تمایزیافتگی درمانگر

اصرار بوئن در مورد اینکه درمانگر وارد سیستم عاطفی خانواده نشود با رویکرد «غرقه ی کامل» خانواده درمانگرهایی نظیر آکرمن، ستیر، کمپبل یا ویته کر اختلاف چشمگیری دارد. بوئن معتقد است به عنوان یک پیش نیاز برای کار موثر با خانواده ها، درمانگران باید نسبت به اینکه خودشان چگونه تحت تاثیر خانواده ی اصلی شان بوده اند، آگاه باشند. در واقع، بوئن به طور فزاینده ای بر تمایزیافتگی خود درمانگر به عنوان عامل اصلی کارش تاکید می ورزد و معتقد است هر چه درمانگر بر روی تمایزیافتگی از خانواده ی اصلی خویش بیشتر کار کرده باشد، بهتر می تواند موضع بی طرف، غیرقابل نفوذ و عینی خود را در طول کار درمان حفظ کند.

اگر یک درمانگر بیشتر از حد با یک عضو خانواده در مواجهه درمانی همانند سازی کند، احتمال دارد که موضوعات حل نشده ی دوران کودکی خودش دوباره زنده شود. بدون خود آگهی، ادراک های فرد، متاثر از تاریخچه ی شخصی او به غلط تعبیر می شوند. در آن صورت درمانگر ممکن است نتواند درکارش با دید عینی برخورد کند و یا برای درک مراجعان ویژه ای آمادگی داشته باشد. این قضیه اجتناب ناپذیر است که مسئله ای که تمایز یافتگی از خانواده ی اصلی را برای درمانگر تا این اندازه مهم می سازد این است که الگوهای رفتاری بین اشخاصی که درمانگر در خانواده ی اصلی خود آموخته است، در رابطه با مراجعان، تکرار خواهد شد .بوئن ، پنج کارکرداساسی درمانگررادر،فرآینددرمان خانواده به شرح زیربیان می کند:

  •  رابطه بین زن وشوهرراتعریف وروشن سازید،؛ یعنی شجره نامه راترسیم کنید وبه کاربندید.
  •  خودراازمثلث خانواده دورنگه دارید.
  •  کارکردنظامهای عاطفی خانواده را آموزش دهید،درحالیکه ازنظریات این الگواستفاده میکنید.
  •  تمایز وتقارنرابه وسیله کنترل خوددرطول درمان،نشان دهید.
  •  مساله جدایی وقطع رابطه راحل کنید.

واقعیت درمانی:

نظريه واقعيت درمانى  توسط ويليام گلسر در طول زمانى که رياست بخش روان‌پزشکى دانشگاه کاليفرنيا در لوس‌آنجلس را عهده‌دار بود، گسترش يافت  گلاسر با این باور کارش را شروع کرد که درمان های رایج سلامت روان موثر نبوده اند و از این بابت اقدام به ایجاد واقعیت درمانی کرد.  زمانی که بیشتر در کارش پیشرفت کرد برای اینکه موافقت دیگر متخصصان را بدست آورد می بایست به تشریح چگونگی کار واقعیت درمانی می پرداخت . اساس واقعیت درمانی این است که ما در قبال آنچه که تصمیم می گیریم انجام دهیم مسئولیم. فرض بنیادی این است که تنها چیزی که می توانیم کنترل کنیم زندگی جاری خودمان است . تجارب و فعالیت های گلاسر در مدرسه ی دخترانه ی ونتورا بود که باعث شد تا گلاسر واقعیت درمانی را شکل دهد.  واقعیت درمانی گلاسر ,دوست داشتن آن چیزی است که مردم انجام می دهند، نه آن چیزی که احساس می کنند.

دوست داشتن یک علاقه و درگیری سخت و بی امان است . این دیدگاه به نکات زیر در مشاوره اهمیت می دهد:اینکه شما چه می کنید:یعنی درگیری عاطفی با شما و یا آگاهی شما از دنیای واقعی. شما در دنیای واقعی زندگی می کنید. اعمال شما پیامدهایی دارد.پیامدهای انتخاب و اعمال خود را بپذیرید. واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که درآن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت, مسئولیت و امور درست ونادرست در زندگی فرد به رفع مشکلات او کمک شود. نظرات افراد موثر در نظریه ی واقعیت درمانی دانشمندانی چون آبراهام مازلو  دکتر هارینگتون و دکتر پل دوبوآ ، بود.دکتر پل دوبوآ مهمترین فردی بود که افکارش مقدمه ای بر پیدایش واقعیت درمانی شد.

از سوی دیگرعقايد هارينگتون  ، که در سال ۱۹۵۶ به کاليفرنيا رفت , در گلسر بسيار مؤثر واقع شد و آنان نسبت به روان‌کاوى ترديد مشترکى پيدا کردند. اولاً آنان عليرغم روان‌کاوان اصطلاح بيمارى روانى را به‌کار نمى‌برند و ناراحتى و نگرانى را زائيده رفتار غيرمسؤولانه فرد مى‌دانند و معتقدند که فرد غيرمسؤول، به علل متعدد امکان فراگيرى رفتار مسؤولانه را نداشته است. در حاليکه به نظر روان‌کاوان در مواردى که خود  ضعيف باشد و نتواند بين نهاد و فراخود  تعادل مطلوب را برقرار کند، بيمارى روانى به‌وجود مى‌آيد. ثانياً به نظر گلسر و پيروان نظريه واقعيت درماني، اصرار بر تجارب گذشته سودى ندارد و بهانه‌اى براى تداوم و تشديد رفتار غير مسؤولانه و نادرست در دسترس فرد قرار مى‌دهد. در حاليکه روانکاوان، اميال سرکوب‌شده و تجارب ناگوار دوران کودکى را علت اصلى بيمارى‌هاى روانى مى‌دانند و در جريان روانکاوى بر بررسى وقايع گذشته تأکيد بسيار مى‌ورزند. ثالثاً پيروان نظريه واقعيت درماني، بر خلاف روانکاوان، در درمان بر ذهن ناخودآگاه و انتقال   معتقد نيستند و به‌عوض تأکيد و اصرار بر چراها و علل رفتار در گذشته، با تأکيد بر رفتار کنونى مراجع، او را فعالانه از درستى يا نادرستى رفتارش آگاه می کنند.

افکار و عقايد آبراهام مازلو، با واقعيت درمانى ارتباط و بستگى نزديکى دارد. به اعتقاد مازلو، انسان قدرت خلاقيت و جذابيت و رشد مستمر را دارا است و مى‌تواند دوستى و محبت را دريافت کند و متقابلاً ديگران را دوست بدارد. شخصى که رفتار بدى دارد، در حقيقت واکنشى به محروميت از نيازهاى اساسى خود نشان مى‌دهد.  اگر رفتار فرد اصلاح شود، رشد او شروع مى‌شود و سلامت روانى او تأمين مى‌گردد. گلسر و مازلو،  معتقدند که در نهايت، رفتار غيرمسؤولانه همان‌گونه که به شخص صدمه مى‌رساند، جامعه را نيز دچار آسيب و زيان مى‌سازد. عقيده دوبوا  پزشک سويسى در زمينه ضرورت برقرارى ارتباط عاطفى بين بيمار و پزشک براى درمان، در پيدايش و گسترش نظريه واقعيت درمانى مؤثر افتاده. دوبوا در ارتباط با بيمارانش، علاوه بر درمان ناراحتى‌هاى جسماني، نحوه کسب سازگارى عاطفى را نيز به آنان آموزش مى‌داد. دوبوا انسان‌ها را در قبال يکديگر مسؤول مى‌داند و معتقد است که پزشک بايد به مسائل روانى بيمار  و نه صرفاً ناراحتى‌هاى جسمانى  نيز توجه کند و حتى‌الامکان در رفع آنها بکوشد.

روش کار واقعیت درمانی

 واقعیت درمانی روشی مبتنی بر   انجام دادن  است  و در آن تلاش بر این است که از طریق ارضاء تصاویر دنیای کیفی نیازها را برآورده کرد.  درمان گر به همراه مراجع برنامه ای قابل حصول و دارای مراحل مثبت ایجاد خواهد کرد که در ابتدا او را در جهت ارضاء کردن نیاز قرار می دهد .  رازهای زیادی در برنامه وجود دارد؛ معنی کنترل در آن وجود دارد و برنامه همان چیزی است که شما می توانید آنرا انجام دهید نه آنچه که او می تواند انجام دهد  . صرفنظر از اینکه تشخیص اختلال چه چیزی باشد مهربانی، ‌حمایت،‌ دلسوزی و تقویت انواع ابزارهای واقعیت درمانی هستند.  در واقعیت درمانی درگیری بالای فرد مورد نیاز است و هرگونه سلب مسوولیت از رفتار مطرود است و فرصت یادگیری راه حل های بهتر برای اداره بهتر رفتار در رویارویی با واقعیت فراهم می شود .

واقعیت درمانگر سوالاتی را خواهد پرسید تا ادراکات و خواسته های مراجع را کشف کند. این سوالات عبارتند از: خواسته ها و ادراکات مراجع چه چیزهایی هستند؟ مراجع در حال حاضر در حوزه انجام دادن،‌ فکر کردن، ‌احساس کردن و فیزیولو‍ژی چه می کند؟ مراجع چگونه به انجام کارهایی می پردازد که او را دورتر یا نزدیک تر به خواسته هایش می کند؟ برنامه ریزی برای تغییر چگونه باید باشد؟  مشخصه واقعیت درمانی شامل مشاهدات و بازخورد معطوف به چگونگی تسهیل سازی دنیای کیفی، سطح تعهد و منبع کنترل از طرف درمانگر (W)،‌ کلیت رفتار(D)،‌ خود ارزشیابی بسیار معنادار ( E) و برنامه ریزی موثر  (P) است . گلاسر بعد از مرور کارهای ویلیام پاورز،  در سال 1972 ” کنترل درمانی ” را بنیان گذاشت اگرچه این شیوه درمانی در سال 1984 شناخته شد . او اعتقاد داشت که کنترل درمانی شروع خوبی بود زیرا چهارچوبی برای کاربرد واقعیت درمانی فراهم می نمود. او بعد از 14 سال آموزش این عقیده نامش را به نظریه انتخاب   داد. استدلالش برای تغییر نام همخوانی پایین آن با این اصل راهنمایی انسان ها بود که به سال 1964 بر می گشت  : این عقیده که انسان ها حق انتخاب دارند .

گلاسر در صدد بود در نظریه روان درمانی خود تا آنجا که امکان دارد میزان مسئولیت انسان را در قبال رفتار خویش افزایش دهد. نظریه کنترل در این راستا او را راضی نمی کند زیرا کنترل نتیجه یک فرایند بازخوردی شبیه به آنچه در سازه های مکانیکی یا زیستی رخ می دهد، است بدون آنکه سامانه موجود از خود مسئولیت داشته باشد.  در یک نظام کنترل مکانیکی یا زیستی   سامانه   رفتار خود را کنترل نمی کند بلکه سلسله محرک های رفت و برگشتی بدون خواست و اراده او رفتارش را شکل می دهد.  گلاسر می خواست فراتر از این برود، بنابراین نظریه انتخاب را مطرح ساخت.  مطابق این دیدگاه کنترل انسان بر رفتار خود یک کنترل آگاهانه است به طوری که خودش   رفتار کلی ، کلیت رفتار  خود را انتخاب می کند و خودش مسئول انتخاب های خویش است.  انسان خواسته ها، انتظارات، افکار، عقاید و اعمال خود را طوری انتخاب می کند که بتواند بهترین و خوشایند ترین حالت را در خویش ایجاد کند و رفتار نتیجه انتخاب انسان است .

منبع

خطیبی،شهلا(1394)، اثر بخشی واقعیت درمانی در تمایز یافتگی وهموابستگی زوجین ناسازگار ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0