تعریف و انواع افسردگی
تعریف افسردگی
کلمه ی افسردگی اولین بار توسط آدولف مپر؛ بیان شد. اما ارائه ی تعریف افسردگی و پیشنهاد طرحی که بتواند مورد پذیرش همه ی متخصصان و پژوهشگران قرار گیرد، مشکل به نظر می رسد. در معنای محدود پزشکی، افسردگی به منزله ی یک بیماری خلقی یا اختلال کنش خلق و خوی است. در سطح معمول بالینی، افسردگی نشانگانی است که تحت سلطه ی خلق افسرده است و بر اساس بیان لفظی یا غیر لفظی عواطف غمگین، اضطرابی و یا حالت های برانگیختگی نشان داده می شود. همچنین، افسردگی، حالت روانی ناخوش است که با دلزدگی، یأس و خستگی پذیری مشخص می شود و در بیشتر مواقع با اضطرابی کم و بیش شدید همراه است . در یک جمع بندی کلی، مفهوم افسردگی به سه گونه ی متفاوت به کار رفته است:
- به منظور مشخص کردن احساس های بهنجار غمگینی، یأس، ناامیدی وجزء آن و بروز آنها به عنوان نشانه ی یک اختلال.
- به منظور توصیف اختصاری یک نشانگان که شامل نشانه های عاطفی، شناختی ، حرکتی ، فیزیولوژیکی و غدد مترشحه است.
- برای مشخص کردن اختلال های افسرده وار در چهارچوب اختلال های روانی که دارای پاره ای از علل و گونه ای از تحول هستند و به پاره ای از درمانگری پاسخ می دهند
هرچند تعاریف مختلف افسردگی به نشانه های بسیار متنوعی اشاره دارند. اما می توان این نکته را پذیرفت که افسردگی در عین حال با نشانه های روانی و جسمانی همراه است، برای مثال، فلک افسردگی، حالتی است که بر کیفیت خلق شخص تأثیر عمیق دارد و نحوهی ادراک او را از خویش و محیطش دگرگون می سازد. سیلیگمن ، نیز که افسردگی را به عنوان سرماخوردگی روانی می شناسد، نماد بارز آن را، کاهش عزت نفس فردی معرفی می کند. از نظر گیلبرت، افسردگی صرفاً به معنای احساس دلتنگی و غمگینی نیست. بلکه، بسیار فراتر از آن است. در حقیقت افسردگی نه تنها بر چگونگی احساس ما بلکه بر نحوه ی تفکرما درباره چیزها، سطوح ،انرژی، تمرکزحواس، خواب و حتی علایق جنسی ما تآثیر می گذارد .
بک؛ افسردگی را چنین تعریف کرد: افسردگی اصطلاحی است که به مجموعه رفتارهائی اطلاق میشود که عناصر مشخص آن کندی در حرکت و کلام است. گریستن، غمگینی، فقدان پاسخهای فعال، فقدان علاقه، کم ارزشی، بیخوابی و بیاشتهائی از دیگر علائم آن است. به عقیدهی بک ؛ افسردگی بالینی را می توان نوعی اختلال مرضی تعریف کرد که شامل تغییراتی در پنج حوزه ی رفتاری عمده می شود. علائم مرضی این تغییرات ممکن است همه یا هریک از تظاهرات زیر را در برگیرد:
- عواطف منفی: معمولاً شامل غم، ناشادی، احساس گناه با فراوانی کمتر، حساسیت ، بی حوصلگی و عواطف و احساسات منفی دیگر.
- شناخت های منفی: معمولاً شامل برداشت از خود یا خویشتن پنداری منفی، بدبینی و نظری نومیدانه در مورد محیط اطراف.
- انگیزش منفی: مشتمل بر فقدان یا از دست دادن علاقه به فعالیت هایی که فرد معمولاً آنها را ترجیح می داده و نیز افکار خودکشی.
- تغییرات رفتاری: که معمولاً شامل کاهش در نرخ انجام کارها و فعالیت های رفتاری عادی فرد است.
- تغییرات نباتی: که معمولاً شامل بی خوابی، کاهش اشتها و از دست دادن علاقه به فعالیت های جنسی می باشد .
انواع افسردگی
برای اختلال افسردگی، تقسیم بندی های متعددی وجود دارد. برای نمونه، افسردگی بر حسب شدت آن به سه دسته ی خفیف، متوسط و شدید طبقه بندی شده است:
ا فسردگی خفیف: نوعی افسردگی که در آن شخص به عت کندی فعالیت های روانی و احساسی قادر به ادامه ی وظایف خود نیست. چنین افرادی تا حدی غمگین و بی قرارند و خواب و خوراک آنها نامرتب می شود. در این حالت خلق پایین در شخص رخ می دهد و بعد ار مدتی نیز از بین میرود .معمولاً بعد از یک واقعه استرس زا رخ می دهد و شخص مدتی افسرده می شود و مدتی سر خوش می باشد. شخص احساس اضطراب و نگرانی دارد و احساس میکند قادر به کنترل خود نیست. احساس افسردگى معمولاً به عنوان ؛ اندوه و سوگ یا داغدیدگی شناخته میشوند. یعنى در موقعیت هایى که انتظار میرود شادیبخش باشد به احساس اندوه ختم میشود. مثلاً پس از نقلمکان به یک منزل جدید، منازعه اى که در مصاحبت با دوست و یا همسر بهوجود میآید و غیره احساس اندوهی است که بهسرعت با از بین رفتن موقعیت، برطرف میگردد.
افسردگی متوسط: در افسردگی متوسط، شخصی که خلق پایین دارد، این خصلت در او طول می کشد و همزمان علایم جسمی نیز خواهد داشت. افراد مجرد با درآمد پایین و یا با سوءمصرف مواد، عمدتاً به این نوع افسردگی مبتلا هستند. افرادی که دارای افسردگی متوسط هستند معمولاآ احساسات مختلف از جمله غم و اندوه، اضطراب، احساس پوچی، احــساس نا امیدی و بدبینی، احساس گناه، احسـاس بی ارزشی و در ماندگی و احساس تیره بختی را تجربه می کنند.
افسردگی شدید: یک نوع افسردگی اختلال در خلق می باشد که معمولا دو هفته به طول می انجامد. احساس دلتنگی و حزن مفرط و از دست دادن میل و لذت از فعالیت های دلپذیرو احساس گناه و بی ارزشی از نشانه های آن می باشد. همچنین، در افسردگی شدید، فعالیت های جسمانی فرد بیمار به حداقل خود می رسد و دچار کم غذایی و کم خوابی شده و در صحبت کردن نیز مشکل پیدا می کند. این نوع افسردگی خطرناک بوده و می تواند به خود کشی منجر گردد. خلق افسرده و عدم لذت از علایم اصلی این نوع افسردگی است. این بیماران گاهی قادر به گریه کردن نمی باشند. در واقع زمانی که بیمار شروع به گریه کردن و حرف زدن می کند زمانی است که افسردگی رو به بهبودی است .
از نظر تاریخی، سه نوع طبقه بندی روان نژندی و روان پریشی، واکنشی و سرشتی، و اولیه و ثاونویه، برای اختلال افسردگی به عمل آمده است.
افسردگیها اولیه: این نوع به افسردگیهای اطلاق میشود که علایم افسردگی هسته اصلی بیماری مریض است و بیماری روانی یا جسمانی دیگری همراه با علایم اصلی افسردگی در کار نمیباشد. به عبارت دیگر این نوع افسردگیها یا به طور خودکار بدون علت مشخص ظاهر میشوند و یا به علتی منسوب میشوند که شدت و دوام آنها مناسب علل به وجد آورندهی آنها نیست. افسردگی اولیه به گروههای کوچکتر زیر تقسیم میشوند:
دو قطبی: افسردگی دو قطبی یعنی حملات افسردگی به دنبال یا در فواصل حملات مانیا :جنون، جد و شعف پیدا میشود. این بیماری همچنین به نام بیماری عاطفی دورهای معروف است.
تک قطبی: افسردگی یک قطبی با حملات افسردگی مشخص میشود. این نوع افسردگی گروه زیادی را شامل میشود.
افسردگی ثانویه: به دستهای افراد افسرده گفته میشود که علایم افسردگی هسته اصلی بیماری مریض نبوده، بلکه همیشه با یک بیماری روانی دیگر و یا بیماری جسمی همراه است. به عبارت دیگر علایم افسردگی ثانویه وابسته به یک بیماری اصلی دیگر است. موضوع مهم در افسردگی ثانویه این است که با درمان بیماری اصلی معمولاً افسردگی فروکش میکند.
افسردگی ثانویه را به گروههای زیر تقسیم میکنند:
- بیماری اصلی یک بیماری روانی غیر از افسردگی است مثل افسردگی ثانویه در شیزوفرنیا.
- افسردگی ثانوی در هنگام بروز بیماری خطرناک و کشنده مثل افسردگی در بعضی از سرطانها.
- افسردگی ثانوی مربوط به بعضی بیماریهای طبی خاص مانند تورم کبد، بعضی عفونتهای ویروسی، سرطان لوزالمعده و سرطانهای مغز.
- افسردگی ثانویه بر اثر مصرف بعضی از داروهها از قبیل رزرپین، آلفامتیل، رایتروزین، ترکیبات هورمونی که در قرصهای ضد حاملگی وجود دارد. همچنین اختلالات ناشی از آب و الکترولیتها و اختلالات بیماری عصبی از قبیل پارکینسون، بیماری پیک و آلزایمر را میتوان نام برد .
به رغم تقسیم بندی های فوق، اغلب این نکته مطرح بوده است که آیا یک نوع خاص از افسردگی با زیر شاخههای گوناگون دیگر وجود دارد یا اینکه انواع و اقسام گوناگونی از افسردگی وجود دارد. در آغاز دهه ی اولیه قرن بیستم، طبقه بندی های مختلف افسردگی، زمینه ای بود که توجه بسیاری از روانشناسان را به خود جلب کرد و زمینه ای برای تحقیقات در این حوزه گردید. در نتیجه ی این تحقیقات، یک نوع از تقسیم بندی بوجود آمد که اکثر روانشناسان برآن اتفاق نظر دارند:
افسردگی های درون زاد و افسردگی های برون زاد : در مورد افسردگی های درون زاد و واکنشی می توان گفت که در افسردگی های درون زاد، بدون ارتباط با عوامل محیطی خود را ظاهر کرده، در حالیکه افسردگی های واکنشی احتمالاً در مقابل یک عامل خارجی یا بیرونی که لزوماً تنش زا و استرس زا می باشد، خود را نشان می دهند .
اختلال افسرده خویی : معمول ترین خصیصه ی این اختلال عبارتست از وجود خلق افسرده در بیشتر اوقات روز و در بیشتر روزها است. افسرده خویی با احساس بی کفایتی ، احساس گناه ، تحریک پذیری، خشم ، انزوا از جامعه، از دست دادن علایق و بی فعالیتی و فقدان بهره وری همراه است.
اختلال خلق ادواری : این اختلال شکل خفیفی از اختلال دو قطبی است. مشخصه اش وجود دوره های هیپومانیا و دوره های خفیف افسردگی است، که عبارت از اختلالی مزمن و نوسان دار با دورههای هیپومانیا و افسردگی است. این اختلال معمولاٌ در اوایل بزرگسالی شروع می شود و یک سیر مزمن را درپیش میگیرد. نوسان های خلق معمولاً از جانب فرد به عنوان پدیده هایی نامربوط با حوادث زندگی پنداشته می شوند. به همین دلیل بدون یک دوره ی مشاهده ی طولانی با یک شرح حال کامل در مورد رفتار گذشته ی فرد، تشخیص این اختلال دشوار است .
اختلال افسردگی اساسی : در اختلال افسردگی اساسی یا تک قطبی، وجود نشانه هایی از قبیل تغییرات در اشتها و وزن، تغییرات خواب و فعالیت، فقدان انرژی و فعالیت، احساس گناه، مشکل در تفکر و تصمیم گیری و افکار عودکنندهی مرگ یا خودکشی که حداقل دو هفته به طول بکشد. این اختلال خود بر دو نوع است:
- افسردگی اساسی دوره ی منفرد؛ نوعی افسردگی که در آن بیماران فقط یک دوره افسردگی اساسی دارند.
- افسردگی اساسی عود کننده؛ که در آن هر دوره ی افسردگی حداقل دو ماه با دوره های قبل و بعد فاصله داشته و طی این دوره، بیمار هیچ علامت چشمگیری از افسردگی ندارد .
قابل توجه است که اختلال افسردگی اساسی، اختلال خوشخیمی نیست. زیرا میل به مزمن شدن دارد و بیماران دچار عود میگردند. در مطالعات زیادی سعی شده است شاخص های پیشبینی کنندهی خوب و بد در سیر اختلال افسردگی اساسی مشخص شود. از ملاک های تشخیص برای دوره ی افسردگی اساسی داشتن پنج یا تعداد بیشتر از علائم مانند خلق افسرده در اکثر مواقع روز، کاهش قابل ملاحظه در علاقه یا احساس لذت، کاهش یا فزایش قابل ملاحظه ی وزن بدون رژیم غذایی، تحریک یا کندی روانی- حرکتی، خستگی یا فقدان انرژی، احساس بی ارزشی یا احساس گناه بی مورد، کاهش توانایی تفکر یا تمرکز، افکار تکرار شونده ی مرگ و خودکشی می باشد.
براساس تحقیقات، پنجاه درصد بیماران دارای اختلال افسردگی اساسی در دوره ی اول اختلال قبل از مشخص شدن دوره ی علائم قابل ملاحظه ی افسردگی داشته اند. مفهوم ضمنی آن این است که شناخت و درمان به موقع علائم ممکن است مانع پیدایش یک دوره ی کامل افسردگی شود. هرچند ممکن است علائم وجود داشته باشد، بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی معمولاً اختلال شخصیتی قبل از بیماری ندارند. طول مدت یک دوره ی افسردگی درمان نشده در این بیماران شش تا سیزده ماه به طول می کشد و اکثر موارد درمان شده سه ماه دوام می یابد . همچنین، اختلال افسردگی اساسی گاهی ممکن است با افسرده خویی به صورت همزمان دریک فرد وجود داشته باشد. این پدیده که اغلب افسردگی دوگانه یا مضاعف نامیده می شود، شامل یک دوره یا بیشتر از افسردگی اساسی است که پس از ابتلا به افسرده خویی تجربه میشود .
اختلال افسردگی دو قطبی: اختلال افسردگی دوقطبی یک و دو از جمله بیماری های شدید روانپزشکی است که با چرخه های غیرقابل پیش بینی افسردگی شدید همراه است. اختلال دوقطبی از این جهت که ترکیبی از دوره های افسردگی اساسی و دوره های کوتاه تری از بالارفتن خلق و انرژی به طور چشمگیر که شیدایی و شیدایی خفیف است، دوقطبی نامیده می شود. دوره های شیدایی را می توان به عنوان قظب مخالف از نظر خلق، انرژی و رفتار مدنظر قرار داد. در طی دوره های اختلال دوقطبی تحریک پذیری و خلق بالا و ترکیبی از نشانگان افسردگی همراه با انرژی زیاد در فرد به وجود می آید، به طوری که فرد نمی تواند کنترلی برآن داشته باشد. در این اختلال، علاوه بر نشانگان مشابه دوره های افسردگی اساسی، افراد واجد ملاک های شیدایی دست کم یک هفته، سه مورد از نشانگان عزت نفس زیاد یا خودبزرگ بینی افراطی، کاهش در نیاز به خواب، فقدان احساس بی انرژی بودن و احساس خستگی، پرحرفی زیاد یا داشتن افکار زیاد، به سرعت از فعالیت ها و افکار دست کشیدن و دچار وسواس شدن، هدفدار بودن به صورت افراطی، درگیری افراطی در فعالیت های شاد، مثمرثمر و مولد بدون درنظر گرفتن پیامدهای منفی بالقوه ی آن را تجربه می کنند.
منبع
مؤمنی ،زینب(1394)، اثر بخشی گروه درمانی به شیوه شناختی ـ رفتاری بر کاهش احساس تنهایی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید