تفاوت بین فرهنگ سازمانی و جو سازمانی
تفاوت بین فرهنگ سازمانی و جو سازمانی
مروري بر ادبيات فرهنگسازمانی نشان میدهد اصطلاح ديگري بهعنوان جوسازمانی وجود دارد که بیشتر توسط محققین بهجای همدیگر مورداستفاده قرار میگیرند؛ و مطالعاتي در جهت وجوه تمايز بين اين دو انجامشده است. جوسازمانی و فرهنگسازمانی در معنا وجوه مشتركي دارند. هر دو الزاماً بهصورت جمعي مطرح میشوند و هر دو در طول زمان كوتاه پايدار هستند، ولي فرهنگسازمانی در طول زمان از جوسازمانی پايدارتر است. اين دو مفهوم، وجوه افتراق نيز دارند. جو بهصورت احساس مشترك مشاهده میشود حال اينكه فرهنگ بهصورت باورها يا فرضيات مشترك قابل توصيف است.
شاين(1985) در تعريف فرهنگ بيان میدارد كه: اگرچه جو و فرهنگ مفاهيم مشابهي هستند ولي فرهنگسازمانی مربوط به مفروضات ناخودآگاه و عميقي است كه منجر به هدايت و راهنمايي اعضاي سازمان میگردد. اشنايدر (1983)، هنجارها و ارزشهای سازماني را به سه سطح طبقهبندی میکند: سطح يك شامل هنجارهايي است كه اغلب قابلمشاهده بوده، ولي اندازهگیری آنها مشكل است؛ مانند انتظارات غيررسمي اعضاي يك سازمان. سطح دو شامل ارزشهاست. ارزشها ادراکات مشترك امور بهصورت مطلوب است و در ضمير انسان قابلتشخیص است. سطح سه شامل فرضيات اساسي فرهنگ است. در اين سطح، ديد مشترك اعضاي سازمان نسبت به جهان پيرامون، ماهيت روابط انسان همراه با واقعيت و حقيقت مطرح میشود. موران و ولكوين (1992) در مورد وجوه افتراق و اشتراك جو و فرهنگ معتقدند، جو در سطح يك و قسمتي از سطح دو خودنمايي میکند؛ حال اينكه فرهنگ بيشتر در سطوح دو و سه ظهور میکند. جوسازمانی پاسخي نوسانات کوتاهمدت درونسازمانی و بیرون سازماني است و برحسب مقتضاي موقعيتي و تعاملات گروهي آشكار میشود. جوسازمانی کمعمقتر و سطحیتر از فرهنگسازمانی است. شاين (1985) و اشنايدر (1983) معتقدند كه میتوان جو را بهعنوان تجلي بيروني فرهنگ در نظر گرفت.
محققان در این حوزه، ارتباطات مختلفی را میان فرهنگ و جوسازمانی، نشان دادهاند. حداقل میتوان گفت که این دو سازه مکمل هم بوده و تفسیرهای متفاوتی را از یک پدیدة یکسان ارائه کردهاند. شاین (1985) پیشنهاد میکند که جوسازمانی میتواند به دقیقترین شکل بهعنوان نمودی از فرهنگ درک شود. بدین طریق، یک فرهنگ مثبت توسط یک جوسازمانی مثبت میتواند ارتقا یافته و حفظ گردد و برعکس. فرهنگ و جوسازمانی میتوانند بهعنوان فرایندهای رفت و برگشتی در یک حلقه دیده شود.
دنیسون (2000)، یکراه مفید جهت توجه به تفاوتهای مفهومی و روش تحقیقی میان فرهنگ و جوسازمانی پیشنهاد میکند. وی بیان میکند که این اصطلاحات اغلب بهطور جایگزین توسط بسیاری از محققان مورداستفاده قرار میگیرند. مشکلات مربوط به ارزیابی و تعریف این مفاهیم زمانی به اوج میرسد که به دنبال فهم هرگونه ارتباط میان فرهنگ و عملکرد سازمانی باشیم.
منبع
قربانی، شهاب(1398)، تبیین ارتقای کارآفرینی سازمانی بر اساس ابعاد رهبری هوشمند و چابکی سازمانی با نقش میانجی فرهنگ سازمانی، پایان نامه دکتر مدیریت کارآفرینی، سازمان مدیریت صنعتی.
دیدگاهی بنویسید