توانمندی کارکنان
تعاریف مختلف
یکی از شیوههای نوین انگیزش در راستای بالندگی منابع انسانی و غلبه بر ضعف کار گروهی و خودکنترلی، توانمندی کارکنان است. از سال 1980 به بعد اصطلاح توانمندی بسیار رایج شده، با سرعت موضوع روز گردید و توسط نظریهپردازانی چون کانگر و کاننگو، اسپریتزر، توماس و ولتهوس، کنت بلانچارد، جان پی کارلوس و راندلف گسترش یافت. صاحبنظران مدیریت تحول و بهسازی سازمان، توانمندی کارکنان را بهعنوان عاملی تأثیرگذار بر عملکرد و بهسازی نیروی انسانی معرفی نمودند .در فرهنگ لغت وبستر از توانمندی بهعنوان تفویض اختیار با اعطای قدرت قانونی به سایرین تعبیر شده است. فرهنگ لغت آکسفورد آن را بهعنوان توانا ساختن تعریف میکند. توانمندی به معنی قدرت بخشیدن است. بدین معنی که به افراد کمک میشود تا احساس اعتمادبهنفس خود را بهبود بخشیده و بر احساس ناتوانی و درماندگی خود چیره شوند .کانگر و کاننگو عنوان میدارند هرگونه استراتژی یا تکنیک مدیریتی که منجر به افزایش حق تعیین سرنوشت و کفایت نفس کارکنان گردد توانمندی آنها را در پی خواهد داشت؛ بنابراین توانمندی عبارت است از فرایند تقویت کفایت نفس افراد سازمان از طریق شناسایی و معرفی شرایطی که باعث احساس عدم برخورداری از قدرت در آنها شده و تلاش در جهت رفع آن، هم با کمک اقدامات رسمی سازمان و هم با بهرهگیری از فنون غیررسمی تهیه و تدارک اطلاعات که بهکفایت آنها در سازمان کمک میکند ؛ بنابراین میتوان توانمندی را ایجاد یک حس درونی در افراد، که میتواند بهطور مستقل تصمیماتی را در فرایند کاری خویش اتخاذ نماید اطلاق نمود. در کنار این تعاریف، اشاره به استقلال در تصمیمگیری و وجود یک قدرت درونی را از مهمترین ابعاد توانمندی میدانند .
سازمانهای امروزی نیز به افراد توانمندی نیاز دارند تا به کمک آنها در رقابتهای خود پیروز گردند. سازمانها نیازمند افرادی هستند که بتوانند بهترین استفاده را از فناوریهای پیشرفته ارائه دهند. افرادی که نوآوری را بیابند و بتوانند محصولات و خدمات جاری سازمان را بهبود بخشند. توانمندی کارکنان باعث میگردد که سازمان در کسبوکار موفق باشد، همچنین باعث میشود افراد شغلشان بامعنی شود و افزایش انگیزه در آنها مشاهده گردد. از سوی دیگر توانمندی کارکنان باعث بهبود کیفیت خدمات، افزایش اثربخشی در سازمان، ایجاد احساس مثبت کارکنان نسبت به کار، نگرش مثبت به نظارت و ارزیابی کار، افزایش انگیزه، تعهد و دهها مورد مثبت دیگر میگردد .کارکنان توانمند در عملکرد سازمان تأثیر خواهند گذاشت و سازمانی که از منابع انسانی توانمند برخوردار باشد، قطعاً با توجه به سهم مهم و عظیم منابع انسانی در بهرهوری سازمانی، از عملکرد متفاوتی برخوردار خواهد بود .
رویکردهای مختلف توانمندی
صاحبنظران علوم انسانی از سه رویکرد مختلف به بحث پیرامون توانمندی پرداختهاند.
رویکرد ارتباطی
رویکرد ارتباطی، توانمندی فرایندی است که از طریق آنیک مدیر سعی در تقسیم قدرت خود در بین زیردستانش دارد . بلاک و پیترز، توانمندی را فرایند تقسیم قدرت در بین افراد سازمان تعریف کردند .
رویکرد انگیزشی
در رویکرد انگیزشی، توانمندی ریشه در تمایلات انگیزشی افراد دارد. هر استراتژی که منجر به افزایش حق تعیین فعالیتهای کاری (خود تصمیمگیری) و کفایت نفس کارکنان گردد، توانمندی آنها را در پی خواهد داشت.
رویکرد شناختی
نظریهپردازان این رویکرد که در رأس آنها توماس و ولتهوس قرار دارند، معتقدند که توانمندی موضوعی چندوجهی است و نمیتوان صرفاً بر پایهی یک مفهوم خاص به بررسی آن پرداخت. از همین رو، توانمندی را بهعنوان فرایند افزایش انگیزش درونی نسبت به وظایف محولهی کارکنان تعریف نموده که در یک مجموعه از ویژگیهای شناختی زیر متجلی میگردد. 1- کفایت نفس 2- مؤثر بودن 3- استقلال نفس 4- معنیداری.
در رویکردهای ارتباطی و انگیزشی، اعتقاد به استقرار توانمندی از طریق دستیابی و تسهیل ویژگیهای موقعیتی میباشد و درواقع به حضور یا عدم حضور شرایط ایجادکنندهی توانمندی در محیط کاری توجه میشود. درصورتیکه توانمندی روانشناختی، تعبیر و تفسیر روانی کارکنان یا عکسالعمل آنها به این شرایط میباشد. بهبیاندیگر، توانمندی روانشناختی عکسالعمل کارکنان به شرایط توانمندی ساختاری میباشد .
توانمندی استعداد
هدف مدیریت استعداد راهبردی، شناسایی و توسعهی آن دسته از کارکنانی است که میتوانند بیش از همه بهطور مستقیم به اهداف راهبردی سازمان کمک نمایند و مزیت رقابتی را افزایش دهند. مطالعات قبلی بر اساس دیدگاه مبتنی بر منابع برای درک چگونگی مزیت رقابتی به کار گرفته میشد و اینکه چگونه مزیت رقابتی ممکن است در طول زمان پایدار باشد . بر اساس این فرض محققان استدلال کردهاند زمانی که منابع شرکت باارزش، کمیاب، غیرقابل تقلید و غیرقابلجایگزینی هستند آنها میتوانند به مزیت رقابتی پایدار با اجرای استراتژیهای جدید دست یابند که بهراحتی توسط شرکتهای رقیب قابل تقلید و نسخهبرداری نیست. بهمنظور دستیابی به اهداف استراتژیک، سازمانها نیازمند آناند که منابع پایهی خود را مرتب کنند، آنها را در هم ادغام نمایند و آنها را برای ایجاد استراتژیهای جدید و ایجاد ارزش ترکیب نمایند. در این راستا توانمندیهای استعداد، محرکههایی در جهت دستیابی سازمان به مزیت رقابتی از طریق یکپارچهسازی منابع و تولید استراتژیهای جدید باارزشافزوده هستند .
توانمندیهای استعداد شامل تواناییهای مهم برای موفقیت آیندهی سازمان هستند. دیردورف و رابین، 17 عامل را که نشاندهندهی قابلیتها و توانمندیهای گسترده در 4 قلمرو و حوزهی کاری شامل رفتاری، دانشی، مهارتی و سبککار است را برای موفقیتهای سطح بالا در سازمان گسترش دادند. جزئیات توانمندیها در این 4 حوزهی کاری به شرح زیر ارائهشده است.
توانمندی رفتاری: این نوع از توانمندی در مدیریت راهبردی و نوآوری تعریفشده و شامل تجزیهوتحلیل دادهها و یا اطلاعات، تفکر خلاقانه و توسعهی اهداف و استراتژیهاست. برای مثال توانمندی رفتاری شامل توانایی در مدیریت فرایند تصمیمگیری، به دست آوردن و پردازش اطلاعات، تصمیمگیری و حل مشکلات، قضاوت در مورد کیفیت همهچیز، خدمات و یا مردم، شناسایی اشیاء، اعمال و حوادث است.
توانمندی دانشی: بهطورکلی این نوع از توانمندی شامل دانش عملکرد کسبوکار میباشد و شامل مدیریت، اقتصاد و حسابداری، فروش و بازاریابی، مشتری و خدمات شخصی، کارکنان و منابع انسانی است.
توانمندی مهارتی: این نوع از توانمندی در مهارتهای راهبردی و سیستمها تعریفشده و شامل حل مشکل پیچیده، قضاوت و تصمیمگیری، تجزیهوتحلیل و ارزیابی سیستم، مدیریت منابع مالی و مدیریت منابع مواد میباشد.
توانمندی سبککار: این نوع از توانمندی شامل یادگیری، انگیزه، وجدان، جهتگیری اجتماعی، شایستگی رهبری و توانایی فکر مولد است.
در این مطالعه، تعریف دیردورف و رابین از توانمندیهای استعداد موردپذیرش قرارگرفته است که استعدادها باید توانمندیهای اصلی رفتاری، دانشی، مهارتی و توانمندی سبککار را برای دستیابی به اهداف راهبردی سازمان داشته باشند.
منبع
شریعتی بینکلائی ،سامره (1394)، تأثیر مدیریت استعداد راهبردی بر عملکرد و تعهد سازمانی، پایاننامه کارشناسی ارشد، مدیریت دولتی، دانشگاه تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید