خلاقیت و آموزش
در فرهنگ روانشناسی «سیلامی» چنین آمده است: «خلاقیت همان تمایل و ذوق به ایجاد گری است که در همه افراد و در همه سنین به طور بالقوه وجود دارد؛ و با محیط اجتماعی- فرهنگی پیوستگی مستقیم و نزدیکی دارد و شرایط مناسبی لازم است تا این تمایل طبیعی به خود شکوفایی تحقق یابد . در فرهنگ لغت عمید «ابداع یا خلاقیت به معنی چیز نو آوردن یا کاری تازه کردن آمده است. معنی دقیق تر عبارت است از پدید آوردن چیزی که سابق نبوده است . تحقیقات گسترده تجربی درزمینه خلاقیت از دهه 1950 آغاز گردید ولی پیش از آن مطالعات محدودی توسط گالتون، والاس، پاتریک، راس من، درزمینه خلاقیت صورت گرفته بود، و خلاقیت تا آن زمان به عنوان موهبتی که به افراد قلیلی از اجتماع اعطا شده بود در نظر گرفته میشد. مطالعه علمی خلاقیت با کارهای گیلفورد، در دهه 1950 آغاز شد او اعتقاد داشت که «خلاقیت یعنی استعداد تفکر واگرا، عرضه هدفها و راهحلهای جدید و منحصر به فرد، امکان تفکر جدید و اصیل و انحراف از عقاید متعارف موجود .گیلفورد از تفکر واگرا، به عنوان یک عامل اساسی در خلاقیت نام میبرد و معتقد است که در تفکر واگرا موضوع مورد بحث در ابعاد وسیع مورد بررسی قرار میگیرد و کشف راه حل به بررسی تعداد معدودی راه حل محدود نمیشود و مستلزم پژوهش ذهنی وسیع است. در نظریه گیلفورد خلاقیت بر اساس تعریف وی از تفکر واگرا دارای ویژگیهای زیر میباشد:
- سیالی: یعنی تولید تعدادی اندیشه دریک زمان معین
- انعطافپذیری: یعنی تولید اندیشههای متنوع و غیرمعمول و راهحلهای مختلف برای یک مسئله
- تازگی: یعنی استفاده از راهحلهای منحصر به فرد و نو
- ترکیب: یعنی کنار هم فرار دادن اندیشههای ناهمخوان
- سازمان دادن: تغییر شکل دادن طرحها، کارکردها و موارد استفادهها
- پیچیدگی: توانایی برخورد کردن با تعدادی اندیشه مختلف و مرتبط به طور همزمان .
یکی از نظرات معتبر دیدگاه تورنس است. از دید این محقق تفکر خلاق عبارت است از فرآیند حس کردن مشکلات و مسائل، اختلاف نظر دربارهی اطلاعات، خطا کردن در عناصر و عوامل اشیاء و … حدس زدن و تشکیل فرضیهها دربارهی این کمبودها، ارزیابی و آزمایش این حدسها و فرضیهها، احتمالاً اصلاح و آزمایش مجدد آنها و نهایتاً مرتبط ساختن نتایج. تورنس فرآیند خلاقیت را تجزیه و تحلیل کرده است. تورنس تفکر خلاق را مرکب از چهار عامل اصلی میداند که عبارتند از: سیالی: یعنی استعداد تولید ایدههای فراوان، ابتکار: یعنی استعداد تولید ایدههای بدیع، غیرعادی و تازه انعطافپذیری: یعنی استعداد تولید ایدهها و روشهای بسیار گوناگون بسط یعنی استعداد توجه به جزئیات. در ادامهی راه تورنس و جهت کاربردی تر و کوتاه کردن زمان مورد نیاز برای اجرا و نمرهگذاری، آزمون خلاقیت عابدی بر اساس نظر تورنس جهت تعیین میزان خلاقیت افراد طراحی شد. همانند تعاریف متعدد ارائه شده در زمینهی خلاقیت دیدگاههای متفاوتي نيز در مورد عوامل موثر بر خلاقیت وجود دارد. در یک نظرگاه چهار عامل موثر در ایجاد خلاقیت: عوامل فردی، عوامل محیطی، عوامل گروهی و عوامل سازمانی هستند .
آنچه که فرد خلاق انجام میدهد این است که موقعیتی را که در آن قرار دارد در ابتدا به خوبی شناسایی میکند و آن را از دیگر موقعیتهای همگن تمیز میدهد یا به عبارتی بصیرت لازم را به دست آورده و عوامل و شرایط آن موقعیت را درک میکند تا بتواند پس از دست زدن به عمل، کار خلاقی را ارائه دهد. زیرا خلاقیت را توانایی تعریف کردهاند که شخص بتواند در موقعیتی خاص رابط نو و مهمی را که وجود دارد شناسایی کند و بر طبق آن افکار جدید و نوی را ارائه دهد. پس از کارهای گیلفورد، گتلز و جکسون به مطالعه خلاقیت پرداختند و به بررسی رابطه هوش، خلاقیت و پیشرفت تحصیلی در میان دانشآموزان پرداختند هر چند که روش کار این دانشمندان متفاوت از روش گیلفورد بود ولی نتایج به دست آمده توسط آنها منطبق بر نتایج به دست آمده توسط گیلفورد بود.آنچه در مقابل خلاقیت قرار میگیرد « جمود فکری » است که در آن شخص به راههای مختلف انجام کار فکر نمیکند. دوست دارد که در مقابل هر گونه تغییر مقاومت کند و نوآوری و فکر تازه در اعمال و افکار او جایگاهی ندارد. چنین شخصی دوست دارد مسائلی که در زندگی برای او پیش میآید را با روشهای معمول و قدیمی که در حل مسائل گذشته به کار برده است، حل نماید و الگوهای فکری او محدود به یک یا چند الگوی معین و مشخص میباشد و خارج شدن از این الگوها برای وی مشکل است. رنزولی اعتقاد دارد که برای ابراز خلاقیت واقعی در هر کاری سه عامل لازم است:
- برخورداری از توانایی و هوش زیاد
- برخورداری از خلاقیت زیاد (یعنی قدرتی که بر اساس آن بتوان ایدههای جدید را فرموله نمود و از آنها در حل مسائل استفاده کرد.
- احساس تعهد زیاد نسبت به کار (یعنی برخورداری از انگیزهها و تواناییهایی که کاری را از آغاز تا به پایان انجام دهد)»
- البته منظور از عامل اول از دیدگاه رنزولی آن نیست که خلاقیت تنها مخصوص افراد باهوش بسیار بالا و تیزهوش باشد و انسانهای باهوش معمولی از آن بیبهره باشند بلکه منظور وی آن است که دارا بودن حدی از هوش برای ابراز خلاقیت لازم است به طوری که افراد استثنایی (کم هوش) نمیتوانند از آن برخوردار باشند
تورنس در تازهترین اظهاراتش درباره خلاقیت سه تعریف از آن ارائه میکند:
الف) تعریف پژوهشی: بنابراین تعریف تورنس معتقد است که تفکر خلاق عبارت است از فرآیند حس کردن مشکلات، مسائل، شکاف در اطلاعات، عناصر گم شده، چیزهای ناجور و حدس زدن و فرضیهسازی درباره این نواقص و ارزیابی و آزمون این حدسها و فرضیهها، تجدیدنظر کردن و دوباره آزمودن آن و بالأخره انتقال نتایج
ب) تعریف «هنری» تورنس از خلاقیت (آفرینندگی): تورنس در تعریف هنری خود از خلاقیت به موارد زیر اشاره کرده است.
- آفرینندگی مانند دوباره نگاه کردن است.
- آفرینندگی مانند عمیقتر حفر کردن است.
- آفرینندگی مانند رفتن به آبهای عمیق است.
- آفرینندگی مانند اتصال به خورشید است .
فرآیند خلاقیت
اسبورن درباره فرآیند خلاقیت اعتقاد دارد که آن دارای 3 مرحله اصلی و 6 مرحله فرعی است که عبارتند از:
حقیقتجویی: شامل تعریف مسئله و آماده سازی است. منظور از تعریف مسئله این است که بدانیم در جستجوی چه هستیم تعریف مسئله ممکن است با یک مسئله کلی آغاز گردد و به مسائل فرعی ختم شود. در مرحله آماده سازی فرد به جمعآوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل آنها میپردازد.
ایده جویی: شامل ایجاد ایدهها و پروراندن آنهاست. در این مرحله ایدههای مختلف و متعددی ایجاد میشود و در آن تداعی معانی نقش خاصی ایفا میکند بدین ترتیب یک فکر منجر به فکر دیگر میشود که این امر با اتصال قوه تصور به حافظه ممکن میشود برای ایده یابی بهتر و بیشتر باید موانعی که فکر را بسته نگاه میدارد کنار گذاشت و عواملی که میتواند در یافتن ایدههای بهتر و موثرتر باشد را تقویت نمود. متخصصان معتقدند در این مرحله باید به اصل کمیت توجه نمود که این امر خود به خود منجر به بهبود کیفیت میشود.
حل مسئله: شامل ارزیابی و انتخاب است این مرحله مستلزم ارزیابی و آزمایش ایدههای انتخاب شده در مرحله قبل و در نهایت انتخاب و گزینش راه حل نهایی است، قابل ذکر است که اغلب راه حل نهایی از ترکیب ایدههای مختلف به دست میآید .
آنچه مهم به نظر میرسد این است که با کمی دقت در مراحل مطرح شده اسبورن میتوان پی برد که این مراحل شباهت زیادی به مراحل حل مسئله (که در قسمتهای بعدی مطرح میشود) دارند. به طوری که مراحل تعریف مسئله و جمعآوری اطلاعات، ساختن فرضیات، آزمایش و اظهارنظر درباره مسئلهای که با آن مواجه هستیم از ویژگیهای هر دو مفهوم یعنی خلاقیت و حل مسئله میباشد پس میتوان نتیجه گرفت که این دو از فرآیندهای تقریباً مشابهی پیروی میکنند.
مراحل خلاقیت
والاس اعتقاد دارد كه خلاقيت داراي مراحلي به شرح زير است:
آمادگي: منظور از آمادگي بررسي، جستجو، مطالعه و جمعآوری مدارك درباره موضوع مورد نظر است.
نهفتگي: در این مرحله نوعي توقف در كار ديده میشود و فرد هیچگونه تلاشي براي رسيدن به نتيجه انجام نمیدهد. در این مرحله حتي ممكن است درباره مسئله فكر هم نشود .
اشراق: اين مرحله در فرآیند خلاقيت جايگاه خاصي دارد، چون در این مرحله تفكر شكل میگیرد و حل مسئله روشن میشود. اغلب متفكران ظهور اين مرحله را ناگهاني میدانند مرحله اشراق توأم با جنبههای عاطفي است چون فرد با تحقق مسئله كه از آن جدا بوده است، احساس لذت میکند و اين امر خود انگيزه كار و تلاش بيشتر میشود.
اثبات: در این مرحله فرد خلاق آنچه را به دست آورده است اعم از اختراع، اكتشاف يا نظريه تازهاش را مورد ارزيابي قرار میدهد، شواهد آن را دوباره مي سنجد و آن را از لحاظ منطقي آزمايش میکند. در واقع اهميت و ارزش كار تازه به وسيله بازبيني در این مرحله روشن میگردد .آنچه از مراحل والاس ميتوان فهميد آن است كه اين مراحل همانند مراحل مطرح شده توسط اسبورن شباهتهایی را با فرآيند روش حل مسئله دارند و در هر دو آنها مراحل تقریباً مشابهي وجود دارد. هارولد و كنتز مراحل زير را براي خلاقيت بيان نمودهاند:
- مرور مطالعه ناخودآگاه: اين مرحله را به دشواري میتوان تعيين كرد زيرا در وراي ذهن آگاه انسان قرار دارد. معمولاً اين مرور و مطالعه گونهای مجذوب شدن را در مسئله میطلبد.
- كشف ناگهاني: در این مرحله ذهن ناآگاه به ذهن آگاه ميپيوندد.
- بينش: بينش در اکثر موارد حاصل تلاش و كار زياد است. بينش ممكن است وقتي دست دهد كه اندیشههای فرد به طور مستقيم بر روي مسئله مورد نظر متمركز نشده باشد.
- صورتبندی منطقي يا اثبات قضايا: بينش مستلزم اين است كه يا با استدلال منطقي يا از راه آزمايش عملي به آزمون گزارده شود.
درجات خلاقيت
دانشمندان معتقدند كه خلاقيت داراي سطوح مختلفي است و انسانها بنا بر توان و قدرت خلاقهاي كه از آن بهره ميبرند ميتوانند در هر كدام از سطوح خلاقيت قرار گيرند و در اين صورت تنها قادرند كه محصولاتي در حيطه همان سطح توليد نمايند.تايلر با توجه به محصولات فكري بشر، پس از بررسي و تحقيق در کیفیت آنها 5 سطح خلاقيت را شناسايي كرده است كه هر يك از آنها داراي درجات مختلفي از خلاقيت هستند:
خلاقيت بيانگر: كه بيان و اظهار وجود آزادانه شخص را امکانپذیر میسازد.نقاشيهاي فیالبداهه كودكان و ابتكارات آنان به هنگام بازي با يكديگر يا با اسباببازیهای مختلف از جمله اين نوع خلاقيت است كه در آن كيفيت محصول اهميت چنداني ندارد، لكن اين اظهار وجود براي تظاهر خلاقيت در سطح بالاتر لازم است.
خلاقيت مولد: اين سطح خلاقيت به وسيله اين واقعيت از سطح قبلي متمايز میگردد كه فرد کوششهای نسبتاً زياد و در عین حال هدفمندي براي توليد يك شي جديد يا حل مشكلي به خرج میدهد
خلاقيت اختراعي: اين نوع خلاقيت به وسیله توانايي شخصي در تجزیه و تحليل موقعيت و ساختن تركيبات جديدي از عناصر شناخته شده مشخص میگردد. در این نوع از خلاقيت هیچگونه اثري از عقايد زيربنايي جديد ديده نمیشود در واقع مباني شناختي همان طور كه هست باقي میماند، ولي ساختن تركيبات جديد از عناصر شناخته شده به طور مرتب و نظامدار عملي میگردد درجات خلاقيت از روي كميت و كيفيت تجزيه و تحليل تركيبات گذشته و ساختن تركيبات جديد مشخص میشود. نويسندگي، معماري و تغييرات جزئي در ساختن ماشینها از اين نوع خلاقيت است» .
خلاقيت نوآورانه: «با استفاده از اين نوع خلاقيت تغييرات معني داري بوجود مي آيد. ايجاد زير مكتب هاي فلسفي و اقتصادي و اختراع ماشين و ابزارهاي جديد رابايد محصول اين سطح خلاقيت دانست درجات مختلف اين سطح از خلاقيت بوسيله كميت و كيفيت ابداعات تازهای كه شخص به كار مي برد مشخص میگردد. ميزان قبولي عام و ميزان استفاده اي كه مردم میتوانند از محصول داشته باشند، يكي ديگر از ملاك هاي درجه بندي اين سطح خلاقيت است» .
خلاقيت شهودي: محصول اين سطح از خلاقيت توليدي چيزي کاملاً تازه و متفاوت از آنچه كه تا به حال وجود داشته است میباشد. شخصي كه به اين درجه از خلاقيت برسد داراي آن چنان توانايي است كه تجربيات گذشته را جذب مینماید، ولي اين جذب زمينه نگرش او را چنان اشغال نمیکند كه نتواند خود را تزقيد آن نجات دهد، بلكه به فراسوي آنها مي رود و چيزي نو میآفریند .اشخاصي كه در این سطح از خلاقيت قرار دارند. بيشتر تنگناها و نواقص را میبینند و تغييرات جزئي آن امور هم به نظر آنان نمیتواند مشكلات را حل كند بلكه فقط «طرحي نو» میتواند مشكل گشا باشد. تايلر به عنوان مثال از انشتين،فرويد و پيكاسو به عنوان كساني كه به اين سطح از خلاقيت رسيده اند نام مي برد» .
ابعاد خلاقیت
ابعاد خلاقیت دارای سه بُعد غیر شناختی ، شناختی و انگیزشی است . ابعاد غیرشناختی خلاقیت شامل ویژگیهای خلاق در امور حرکتی ، هنری و تواناییهای خاصی است که در سطح افراد مشابه کمتر میتوان شاهد آن بود. ( منطقی ) ابعاد شناختی خلاقیت نیز ناظر بر وجود تفکر واگرا در فرد است . فرد خلاق توانمندی تولید ایدههای بیشتری دارد و جریان تولید ایدهها نزد او از انعطافپذیری ذهنی بالاتری برخوردار است. او در جریان تولید ایدههایش ایدههایی بدیع و ابتکاری نیز تولید میکند که این ایدهها به ذهن کمتر کسی خطور میکند . ابعاد انگیزشی خلاقیت ناظر به انگیزهی درونی فرد است و وی را بر آن میدارد که بدون آن که الزاماً پاداش بیرونی وجود داشته باشد، به شکل مستمر و پیگیر به کار مورد علاقهاش بپردازد.
الف) بُعد شناختی نظریهی شناختی بر تفکر واگرا مبتنی است . تفکر واگرا درعینحال، تفکری است که برای هر پرسش ، پاسخ مشخصی ندارد و به پاسخهای متعدد و در جهتهای گوناگون میپردازد ؛ در حالی که در تفکر همگرا پاسخی معین و مشخص به پرسش داده میشود . مهمترین ویژگیهای تفکر واگرا عبارتاند از :
سیالی : توانایی برقراری معنیدار بین اندیشه و بیان آن که افراد را قادر میسازد راهحلهای متعددی برای حل یک مسئلهی واحد ارائه دهند . به عبارت دیگر، سیالی به کمیت پاسخهای فرد به یک مسئله مرتبط است . این ویژگی مبتنی بر این عقیده است که کمیت موجب دگرگونی کیفیت میگردد .
اصالت ابتکار: توانایی تفکر با شیوهی غیرمتداول و خلاف عادت رایج، اصالت ابتکار مبتنی بر ارائه جوابهای غیرمعمول ، تعجبآور و زیرکانه به مسائل است .
انعطافپذیری : توانایی تفکر با راههای مختلف برای حل مسئله جدید است . تفکر قابلانعطاف ، الگوهای جدیدی برای اندیشیدن طراحی میکند .
بسط: توانایی توجه به جزئیات در حین انجام یک فعالیت است. اندیشهی بسط یافته به کلیهی جزئیات لازم یک طرح میپردازد و چیزی را از قلم نمیاندازد. گیلفورد و تورنس از بُعد شناختی به خلاقیت نگریستهاند و بر همین اساس، آزمونهای خویش را از خلاقیت تدوین کردهاند. گیلفورد در آزمون چهارگانهای تفکر واگرا را میسنجند، مانند: سیالی فکری، سیالی کلامی، سیالی بیانی، سیالی تداعی. موارد استفاده از اشیا، طراحی و…
ب) بُعد انگیزشی: انگیزه توسط محققانی مانند آمابیل مورد توجه قرار گرفته است. او اعتقاد دارد که توجه زیاد به بُعد شناختی، باعث شده است که ابعاد غیرشناختی و به خصوص انگیزه، علیرغم اهمیت زیاد آن، مورد توجه قرار نگیرد. انگیزه شامل دو نوع درونی و بیرونی است. انگیزهی درونی انگیزهای است که فعالیت، به خاطر خود عمل انجام میگیرد، زیرا خودکار، جالب و لذتبخش یا رضایتآمیز است. برعکس، در انگیزهی بیرونی انجام کار برای تحقق هدف بیرونی است. آمابیل معتقد است خلاقیت نتیجهی تعامل سه عاملِ مهارتهای فردی، استعدادهای درونی و انگیزه است و محل تلاقی این سه عنصر اصلی نیز بستر اصلی رشد خلاقیت است .
دیدگاههای مكاتب مختلف درباره خلاقيت
از آنجا كه هر مكتب از ديدگاه خاص خود به عنصر خلاقيت نگاه میکند، بدون شك طيفي از عقايد و دیدگاهها درباره خلاقيت ايجاد میشود كه اساس تفاوت آنها در ایدههای خاص است كه هر كدام از این مكاتب به آن پايبند هستند محقق در اين مقوله براي درك بهتر ديدگاه مكاتب موجودي به شرح چند مورد از آنها میپردازد با اين اميد كه فهم «خلاقيت» مبتني بر یک ديد وسيع و جامع انديشانه باشد.
رفتارگرايان : آفرينندگي يا خلاقيت از منظر اين ديدگاه چيزي جز تكوين تداعي بين محركها و پاسخهای دور از هم نيست. يا به عبارتي ارتباط بين دو ايده منجر به تفكر ميگردد و وقتي ايدهاي در ذهن باشد، ايده مشابه آن نيز به دنبال آن خواهد آمد .بنابراين وقتي كه فرد با مسئلهای روبرو گردد با تداعي اطلاعات قبلي كه در ذهن دارد به ايده بسيار تازهای براي حل مسئله دست مییابد.پس خلاقيت عبارت است از هرچه فعال نمودن تداعيها و ارتباطات و تداعي بيشتر به خلاقيت بيشتري منجر میشود. مدنيك اعتقاد دارد كه تفكر خلاق عبارت است از شكل دادن به تداعيها به صورت تركيبات تازه و مفيد كه پاسخگوي الزامات خاصي باشد هرچه كه عناصر تركيب تازه غیرمشابهتر از يكديگر باشند فرآيند مربوطه خلاقتر خواهد بود .
مكتب شناخت گرايي: بنيان تفكر خلاق، از ديدگاه اين مكتب مبتني بر کل گرايي است و در آن پدیدهها بر پایه ویژگیهای كلي آن تبيين میشود. نظرات اساسي اين مكتب پيرامون خلاقيت توسط ورتيمر مطرح شده است .او معتقد است كه تفكر پيرامون مسئله بايد شكلي كلي داشته باشد، يعني آن موقعيت به عنوان يك كل در نظر گرفته شود، در هنگام آموزش نيز بايد دقت شود كه یاد دهنده يا معلم مسئله را به عنوان يك موقعيت كلي ارائه كند و يادگيرنده نيز مسئله را در شكل كلي آن ببيند .شناخت گرايان اعتقاد دارند كه نحوه دريافت، سازماندهی، انبار كردن و به كار گرفتن اطلاعات مسير و كيفيت انديشيدن فرد را معين میکند يعني موارد فوق است كه تعيين میکند شخص به محصول خلاقيت دست يافته است يا خير .نكته مهم اين است که وقتي اساس و ماده اصلي حل مسئله درك شود ميتوان آن را به شرايط ديگري انتقال داد و اين تنها راه تفكر خلاق است. روشهای سنتي آموزش كه مبتني بر حفظ و تكرار است منجر به رفتار مكانيكي ميگردد و هرگز مولد نخواهد بود به عبارتي نمیتواند آن را به شرايط ديگر انتقال داد.از نظر گشتالتيون در تفكر خلاق، بازسازي گشتالها با الگويي است كه از نظر ساختاري ناقص هستند .
مكتب روانكاوي و روانكاوي جديد (نئوفرويديها) : در مكتب روانكاوي، خلاقيت نتيجه تعارضي است كه در ذهن ناخودآگاه ايجاد میشود و اگر در تلاش فرد براي حل اين تعارض، اين راه حل با بخش آگاه يا «خود» هماهنگي پيدا كند، میتواند راهحلی خلاق باشد، ولي اگر با بخش آگاه در تضاد قرار گيرد به بيماري رواني تبديل میشود. بنابراين از ديدگاه روانكاوي خلاقيت و بيماري رواني از یک منبع نشأت میگیرند. با اين تفاوت كه فرد خلاق برنا خودآگاه کنترل معقول دارد، اما بيمار رواني در كنترل رفتار ناخودآگاه خويش دچار افراط و تفريط شديدي است. فرويد معتقد است كه فكر تازه به سبب برخورد به تضاد ايجاد میشود و اين همانند مكانيسم دفاعي است. در واقع خلاقيت نيز نوعي رفتار دفاعي است يعني فعالیتهایی كه عبارت از تمايلات ارضاء نشده است كه به شكل هدف عالیتر در آمده است. پس «خود» براي ارضاء سائقههاي خاصي دست به خلاقيت مي زند تا تعادلي را كه در آن سائق را برهم زده است دوباره برگرداند .
مكتب عصبشناسی : در اين ديدگاه كه يكي از جديدترين دیدگاهها میباشد رابطه مغز و امواج مغزي مورد بررسي قرار میگیرد. از آنجا كه در مغز نيمكره چپ با اطلاعات شفاهي سروکار دارد و تفكر انتقادي را تنظيم میکند و مسئول رموز خواندن، زبان و رياضي به شيوه منطقي، تحليلي و متوالي است و نيمكره راست با اطلاعات تصويري و شنوايي سروکار دارد و مسائل و عقايد قديمي را به شیوهای جديد دوباره سازماندهای میکند. به اعتقاد محققان افراد خلاق هر دو فرآيند فكري را با يكديگر تركيب میکنند، زيرا در خلاقيت به هر دو جنبه فكري نياز است .
انسان گرايان: بر عكس عقيده رايج در گذشته كه معتقد بودند خلاقيت تنها متعلق به عده معدودي از افراد است و افراد ديگر نمیتوانند از آن بهرهمند باشند، انسان گرايان اعتقاد دارند كه خلاقيت عنصري است كه در تمام انسانها وجود دارد. انسان گرايان اعتقاد دارند كه خلاقيت نه تنها دستاوردها، بلكه فعالیتها، فرآيندها و نگرشها راهم در بر ميگيرد. به نظر طرفداران اين مكتب شرايط دروني خلاقيت را نمیتوان تحميل كرد همان طور كه نمیتوان بذر كاشته شده را به زور رشد داد و براي رشد خلاقيت بايد با ايجاد شرايط بيروني امكان ظهور توانايي بالقوه افراد را فراهم ساخت . راجرز معتقد است كه انگيزه اصلي خلاقيت گرايش انسان در به فعاليت درآوردن خويشتن، كشش به سوي گسترش، رشد، پختگي، گرايش به آشكارسازي و به كار انداختن همه قابلیتهای ارگانيسمي يا خويشتن است. بنابراين فرد خلاق كسي است كه استعداد ويژه انسان بودنش كامل است .
آموزش خلاقيت
در گذشته تصور بر اين بود كه خلاقيت را نمیتوان آموزش داد به اين معني كه اعتقاد آبنمک بود كه خلاقيت يك امر ذاتي و ارثي است و هر گونه تلاش و كوشش براي آموزش آن بيهوده است به عبارتي فكر میکردند كه تنها عده معدودي از افراد انسانها داراي خلاقيت هستند و آن را از طريق وراثت به ارث بردهاند. اما با گسترده شدن تحقيقات در زمينه خلاقيت و انجام مطالعات فراوان، محققان به اين نتيجه رسيدند كه خلاقيت عنصري کاملاً ارثي نيست به عبارتي عامل محيط در پرورش خلاقيت تأثیر به سزايي دارد. «در تحقيقي كه به منظور اثبات اين قضيه صورت گرفت محققين از سه دختر بچه دبستاني خواسته بودند كه با مكعب هاي بازي اشكالي را بسازند. در ابتداي اين تحقيق مشاهده شد كه هر سه كودك در آغاز در آنچه ميساختند چندان تنوعي نداشتند اما پس از گذشت مدت كوتاهي از آزمايش، زماني كه رفتارهاي آفرينند كودكان مورد تقويت قرار گرفت درنوع اشكالي كه كودكان مي ساختند، تنوع زياد مشاهده شد» . پس از روشن شدن اين مطلب كه دانشمندان به آموزش خلاقيت معتقدند، اصولي را بیان مینمایند كه در امر آموزش مفيد به نظر میرسند از آن جمله:
– «بررسي» راهحلهای مختلف؛ معلم نبايد دانشآموزان را مجبور كند تا تنها از یک مدخل به راهحلهای مسئله بی اندیشند و بر اساس روشي كه ديگران مسائل راحل میکنند، آنان نيز مسائل راحل كنند بلكه بايد آنان را تشویق كنند تا راهحلهای نو و بدیع ارائه دهند و قالبي به مسائل نگاه نكنند. لازمه چنين كاري پرسيدن و مطرح كردن سؤالاتی است كه تفكر واگرا را در آنان برانگيزاند.
– فرصتهای مناسبي در اختیار دانشآموزان قرار داده شود تا خودشان بياموزند: به اين معني كه هنر معلم در فراهم آوردن شرايط و محيط مناسب براي شاگردان است تا آنان بتوانند دست به تجارب گرانبها بزنند.
– درك اصل مطلب: منظور آن است كه دانشآموزان توسط ابزار تفكر بر روی موارد اساسي و اصلي فوكوس كنند و از موارد غیرضروری و دست و پاگير كه مانع يادگيري هستند پرهيز كنند.
– تعويض قضاوت: جلوگيري از قضاوت فوري يك نهارت اساسي در خلاقيت است زيرا داوري سريع درباره يك اصل مانع راهحلهای ابتكاري میگردد و بدون شك چنين قضاوتي نميتواند از روي فكر و انديشه باشد.
– توجه به تخيل: در اهميت تخيل همين بس كه بسياري از اختراعات و اكتشافات بشري نتيجه تخيل است. تخيل ابزاري است كه منجر به رسيدن به راهحلهای نو و جديد میشود البته بايد دقت كرد كه كودكان در تخيلات بيهوده و پوچ غرق نشوند كه در اين صورت علاوه بر اینکه چيزي عايد شخص نمیشود، بلكه داراي مضرات زيادي است.
– تفاوتهای فردي شاگردان را نباید فراموش نمود: نكته حاصل از این اصل آن است كه نبايد شاگردان را به رقابت و همچشمی با يكديگر تشويق نمود چه بسا كه آنها داراي زمینههای متفاوتي از توان و استعداد هستند.
– توجه به كنجكاوي: از دیدگاه نلر كنجكاوي؛ حساسيت نسبت به مسائل و حیرتزدگی در برابر چيزهاي است كه براي ديگران کاملاً بديهي است .
تحول كنجكاوي در كودكان اكتسابي است، پس اگر به حس كنجكاوي كودكان و نوجوانان توجه نشود و به سؤالات كنجكاوانه آنان پاسخهای مطلوب داده نشود، اين حس به تدريج يا از بین مي رود و يا به حداقل خود میرسد. حس كنجكاوي در کودکانی كه تهديد میشوند يا مورد تنبيه و تحقير قرار میگیرند به آرامي از بين
ميرود. چيمبرز نشان داده است كه افراد خلاق خود را وقف کارکرده و سخت فعاليت میکنند تا به هدف برسند. سختکوشی در خلاقيت به حدي مهم است كه گفتهاند تنها 10 درصد از خلاقيت و نبوغ ناشي از الهام و 90 درصد حاصل تلاش و كوشش شخص است و چنين اعتقادي از مطالعه ویژگیهای افراد خلاق كه معمولاً وجود خود را وقف كارشان کردهاند ناشي شده است .
شیوههای آموزش و تمرين خلاقيت
دوبونو معتقد است اگر بخواهيم از تفكر خلاق يا جانبي استفاده نماييم لازم است مهارتهایی را تمرین نماییم. وي براي تمرين تفكر خلاق روشهایی را ارائه نموده است كه در زیر به برخي از آنها اشاره میشود:
تغيير: تفكر جانبي به دنبال يافتن راهحلهای تازه از طريق تغيير ساخت و تنظيم مجدد اطلاعات است براي تمرين اين شيوه تعيين سهميه روش خوبي است. يعني در هر موضوع رسيدن به تعداد معيني جواب مشخص گردد. بدين ترتيب افراد تا رسیدن به تكميل سهميه به بررسي راههای مختلف خواهند پرداخت .
شك هوا زدهاید: براي تحقق تفكر جانبي لازم است به مفروضات شك نموده زيرا هدف تفكر جانبي تغيير يا تجديد ساخت هر الگويي است. استفاده از شيوه «چرا» در انجام اين روش موثر است استفاده از اين شيوه مربوط به زماني نيست كه فرد جواب را نداند بلكه ممكن است مطلب کاملاً آشنا باشد و باز فرد بپرسد چرا؟ هدف از اين روش ايجاد تكاليف نيست بلكه مهم اين است كه شخص بداند توسط فرضها زنداني نمیگردد در این صورت با آزادي بيشتري میتواند از آنها استفاده «كند» .
تعويض قضاوت: در تفكر جانبي در نهایت صحيح بودن جواب مطرح است اما در طول راه اشتباه مجاز است اگر فرد بخواهد همواره در مسیر صحيح حركت كند، فرصتهاي خوبي را از دست میدهد. زيرا چه بسا فكر نادرستي كه در نهايت به ايدهاي مناسب و صحيح منجر شود اما اگر تلاش هميشه بر صحیح بودن باشد آن فكر هرگز اجازه بروز نخواهد يافت .
ایدههای حاكم: يافتن ایدههای اصلي يك مطلب، نقش مهمي در اجتناب فرد از تأثیرپذیری از آنها دارد. كسي كه نتواند ایدههای حاكم را بيابد تحت تأثیر آن قرار ميگيرد. در اجراي عملي اين شيوه میتوان از فرد خواست تابه مطالعه مقاله يا كتابي بپردازند و سپس ايدههاي حاكم آن را برگزينند .
تقسيم: تقسيم يك مطلب يا موضوع به بخشهای متعدد راهي موثر در جهت تغيير ساخت آن موضوع است. هدف از این شيوه تجزيه يك موضوع به اجزا آن نيست، بلكه مهم اين است كه اجزاء يك مطلب توليد شود. تقسيم مصنوعي باعث میشود تا اجزاء يك كل به شیوههای جديدي به هم پيوند بخورند. هدف از این روش برهم زدن يكپارچگي يك قالب ثابت است. بنابراين لزومي ندارد كه اين تقسيم تمام موضوع را فرا بگيرد. در اجرای عملي اين كار موضوع انتخاب میشود و سپس اجزاء آن در نظر گرفته میشود.
معكوس سازي: تمرين اين شيوه براي رهايي از نگرش به موضوع به شيوه رايج است. براي مثال: آب به جاي جاري شدن از بالا به پايين، به سوي بالا هدايت (شود) .
تورنس نيز مهارتهایی رابراي خلاقيت ضروري میداند و به والدين و مربيان پيشنهاد میکند اين مهارتها را به كودكان و نوجوانان خود بياموزند:
الف) «بررسي راههای مختلف: يك مسئله ممكن است چندين راه حل داشته باشد. كودكان بايد تشويق شوند تا تعداد بيشتري از راه حلها را كشف نمايند.
ب) ابتكار: معمولاً با حذف تفكر عادي و عادتي و انديشيدن به چيزهاي غیرمعمول و غیرعادی امكان ابتكار فراهم میگردد.
پ) درك اصل مطلب: در اینجا فرآيندي از تفكر مورد نظر است كه به تجزيه اطلاعات میپردازد و موارد غیراساسی و بي مورد را رها نموده و به اطلاعات اساسي و مهم درحل مسئله میپردازد. براي رشد اين مهارت در کودکان ميتوان از آنها خواست مطلب يا داستاني را بخوانند و اصل مطلب را نقاشي كرده یا به شكل شعار يا شعر درآورند.
ت) توجه به عواطف: عواطف و عوامل غیرمنطقی نقش مهمي را در خلاقيت دارند.
ث) تجسم قوي: هرچه بيشتر امكان خلاقيت بيشتر است.
ج) تخيل: بسياري از اختراعات و ابداعات در نتيجه تخيل است.
چ) نگاهي دوباره: نگرش متفاوت به خلاقيت جزء لاينفك خلاقيت است.
ح) شوخطبعی: شوخطبعی خصيصه بارز افراد خلاق «است» .
مدرسه به عنوان مكان آموزش و پرورش نقش بسيار مهمي در خلاقيت كودكان دارد عواملي همچون تكاليف زياد، تاكيد بر محفوظات، اجراي برنامههای هماهنگ و انتظار رفتارهاي يكسان از دانشآموزان، عدم توجه به تفاوتهای فردي، وجود کلاسهای پرجمعيت، اعمال انضباط و مقررات فوقالعاده شديد، تشويق به كسب نمرههای بالاتر، ايجاد جو قوي رقابت فردي براي ممتاز شدن و سرانجام عدم شناخت يا بیتوجهی به ویژگیهای كودكان خلاق سبب میشود كه قدرت خلاقيت كودكان به تدريج كاهش يابد به عبارتي ديگر وقتي دانشآموز مجبور شود هنجارهاي موجود را بپذيرد و رفتارهايش را مطابق خواستها و معيارهاي مدرسه سازگار نمايد از ميزان خلاقيت او كاسته میشود .
آموزش خلاقیت با کامپیوتر
دنیای اطلاعات پر از تغییرات شتابزده و تحولات گسترده در زمینه علوم، فنون، فرهنگ، فن آوری از یک سو و مشکلات عدیدهای که دامنگیر کودک، نوجوان و جوان ما در زندگی پر مشغلهی والدین از سوی دیگر، باعث شده است تا در جستجوی راهحلهای اساسی حل مشکل بر آمده تا بتوان جوانان فردا را به نیروی تفکر و خلاقیت مجهز کرد تا در شرایط مختلف زندگی، جواب گوی مسائل خود باشند و با رفتاری متنوع به گشودن مشکلات در هم تنیده پیش رو، اقدام نمایند. این ابزار مهم (تفکر و خلاقیت ) آغاز شکوفایی و استفادهاش باید به واسطهی ظریف بودن کار، از خانه و کودکستان باشد و در آموزش و پرورش به صورت نهادین جایگزین شده و با آموزش صحیح آن در نوجوانان، زیربنایی بهتر و محکم تر را برایشان ایجاد کند، تا بالندهی فردا گردند و جامعهای فعال و کارا و زیبا را بسازند . روشهای آموزشی و یادگیری و یاددهی با رشد خلاقیت فراگیران ارتباط مستقیم دارد. مدرس، میتواند با ایجاد موقعیتهای پویا و برانگیزنده در یادگیری فراگیران را یاری کند تا با توجه به علایق و تواناییهای خویش دست به تجربه و یادگیری بزند.
بدین ترتیب، برای ظهور خلاقیت لازم است تا معلمان ما از روشهای تدریس نوین که خود یکی از راههای پرورش خلاقیت است، استفاده نمایند. امروزه، در حوزه تعليم و تربيت و آموزش فراگيران بحث روشهای تدريس يكي از چالشهای معلمان محسوب میشود و به كارگيري روش تدريس متناسب با هر ماده درسي از اهميت زياد برخوردار است. معلم با استفاده از همه اين امكانات با ارائه يك روش تدريس مناسب و مطلوب میتواند ميزان كارآيي همه عوامل اثرگذار را دو چندان كند، لذا نوع تدريس معلم در يادگيري نقش اساسي دارد. معلمان موفق تنها ارائهدهندگان دانش نيستند بلكه، آنان شاگردان خود را به اجراي تكاليف سالم شناختي و اجتماعي وادار میکنند و نحوه استفاده مؤثر را به آنان ياد میدهند .
زمانی که از کامپیوتر برای ارائه مواد برنامه آموزشی استفاده میشود به آن آموزش بر اساس کامپیوتر یا آموزش به کمک کامپیوتر میگویند. یادگیرندگان میتوانند به کمک آموزشهایی که کامپیوتر به آنها میدهد با سرعت شخصی خود مهارتها و کاربردهای ویژهای را بیاموزند. این یادگیری که به صورت انفرادی صورت میپذیرد مستلزم پاسخ دهی آشکار و درگیری فعال با مواد یادگیری است. آموزش بر اساس کامپیوتر بسیار انعطافپذیر است و به کمک آن میتوان هدفهای سطوح مختلف را آموزش داد. کروکشانک، جنکینس، و متکالف در این باره میگویند: “بعضی برنامههای شبیهسازی شده آموزشی به کمک کامپیوتر مفاهیم تازه را آموزش میدهند و برنامههای دیگر یادگیرندگان را در تألیف خلاق و حل مسئله درگیر میسازند. برای مثال، بعضی نرمافزارهای شبیهساز کامپیوتری کودکان را تشویق میکنند که از خود داستان بسازند “.
هرگنهان و اﹸلسون . نیز گفتهاند اگر چه آموزش بر اساس کامپیوتر برای ارائه انواع مختلف برنامههای خطی و شاخهای در مقیاسی وسیع به کار رفته است، اما از کامپیوتر برای مقاصد دیگری نیز میتوان استفاده کرد. بنا به گفته آنان، برنامههای شبیهسازی شدهای برای کامپیوتر نوشته شدهاند که مطالعه انواع مختلف نظامهای سیاسی و اجتماعی را ممکن میسازند، آزمایشهای گوناگون روانشناختی را به نمایش میگذارند، آزمایشهای شیمیایی مختلف را بدون نیاز به دستکاری مواد یا وسایل انجام میدهند، و به مهندسان حل مسئله میآموزند.
پژوهشهای انجام شده درباره اثربخشی روش آموزشی بر اساس کامپیوتر، نشان دادهاند که اگر برنامههایی که به خورد کامپیوتر داده میشوند درست تهیه گردند و بر اصول روانشناسی یادگیری استوار باشند به پیشرفت دانشآموزان کمک زیادی میکنند .دمبو، در بررسی پژوهشهای انجام شده درباره اثربخشی آموزش بر اساس کامپیوتر، به این نتیجه دست یافت که آموزش به کمک کامپیوتر وقتی که به صورت مکمل آموزش کلاسی به کار می رود اثربخش تر از زمانی است که به جای آموزش کلاسی مورد استفاده قرار میگیرد. در ضمن، استفاده از این روش آموزشی با دانشآموزان در سطح پیش از دانشگاه ( به ویژه در دبستان) مؤثرتر از کاربرد آن با دانشجویان دانشگاه است.
منبع
نظری ، مولامراد(1393) ، شبیه ساز علوم زیستی و نقش آن بر پیشرفت درسی دانشآموزان ، پایاننامه کارشناسی ارشد ، تکنولوژی آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید