تعریف یادگیری ومراحل رشد
یادگیری یکی از مهمترین زمینه ها در روانشناسی امروز و در عین حال یکی از مشکلترین مفاهیم برای تعریف کردن است. در فرهنگ لغت یادگیری کسب دانش، فهمیدن یا تسلط یابی از راه تجربه یا مطالعه تعریف شده است.اما بیشتر روانشناسان این تعریف را نمیپذیرند، زیرادرآن اصطلاحات مبهم دانش فهمیدن و تسلطیابی به کار رفته است.معروفترین تعریف به وسیلهی کیمبل، پیشنهاد شده است. کیمبل یادگیری را به صورت تغییر نسبتاً پایدار در توان رفتاری,رفتار بالقو، که در نتیجه تمرین تقویت شده رخ میدهد تعریف کرده است. هر چند این تعریف بسیار معروف است اما به هیچ وجه مورد پذیرش همهی روانشناسان نیست.
دکتر متیو اچ،اُلسون، تعریف یادگیری را با دقت نظر بیشتری بررسی میکند و معتقداست که نخست اینکه، یادگیری تغییر در رفتاراست. بسخن دیگر، نتایج یادگیری همواره باید قابل انتقال به رفتار مشاهدهپذیر باشند.پس از یادگیری، یادگیرنده، قادر به انجام کاری خواهد بود که پیش از یادگیری نمیتوانست آنرا انجام دهد.دوم اینکه، این تغییر رفتاری نسبتاً پایدار است؛ یعنی نه موقتی است نه ثابت. سوم اینکه،تغییردررفتارالزاماً نباید بلافاصله پس ازتجربهی یادگیری رخ دهد.اگر چه درنتیجهی یادگیری دریادگیرنده توانایی بالقوهی متفاوت عمل کردن ایجاد میشود،این توانایی ممکنست بلافاصله دررفتاراو ظاهر نگردد.چهارم اینکه، تغییر در رفتار؛یاتوان رفتاری از تجربه یا تمرین ناشی میشود. پنجم، تجربه یاتمرین باید تقویت بشود؛یعنی اینکه تنها پاسخهایی که به تقویت میانجامند آموخته میشوند.
تغییر یادگیری در مراحل رشد
بسیاری از پژوهشگران یافتهاند که یادگیری ایجاد شده در یک سطح رشدی با یادگیری ایجاد شده در سطوح دیگر فرق دارد. بنابراین، به جای اینکه فرض کنیم یادگیری فرآیندی واحد است که یا اتفاق میافتد یا نمیافتد، لازم است به دنبال یافتن جواب برای این سئوال باشیم که چگونه فرآیند یادگیری در نتیجه رشد تغییر میکند. در واقع چنین اطلاعی برای آموزش و پرورش و کودک پروری حیاتی است.
آیا یادگیری به تقویت وابسته است؟
بسیاری از نظریه پردازان معتقد هستند که یادگیری به تقویت وابسته است، اما دیدگاههای آنان نسبت به ماهیت تقویت با یکدیگر متفاوتاند. از نظر گاتری تقویت به چیزی گفته میشود که در شرایط تحریکی تغییری ناگهانی به وجود میآورد. برای اسکینر تقویت آن چیزی است که نرخ پاسخدهی را افزایش میدهد. برای بندورا،تقویت درون احساسی است که در نتیجه رسیدن عملکرد فرد به معیارهای درونیاش یا بالا رفتن عملکردش از این معیارها یا وقتی که میبیند به هدف شخصیاش رسیده است به او دست میدهد. اگر چه در بعضی موارد، این تعاریف تقویت ماهیتاً با هم تفاوت دارند همه ی آنها به این نکته اشاره میکنند که برخی از تجارب روزانه ما حفظ میشوند و تجارب دیگر از دست میروند. فرآیندی را که کسب میشود برخی از تجارب ما حفظ کردند میتوان با مفهوم کلی تقویت معرفی کرد.نظریه یادگیری از یک میراث غنی و متنوع برخوردار است. در نتیجه امروز دیدگاههای فراوانی دربارهی فرآیند یادگیری وجود دارد. لازم است در میان نظریههای نوین یادگیری تنها به پنج دیدگاه اشاره شود که این پنج دیدگاه معروفترین نظریههای نوین را شامل میشوند.
یکی از این پارادایمها کارگردگرایی است. این پارادایم تأثیر داروینیسم را منعکس میکند، زیرا بر رابطه بین یادگیری و سازگاری بر محیط تأکیید میورزد. دومین پارادایمی که به آن اشاره میشود تداعی گرایی است، زیرا فرآیند یادگیری را بر حسب قوانین تداعی مطالعه میکند. این پارادایم را ابتدا ارسطو ابداع کرد و بعدها به وسیلهی لاک، برکلی، و هیوم ابقا گردید و به آن شاخ و برگ داده شد. سومین پارادایم، پارادایم شناختی است، زیرا ماهیت شناختی یادگیری را مورد تأکید قرار میدهد. این پارادایم را افلاطون ابداع کرد و از طریق دکارت، کانت و روانشناسان قوای ذهنی (قوای نفسانی) به ما رسیده است.
چهارمین پارادایم، پارادایم عصبی- فیزیولوژیکی است. زیرا در آن کوشش میشود تا وابستههای عصبی – فیزیولوژیکی پدیدههایی چون یادگیری، ادراک، تفکر و هوش مشخص گردند. با این حال، هدف جاری اغلب روانشناسان وابسته به عصبشناسی- فیزیولوژی اتحاد مجرد فرآیندهای ذهنی و فیزیولوژیکی است. پنجمین پارادایم با صفت تکاملی مشخص شده است، زیرا بر تاریخچه تکاملی ارگانیسم یادگیرنده تأکیید میورزد. این پارادایمنها را باید صرفاً به عنوان مقوله های بسیار خام مورد توجه قرار داد. زیرا یافتن یک نظریه یادگیری که به طور آشکار در یکی از آنها قرار بگیرد دشوار است.
اگر چه با توجه به تأکیید عمدهی هر نظریه در پارادایم معینی قرار گرفتهاند اما با وجوداین تقریباً تمامی نظریه ها جنبه های معینی از سایر پارادایمها را میتوان یافت. برای مثال، هرچند که نظریههای زیر عنوان پارادایم کارکرد گرایی آمده است، اما وابستگی زیادی به اندیشه های تداعی گرایانه دارد. به همین منوال،نظریه پیاژه،که به اندازهی هر نظریه دیگر زیر تأثیر دارونیسم است، وجوه اشتراکی فراوانی با نظریههای ذکر شده در پارادایم کارکردگرایی دارد. نظریه تولمن را هم به سختی میتوان طبقهبندی کرد، زیرا در آن هم عناصر کارکردگرایانه و هم عناصر شناختی یافت میشوند. نظریهی هِب، گرچه عمدتاً بر مباحث عصبی – فیزیولوژیکی تأکید میورزند اما به رویدادهای شناختی وابسته است.
نظریه نگرش در یادگیری
نظریه آمایه یا نگرش مبنی بر تأکید او بر اهمیت آمادگیهایی است که یادگیرند با خود به موقعیت یادگیری میآورد: این یک قانون کلی رفتار است که پاسخ به هر موقعیت بیرونی هم به انسان و هم به طبیعت موقعیت وابسته است؛ واینکه اگر شرایط معینی در انسان بخشی از موقعیت به حساب آید، پاسخ به آن به شرایط باقیمانده در انسان وابسته است. در نتیجه، این یک قانون کلی یادگیری است که تغییرات حاصل در انسان به وسیله هر عاملی به شرایط انسان، زمانی که آن عامل فعال است وابسته است.
شرایط انسان را میتوان به دو صورت نگرشها با آمایههای پایدار یا ثابت و موقتی یا متغییر مورد ملاحظه قرار دارد.تفاوتهای جزئی در یادگیری را میتوان به وسیله ی تفاوتهای اساسی میان افراد تبیین کرد: یعنی به وسیلهی میراث فرهنگی و ژنتیکی آنها یا به وسیلهی حالتهای گذرا چون محرومیت، خستگی، یا شرایط هیجانی گوناگون. عواملی که نقش خشنود کنندهها و آزاردهندهها را بازی میکنند هم به پیشینه ارگانیسم و هم به حالت موقتی بدنی در زمان یادگیری وابستهاند.فیلسوف آمریکایی اسپانیایی تبارسانتیانا،چنین میگوید:کودکان بر مبنای طرحهای مختلفی عمل میکنند.آنها به یک نسل تعلق داشته وروش احساس آنهاکاملاً خاص خودشان است.
کودکی یک مرحله متمایز از رشد انسان در طول حیات و زندگی است که مطالعه آن از اهمیت ویژهای برخوردار است. زیرا دوران کودکی واقعهای پر اهمیت است که به عنوان پایهای اساسی برای بزرگسالی در نظر گرفته شده است. زیرا در دوران کودکی و طی فرآیند رشد، کودک مهارتهای خاصی را کسب میکند وامکان مقابله با تکالیف زندگی را به دست میآورد. پس دوره کودکی دوره مهمی از مرحله رشد است که همواره مورد توجه و مطالعه روانشناسان بوده است. آگاهی از تغییرات رشد و مطالعه آن میتواند به آموخته های ما درباره سطح پایه برای یادگیری و آموزش کمک کند.
یک مفهوم مهم وابسته به تعلیم و تربیت این است که تعلیم و تربیت در سن مناسب باید انجام شو د و این مهم جز با مطالعه و آگاهی از دوران رشد میسر نمیشود.از دیدگاه ر وانشناسان رشد، الگوی تغییرات زیستی، شناختی، روانی و اجتماعی است که از دوران بارداری آغاز میشود و در گستره زندگی استمرار مییابد. رشد اغلب شامل نمو و بالندگی است، اگر چه حتی شامل تأخیر و زوال نیز میشود. الگوی رشد محصول فرآیندهای چندگانه است و امری پیچیده به نظر میرسد. این فرآیندها شامل فرآیند زیستی، شناختی روانی، اجتماعی میشود علاوه براین رشدمیتواند بادورههای آن نیز توصیف ودستهبندی شوداکنون بهر دو مقوله اشاره میشود.
منبع
اللهیاری،مریم(1392)، بررسی میزان انطباق محتوای کتابهای فارسی دوره دوم ابتدایی ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی وعلوم اجتماعی،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید