خشم چیست؟
ماهیت خشم
يكي از عواطف متداول در بين افراد خشم است كه بر اثر برخورد با مانعي كه بر سر راه هدف آنان قرار گيرد، حاصل مي شود و به پرخاشگري كه يك واكنش عمومي به ناكامي اميال است منجر مي گردد. خشم يك حالت هيجاني ذهني است و با وجود تضاد شناختي و برانگيختگي رواني مشخص مي شود و هيجاني بهنجار با جنبه هاي انطباقي بسيار است. با وجود اين، وقتي كه تكرار، شدت و مدت آن افزونتر از جنبه هاي انطباقي باشد، ناكارآمد مي گردد.خاستگاه و اشكال مختلف بيان خشم و نيز پيامدهاي آن در پژوهش هاي بنيادي و كاربردي روان شناختي جايگاه ويژه اي به خود اختصاص داده است. از ديدگاه روان شناسان تكاملي، خشم از تاريخچه تكامل ارگانيزم سرچشمه مي گيرد و با طبيعت بشر در آميخته است. اين هيجان به بقاي فرد و نوع بشر كمك كرده و در تسهيل پاسخ هاي سازگارانه، به ويژه پاسخ هاي جنگ يا گريز به هنگام مواجه شدن با خطر، ابزاري بي بديل به حساب مي آمد. کاركرد مثبت و فوايد خشم در واكنش به بي عدالتي ها و جرأت ورزي غيرقابل انكار است و در عين حال، توان بالقوه آن براي تخريب و آسيب هاي فردي و اجتماعي بسيار زياد است.
اين هيجان متلاطم در همه شئون زندگي روزمره حاضر است و ويژگي مشترك بسياري از اختلالاتي است كه متخصصان سلامت رواني و خدمات اجتماعي در موقعيت هاي مختلف با آنها مواجه مي شوند؛ خشم به طور مشترك در اختلال هاي متعدد شخصيت، بيماري هاي روان تني، اختلال هاي سلوك، اسكيزوفرنيا، اختلال هاي دو قطبي خلق، اختلال هاي شناختي , مغزي، بد كاركردهاي كنترل تكانه و شرايط مختلف ناشي از ضايعه مشاهده مي شود .جالب است كه اشتياق براي مطالعه خشم به وسيله پيوند هويت آن با اختلالات پزشكي افزايش يافته است. شايد در ذهن مردم، خشم به پيام آور مرگ تبديل شده است. زيرا، در طول تاريخ، افراد بشر در نتيجه خشم و خصومت مرده اند. البته، علت مرگ اكثر قربانيان خشم بيروني است. يعني، آنها بر اثر آسيب وارده بر بافت بدن كه در نتيجه رفتارهاي ناشي از خشم رخ مي دهد، مي ميرند. بنابراين، آثار زيانبار خشم هم متوجه درون و هم متوجه بيرون است و در هر دو صورت مردم در اثر خشم ممكن است زندگي خود را از دست بدهند . همچنين خشم افراد را در مقابل ساير بيماري هاي جسمی آسیب پذیر می سازد .بر اساس توافق بسياري از صاحب نظران، خشم يكي از هيجان هاي اصلي بشر است كه بعد از ترس بيشترين مطالعات را به خود اختصاص داده است. در مورد خشم تعاريف متعددي از سوي فلاسفه و روانشناسان ارائه شده است،و در تمام آنها مي توان دو نكته مشترك را مشاهده كرد:
- عامل اصلي بروز خشم، تهديدها و ناكامي ها و موانعي است كه سر راه افراد قرار مي گيرد،
- هدف خشم اغلب دفاع، جنگ و تخريب است.
خشم به عنوان یکی از هیجان های مورد بحث در بین بسیاری اندیشمندان و فلاسفه بوده است که در فهرست هيجان هاي اصلي انسان ذكر شده و به شيوه هاي گوناگون ايجاد مي شود و آثار منفي بسياري بر ابعاد گوناگون جسمي و رواني مي گذارد. هيجان ها تاريخچه اي بسيار طولاني دارند و همواره مورد توجه بشر بوده اند. حتي در بطن عقلاني ترين نظريات فلسفي نيز هيجان ها رخ مي نمايند. مباحث فلسفي درخصوص هيجان به سقراط و حتي قبل از او بر مي گردد. در ميان بيشتر فلاسفه هيجان ها، تهديدي براي عقل و منطق محسوب مي شدند و اغلب مورد بي مهري قرار مي گرفتند. نسبت هيجان به عقل در ميان فيلسوفان نسبت برده به شاه بود كه مي بايست اين برده توسط شاه كنترل و اداره مي شد تا به فرمان كامل وي درآيد .
داروين ، از اولين كساني است كه به صورت منظم در مورد هيجان ها مطالعه كرده و در كتاب تجلي هيجان در انسان و حيوانات به اهميت هيجان ها در بقا و سازش يافتگي موجودات تاكيد كرده است. از نظر داروين هيجان ها يك سري برنامه هاي فوري براي حفظ زندگي و بقا هستند كه تكامل به تدريج در ما به وديعه گذاشته است. حدود يك دهة بعد در سال 1884 ويليام جيمز نظرية خود را در مورد هيجان ها مطرح ساخت و به اين ترتيب مطالعة سيستماتيك هيجان ها ادامه يافت. فلاسفه ای مثل ارسطو، سه هيجان خشم، ترس و ترحم : دلسوزي را معرفي مي كند . واتسون رفتارگرا قائل به وجود سه هيجان مادرزادي است: خشم، ترس و عشق.
براساس رويكرد شناختي، چون موقعيت هاي پيش آمده براي افراد، متنوع است و هر كدام از آنها نيز به اشكال متعددي تعبير و تفسير مي شود، در عمل تعداد نامحدودي از هيجان ها وجود خواهند داشت، چراكه هر تعبيري به هيجاني خاص منجر مي شود. در رويكرد زيست شناختي، تعداد معدودي از هيجان هاي پايه يا اوليه را نام مي برند و ساير هيجان ها را تركيبي از اين هيجان ها مي دانند، براي مثال ايزارد ، ده هیجان متفاوت را معرفي مي كند: خشم، ترس، اندوه، شادي، انزجار، تعجب، شرم، گناه، علاقه و تحقير. اكمن ، هفت هيجان مجزا را مطرح مي سازد: خشم، ترس، شادي، اندوه، تعجب، انزجار و تحقير.
در اين حوزه پلاچيك ، فهرست كاملي از هيجان هاي پايه و تركيبي ارائه مي دهد. وي معتقد به وجود هشت هيجان اصلي است: خشم، ترس، شادي، تعجب، غم، پذيرش، انزجار و پيش بيني. به نظر پلاچيك، ساير هيجان ها تركيبي از هيجان هاي اصلي است، براي مثال عشق از تركيب شادي و پذيرش به وجود مي آيد، غرور تركيبي از خشم و شادي است، شرم تركيبي است از انزجار و ترس و بسياري از اين دست تركيبات دوتايي و سه تايي.امروزه درخصوص وجود هيجان هاي اصلي در بين بيشتر پژوهشگران توافق وجود دارد. خشم يكي از اين هيجا ن هاست كه همه بر آن اتفاق نظر دارند. قسمت بعد به بحث در مورد اين هيجان اختصاص دارد، اما قبل از ورود به مبحث خشم، به تعدادي از تعاريف هيجان اشاره خواهيم كرد، چراكه اين تعاريف به فهم دقيق تر ما از رويكردهاي مختلف هيجان كمك مي كند و سير تحول تعاريف را نشان مي دهد.
تعریف خشم
ارائه تعريف دقيق از پرخاشگري نيز دشوار و در زبان معمول اين اصطلاح به طرق مختلف به كار رفته است. اگر چه ساختار خشم مشتركاتي با پرخاشگري و خصومت دارد اما اين اصطلاحات با هم مترادف نيستند. دلوكيو و اليوري ، عنوان مي كنند خصومت به نگرش پرخاشگرانه اي اطلاق مي شود كه فرد را به سوي رفتارهاي پرخاشگرانه هدايت مي كند. در حالي كه پرخاشگري به رفتار قابل مشاهده و به قصد آسيب رساني اطلاق مي شود. در حقيقت خشم يك هيجان، خصومت، يك نگرش و پرخاشگري، يك رفتار است. به طور خلاصه مي توان گفت خصومت به عناصر شناختي يا بازخوردها نسبت داده مي شود و ممكن است مبناي افزايش خشم و پرخاشگري در افراد باشد. خشم به حالتي عاطفي يا هيجاني اطلاق مي شود كه از تهييج ملايم تا خشم وحشيانه يا عصبانيت گسترده است، و اغلب هنگامي متجلي مي گردد كه راه نيل به اهداف يا برآوردن نيازهاي افراد، سد مي شود. سرانجام پرخاشگري به منزله وارد آوردن آسيب آشكار يا رفتارهاي تنبيهي مستقيم به ساير افراد يا اشياء تعريف مي شود.خشم، يكي از هيجان هاي پايه است كه بعد از ترس به طور تقريب بيشترين مطالعات را درحوزة هيجان ها به خود اختصاص داده است.
فلاسفه و روان شناسان در مورد خشم تعاريف متعددي ارائه كرده اند. خشم در دائره المعارف روان شناسي و روان تحليلي اين گونه تعريف شده است: خشم، يكي از هيجان هاي شديد انسان است كه از حس صيانت نفس ريشه گرفته و حالتي است كه در آن شخص به وضع تعرض درمي آيد و براي مقابله با عوامل تهديد آماده مي شود. ارسطو خشم را تمايل شديد و آشكار فرد براي انتقام جويي در مقابل اهانتي كه به وي شده است، تعريف مي كند . خشم را يكي از روش هاي حل اضطراب مي دانند كه هدفش تخريب، انهدام يا عقب زدن منبع اضطراب است. والنتين ، مي گويد، خشم وقتي بروز مي كند كه مانعي در مقابل فعاليت ها و اهداف فرد به وجود آيد. لازاروس،خشم را نتيجة يك اهانت تحقيرآميز عليه خود مي داند و اسپيلبرگر ، خشم را حالت هیجانی رواني, زيستي تعريف مي كند كه با تنش ماهيچه اي و برانگيختگي سيستم عصبي خودكار همراه است.
از تعاريف مذكور و تمام تعاريف خشم، مي توان به دو نتيجة كلي دست يافت؛ يكي اينكه عامل اصلي بروز خشم، تهديدها، ناكامي ها و موانعي است كه بر سر راه افراد قرار مي گيرد. سولومون ، مي گويد اگر موضوع ناكام كننده، اهانت آميز يا قابل اعتراضي وجود نداشته باشد، نمي توان احساس به وجود آمده را خشم ناميد، دوم اينكه هدف خشم اغلب دفاع، جنگ و تخريب است، به همين دليل آن را داغ ترين و خطرناك ترين هيجان دانسته اند.عقيدة بركوويتز، براي دستيابي به فهم بهتري از اين حالت هيجاني، بايد يك رويكرد التقاطي در پيش گرفت و در آن ابعاد مختلفي را مورد توجه قرار داد. اگر خشم يك هيجان است، بايد بتوان آن را بر اساس ابعاد چهارگانه اي كه براي هيجان ها بر شمرديم، توصيف كرد. حال ببينيم مؤلفه هاي فيزيولوژيك، شناختي، كاركردي و رفتاري خشم چگونه نمود پيدا مي كند:
الف)بعد فیزیولوژيك خشم: دزموند موريس، تغييرات فيزيولوژيك خشم را اين گونه توصيف مي كند:
هنگامي كه احساس حمله و تجاوز به پستانداري دست مي دهد، تغييرات جسمي و دروني زيادي در وي ايجاد مي شود. بدن به كمك اعصاب سمپاتيك آمادة كار مي شود، در اين وضعيت، آدرنالين توسط غدد فوق كليوي در خون ترشح شده و تحت تاثير آن جريان خون بسيار شديد مي شود، ضربان قلب تندتر شده و خون بيشتري به زير پوست، امعا و احشا، ماهيچه ها و مغز رانده مي شود، فشار خون بالا مي رود، توليد گويچه هاي قرمز خون به سرعت افزايش و زمان انعقاد خون كاهش مي يابد. در عمل هضم غذا اختلال ايجاد شده و غذا در معده و روده انبار مي شود، آب دهان خشك شده و حركات معده و روده به كلي متوقف مي شود، قند خون بالارفته و كبد مقدار زيادي هيدرات كربن وارد خون مي كند، عمل تنفس به صورت فوق العاده اي افزايش يافته، فعاليت دستگاه تنظيم حرارت بيشتر مي شود، موهاي بدن سيخ شده و تعرق افزايش مي يابد. تمام تغييرات نامبرده ارگانيزم را آمادة نزاع مي كند، اين آمادگي و امكانات به طور معجزه آسايي خستگي را از تن به در مي كنند و انرژي زيادي را براي نبرد فراهم مي آورند.
خون با سرعت تمام به سوي اندام هايي مي رود كه احتياج بيشتري به آن دارند، براي مثال به مغز مي رود تا اعمال انعكاسي سريع تر انجام گيرد، به ماهيچه ها مي رود تا فعاليت آنها را تشديد كند، علت افزايش فشار خون تغذية بهتر ماهيچه ها و در نتيجه فعاليت بيشتر آنهاست. سرعت انعقاد خون به اين دليل بالا مي رود كه در زخم هاي احتمالي از اتلاف خون جلوگيري شود. تعداد زياد گويچه هاي خون به اين سبب است كه عمل جذب اكسيژن و دفع دي اكسيدكربن به سرعت امكان پذير باشد. موهاي بدن سيخ مي شود تا پوست بهتر در معرض هوا قرار گيرد و زودتر خنك شود، ترشح زياد غدد مولد عرق و جريان آن، سبب تبخير سطحي و در نتيجه خنك تر شدن بدن مي شود و به اين ترتيب خطر گرماي بيش از حد كاهش مي يابد.ويژگي عصب شناختي خشم، شليك عصبي بي وقفه با سرعت زياد است. گزارش هاي شخصي در اين زمينه به احساس هايي چون گر گرفتن، داغ كردن و جوش آوردن اشاره دارد.
ب) بعد شناختي خشم: به طور كلي تمام هيجان ها در موقعيتي بروز مي كنند كه ارگانيزم آن را مهم ارزيابي كند.ارزيابي و اسنادها در بسياري از نمونه هاي خشم نقش عمده اي دارند، گزارش هاي شخصي در اين زمينه حاكي از اين است كه افراد اغلب پس از ارزيابي تهديدآميز يا محروم كنندة محرك يا موقعيت خشمگين مي شوند.شايد بتوان دو نوع اصلي خشم را تفكيك كرد؛ يكي جرقه هاي ناگهاني خشم كه در فوريت ها و به طور مستقيم توسط بادامة مغز ايجاد مي شود. در اين نوع خشم محرك برانگيزاننده به طور مستقيم منجر به واكنش خشم مي شود. ديگري خشم هايي كه پس از ارزيابي هاي شناختي به وجود مي آيند. اين خشم ها حساب شده ترند و اغلب به صورت آگاهانه برانگيخته مي شوند، مانند ابراز خشم نسبت به بي عدالتي و ظلم.
ج) مؤلفة كاركردي خشم: از نظر تكاملي، خشم نيروي ارگانيزم را در جهت دفاع از خود بسيج مي كند و اساسي ترين هدف كاركردي آن از ميان برداشتن و نابودي موانع موجود در محيط است، البته به اين نكته نيز بايد اشاره كرد كه خشم شمشيري دو لبه است و علاوه بر بعد تخريب، كاركردهاي انطباقي مختلفي نيز دارد، براي مثال خشم فرايندهاي روان شناختي و فيزيولوژيكي دفاع را سازمان مي دهد و نظم مي بخشد، بنابراين مي تواند در روابط فرد و محيط مهم باشد، خشم همچنين رفتارهاي بين شخصي را نظم مي بخشد و به طور متقابل در زمينه هاي بين شخصي از طريق فرايند جامعه پذيري نظم مي پذيرد، به اين معني كه شيوه هاي تربيتي والدين و نحوة واكنش آنها به خشم كودكان و جامعه پذيري فرزندان در چگونگي بروز و كنترل خشم آنها در آينده مؤثر است.اهداف كاركردي خشم در گروه هاي سني مختلف، متفاوت است، براي نوزادان ابراز خشم به دليل جلب توجه و تحت تاثير قراردادن اطرافيان به ويژه مادر است ، اين گونه خشم بيشتر درمقابل محروميت از غذا، ممانعت از جنب وجوش و غيره ايجاد مي شود. اما كاركردهاي خشم در روند تحول تغيير مي كند، كودك به تدريج در فرايند رشد و جامعه پذيري در مي يابد كه ابراز خشم ديگر كارايي قبلي را ندارد، به اين ترتيب با افزايش سن واكنش هاي بدني و اولية شديد در نوزادان جاي خود را به واكنش هايي با شدّت كمتر دركودكان پيش دبستاني و دبستاني مي دهد، در بزرگسالان خشم جهت گيري مشخص و متوجّه اهداف ويژه اي مي شود.
د)مؤلفة رفتاري خشم: اين مؤلفه به تجلي بيروني و رفتارهاي فيزيكي و كلامي خشم اشاره دارد. به عبارت ديگر، اين بعد به پرخاشگري اشاره دارد. اريك فروم به وجود دو نوع پرخاشگري در انسان ها قائل است:
- پرخاشگري خوش خيم كه از نظر تكاملي برنامه ريزي شده و در خدمت بقاي فرد و نوع است، اين نوع پرخاشگري اغلب حاصل خشم بوده و در ميان انسان و حيوان مشترك است؛
- پرخاشگري بدخيم يا ويرانگري و شقاوت كه ويژة گونة انسان است. از لحاظ زيستي سازش يافته نبوده و از نظرتكاملي نيز برنامه ريزي نشده است.
خشم هميشه بروز بيروني و پرخاشگري را به دنبال ندارد و اين مسئله به عوامل گوناگوني وابسته است كه در بخش بعد به آن پرداخته مي شود.تجربه و به دنبال آن ابراز خشم، به چند عامل بستگي دارد كه توسط نظريه پردازان مختلف مطرح شده است: محرك هاي برانگيزانندة خشم ، مانند تهديد و اهانت، ارزيابي محرك ها و مكانيسم هاي مقابله اي ، خود ارزشیابی زمینه های اجتماعی فرهنگی ، پویایی های میان فردی مثل عدم توافق ، شخصيت مثل تيپ A ، جنسیت و هوش هیجانی .همان طوركه ملاحظه مي شود، تجربة خشم فقط به منزلة بروز رفتارهاي پرخاشگرانه : كلامي و فيزيكي نيست و عوامل بسياري در اين ميان دخيل اند اما با اين فرض كه خشم تجربه شده بروز كند، مي خواهيم بدانيم چگونه و از چه كانال هايي تجلي مي يابد.
اسپيلبرگر، شيوه هاي بروز خشم را به طور كلي به دو نوع تقسيم مي كند:
- بروز بيروني خشم كه به تجليات عيني خشم اشاره دارد و شامل رفتارهاي پرخاشگرانة كلامي و فيزيكي است، اين رفتارها اغلب متوجه اشياء يا اشخاصي است كه محرك خشم بوده اند؛
- بروز دروني خشم كه به خشم سركوب شده و درون ريخته اشاره دارد، اين نوع بروز خشم با مفاهيم روان تحليل گري خشم همسوست و موجب ايجاد برخي آسيب هاي جسماني و رواني مي شود، براي مثال بر اساس مفاهيم روان تحليل گري افسردگي و احساس گناه نتيجة خشمي است كه متوجه خود شده است. بر همين اساس، افراد نيز به دو دسته تقسيم مي شوند؛ درون دهنده هاي خشم كه تمايل به سركوب و درون ريزي خشم دارند و برون دهنده هاي خشم كه خشم خود را متوجه محيط خود مي كنند.
تفاوت هاي فردي و جنسيتي در خشم
تفاوت هاي فردي، تربيتي، فرهنگي و جنسيتي در بروز، كنترل و كيفيت خشم تاثير به سزايي دارند. در خصوص عوامل فرهنگي، تربيتي، به همين نكته بسنده مي كنيم كه واكنش هاي هيجاني والدين به فرزندان در چگونگي جامعه پذيري خشم و پرخاشگري آنان مؤثر است. ارزش گذاري والدين به رفتارهاي هيجاني فرزندان و روند جامعه پذيري آنها اين رفتارها را تنظيم مي كنند .ون كويلي، ون ميچلين و كولمنز، در بررسي تفاوت هاي فردي در رفتارهاي مرتبط با خشم، به اين نتيجه رسيدند كه افراد مختلف در مقابل تجربة خشم به سه شيوة متفاوت واكنش نشان مي دهند: پرخاشگري بيروني، كاهش تنش و ايجاد ارتباط.
اسپيلبرگر،نشان داد كه افراد با خشم صفت بالا اغلب خشم شديدتر و بيشتري را در مقايسه با افراد با خشم صفت پايين تجربه مي كنند. پژوهش هاي متعددي ،تاثير جنسيت بر تجربه و ابراز خشم در زنان و مردان را خاطرنشان كرده اند.باس، در مورد محرك هاي خشم در زن و مرد به اين نكته اشاره مي كند كه زن ها اغلب پس از آنكه كسي بر آنها منّت نهد ناديده گرفته شده يا طرد شوند يا مورد سوءاستفاده قرار گيرند، خشم بيشتري را تجربه مي كنند، در مقابل مردان از دمدمي مزاج بودن زن ها و ناز و كرشمة آنها بيشتر خشمگين مي شوند. عمده ترين برانگيزانندة خشم در هر دو جنس، خيانت گزارش شده است، اما مطابق بررسي ها زن ها خشم بيشتري را در اين مورد گزارش مي كنند، هر چند به نظر مي رسد در فرهنگ هاي مختلف اين مقدار جابه جا شود.
پژوهش ها درمورد تفاوت زن و مرد در خشم حالت و صفت اغلب ناموفق بوده اند، بررسي هاي انجام شده درمورد ابراز خشم مردان و زنان حاكي از آن است كه در مردان حملة فيزيكي و كلامي بيشتر از زن هاست و ابراز خشم در زنان بيشتر به صورت گريه كردن ظاهر مي شود. مردان و زناني كه چند ويژگي مردانه دارند، تمايل بيشتري به برون ريزي خشم دارند و مردان و زناني كه ويژگي هاي زنانگي در آنها بارزتر است، تمايل به درون ريزي خشم دارند. مردان و زنان در اهداف خشم نيز با هم تفاوت دارند، به طوري كه زنان بيشتر مردهاي آشنا را هدف قرار مي دهند، ولي اهداف مردان بيشتر مردهاي بيگانه است.بااحتياط بتوان گفت كه مردان و زنان در تجربه، ابراز و هدف خشم با هم تفاوت هايي دارند، اما تفاوت در شدت تجارب مورد ترديد است، البته از عوامل بافتي و فرهنگي نبايد غافل شد.
منبع
ندایی،علی(1394)، مقایسه استعداد خستگی، نارسایی شناختی و خشم در بین دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید