رفتار یادگیرنده شده و به او کمک میکند تا هر زمان که ضرورتی ایجاد شد روش و سبک یادگیری خود را تغییر دهد. دو راهبرد آخر مدل شناختی انگلرت و همکاران (راهبرد ویرایش و اصلاح) که شرح آن رفت، مربوط به راهبردهای فراشناختی نظم دهی میباشند.
ویژگیهای یادگیرندگان خودتنظیم
دانش آموزان خودتنظیم موفقیت خود را به جای شانس و آسانی تکلیف، به تلاش و کوشش نسبت میدهند. شکست برای آنها یک مشکل موقتی است، و به عنوان یک اتهام علیه توانایی محسوب نمیشود. آنها در استفاده از راهبردهای شناختی انعطاف پذیر بوده و متناسب با تغییر تکلیف، به تغییر راهبرد میپردازند. این دانش آموزان، انگیزش سطح بالایی داشته و از خودباوری بالایی نیز برخوردارند. در سطح رفتاری، آنها به گونه ای محیطهای اجتماعی را به صورت فعال گزینش کرده و میسازند که باعث خوش بینی آنها در روند یادگیری می شود.
به طور کلی، میتوان گفت دانش آموزان در کلاس های ابتدایی، زمان کافی برای برنامه ریزی و اصلاح متن نوشته شده صرف نمیکنند. همچنین، دانش آموزانی که اختلال یادگیری دارند در مقایسه با همسالان خود به سختی نوشته خود را برنامهریزی و سازماندهی میکنند. این مشکلات در نوشتن را به کاستی هایی در خودتنظیمی نسبت دادهاند . پژوهشهایی که در داخل و خارج کشور انجام شدهاند اثر بخشی راهبردهای یادگیری خودتنظیمی را بر بیان نوشتاری دانش آموزان ناتوان در یادگیری و دانش آموزان با اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی مورد بررسی قرار دادهاند:
جاکوبسن و رید در یک مطالعهی موردی نوشتن متقاعدکننده، تعداد چهار دانش آموز با اختلال نارسا توجه / فزونکنشی را به مدت 8 جلسه تحت آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی قرار دادند. یافتهها نشان دادند که پس از آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، عملکرد دانش آموزان در مدت زمان برنامهریزی و نوشتن انشا، گنجاندن عناصر اصلی انشای متقاعدکننده، استفاده از واژههای انتقالی/ پیوندی و کیفیت کلی انشا به طور معناداری بهبود پیدا کرده است. ماسون و شراینر نیز در بررسی تاثیر آموزش راهبرد خودتنظیمی بر نوشتن دانش آموزان با اختلال عاطفی / رفتاری نشان دادند که این دانش آموزان توانستند یک انشای متقاعدکننده با همهی عناصر آن بنویسند.
لین، هاریس، گراهام، ویسنبچ، بریندل، و مورفی اثر بخشی راهبردهای یادگیری خودتنظیمی را بر داستان نویسی شش دانش آموز با اختلال رفتاری مورد بررسی قرار دادند. نتایج حاصل از این مطالعه بهبود قابل توجهی در کیفیت داستان، و استفاده از عناصر داستان نویسی بود. بطور مشابه لینمن، گراهام، لیدر جانسن و رید نشان دادند که داستان نویسی با آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بهبود مییابد. یافتههای آنها افزایش در طول داستان، تعداد عناصر داستان، کیفیت کلی داستان و ماندگاری اثربخشی این راهبرد پس از آموزش را نشان میدهد.
رید و لینمن اثر بخشی الگوی توسعه راهبرد خودتنظیمی را روی نمایشنامه نویسی دانش آموزان کلاس چهارم و پنجم با اختلال اختلال نارسا توجه / فزونکنشی مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که آموزش روی نوشتن دانش آموزان از جمله طول، و کیفیت کلی، تاثیر مثبت داشت.
همچنین، آدم زاده و غباری در پژوهشی با عنوان “تاثیر به کار گیری راهبردهای شناختی و فراشناختی در بهبود انشای دانش آموزان مبتلا به اختلالات یادگیری” نشان دادند که انشای دانش آموزان پس از به کار گیری مداخله های شناختی و فراشناختی پیشرفت کرده و آثار مداخله نیز در طول درمان حفظ شد.
پژوهش همچنین گویای اثربخشی راهبردهای خودتنظیمی بر مشکلات املای دانش آموزان با اختلال نوشتن و دانش آموزان با اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی میباشد. برای مثال، ماسون، هاریس، و گراهام نشان دادهاند که الگوی راهبردی خودتنظیمی (SRSD) در بهبود علایم اختلال نوشتن موثر است. باعزت و ایزدی فرد در پژوهشی آزمایشی نشان دادند که آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی موجب کاهش خطاهای املایی دانش آموزان ابتدایی با اختلال نوشتن شده است. به طور مشابه، علی بخشی، آقا یوسفی، زارع، و بهزادی پور در پژوهشی آزمایشی نشان دادند که آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی موجب بهبود عملکرد نوشتن و کاهش خطاهای املای دانش آموزان با اختلال نارسا توجه / فزونکنشی شده است.
دو مطالعه دیگر اهمیت اثر بخشی این راهبردها در برنامهریزی و بهبود کیفیت نوشتن را برجستهتر کرده است. راجرز و گراهام در فراتحلیل 25 مطالعهی مداخلهای موردی نوشتن، دریافتند که آموزش این راهبردها در برنامهریزی، تهیه پیش نویسی از متن توضیحی و در بهبود کیفیت نوشتن دانش آموزان بسیار موثر بوده است. همچنین، در فراتحلیل 123 مطالعهی آموزش نوشتن به نوجوانان، گراهام و پرین گزارش کردند که آموزش این راهبرد یکی از قدرتمندترین روشهای بهبود کیفیت نوشتن دانش آموزان نوجوان است.
خلاصه ی دانش موجود
نکاتی که به لحاظ روش شناسی از مرور پیشینه پژوهشی بدست میآید این است که این پژوهشها بیشتر با طرح تک آزمودنی اجرا شدهاند. مزیت این روش این است که اطلاعات لازم را در مورد تاثیر متغیر مستقل یا روش آزمایشی بر فرد فرد آزمودنیها بدست میدهد. با این حال، بزرگترین مشکل این طرحها نداشتن اعتبار بیرونی آنهاست و نتایج آنها قابلیت تعمیمپذیری را ندارند. بنابراین پژوهشهایی با طرحهای آزمایشی نیز مورد نیاز است تا نتایج آنها قابل تعمیم به گروههای بزرگتر نیز باشند. نکته دیگر این که این پژوهشها بیشتر کیفیت و طول انشا را مورد بررسی قرار دادهاند و تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بر استفاده از واژهها و عبارتهای انتقالی/ پیوندی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است که این مولفه نیازمند پژوهش بیشتری میباشد.
منبع
امامی ،رویا (1393)، تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی بر انشا نویسی، پایان نامه کارشناسی ارشد، روان شناسی تربیتی،دانشگاه سمنان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید