توانمند سازی و قدرت
هاردی و سو لیوان، براین اعتقادند که اگرچه قدرت و توانمند سازی به شکل بسیار پیچیدهای به هم مرتبط ان، اما تلاشهای کمی از سوی نظریه پرد ازان توانمند سازی در زمینه قدرت انجام گرفته است. برای رفع این نقیصه، آنان به تشریح قدرت به مثابه یک مفهوم پیچیده و چند بُعدی پرداخته و با مبنا قرار دادن مدل سه بُعدی لاک ، بُعد چهارمی به آن افزودهاند که عمدتاً به منابع علمی مدیریت و اقدامات توانمند سازی سازمانها مربوط میشود. بر طبق این مدل، قدرت در بُعد اول از طریق استفاده از منابع مختلف برای نفوذ بر پیامدهای فرایند تصمیم گیری، در بُعد دوم از طریق دسترسی به آن فرایندها و در بُعد سوم از طریق فرایند استیلا اعمال میگردد. همچنین بُعد چهارم را نیز محدوده قدرت را در کانون توجه خود قرار میدهد.
نظریه پرد ازان متعددی پیشنهاد کردهاند که به منظور فهم توانمند سازی، ابتدا باید ریشه آن – یعنی قدرت – را مورد توجه قرار داد. البته ارائه یک تعریف دقیق از قدرت، همانند خود توانمندسازی دشوار است. این مشکل، یعنی دشواری ارائه یک تعریف دقیق، به مفهوم آن و گستردگی واژههای مرتبط، از قبیل نفوذ، کنترل و سلطه بر میگردد. افرادی که از قدرت بهره میبرند، آن را انکار و کسانی که آن را طلب میکنند، چنین آرزویی را کتمان میکنند.
توانمند سازی و غنی سازی شغل
اگرچه توانمند سازی در مفهوم ظاهری، ریشههای مشترکی با نظریه غنی سازی شغل دارد، اما با ارائه یک مدل چند بُعدی از توانمند سازی، آن را از چندین جنبه از مفهوم غنی سازی شغل متمایز میکند: اول اینکه توانمند سازی بر پایه این فرض قرار گرفته که افراد در شکل دهی و نفوذ در فعالیتهای سازمانی از قدرت بالایی برخوردارند. بعد تأثیر توانمند سازی این فکر را که افراد قدرت زیادی در شغل خویش دارند و از این طریق میتوانند بر امور بزرگتر سازمانی نفوذ داشته باشند، قوت میبخشد.
دوم اینکه چهار بُعد توانمند سازی از دیدگاه افراد مختلف، به گونههای متفاوت نگریسته میشوند و در نتیجه این تصورات ویژگیهای عینی مربوط به شغل و همچنین تفاوتهای فردی، امکان تجربه نمودن توانمند سازی را مییابند حتی اگر ویژگیهای شغلی آنها غنی نباشد، و سوم اینکه مفهوم توانمند سازی در سطح تجزیه و تحلیل فردی و در ارتباط با رابطه فرد با محیط کاریاش قرار دارد؛ در حالی که مفهوم غنی سازی شغل هم برای تجزیه و تحلیل فردی و هم برای تجزیه و تحلیل گروهی مورد استفاده قرار میگیرد .
توانمند سازی و مشارکت کارکنان
در سادهترین شکل، توانمند سازی، عبارت است از توزیع مجدد قدرت؛ اما معمولاً در عرصه عمل، توانمند سازی، عبارت است از توزیع مجدد قدرت؛ اما معمولاً در عرصه عمل، توانمند سازی، شکلی از مشارکت کارکنان در نظر گرفته شده که مدیریت به منظور جلب تعهد کارکنان و افزایش کمکهای آنان به سازمان طراحی کرده است. هرچند ممکن است برخی از شکلهای درگیری یا مشارکت در کار کارکنان را با گذرگاهها یا مسیرهایی آشنا کند که بدان وسیله نفوذشان در تصمیم گیریها افزایش یابد، اما مشارکت کارکنان شامل تسهیم و تقسیم قانونی قدرت و یا اختیار نمیشود، با وجود اینکه مشارکت، فرصت بیشتر در گیر شدن در مسائل را به کارکنان میدهد، ولی توانمند سازی از نظر گرایش، بیشتر فرد محور است و در بهترین حالت، شامل گروههای کاری کوچک میگردد و از این منظر اتحادیه های تجاری را نمیتوان در زمره ساز و کارهای توانمند سازی قرار داد. علاوه بر این، توانمند سازی، شامل درگیری مستقیم در تصمیم گیریهای مرتبط با کار نیز هست.
توانمند سازی و تفویض اختیار
یکی از قدیمیترین و عمومیترین قاعده تجربی یا حساب سرانگشتی در واگذاری اختیار، تناسب میزان مسئولیت داده شده با میزان اختیار فراهم آمده است. مدیران عموماً مسئولیت کاری را بدون اینکه اختیار متناسب برای تصمیم گیری و نیز اقتدار لازم برای اجرای آن تصمیمات فراهم آورده باشند، تفویض میکنند. اگر قرار است زیر دستان موفق باشند، باید به اندازه لازم برای انجام دادن وظایف واگذار شده، اختیار داشته باشند. یک بخش مهم از ایجاد احساس خود سامانی و احساس کنترل شخصی، که هر دو از ابعاد حیاتی توانمند سازی به شمار میآیند در گرو اطمینان از این تناسب است .
هرچند مدیران نمیتوانند مسئولیت نهایی مربوط به قدرت واگذار شده را تفویض نمایند ولی میتوانند مسئولیت اولیه را واگذار کنند. این بدین معناست که در نهایت مسئولیت به گردن مدیر است. مدیران نمیتوانند از زیر بار سرزنش نهایی شکست شانه خالی کنند. اگر چه آنان پاسخگوی نهایی هستند، در عین حال میتوانند پاسخگویی اولیه را نیز واگذار کنند و این بدان معناست که میتوان به زیردستان برای کسب نتایج مطلوب میان مدت مسئولیت داد.
وضعیتی که در آن افراد باید در انجام دادن کار درگیر شوند، وضعیتی است که به توانمند سازی بیشتر نیاز دارد. برای مدیر غیر ممکن است همه کارهایی را که برای انجام دادن مأموریت سازمان لازم است، خود به تنهایی انجام دهد. بنابراین، کار و مسئولیت انجام دادن آن باید به دیگران واگذار شود و از این رو همه مدیران، نیازمند آنند که کارکنان خود را توانا سازند. تفویض اختیار معمولاً به واگذاری وظیفه معطوف است و بر کار تکیه داردوتوانمند سازی بر شیوههای اندیشیدن افراد و احساسات آنها تکیه دارد.
واگذاری مؤثر اختیارات میتواند به بهبود قابلیت و دانش زیر دستان کمک کند؛ به گونهای که اثر بخشی آنان افزایش یابد. تفویض اختیار را میتوان برای نشان دادن اعتماد و اطمینان به فردی که کار را میپذیرد، انجام داد. میشرا، نشان داد افرادی که احساس میکنند مورد اعتماد مدیرانشان هستند، بسیار بیشتر از افرادی که چنین احساس ندارند، کاراترند. اگرچه تفویض اختیار را میتوان برای بالا بردن تعهد افرادی که کار را میپذیرند، به کار برد، در عین حال وقتی تفویض اختیار به صورتی مؤثر اجرا شود، نتایج منفی متعددی به بار میآورد که نه فقط آن افراد توانمند نمیشوند، بلکه توانایی انجام دادن کار به وسیله دیگران را نیز به صورت مطلق متوقف میسازند؛ برای مثال با واگذاری غیر مؤثر ممکن است به جای آزاد کردن وقت افراد، به وقت بیشتری برای سرپرستی، ارزشیابی، تصحیح و قضاوت در مورد حل اختلافات بین کارکنان نیاز داشته باشیم.
کارکنان ممکن است به علت فقدان آگاهی از چگونگی انجام دادن کار و نداشتن تجربه یا اطلاعات دقیق، وقت بیشتری را برای انجام دادن یک کار صرف کنند. وقتی وظایف، مسئولیتها و انتظارات روشن نباشد، ممکن است سطوح فشار روانی و تعارض بین افراد افزایش یابد. مدیران ممکن است آنچه را که بین کارکنان واقعاً وجود دارد، لمس نکنند. همچنین ممکن است کنترل بر اوضاع را از دست بدهند و نیز متوجه شوند هدفهایی را پیگیری میکنند که با سازمان نا سازگار است و در نتیجه ممکن است در ان بی نظمی بیشتر جایگزین هماهنگی شود. افزون بر این، امکان دارد به تدریج این انتظار در زیردستان به وجود آید که آنان باید در همه تصمیمات دخیل باشند و اینکه هر تصمیمی را که مدیر به تنهایی میگیرد، مستبدانه و نا منصفانه است .
توانمند سازی و تفویض اختیار در انجام دادن کار باید با هم پیوند داشته باشند. تفویض اختیار، پیش از هر چیز، مستلزم تصمیم گیری در این موارد است که چه زمانی وظایف به دیگران واگذار شوند، چه زمانی آنها را خود شخص باید انجام دهد و چه زمانی باید زیردستان کار را طراحی و اجرا کنند و یا تصمیم بگیرند؟
تحقیقات نشان میدهد هنگامی که تفویض اختیار بر مبنای پرسشهای فوق انجام میشود، احتمال دستیابی به نتایج موفقیت آمیز، تقریباً چهار برابر بیشتر از وقتی است که این پرسشها مطرح نمیشوند. پس از تصمیم گیری در مورد تفویض اختیار، مدیران باید بدین نکته توجه کنند که باید تنها یک فرد یا یک گروه از زیر دستان را در گیر کار سازند، و اگر تصمیم بر این قرار گرفت که یک گروه شکل بگیرد، تصمیم گیری در این مورد به هر یک از اعضای گروه چه مقدار اختیار واگذار شود نیز مهم است .
پژوهشگران و نظریه پردازان سازمانی و مدیریتی تا دهه 1990 توانمند سازی را فرایند تفویض اختیار و مشارکت کارکنان در تصمیم گیریهای سازمانی میدانستند. اما از دهه 1990 به بعد نظریه پردازان و صاحب نظران روانشناسی سازمانی، توانمند سازی را مفهومی چند وجهی میدانند که فقط تفویض اختیار و قدرت تصمیم گیری از سوی مدیران مافوق به کارکنان رده پایین را شامل نمیشود. آنان از منظر باورها و احساسات کارکنان به آن توجه دارند.
منبع
فاضل مقدم،آرزو(1393)، رابطه توانمندي روان شناختي وكيفيت زندگي كاري با رضايت شغلي اساتید،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید