خصوصی سازی در آموزش عالی
افزایش جمعیت، رشد تقاضا برای خدمات آموزشی و محدودیتهای منابع دولتی در امر آموزش عالی همانند سایر موارد موجب شده که دولتها در این حوزهی آموزشی، علاوه بر بررسی راههای دیگر تامین مالی برای دانشگاههای دولتی، به فکر فراهم آوردن شرایط لازم برای رشد و گسترش بخش خصوصی در کنار بخش دولتی باشند.
در ابتدا میان مواضع بخش دولتی و خصوصی در آموزش عالی و یا سایر فعالیتها و خدمات اجتماعی هیچ وجه تمایز مشهود یا کاریی وجود نداشت. پادشاه، نجیب زاده یا رهبرکلیسای قرون وسطی و رنسانس، میان اموال دولتی یا خصوصی، تمایزی قائل نبود و موسسات مورد حمایت او هم به همان ترتیب، تفکیک ناپذیر بودند. دانشگاههای وابسته به کلیسا، همانند کلیسا، بخشی از کل یک پیکره، یعنی جامعه بودند. دولتهای محلی یا بازرگانان متمول، در بخشش ارث و منابع به حوزهی آموزش، میان بخش دولتی و خصوصی تمایزی قائل نبودند و طرح پرسشهایی از جمله وابستگی صنفی به بخش دولتی یا خصوصی مفهومی نداشت. در قرون اخیر، اروپاییها و برخی از کشورهای دیگر، دانشگاههایی را به عنوان یادگار و آثار تاریخی بنا کردهاند. دانشگاه «هاروارد» در دویست سال اول تاسیس خود، فقط یک آموزشکده محسوب میشد و میان بخش دولتی یا خصوصی بودن تمایزی مرسوم نبود. در آموزش عالی همانند سایر بخشها، تمایز میان دولتی و خصوصی و بحثهای مربوط به آن بر سه نوع تفکر اساسی مبتنی است:
- روشنگری: عصر انقلاب، دموکراسی حقوق و امتیازات و تفاوتهای فردی را جانشین مفهوم تشکل اجتماعی کرد، و موجبات رشد سازمانهای نوینی را با تعریف جدید فراهم آورد.
- پیدایش نظام سرمایهداری نوین: تفسیر آدام اسمیت و جانشینان او مفهومی از بازار آزاد و سازوکارهای آن به عنوان ابزارهای انگیزشی و تنظیم فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی ارائه داد.
- سوسیالیسم: به ویژه روشنگری مارکس و انگلس، امکان ایجاد نوع جدیدی را از حکومت مطرح کرد که قسمت عمدهی حیات اقتصادی و اجتماعی را برای بخش بزرگی از جامعه، آماده میکرد.
امروزه، آموزش عالی ممکن است از دیدگاههای جدید، مستقل یا وابسته، متنوع در عرضهی خدمات، تا حدی تحت نظارت بازار و دولت و کموبیش خصوصی یا دولتی باشد؛ یا چنین تلقی شود.
تمایز میان بخش دولتی و خصوصی، برای اولین بار در قرن نوزدهم در ایالات متحده آمریکا شکل گرفت. دولت دانشگاههای ایالتی جدیدی را تاسیس و از نظر مالی تامین کرد که با موسسات قدیمی به وضوح تفاوت داشتند؛ سایر کالجها و قدیمیترین آنها، خصوصی سازی و استقلال خود را به عنوان بخشی از تلاشهایشان برای کسب حمایت و همراهی حوزههای انتخابی متفاوت، از نظر فعالیتها و اهداف رو به افزایش گوناگون، درخواست کردند. واژه دولتی در کشورهای مختلف اروپایی (از انگلستان گرفته تا فرانسه) ممکن است مفهومی کاملا متفاوت داشته باشد، اما در موارد بسیاری، موسساتی مانند مدرسه عالی اقتصاد لندن و مدرسه عالی علوم سیاسی پاریس که به شکل خصوصی ایجاد شدهاند؛ بر برتری شیوهی دولتی آموزش عالی تاکید داشته اند.
در عصر حاضر بسیاری از دولتها در رویارویی با افزایش دائمی هزینههای آموزش عالی، به تائید و تشویق رشد بخش خصوصی پرداختهاند، و در راه ایجاد بخش خصوصی منطبق بر محور شیوههای متداول در بازار، از جمله اخذ هزینههای تحصیلی، فروش کالا و خدمات و تشویق فعالیتهای نوع دوستانه فردی و جمعی، گام برداشتهاند.امروزه به دلیل مناسبات متعدد و بهم تنیده بخش دولتی و خصوصی در حوزهی آموزش عالی، به سختی میتوان گفت که دانشگاههایی کاملا خصوصی یا کاملا دولتی وجود دارند. ممکن است موسساتی که از اعتبارات دولتی استفاده میکنند؛ دارای هیئت رئیسه یا هیئت امنای غیردولتی بوده و یا موسساتی که از بخش خصوصی تامین مالی میشوند؛ دارای مقررات و قوانین دولتی باشند. همچنین ممکن است دانشگاههای دولتی با برقراری شهریه و اخذ هزینههای آموزشی، موجب تشویق بازار آزاد عرضه و تقاضا شوند.جیگر ، مناسبترین توصیف را مبنی بر تحلیل و طبقهبندی فعالیتهای آموزش عالی در دو بخش دولتی و خصوصی ارائه کرده است:
«آنجا که آموزش عالی دولتی از حیث قلمرو و تا حدودی گزینش، محدود میشود، بخشهای خصوصی به عنوان موسساتی برای پاسخگویی به تقاضاهای اجتماعی عمومی گام پیش مینهند. به این ترتیب « بخش خصوصی عمومی » شکل گرفته و معمولا اکثر پذیرفته شدگان را در آموزش عالی کشور دربرمیگیرد و آنجا که موسسات آموزش عالی دولتی و خصوصی از موقعیت و نقش مساوی برخوردارند، هر دو بخش به «موازات» هم در حرکتاند و آنجا که دولت برتری بخش دولتی را دربرآوردن نقشهای اصلی آموزش عالی برمیگزیند؛ سهم موسسات خصوصی به ایفای نقشهای حاشیهای محدود میشود و آنجا که دولت به عمد تدارک آموزش عالی را به بخش کوچکی از کل تقاضا محدود میکند؛ وظیفهی اصلی بخش خصوصی، بیشتر به فراهم کردن آموزش عالی برای پاسخگویی به تقاضای عمومی مازاد محدود میشود و آنجا که گروهبندیهای فرهنگی در جامعه برای تاسیس موسسات آموزشی هم عرض و جداگانه تحت نظارت خودشان، از نفوذی برخوردار باشند؛ بخش خصوصی از نظر فرهنگی، سنتهای متفاوتی را دربرخواهد گرفت و سرانجام آنجا که دولت تلاش کند تا در آموزش عالی فراهم کنندهی اصلی باشد؛ احتمالا فقط گوشههای خالی برای موسسات خصوصی باقی میماند تا بتوانند در خدمت آن اقلیتهایی قرار گیرند که متقاضی و طرفدار شکلهای مشخصی از آموزش عالی هستند».
تعریف خصوصی سازی آموزش عالی و انواع آن
اصطلاح خصوصی سازی در آموزش عالی، برفرآیند یا گرایشی اطلاق میشود که در آن دانشگاهها و مدارس عالی (اعم از دولتی و خصوصی) منشها و هنجارهای عملی مربوط به بخش خصوصی را پیش بگیرند . نزدیکترین معنی به واژهی خصوصی سازی، دور شدن از سرمایهگذاری دولتی و نزدیک شدن به سرمایهگذاری خصوصی است. برای آموزش عالی این عبارت شامل یک سری از فعالیتهایی است که در دانشگاه اتفاق میافتد و باعث میشود تا دانشگاهها خدماتی را که دولت به نام الزامات مالی به آنها عرضه میکند را قطع کنند و به یافتن منابع جدید مالی بپردازند، تصدیگری دولت را کاهش و شهریهها و حقالتدریس را افزایش دهند. این موضوع دقیقا بر خلاف استانداردهای دولتی است. همچنین خصوصی سازی شامل تمرکز بیشتر بر تصمیمگیری در داخل دانشگاه، افزایش استقلال علمی و توسعهی منابع مالی خصوصی است. بطور کلی خصوصی سازی باعث افزایش فشار بر دانشگاهها به منظور افزایش کارآیی، پیگیری و دستیابی به اهدافشان و درآمد بیشتر میگردد . خصوصی سازی آموزش عالی نقشی حیاتی در هدایت تحصیلی دانشجویان برای دستیابی به چشماندازهای تحصیلیشان بازی میکند و به دنبال دستیابی به حداکثر کارآیی و بهرهوری و درآمد است.
به طور کلی موسسات آموزش عالی را به انواع زیر میتوان تقسیم کرد:
- نوع کاملا خصوصی که موسسه، تحت نظارت و ادارهی بخش خصوصی است و دولت ملاحظه اندکی در ادارهی موسسه دارد.
- نوع دوم موسساتی که هزینهی کامل خود را از استفادهکنندگان نظیر دانشجویان یا کارفرمایان تامین میکنند اما تحت نظارت دولت با اعمال برنامهریزیهای دانشگاههای دولتی اداره میشوند.
- سوم، نوع میانهای از خصوصی سازی که در آن دولت، آموزش عالی را ارائه میدهد اما سهم قابل ملاحظهای از منابع مالی را بخش غیردولتی تامین میکند.
در کشور ما آنچه به عنوان مشارکت بخش خصوصی مطرح است، به دو صورت دوم (مانند دانشگاههای غیرانتفاعی، دانشگاه آزاد اسلامی و … ) و سوم (مانند دورههای شبانه) بروز یافته است.
مهمترین روشهای خصوصی سازی در آموزش عالی عبارتند از
الف) آزادسازی
آزادسازی عبارت است از ایجاد رقابت در فعالیتهایی که از امتیازات انحصاری برخوردار بوده و مورد حمایت نیز قرار داشته داشتهاند. آزادسازی به طور لزوم شامل انتقال مالکیت از بخش دولتی به بخش خصوصی نیست و بیشتر به ایجاد رقابت میان موسسات دولتی و خصوصی میپردازد هدف اصلی آزادسازی کاهش عدم کارآیی رایج در انحصارهای دولتی و خصوصی بوده و یکی از روشهای آزاد سازی، اعطای حوالههای آموزشی است. این سیستم در سال 1991 در برخی از مناطق انگلستان در بارهی آموزشهای فنی و حرفهای اجرا شد و به دانشجویان علاقهمند به کسشب آموزش، کوپنهایی داده میشد تا به انتخاب خود، در هر موسسهای که مایلند ثبتنام کنند. به این ترتیب، اعتبارات دولتی نه فقط به تعداد مشخصی از دانشجویان در هر سال تعلق نمیگرفت؛ بلکه در اختیار موسسات نیز قرار نداشت. بنابراین موسسات آموزشی باید برای جیب دانشجویان و دریافت کوپنهای آنان، در یک بازار رقابتی با هم به رقابت میپرداختند .
ب) شهریه تحصیلی
« شهریه » یا « هزینه تحصیلی » وجهی است که دانشجویان یا خانواده آنها و یا کارفرمایان، در برابر خدمات آموزشی پرداخت میکنند. خصوصی سازی از طریق دریافت شهریه، در سادهترین شکل، به این معناست که دانشجویان وجه معینی را در برابر خدمات آموزشی بپردازند تا موسسات آموزشی با اتکا بر این درآمد و یا دیگر منابع اعتباری، عایداتی کسب کنند و آنها را از زیر بار فشارهای مالی برهانند. با توجه به مزایای شخصی آموزش عالی، برای افراد و فرصتهای نابرابر برتری اجتماعی – اقتصادی حاصل از آن، از نظر بیشتر مالیات دهندگان که هزینههای آموزش عالی را متحمل میشوند ولی بهطور شخصی از مزایای آن بهره نمیبرند؛ پرداخت شهریه، تدبیری عادلانه به نظر میرسد .
ج) انتقال مالکیت
انتقال مالکیت از بخش دولتی به خصوصی، در متداولترین روش عبارت است از: فروش سهام موسسات دولتی به عموم. این روش علاوه بر تامین منابع برای دولت، با هدف افزایش کارآیی واحدهای دولتی انجام میشود.
د) روش تجاری
در این روش، تمام هزینههای ارائه خدمات آموزشی از متقاضیان وصول میشود. این روش گامی است به سوی عملیات تحت هدایت بازار و تولید خدمات آموزشی فقط به قصد فروش انجام میشود و نه به منظور قابل فروش بودن. در حقیقت یک خصوصی سازی قابل توجه در آموزش عالی، ایجاد و راه اندازی موسسات آموزشی جامع بهوسیله شرکتهای مهم صنعتی و بازرگانی و با هدف پیشبرد فعالیتها و آموزش کارکنان آنهاست. از دیگر فعالیتهای روش تجاری خصوصی سازی در آموزش عالی عبارت است از سازماندهی فعالیتهای عرضه مهارتهای آموزشی، ذمشاورهای و تحقیقاتی موسسات آموزش عالی، تاسیس دفاتر و بخشهای مربوط به توسعه، نظارت، بازاریابی، فروش خدمات فکری کارکنان دانشگاه و تاسیس شرکتهای تجاری وابسته برای فروش ذخایر فکری (مانند چاپخانههای دانشگاهها) .
ه)تشویق ارائه خدمات آموزش عالی به وسیله موسسات خصوصی
سرمایهگذاری در آموزش عالی، چندان مورد استقبال بخش خصوصی قرار نمیگیرد و علت آن وجود دو ویژگی عمده در فعالیتهای مربوط به ارائه خدمات آموزش عالی است. این ویژگیها عبارتند ار:
- سرمایهبر بودن آموزش بعضی از رشتهها، مانند رشتههای گروه پزشکی و برخی رشتههای مهندسی. تامین سرمایه مورد نیاز این رشتهها از توان بسیاری از عاملان خصوصی خارج است.
- پایین بودن سطح تقاضا برای رشتههای علوم پایه و برخی رشتههای علوم انسانی؛ به دلیل پایین بودن بازدهی خصوصی این رشتهها نسبت به سایر رشتهها، حداقل در سطح کارشناسی، سبب میشود بخش خصوصی نتواند علاوه بر حفظ پوشش وسیع، قیمت مناسب و سودآوری را حفظ کند. این امر خود موجب میشود سودآوری سرمایهگذاری پایین بوده و با توجه به پایین بودن هزینه آموزش در این زمینهها، بخش خصوصی از سرمایهگذاری در آموزش عالی خودداری کند .این ویژگی خاص آموزش عالی موجب میشود که بخش خصوصی نسبت به بخش دولتی در شرایط عدم مزیت رقابتی قرار گیرد. با چنین اوضاعی برداشتن موانع از سر راه فعالیت بخش خصوصی، خود نوعی خصوصی سازی بهحساب آید. زیرا در جامعه زمینه انتقال فعالیتها از بخش دولتی به بخش خصوصی فراهم میشود. « آن هنگام که مقدار اولیهی کالای خصوصی توسط دولت عرضه میشود و نیز جایی که افراد مصرف کننده، مایل به تامین مابقی نیاز خود از طریق بخش خصوصی هستند، تشویق ارائه خصوصی آموزش، روش مناسبی برای خصوصی سازی بهحساب میآید » . پرداخت یارانه به موسسات آموزشی، معافیتهای مالیاتی، خرید نیازهای کالایی و خدماتی دانشجویان بخش دولتی از بخش خصوصی و طرح حوالهای، از جمله روشهای متداول تشویق بخش خصوصی به فعالیت در حوزهی آموزش عالی است.
اهداف خصوصی سازی در آموزش عالی
مهمترین اهدافی که ضرورت خصوصی سازی در آموزش عالی را توجیه میکنند به صورت زیر گزارش شدهاند: البته باید یادآور شد که که این اهداف، معمولا در قالب بحثهای نظری مورد توجه قرار میگیرند، ولی چگونگی تحقق آنها از راه خصوصی سازی جای تامل بسیار دارد.
- افزایش کیفیت آموزش عالی: بهخاطر وجود برخی مسائل و مشکلات در نظام آموزشی، که به کاهش کیفیت آموزشی منجر میشود، ظاهرا یکی از راههای افزایش سطح کیفی آموزشی، خصوصی سازی جای تامل بسیار دارد.
- تنوع در محتوای آموزشی: با توجه به دخالت بیشتر مردم در امر سازماندهی، برنامهریزی و هدایت جریانات آموزشی، توجه به علایق و خواستههای متنوع یادگیرندگان و والدین آنان میسر میگردد.
- استحکام بیشتر نظام آموزشی: از دیگر اهداف خصوصی سازی آموزش عالی، قدرت بخشیدن بیشتر به نظام آموزشی کشور است، چنانکه خصوصی سازی در عرصهی اقتصاد نیز امکان فعالیت اقتصادی توسط مردم و مشارکت آنان در این زمینه را فراهم میسازد و این مشارکت تنها با هدف کمک به اقتصاد کلان (ملی) صورت میگیرد.
- تنوع در روشهای عرضه مطالب: به تبع تنوع در محتوای مطالب، روشهای آموزشی نیز تغییر میکنندو تنوع میپذیرند. با توجه به ساختار متنوع و محتوای روبه تغییر، آموزش دهندگان (اساتید) نیز امکان استفاده از روشهای جدید را مییابند.
- ارضای نیازهای متنوع فراگیران (دانشجویان): فرض اساسی خصوصی سازی موسسات آموزش عالی این است که این مراکز بهتر میتوانند علایق و نیازهای متنوع دانشجویان را در نظر بگیرند. چنانکه برخی عقیده دارند که « توجه به خواست و علایق فراگیران و فراهم آوردن امکان ارضای نیازهای متنوع آنان از اهداف اساسی خصوصی سازی است »..
- کاهش فشار ناشی از انتظارات مردم از دولت: مهمترین کمکی که خصوصی سازی به دولت میکند، این است که « فشار ناشی از توقع و انتظارات مردم از دولت را در مورد آموزش عالی کاهش میدهد و دولت میتواند از باقی ماندهی توان مالی و مدیریتی ناشی از حذف بخشی از اختیارات و هزینه نسبت به مراکز خصوصی، به نفع مراکز و نقاط محروم جامعه عمل کند و به توزیع عادلانهتر امکانات آموزشی اقدام نماید ». این توزیع عادلانه به معنی افزایش کیفیت آموزشی در سطح کلان و توجه بیشتر دولت به رقابت همزمان مراکز دولتی با مراکز خصوصی آموزشی در زمینهی کیفیت آموزشی است.
عواقب و پیامدهای خصوصی سازی در آموزش عالی
خصوصی سازی موسسات آموزشی، هم دارای آثار و نتایج مثبت و هم دارای عواقب منفی است. از جمله آثار خصوصی سازی مراکز آموزش عالی میتوان به افزایش انگیزه برای عملکرد کاراتر و توجه بیشتر به خواست مشتریان در یک بازار رقابتی اشاره کرد . دانشگاههای خصوصی همواره برای جذب دانشجویان جدید با دانشگاههای دولتی رقابت میکنند. آنها این کار را با اختصاص منابع مالی بیشتر به منظور بازاریابی انجام میدهند، تنوع محصولات خود را افزایش میدهند و تلاش میکنند که بیشتر مشتری مدار شوند . باید در نظر داشت که در اغلب موارد خصوصی سازی شکل کاملا تجاری به خود میگیرد و دانشگاهها تشویق میشوند که رفتار تجاری و شبه بازاری پیش بگیرند . آنها میدانند که داشتن نگرش کارآفرینانه، برای رقابت موفقیت آمیز در بازار آموزش عالی مورد نیاز است. از دیدگاه اقتصاد آموزش عالی، دانشگاهی که بیش از اندازه به بودجههای مستقیم دولتی آن هم در شکل نفتی و پترودلار وابسته باشد چندان انتظار نمیرود که نقش کارآفرینانهای را در پیش بگیرد. برعکس در یک الگوی رقابتی از عرضه و تقاضا، آموزش عالی احتمال بیشتری دارد که به کارآفرینی سوق بیابد . اما از سویی دیگر انتقال تکنولوژی و کارآفرنیهای دانشگاهی یکی از خطرناکترین تلههایی است که پیشاروی دانشگاههای خصوصی گسترده شده است . انگیزهی کسب سود میتواند بر استقلال و خودمختاری پژوهشها تاثیر گذارد و ایدهی فنآوری و پیشرفت را در اختیار خود گیرد .از طرفی با افزایش فشار بازار، آرمان دانشگاههای نخبهگرا برای تربیت دانشجویان به عنوان « شهروندان فرهیخته آینده » روز به روز به فراموشی سپرده میشود و از دانشجویان به عنوان « مشتریان آموزش عالی » یاد میشود. فراهم کنندگان جدید آموزش عالی همواره در تلاش هستند که « مهارتهای ذهنی » را به دانشجویان آموزش دهند و آنان را برای موفقیت در بازار کار آماده سازند . که این دیدگاه با روح انسان سازی دانشگاهها در تضاد است. در بحث افزایش دسترسی به آموزش عالی، همواره سهم بخش خصوصی از نظر دور مانده است. اما شواهد نشان میدهد که حضور بخش خصوصی در افزایش فرصتهای دسترسی به آموزش عالی به ویژه برای دانشجویان قشرهایی با توانایی پاینتر تاثیر داشته است . دسترسی افراد متعلق به خانوادههایی با درآمد کم یا متوسط به دنبال افزایش شهریهها کاهش مییابد و چنین جنبهای از افزایش قشربندی دانشجویان به نفع افراد با درآمد بالاتر، استلزامات دموکراسی را به چالش میکشد. اگرچه وامهای اعطا شده از طرف بانکهای تجاری و دانشگاهی، بورس تحصیلی رایگان و شکلهای دیگر پرداخت کمک هزینهی تحصیلی از سوی دولت و دانشگاه، سازوکارهایی هستند که هزینههای افزایش یافته آموزش عالی را متعادل میکنند، اما میزان دستیابی به این منابع برای همهی دانشجویان و خانوادههایی که متقاضی دریافت چنین وامهایی هستند، تضمین نشده است. با این حال افزایش شهریهی دانشجویان ممکن است تاثیر منفی در زمینهی کاهش ثبت نام دانشجویان محروم و مستعد داشته باشد . ارائه یارانههای هدفمند به فارغالتحصیلان بیکار، بخشودگی هر گونه وام بازپرداخت نشدهی افراد کم درآمد و کارکنان شاغل در بخش دولتی، از جمله سیاستهایی هستند که به منظور تضمین برابری و افزایش قابلیت دسترسی به آموزش عالی به کار میرود . در مورد ایران نیز به طور کلی به نظر میرسد که هزینه و شهریه دانشگاهها و موسسات آموزش عالی خصوصی در مقایسه با دانشگاهها و موسسات آموزش عالی دولتی بسیار بالاست، بهطوری که تنها دارندگان درآمدهای متوسط و بالا قادرند در این مراکز تحصیل نمایند و دانشجویان کم درآمد و بیبضاعت به واسطهی اینکه توانایی پرداخت مخارج و شهریه این دانشگاهها و موسسات را ندارند از گردونه انتخاب خارج میشوند و در نتیجه معمولا دانشگاهها و مراکز آموزش عالی خصوصی مشتریان توانگر را جذب میکنند . از سویی دیگر گرچه نظام آموزش عالی در این کشور یک نظام متمرکز محسوب میشود که سیاستگذاری و برنامهریزی آن توسط چند دستگاه رسمی دولتی انجام میگیرد؛ اما عمدهی هزینههای آن بر دوش مردم است. بهطوری که بیش از چهار پنجم دانشجویان در ایران در دورههای شهریهای مشغول به تحصیلاند و بخش عمومی، مسئولیت کمی در قبال تامین هزینههای آموزش عالی بر عهده دارد . نگرانی دیگر مربوط به برنامهریزی درسی و تعیین محتوای دروس و کاهش کیفیت تحصیلی و نیز کاهش کیفی عملکرد اساتید است. بسیاری از صاحبنظران معتقدند در ایران، کیفیت تحصیل و پژوهش در دانشگاههای غیردولتی و خصوصی بسیار پایینتر از دانشگاههای دولتی است این تفکر در میان عامه مردم نیز به چشم میخورد. دانشگاههای بخش خصوصی به دلیل اینکه پژوهش یک فرآیند بلند مدت است و احتمالا در کوتاه مدت بازده اقتصادی ندارد، توجه کافی به این امر خطیر ندارند. از طرف دیگر به علت پرهزینه بودن تحقیقات، تقریبا تمامی دانشگاههای خصوصی، مسئله تحقیقات را که عاملی ضروری در توسعهی آموزش عالی است به دست فراموشی سپردهاند . هم چنین تحقیقات نشانگر این مطلب است که عملکرد هیئتهای علمی در دانشگاههای خصوصی به مراتب پایینتر و ضعیفتر از دانشگاههای دولتی است. شرایط کاری اساتید در بخش خصوصی تاثیر منفی بر نوآوری در تدریس و انعطافپذیری در آموزش عالی دارد؛ بهطور کلی اساتید در این مراکز دستمزهای پایینی دریافت میکنند و دلگرمیای برای انجام پژوهش و تحقیق ندارند. بودجههای اختصاص یافته به تحقیق و پژوهش پایین بوده و از آن استقبال نمیشود. به همین علت اساتید مجبور به داشتن شغلهای دیگر هستند . در چنین موقعیتهایی، دانشگاههای خصوصی تعداد اساتید تمام وقت خود را به حداقل ممکن میرسانند و در نتیجه وضعیت کیفیت تدریس بسیار نگران کننده است .
دلایل بنیادین بر علیه یا له خصوصی سازی در آموزش عالی
تاکنون در زمینهی نحوهی کنترل و کیفیت هدایت مراکز آموزشی، به خصوص آموزش عالی، نظریههای گوناگونی ارائه شده است. در طول دهههای گذشته، بویژه دو دههی اخیر، نظریه پردازان اقتصاد آموزشوپرورش در مدیریت آموزشی از زوایای مختلف و با عنایت به آیندهی آموزش عالی، دیدگاههای جالب توجهی را در زمینه لزوم کنترل و هدایت کلی این نهاد کلان آموزشی توسط دولتها بیان داشتهاند. از این میان دانشمندانی چون وست و آیزنباخ را میتوان نام برد. از طرفی دیگر برخی از صاحبنظران به کنترل مردمی (خصوصی) این مراکز توجه داشتهاند، که از جمله آنان جان کوب ، تری مو ، جیمز مدیسون و اشنایدر را باید نام برد .بهطور کلی، دلایل طرفداران خصوصی سازی آموزش عالی غالبا بر محور توجه بیشتر به مواردی از قبیل تنگناهای آموزشی، نرخ رشد جمعیت متقاضی آموزش، عدم تناسب هزینههای آموزشی با نرخ رشد جمعیت متقاضی، افت کیفی در مراحل تحصیلی، افزایش یارانه (سوبسید) مربوط به آموزش طبقه فقیر جامعه از راه کاهش هزینههای آموزشی مربوط به افراد طبقه مرفه جامعه، شکوفایی استعداد بالقوهی جامعه در بخشهای فرهنگی، اجتماعی و نظایر آن، نیز حذف تشکیلات غیرضروری و کاهش حجم دولت در بخش آموزش دور میزند. به عبارت دیگر، این عده در درجهی اول به رفع تنگناهای آموزشی از راه حذف کنترل دولت توجه دارند و بر این باورند که چون نرخ جمعیت متقاضی آموزش عالی با افزایش سرانه آموزش عالی برای هر فرد متناسب نیست، کاهش کنترل دولت را راهی میداند که موجب ایجاد این تناسب میشود. از جهتی دیگر در دفاع از بهبود عملکرد این نهاد آموزشی، بهترین و تنها راه بهبود این عملکرد را خصوصی شدن میدانند. چنانکه جان کوب و تری مو میگویند: « تنها از طریق خصوصی سازی تعلیم و تربیت است که نظام فوق از سودمندی و کیفیت بهتر برخوردار میشود ». جیمز مدیسون نیز در بیان حمایت از خصوصی سازی اظهار میکند که : « برای افزایش موفقیت مراکز آموزشی باید مردم هر ایالت و ناحیه در تعلیم و تربیت دخالت نمایندو تقریبا این مراکز را از انحصار دولت خارج سازند ». اشنایدر نیز اعلام میکند که : « عدالت حکم میکند که برای تحقق کیفیت آموزشی و موفقیت بیشتر، تصمیمگیری در بارهی مراکز آموزشی، بیشتر در سطح مردمی ( اکثریت ) و نه دولت ( اقلیت ) صورت گیرد » . از طرفی مخالفان نظریه خصوصی سازی در رد آن به مسائل و مشکلاتی استناد میکنند که ناشی از توسعهی بخش خصوصی آموزش عالی است. مهمترین مسئله، ارتباط بین موسسات بخش خصوصی با دولت است. دولت در هر حال، باید تنظیم کنندهی مقررات و قوانین کلانی باشد که سرلوحهی کار مراکز آموزش عالی، ولو خصوصی باشد. نظریهپرداز معروف وست در سال 1982 به رد دلایل موافقان خصوصی سازی میپردازد و میگوید: دیوانسالاری قدرتمند دولتی به گسترش، تعلیم و تربیت، آموزش عمومی و بهبود موفقیت آن کمک میکند. این گسترش انحصار و اختیار دولت بر مراکز دولتی به بهبود کیفیت آموزشی یاری میرساند .
علل خصوصی سازی در آموزش عالی
آموزش عالی نه فقط به عنوان یک کالای مصرفی که نخبگان جامعه به آن توجه دارند بلکه بهخاطر اینکه یک عنصر ضروری در عملکرد اقتصاد ملی کشورهاست دارای اهمیت است. بنابراین تصادفی نیست که تعداد موسسات آموزش عالی و نیز تعداد دانشجویان مشغول به تحصیل در آنها، در تمامی کشورهای پیشرفته، همواره در حال افزایش بوده است. از سوی دیگر، نظام دانشگاهی انبوه و در عین حال با کیفیت بالا، پرهزینه است و برای بهدست آوردن منابع مالی عمومی با دیگر بخشها رقابت میکند. گسترش آموزش عالی در بین کشورهای جهان، هم ضروری و هم مورد علاقه آنها است اما تامین هزینههای زیاد آن نیز همواره مسئله ساز بوده است . از طرفی خصوصی سازی آموزش عالی معمولا میتواند یک عامل کمک کننده به استقلال دانشگاهی باشد. شرایط جامعهی بزرگتر محیط بر هر موسسه، ناگزیر استقلال سازمانی را محدود میسازد. در حالت عادی، که موسسه آموزش عالی، به دو صورت مستقیم یا غیرمستقیم، بودجهی قابل توجهی از دولت دریافت میکند، طبیعی است که دولت به چگونه هزینه شدن بودجه علاقهمند باشد .سوالات مهم و اساسی در مورد آموزش عالی این است که چه کسانی و چهقدر باید هزینههای آموزش عالی را بپردازند؟ و نیز چه کسانی و چهقدر باید آموزش عالی را کنترل کنند؟ چگونه تخصیص بهینه منابع در داخل دانشگاهها شکل گیرد و مدیریت شود و بالاخره اینکه چگونه دانشگاهها با وجود این مشکلات از پس مسئولیتهای اجتماعی خود برآیند و استقلال سازمانی خود را حفظ کنند؟ آموزش عالی صرفنظر از مشکلات متعدد، دارای دو هدف اصلی است: اول افزایش کیفیت و تنوع آموزشی و دوم دلایل تساوی و عدالتخواهانه. اما دولت به تنهایی از پس هزینههای آموزش عالی برنمیآید و نیاز به سرمایهگذاری بخش خصوصی نیز وجود دارد . از جمله هزینههای رقیب آموزش عالی میتوان به هزینههای مربوط به آموزش دورههای ابتدایی و متوسطه، هزینههای بهداشتی و … اشاره کرد. البته این مشکلات در زمان کسادی و رکود اقتصادی تشدید میشود. بهدلیل منابع مالی نامحدود دولتی جهت سرمایهگذاری بهینه برای رشد و توسعه نظام آموزشی، مشارکت مردمی ابزاری مناسب برای تجهیز هر چه بهتر منابع است .
بخش آموزش عالی از لحاظ هزینهبری بخش پراشتهای جامعه است. به موازات آن، هم اکنون آموزش عالی بیش از هر زمان دیگری محرک رشد اقتصادی کشورهاست و به همان میزان در برآورده ساختن آرمانهای اقشار کم درآمد جامعه و سهیم کردن آنان در فرصتهای اقتصادی و اجتماعی اهمیت دارد، چرا که مواجه شدن با این آرمانها برای پیشبرد اهداف سیاسی و تحکیم روابط اجتماعی برای دولتها از اهمیت زیادی برخوردار است. به همین دلیل آموزش عالی نیاز دارد تا در حد توان خود برای تربیت دانشجویان بیشتر تلاش کرده و در این زمینه سرمایهگذاری کند . اما از سوی دیگر با مشکل کمبود منابع مواجه است. بهعلاوه آموزش عالی در بیشتر کشورها متهم به فقدان حسابرسی یا عدم پاسخگویی به دانشجویان، وزارت، تجارت و صنعت است. در بررسی دلایل خصوصی سازی آموزش عالی، میتوان موارد زیر را برشمرد:
- بهبود کیفیت آموزشی: مهمترین دلیل خصوصی سازی در آموزش عالی را باید در بهبود کیفیت آموزشی جستجو کرد. موسسات آموزش عالی باید اولویت زیادی برای تضمین بروندادها و دروندادهای خود قائل باشند. البته باید توجه داشت که استانداردها و شاخصهای کیفیت نمیتوانند برای تمامی کشورها برابر باشند. مضاف بر اینکه دستیابی به کیفیت مطلوب، مستلزم تامین منابع انسانی و مالی کافی برای آموزش عالی است.
- امکان افزایش قدرت انتخاب و تصمیمگیری مدیران: در مراکز خصوصی آموزش عالی میتوان ادعا نمود که مدیران از قدرت انتخاب و تصمیمگیری بیشتری برخوردارند و میتوانند از افراد کاراتر و شایستهتر استفاده نمایند.
- حاکمیت خواستههای اکثریت (ملت) به جای اقلیت (دولت): در مراکز خصوصی، اقلیت کمتر میتواند به معنی واقعی دخالت نماید و آنچه حاکمیت و محوریت دارد خواستههای اکثریت یا ملت است. عدم حاکمیت خواستههای اقلیت، در قالب قوانین و مقررات دولتی، یعنی افزایش کیفیت و عملکرد آموزشی، دولت به لحاظ توجه به مصالح و منافع ملی، کمتر به خواستهها و شرایط محدود منطقهای توجه دارد و این امر به بیتوجهی به خواستههای اکثریت در امر آموزشی منجر میشود.
- عدم حاکمیت خواسته و آرمانهای والا (سیاسی – ایدئولوژیکی): در مراکز خصوصی، ارزشهای مذهبی و ایدئولوژیکی سطح بالا کمتر حاکم است و ارزشهای موجود در این مدارس بیشتر جنبهی علمی دارد که این خود به بهبود کیفیت و عملکرد آموزشی کمک میکند.
- امکان بروز توانمندیها: عدم کنترل افراد یک سازمان از طریق قوانین و مقررات استخدام دولتی زمینهی بروز شایستگیها و توانایی افراد آن سازمان را بیشتر فراهم میکند و عملکرد بهتر سازمان آموزش عالی خصوصی را باید در این زمینه جستجو کرد.
- تحلیل هزینه – فایده: آموزش عالی 2 نوع فایده دارد: یکی فایده و بازده غیرمستقیم است مثل رفاه اجتماعی، ارتقای سطح فرهنگ، تغییر رفتار فردی و جمعی و … دومی فایده مستقیم است. مانند افزایش درآمد و سطح رفاه مادی. طرفداران نظریه خصوصی سازی معتقدند، از آن جایی که بیشترین فایدهی آموزش عالی فایدهی مستقیم است، کسانی که از این فایده بهرهمند میشوند باید هزینه دسترسی به این فایده را نیز بر عهده گیرند و دولت موظف به تقبل هزینهی فوق نیست.
- حمایت از قوانین و مقررات حاکم بر این مراکز: در مراکز خصوصی، قوانین و مقررات مربوط به مدیریت، برنامهریزی، نظارت و ارزشیابی را بیشتر خود کارگزاران تنظیم میکنند و به همین دلیل از حمایت جدی آنان برخوردار است. در مراکز دولتی، پذیرش قوانین و مقرراتبیشتر جنبهی تحمیلی و اجباری دارد. بهعبارت دیگر، در مراکز خصوصی، دیوانسالاری خودجوش وجود دارد که تخلف از آن ( برخلاف تخلف از دیوانسالاری دولتی) جنبهی سیاسی ندارد.
- به نظر طرفداران نظریهی خصوصی سازی، رقابت در مراکز خصوصی نسبت به مراکز دولتی بهتر و موثرتر انجام میشود. این رقابتها بیشتر جنبهی علمی دارند. در مراکز دولتی، به دلیل مشکل حضور تعداد زیاد دانشجو در کلاس درس، عدم برقراری نسبت متوازن بین دانشجو و استاد، تنگناهای آموزشی دیگر و … انجام این رقابت موثر و علمی، عملا ممکن نیست .
بررسی تجربه برخی کشورها در خصوصی سازی آموزش عالی
تحقیقات بیانگر این مطلب است که همواره کشورها سیاستهای متفاوتی را جهت گسترش بخش خصوصی اتخاذ نمودهاند که مهمترین آنها چگونگی تامین منابع مالی است. برای افزایش منابع مالی در بخش خصوصی آموزش میتوان به مواردی چون کمکهای مردمی، اخذ مالیات، اخذ شهریه در کنار اعطای وام و بورس تحصیلی اشاره نمود .خصیصهی مشترک تدارک آموزش عالی آن است که شهریه یکی از منابع اصلی درآمد به شمار آید . بطوریکه برای مثال 50 درصد دانشجویان در اوکراین 73 درصد در برزیل و 83 درصد در ایران (وب سایت وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) شهریه میپردازند و این سبب شده تا دانشجویان برخاسته از خانوادههای کم درآمدتر در دسترسی به آموزش عالی با مشکل مواجه شوند. از این رو دولتها میکوشند تا با اعطای کمک هزینهها، وام و بورسهای تحصیلی و تسهیلات ویژهای چون هدایا و جوایز بر این مشکل غلبه کنند. اغلب کشورهای پیشرفته برای آموزش غیراجباری بهخصوص آموزش عالی یارانه میپردازند که گرایشی عدالتجویانه دارد . دریافت شهریه در ایالات متحده امریکا تنها 20 – 15 درصد هزینههای آموزش عالی را پوشش میدهد. براساس گزارش سازمان همکاری و توسعهی اقتصادی (OECD) در سال تحصیلی 2009- 2008 کشورهای عضو این سازمان به طور متوسط برای هر دانشجوی تمام وقت بالغ بر 8400 دلار هزینه کردهاند. در حالی که ایالات متحده در همین سال برای هر دانشجوی تمام وقت خود حدود 19000 دلار هزینه نموده است. در برخی از کشورها نیز تعداد خاصی از دانشگاههای رایگان (یا با هزینههای خیلی پایین) وجود دارند که دولت به آنها کمکهایی اعطا میکند . هم چنین در برخی کشورها، دولتها مردم را تشویق میکنند که به بخش خصوصی آموزش عالی کمک کنند. این امر مستلزم ایجاد محیط مالیاتی مطلوب برای افراد و شرکتهایی است که تمایل به پرداخت کمکهای مالی برای مقاصد آموزشی دارند. چنین سیاستهایی در ایالات متحده آمریکا اجرا شده و به NGO ها اجازه داده میشود تا میلیاردها دلار بهعنوان کمکهای مالی جمعآوری کنند در سال تحصیلی 2900- 2008 خیرین حدود 28 میلیارد دلار به دانشگاههای آمریکایی کمک نمودهاند . همینطور میزان کمکها و هدایای داوطلبانه به 149 از 165 مرکز آموزش عالی انگلستان در سال تحصیلی مذکور بالغ بر 720 میلیون دلار بوده است و این در حالی است که در ازای هر 2 دلار کمک خیرخواهانه از سوی مردم و سازمانها، دولت 1 دلار به دانشگاهها کمک میکند .
اهمیت موسسات آموزش عالی خصوصی از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. مثلا در مکزیک یک بخش خصوصی آموزش عالی که با بخش بازرگانی و صنعت گره خورده در مقابل بخش دولتی وامانده به گونهای برجسته خودنمایی میکند. در عوض در برزیل یک بخش خصوصی کم اعتبار، ولی با قابلیت عظیم جذب تقاضا وجود دارد . در اوکراین رشد قارچ گونه و سریع مراکز خصوصی میزان تقاضا برای آموزش عالی افزایش داد، به طوری که تعداد دانشجویانی که در مراکز دانشگاهی در سال 2007 – 2006 ثبت نام کردند 3 برابر افراد ثبت نام کرده در اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند . بررسیها در انگلستان نشان میدهد که گسترش نظام آموزش عالی خصوصی جنبه سیاسی نداشته و تمام دولتهایی که بر سر کار آمدهاند، این سیاست را ادامه دادهاند . تحقیقات بیانگر این مطلب است که همواره کشورها سیاستهای متفاوتی را جهت گسترش بخش خصوصی اتخاذ نمودهاند که مهمترین آنها چگونگی تامین منابع مالی است.
- برزیل
از اوایل دههی 90 میلادی، دولت برزیل طرحهایی را برای مقابله با بحر ان اقتصادی این کشور آغاز نمود و خصوصی سازی به عنوان عنصری کلیدی در این تحول مطرح گردید. در آموزش عالی نیز طرحها بر انبساط و توسعه بخش خصوصی متمرکز گردید. به طوری که طی سالهای 1995 تا 2005 تعداد مراکز بخش خصوصی به بیش از 182 درصد رسید. در سال 2004، بازار خصوصی سازی در آموزش عالی چهار بیلیون دلار آمریکا بود و این نسبت رشد نتیجه سیاستهای جدید دولت این کشور بود در این زمان ثبت نام در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری به ترتیب 43 درصد، 5/23 درصد و 4/58 درصد رشد داشت (هم در موسسات دولتی و هم در مراکز خصوصی آموزش عالی). البته سهم بخش خصوصی در این رشد بیش از بخش دولتی بود، به طوری که طی این مدت، تعداد ظرفیتهای پذیرش ایجاد شده توسط بخش خصوصی دو برابر شد. در این بخش بین سالهای 1998 تا 2006، 1297 مرکز جدید راهاندازی شد و بهطور متوسط در هر هفته سه موسسه تاسیس گردید. در سال 1995 با تغییر در ساختار و سازماندهی آموزش عالی، اساتید دانشگاهها به موسسات خصوصی گرایش بیشتری پیدا کردند. بهطوریکه در سال 1994، 21% دارندگان مدرک دکتری به استخدام این موسسات درآمدند و در سال 2006، این رقم به 37% افزایش یافت. اما میزان حقوق دریافتی این افراد بهخصوص در موسسات خصوصی کوچک چالش برانگیز بود در این موسسات اساتید جایگاه ثابتی نداشته و به صورت نیمه وقت کار میکردند و ساعات زیادی را در کلاسها میگذراندند. موسسات خصوصی از روشهای مختلفی برای کاهش حقوق اساتید استفاده میکردند، به علت برگزاری امتحانات ورودی دانشگاههای دولتی در این کشور برای کنترل تعداد دانشجویان در این مراکز بخش خصوصی آموزش عالی برزیل به صورت مکمل برای بخش دولتی رشد کرده است و بهویژه در شرایطی که بودجهی آموزش عالی دولتی این کشور، کفاف پاسخگویی به تقاضای اجتماعی برای ورود به آموزش عالی را نمیدهد. یکی از مسائل آموزش عالی برزیل این است که بیشترین وزن و اهمیت بر دوش موسسات آموزش عالی دولتی است، به طوری که 90 درصد تحقیقات کشور برزیل در موسسات دولتی انجام میگیرد و بهترین فارغالتحصیلان از دانشگاههای دولتی بیرون میآیند . آموزش عالی در برزیل به شدت تحت نظارت و کنترل دولت است و وزارت علوم این کشور مسئول صدور مجوز، ارزیابی و برنامهریزی آموزشی در هر بخشی است و دانشگاهها تنها اختیار ثبت نام دانشجویان، ارائهی کلاسهای درسی و امور روزمره دانشگاه را دارند. تصویر آموزش عالی برزیل، در حال حاضر یک تصویر پیچیده با نااطمینانیهایی نسبت به آینده است. از جمله این موارد این که تامین مالی دانشگاههای دولتی برزیل با مشکلات متعددی مواجه است و حتی ممکن است برخی از این موسسات در آستانهی ورشکستگی مالی قرار گیرند. بنابراین آموزش عالی برزیل با مشکلات بیشماری در مواجهه با تامین نیازهای توسعهای برزیل دست به گریبان است. دولت بودجهی دانشگاه را از 3 بیلیون دلار آمریکا در سال 2001 به 5/4 بیلیون دلار آمریکا در سال 2005 افزایش داد. و تنها 3% از این پول از منابعی غیر از بودجهی دولتی تامین میشد، و این در حالی است که قوانین برزیل اخذ شهریه از دانشجویان را در مراکز دولتی ممنوع کرده است. دانشگاههای برزیل برای اینکه بتوانند نقش خود را در توسعهی مرزهای دانش ایفا نمایند، نیاز به یک سرمایهگذاری زیاد (بهویژه در بخش دولتی) دارند و با موفقیت بغرنج و متناقضی مواجهاند. در حالی که در سال 2000 میلادی تنها 68 درصد ظرفیت پذیرش موسسات آموزش عالی خصوصی برزیل پر شد، اما بسیاری از جوانان برزیل -که متقاضی ورود به آموزش عالی بودند- از ادامه تحصیل در آموزش عالی محروم شدند چرا که موسسات آموزش عالی دولتی پاسخگوی تقاضای آنان نبودند. گرچه ظرفیت پذیرش در موسسات خصوصی وجود داشت اما هزینه تحصیل در آن بسیار گران بود. البته این هزینهها بسته به موقعیت جغرافیایی موسسه و رشته تحصیلی متفاوت بود. برای مثال رشتههای مهندسی و پزشکی گرانتر از پرستاری و یا آموزشوپرورش است. در سال 2002، هزینه تحصیل در علوم اجتماعی در این کشور 5300 دلار آمریکا بود در حالی که هزینه رشته پژشکی به 8000 دلار میرسید. مشکل دیگر این که گرچه طی دههی 1990 میلادی، آموزش عالی کشور برزیل گسترش یافته است، اما این گسترش، بیشتر نصیب اقشار مرفه جامعه شده و سهم جوانان با پشتوانهی اقتصادی و اجتماعی پایین در آموزش عالی کمتر شده است. بهعبارت دیگر به لحاظ اجتماعی، رشد آموزش عالی برزیل متعادل نبوده و طی دههی 90 میلادی سهم اقشار پایین جامعه و جوانان متعلق به خانوادههای کم درآمد در میان دانشجویان از 5/8 درصد به 9/6 درصد کاهش یافته است (روشن، 1388). دولت فدرال در این کشور اتمام تحصیلات در این کشور را تضمین میکند به این نحو که دانشجویان در پایان تحصیلات میتوانند مدرک تحصیلی خود را از دانشگاه اخذ نمایند هر چند که همه یا جزئی از شهریه خود را نپرداخته باشند. این موضوع به شدت به مراکز خصوصی زیان وارد نموده است بهگونهای که ضرر ناشی از این عدم پرداختها در سال 2004 به 380میلیون دلار آمریکا رسید. و این در حالی بود که بخش خصوصی این عدم پرداختها را پیش بینی کرده و خواستار راه حلی برای آن شده بود .
- ایالات متحده آمریکا
بسیاری از فعالیتهای آموزش عالی آمریکا از تصمیمات گرفته شده توسط دولت فدرال متاثر شده است. نظام آموزش عالی آمریکا یک نظام هدایت شده توسط دولت فدرال است. در اثر چنین وضعیتی، آموزش عالی آمریکا هم بزرگتر و هم پیچیدهتر شده است. قبل از نظام فدرالی، نظام آموزش عالی آمریکا گرایش به یادگیری لیبرال، فلسفهی معنوی و اخلاق محور بود، اما پس از دورهی فدرالی، گرایش آن به سمت دسترسی عمومی و پیشرفت اقتصادی تغییر کرد. تاثیر سیستم هدایت فدرالی بر آموزش عالی آمریکا و نیز بر ساختن آمریکا به عنوان بزرگترین مرکز فکری و علمی جهان موثر بوده است. اقدامات فدرال، بسیار هوشمندانه و زیرکانه بوده و از سوی دیگر، پاسخ و واکنش مناسب و باشکوه آموزش عالی آمریکا را به همراه داشته است. مدل آمریکایی دسترسی وسیع و تودهوار به آموزش عالی از سوی همهی کشورهای صنعتی دنبال شده و دسترسی عمومی به آموزش عالی یک تغییر کلی هم از لحاظ کمی و هم کیفی در آمریکا بهوجود آورده است و آن را به یک ملت با مردمی تحصیل کرده تبدیل کرده است و توسعهی ادارهی مستقل دانشگاهها با الگوی خصوصی – دولتی یکی از رویکردهای مسلط دولت فدرال آمریکا برای آموزش عالی بوده است . در حالی که حدود نیمی از موسسات آموزش عالی آمریکا خصوصی و نیمه عمومی هستند و تنها یک دهم درصد از آنها متعلق به دولت فدرال است، بیشتر قوانین و مقررات مهم و کلان آموزش عالی از جانب دولت فدرال صادر شده است. بدین معنا که هر چند نظام آموزش عالی آمریکا مستقل و به صورت عمومی – خصوصی بوده، اما اصلیترین قوانین و شرایط گسترش و توسعهی آموزش عالی از جانب دولت فدرال تعیین شده است.
با در نظر گرفتن نرخ تورم، متوجه میشویم میزان واقعی حمایتهای مالی ایالتی از دانشگاهها کاهش یافته به طوری که حتی در برخی ایالتها نسبت کمکهای بخش عمومی به کل بودجهی دانشگاه ایالتی به ده درصد میرسد به طوری که، دانشگاههای ایالتی را مجبور میکند که به سراغ سایر منابع تامین مالی (بهویژه افزایش شهریه) بروند. آمار رسمی حکایت از آن دارد که حمایت مالی دولتهای ایالتی آمریکا براساس سرانهی دانشجویی طی سالهای 1991 تا 2004 میلادی معادل 12 درصد کاهش یافته است. همچنین متوسط سهم آموزش عالی از بودجهی ایالتی از 8/9 درصد در سال 1980، به 9/6 درصد در سال 2000 کاهش یافته است. این کاهش سهم حتی در ایالتهایی که وضعیت مالی خوبی داشتهاند نیز مشاهده میشود. در پاسخ به این تغییرات، دانشگاهها برای تضمین دسترسی و برابری در آموزش عالی به تنوع بخشی به منابع تامین مالی خود پرداختهاند، تا حد امکان در هزینههای خود صرفهجویی کردند و تکنولوژیهای مورد استفادهی خود را ارتقاء بخشیدند. این تغییرات منجر به تغییر در سهم منابع درآمدی و افزایش میزان پاسخگویی و مسئولیتپذیری مسئولان دانشگاهی شد. در بسیاری از دانشگاههای دولتی، سهم دانشجویان، دانشآموختگان و موقوفات در تامین مالی دانشگاهها افزایش یافت و در حالی که در انتخابات ایالتی مسئولان از کنترل بودجهی آموزش عالی سخن میگفتند، سهم و نقش کمکهای ایالتی به دانشگاهها که به لحاظ تاریخی همواره مهم بوده است، کاهش مییافت .
- هند
سیستم آموزش عالی در هند بر پایهی مدل انگلستان بنا شده است با این تفاوت که فرهنگ شرقی بر آن سایه افکنده است. در حال حاضر وضعیت آموزش عالی هند ناامید کننده است. ظرفیت پذیرش دانشگاههای دولتی بسیار کمتر از میزان تقاضاست. مثلا در سال 2003، ظرفیت پذیرش دانشگاههای دهلی تنها 45 هزار نفر بود در حالی که بیش از دو میلیون نفر متقاضی وجود داشت؛ زیرا اعتبارات تخصیص داده شده به موسسات آموزش عالی دولتی بسیار ناچیز بوده و کفاف گسترش بیش از این را نداشت. بدین جهت برای کاهش شکاف بین عرضه و تقاضای آموزش عالی، بسیاری افراد، گسترش بخش خصوصی را پیشنهاد کردند. هند احتیاج به تاسیس دانشگاهها و موسسات آموزش عالی دارد. در سال 2004 میلادی تنها 7 درصد از جمعیت 18 تا 24 ساله این کشور به دانشگاه راه مییافتند در حالی که هدف این بود که تا سال 2007 این عدد به 10 درصد برسد. گرچه و موسسات آموزش عالی سطح بالا و باکیفیت خوب در هند زیاد است، اما تعداد آنها در مقابل جمعیت میلیاردی هند ناچیز است و دولت این کشور احساس میکند بودجهی تخصیص یافته به آموزش بهتر است صرف نیازهای آموزش ابتدایی و قبل از دانشگاه شود. از اینرو به نظر میرسد تشویق بخش خصوصی به سرمایهگذاری در آموزش عالی یکی از بهترین راه حلهاست. بازار آموزش عالی هند به قدری بزرگ است که آمادهی سوددهی و بهرهبرداری است، اما دولت به جای اداره و مداخله در دانشگاهها بهتر است به تنظیم و نظارت بر بازار آموزش عالی همت گمارد، چرا که دولت بار زیادی را در این زمینه بر دوش خود حمل میکند. مشکل اصلی در هند این است که دولت یک برنامهی مدون و شفاف برای توسعهی آموزش عالی ندارد و این مسئله مشکلات عمدهای را هم برای بخش خصوصی و هم دانشجویان بهوجود آورده است . مشکل دیگر هزینههای بالا تحصیل در هند است. سطح شهریهها در هند حتی در دانشگاههای دولتی نیز رو به افزایش است و این هزینهها دائما در حال تغییر جهت از دولت به سمت خانوادههاست . به طوری که خانوادهها موظف به پرداخت شهریههای گزاف هستند و دانشجویانی که از خانوادههای کم درآمد هستند با مشکلات زیادی مواجه هستند. در هند برخی از موسسات آموزش عالی خصوصی، به خاطر کسب سود بیشتر، کیفیت پذیرش را پایین میآورند، از سویی دیگر برخی از مدیران موسسات آموزش عالی هند از این گلایه دارند که بازار آموزش عالی این کشور پرریسک و نامعین است و رقابت وحشتناکی در آن جریان دارد. در این بین برخی از موسسات خصوصی نیز از کیفیت بالای آموزشی برخوردارند و برنامههای درسی آنها با بازار کار نزدیکی بیشتری دارد. مدرسان قویتری دارند و نسبت دانشجو و استاد در آنها کمتر از موسسات دولتی است. استانداردهای آموزش عالی حتی در دانشگاههای دولتی به خوبی رعایت نمیشود و با بالاتر رفتن سطح تحصیلات میزان شهریهها زیادتر شده و این مانعی برای ادامهی تحصیل در سطوح بالاتر برای خانوادههای کم درآمد است. بنابراین کمسیون امتیازدهی دانشگاهی بایستی نظارت بیشتری بر عملکرد دانشگاهها داشته باشد.
- اسکاتلند
دولت اسکاتلند در زمینهی آموزش عالی، اساسا از سازوکار بازار استفاده میکند. اولویتهای این کشور نیز دسترسی عمومی و کیفیت برنامههاست. طبق رویکرد بازار، در طرف عرضه، موسسات آموزش عالی در قبال آنچه ارائه میدهند مسئولند. موسسات در میزان گسترش خود آزادند و تنها با توجه به مواردی همچون نیاز بازار کار و تقاضای دانشجویان تصمیمگیری میکنند. البته دولت، بر کیفیت موسسات از طریق اعمال بودجه، نظارت میکند. دولت اسکاتلند از طریق مشوقهایی همچون اعطای امکانات بیشتر و اختصاص اماکن دانشجویی به موسسات آنان را ترغیب میکند که در جهت اهداف و الویتهای ملی (نظیر افزایش مشارکت افراد با پیشینهی اقتصادی – اجتماعی پایین و نیز و ارتباط گسترده با تجارت و صنعت ) گام بردارند. این مشوقها نیز تا حدود زیادی در جهتدهی عملکرد دانشگاهها و موسسات آموزش عالی موثر هستند . توسعهی دسترسی به آموزش عالی یکی از مهمترین سیاستهای کشور اسکاتلند طی 20 سال گذشته بوده است. در حالی که شواهد نشان میدهد که دسترسی به آموزش عالی طی این مدت افزایش یافته، اما در عین حال نابرابریهایی در این خصوص وجود دارد. به عبارت دیگر، گرچه اسکاتلند توانسته است تا حدودی در زمینهی آموزش عالی تودهای گام بردارد، اما نوعی نظام قشربندی اجتماعی در آموزش عالی را در خود نشان میدهد و اگرچه دسترسی به آموزش عالی افزایش یافته اما نابرابریهای درون آن هم چنان پا بر جا مانده است.
- اوکراین
خصوصی سازی آموزش عالی در اوکراین مقولهی جدیدی است که پس از فروپاشی نظام کمونیستی پدیدار شد. یکی از بزرگترین چالشهای خصوصی سازی در دانشگاههای اوکراین چگونگی اجرای آن در شرایطی است که شدیدترین کنترلهای دولتی بر آموزش عالی این کشور اعمال میشود. موسسات خصوصی مالیاتهای سنگینی پرداخت میکنند و این در حالی است که هنوز از دولت اعتبار میگیرند و مجبور به تبعیت از قوانین دولتیاند .اواخر دههی 80 و اوایل دههی 90 میلادی، اولین موسسات علمی « تجاری » در اوکراین دایر شدند. رشد قارچگونه و سریع مراکز خصوصی میزان تقاضا برای آموزش عالی را افزایش داد، به طوری که تعداد دانشجویانی که در مراکز دانشگاهی در سال 2007- 2006 ثبت نام کردند 3 برابر افراد ثبت نام شده در اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند. در این مدت تعداد مراکز دولتی آموزش عالی نیز افزایش یافت و از 169 مرکز در اوایل دههی 90، به 232 مرکز در سال 2002 رسید. در سال 2007- 2006 اوکراین 920 موسسه آموزش عالی داشت که شامل موسسات سطوح 3 و 4 دولت این کشور بودند و شامل 184 دانشگاه، 58 آکادمی، 125 موسسه و یک هنرستان میشد. در سطوح 1 و 2، 199کالج، 210 آموزشکدهی فنی و 143 مدرسهی حرفهای وجود داشت. در این میان 143 موسسه در سطوح 3 و 4 و 85 موسسه در سطوح 1 و 2 غیردولتی هستند . وابستگی موسسات دولتی به دولت در سالهای اخیر به شدت کاهش یافته است به طوری که در سالهای 1996، 70% بودجهی این مراکز توسط دولت تامین میشد ولی در سال 2004، این مقدار به 30% کاهش یافته است و 70% مابقی از منابع گوناگون دیگری مانند اخذ شهریه از دانشجویان، فعالیتهای تجاری و اجاره بها به دست آمده است .امروزه تعداد مراکزی که تحت حمایت دولت هستند روبه افزایش است به طوری که دولت از 62% دانشجویان حمایت مالی میکند .
سه عامل موثر در افزایش اعتبارات را میتوان افزایش تعداد دانشجویان، پاسخ به خواستهای جامعه و بهبود کیفیت آموزشی در این کشور دانست .دانشجویان براساس شایستگی و نیازشان از طرف دولت کمک هزینه دریافت میکنند که میزان آن 30 درصد سطح حداقل معیشت در اوکراین است. در سال 2008 دولت میزان این حقوق ماهانه را به 3 برابر سال 2007 افزایش داد.از آثار مثبت خصوصی سازی دانشگاهها در اوکراین میتوان به دسترسی بیشتر به آموزش عالی اشاره نمود اما این جریان مشکلاتی را نیز به وجود آورده است که از آن جمله میتوان به عملکرد نابرابر و ناعادلانهی دولت در قبال موسسات دولتی و خصوصی، افزایش فساد و رشوهخواری، توزیع نابرابر دانشجو در بین مراکز دولتی و خصوصی، اتکای بیش از حد دولت به شهریهی دانشجویی به عنوان یک منبع درآمد و فقدان اطلاع رسانی در پرداخت وامهای دانشجویی اشاره کرد .
منبع
اسماعیل لو، زهرا(1392) ، خصوصی سازی در آموزش عالی، پایان نامه کارشنا سی ارشد ، مدیریت آموزشی ،دانشگاه ارومیه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید