تعریف شخصیت

کلمه شخصیت به نقاب یا ماسکی گفته می‌شودکه بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت می‌زدند. به مرور معناي آن گسترده‌تر شد و نقشی را که بازیگر ایفا می‌کرد را نیز در بر گرفت.بنابراین این مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویري صوري و اجتماعی است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازي می‌کند، ترسیم می‌شود. یعنی فرد در واقع به اجتماع خود، شخصیتی ارائه می‌دهد که جامعه بر اساس آن، او را ارزیابی می‌نماید. هر انسانی آمیزه اي از سه ویژگی نوعی، فرهنگی و فردي را در خود دارد و مجموعاً کلیت منحصر به فردي را تشکیل می‌دهد که مورد توجه توامان نظر روان شناسی شخصیت است. کلیت مفهوم، و به همین لحاظ پیچیدگی آن موجب شده است که واژه شخصیت به شیوه‌های مختلفی تعریف شود.

آلپورت در این باره به گردآوري و ذکر پنجاه تعریف متفاوت پرداخته است. برخی به جنبه‌های بیو شیمیایی و فیزیولوژیکی شخصیت، برخی به عکس العمل‌های رفتاري و رفتارهاي مشهود، برخی به فرایندهاي ناهشیار رفتار آدمی‌و برخی به ارتباط‌های متقابل افراد با یکدیگر و نقش هایی که در جامعه بازي می‌کنند توجه نموده و شخصیت را بر همان مبنا تعریف کرده اند. بنابراین دامنه تعاریف از فرایندهاي درونی ارگانیسم تا رفتارهاي مشهود ناشی از تعامل افراد، در نوسان است. اما شخصیت در مفهوم کلی خود باید شامل: قواعد مربوط به کنش‌های منحصر به فرد افراد و قواعد مشترك بین آنها، جنبه‌های پایدار و تغییر ناپذیر کنش انسان و جنبه‌های ناپایدار و تغییر پذیر آن، جنبه هاي شناختی، فرایندهاي تفکر؛ جنبه‌های عاطفی ،هیجانات  و جنبه‌های رفتاري فرد باشد.هر انسان آمیزه­ای از سه ویژگی نوعی، فرهنگی و فردی را در خود دارد و مجموعه کلیت منحصر به فردی را تشکیل می­دهد که مورد توجه و نظر روان­شناسی شخصیت است.

کلیت مفهوم و به همین لحاظ پیچیدگی آن موجب شده است که واژه شخصیت به شیوه­های مختلفی تعریف شود. در این باره به گردآوری و ذکر پنجاه تعریف متفاوت پرداخته است. این تفاوتها طبعاً به اصل موضوع شخصیت مربوط نبوده، بلکه به مفهومی‌ارتباط دارد که از آن ساخته­اند. برخی به جنبه­های بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی شخصیت، برخی به عکس­العمل­های رفتاری و رفتارهای مشهود، برخی به فرایندهای ناهشیار آدمی‌و برخی به ارتباط­های متقابل افراد با یکدیگر و نقش­هایی که در جامعه بازی می‌کنند، توجه نموده و شخصیت را بر همان مبنا تعریف کرده­اند. بنابراین دامنه تعاریف از فرایند درونی ارگانیزم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعادل افراد در نوسان است،اما شخصیت در مفهوم کلی خود باید شامل:

  •  قواعد مربوط به کنش­های منحصر به فرد و قواعد مشترک بین آن­ها
  •  جنبه­های پایدار و تغییر­ناپذیر کنش انسان و جنبه­های ناپذیر و تغییرناپذیر آن
  •  جنبه­های شناختی؛ فرآیندهای تفکر، جنبه­های عاطفی؛ هیجانات  و جنبه­های رفتاری فرد باشد.

همین امر موجب می­شود که ارائه تعاریف جامعی که مورد توافق همه اندیشمندان در زمینه روان­شناسی شخصیت باشد، غیرممکن شود. در زیر به چند مورد از تعاریف شخصیت که رویکردهای متفاوتی با یکدیگر دارند، اشاره می­شود. در لغت­نامه وارن، تعریف شخصیت چنین آمده است: شخصیت به جنبه­های عقلی، عاطفی، انگیزشی و فیزیولوژیک فرد گفته می­شود. به عبارت دیگر به مجموعه مؤلفه­هایی که انسان را سراپا نگه می­دارد شخصیت گفته می­شود .آلپورت از محققین بزرگ در زمینه شخصیت، سازمان یابی نظام­های بدنی و روانی به عنوان ویژگی­های رفتاری و فکری در فرد را، شخصیت می­نامند.در این تعریف به یک عامل مهم یعنی سازمان­یابی عوامل تشکیل دهنده شخصیت اشاره شده است اما جنبه­های رفتاری و فکری انسان از هم متمایز گردیده است، در حالی که این امر با مفهوم رفتار از نظر روانشناسی مغایر است.

 شلدون، پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نموده و چنین عنوان می­کند:سازمان یافتگی پویشی جنبه­های ادراکی، عاطفی و انگیزشی و بدنی فرد را شخصیت گویند.کتل از مقوله محتوایی در شخصیت خارج شده و جنبه کاربردی شخصیت را در تعریف خود عنوان می­کند و آن را چنین تعریف می­نماید: شخصیت چیزی است که به ما اجازه می­دهد، پیش بینی کنیم که شخص در یک موقعیت چه خواهد کرد یعنی چه عاملی از او ناشی خواهد شد.هیلگارد، در تعریف خود از کلیت شخصیت فاصله گرفته و نوعی برگشت به قوای ذهنی را در تعریف خود نشان داده است. او شخصیت را چنین تعریف می­کند: شخصیت الگوهای معینی از رفتار و شیوه­های تفکر است که نحوه سازگاری، شخص را با محیط تعیین می­کند.

دیدگاههایی درباره شخصیت

نظریه‌های گوناگون شخصیت که در طول سال‌ها تکامل یافته اند به نظر می‌رسد که به طور طبیعی در شش گروه قرار می‌گیرند. هر یک از این گروه‌ها با دیدگاههاي عمومی‌در این مورد که چگونه به بهترین نحو می‌توان درباره طبیعت انسان فکر کرد، مشخص می‌شوند. در این قسمت بطور مختصر این شش دیدگاه شرح داده می‌شود.

دیدگاه روانکاوي

این دیدگاه مبتنی بر این تصور است که شخصیت مجموعه اي از نیروهاي درونی را در بر میگیرد، که با هم رقابت می‌کنند و گاه با یکدیگر در تعارضند و اینکه رفتار چگونه از این پویایی درونی پایدار می‌شود، کانون توجه این دیدگاه را تشکیل می‌دهد، از این دیدگاه انسان مجموعه اي از فشارهاي درونی را که گهگاه با هم عمل می‌کنند و گهگاه با هم در جنگ هستند در بر دارد.فروید بعنوان بنیانگذار مکتب روان کاوي در ابتدا شخصیت را به سه سطح هشیار، نیمه هوشیار و ناهشیار تقسیم کرد. ولی بعداً نظر خود را در این باره تغییر داد و سه ساختار اساسی را در آناتومی‌شخصیت معرفی کرد که این سه ساختار بنام‌های نهاد، خود و فراخود است. نهاد ساختار قدرتمند شخصیت است، زیرا تمام انرژي لازم براي دو جزء دیگر را فراهم می‌کند .نهاد  منشاء همه نیروهاي روانی است و از اصل لذت پیروي می‌کند در واقع تصوري که همه نیازها بایستی بلافاصله ارضاء شوند و از تفکر فرایند اولیه استفاده می‌کند. من ، نهایتاً از  نهاد پدیدار می‌شود زیرا  نهاد  نمی‌تواند به گونه اي موثر با خواستهاي جهان خارج برخورد کند.

من   از اصل واقعیت پیروي می‌کند و ارباب منطقی شخصیت است. هدف آن جلوگیري از تکانه‌های نهاد نیست، بلکه کمک به آن براي بدست آوردن کاهش تنش است که خواستار آن است.  فراخود  مجموعه قدرتمند و عموماً ناهوشیار دستورات و اعتقاداتی که در کودکی آنها را فراگیري می‌کنیم و اساس این جنبه اخلاقی شخصیت معمولاً در سن 5 یا 6 سالگی آموخته می‌شود. و در ابتدا شامل مقررات رفتاري است که توسط والدین ما تعیین شده اند  . بر طبق نظر فروید، شخصیت از خلال پنج مرحله روانی جنسی تحول می‌یابد. در یک جریان نمو یافتگی بهنجار، هر مرحله روانی- جنسی راهی بسوي مرحله بعد می‌گشاید و فرد را با یک توالی از چالش‌های نمو یافتگی مواجه می‌گرداند. در نماي روان پویشی، شخصیت معناي فنی دارد، و به شیوه اي که در آن ،  من  بر حسب عادت فشارهاي  ،  نهاد ،    فرامن ،  و محیط را برآورده می‌سازد، اطلاق می‌شود. در کل براي فروید، شخصیت بعنوان یک جنگ فرسایشی توسط سه ژنرال بنام هاينهاد، من و ،  فراخود  است .

دیدگاه پدیدار شناختی

در این دیدگاه بر هشیار و حال تاکید می‌شود و شخصیت را تنها می‌توان از دیدگاه خود شخص، بر پایه تجربیات ذهن او درك کرد. و این تصور وجود دارد که افراد به طور طبیعی میل به  کمال خویشتن دارند و این که می‌توانند با بکارگیري اراده آزاد خود در آن جهت حرکت کنند .خود سازمانی بطور آشکار عنصر مهمی‌در این دیدگاه به شمار می‌رود، و این حس خود سازمانی براي این دیدگاه طبیعت انسان جنبه محوري دارد، نظریه پردازان این دیدگاه بر دو اندیشه تاکید می‌ورزند، اول اینکه افراد داراي گرایش ذاتی به سمت خود شکوفایی هستند و این که افراد اغلب خودشان را با توجه به ارزشهایی که خودشان یا دیگران در اختیار دارند، ارزشیابی می‌کنند. افراد همچنین داراي نیاز به توجه مثبت، یعنی مورد مهر واقع شدن و پذیرش از سوي دیگران نیز هستند. اندیشه دیگر این است که افراد این آزادي را دارند که براي خودشان تصمیم بگیرند که کدام مسیر را در زندگیشان دنبال کنند.

دیدگاه یادگیري یا رویکرد رفتاري

در رویکرد رفتاري بر رفتار آشکار شخصی توجه می‌کنند. بنابراین در رویکرد رفتاري، به شرایط درونی مثل اضطراب، سایقها و غیره هیچ اشاره اي نمی‌شود. به نظر رفتارگرایان، شخصیت چیزي جز تجمع پاسخ‌های آموخته شده به محرك ها، یعنی مجموعه رفتارهاي آشکار یا نظام‌های عادت نیست. شخصیت تنها به چیزي اشاره دارد که بتوان آن را بصورت عینی مشاهده و دستکاري کرد. در واقع برجسته ترین خصوصیت طبیعت انسان در این دیدگاه این است که رفتار انسان تحت تاثیر مستقیم تجربه تغییر می‌یابد.

دیدگاه گرایشی

این دیدگاه بر پایه این تصور است که افراد داراي خصوصیات نسبتاً ثابتی هستند که در انواع محیط‌های گوناگون نمایش داده می‌شود. این گرایش‌ها به طرق مختلف در ظاهر فرد آشکار میشوند، اما به نحوي ریشه در اعماق وجود فرد دارند. از این دیدگاه طبیعت انسان متشکل از مجموعه اي از خصوصیات دائمی‌است که از فردي به فرد دیگر تفاوت دارند.

دیدگاه پردازش اطلاعات

این دیدگاه چنین فرض می‌کند که طبیعت انسان از برخی جنبه‌ها شبیه عملکرد کامپیوتر است.بدین معنی که خود دستگاه عصبی می‌تواند به منزله کامپیوتر جاندار عظیمی‌باشد، که داراي قواعدتصمیم گیري و الگوهایی از خود سازمانی است که به طریقی به کامپیوترهاي سیلیکونی و فلزي امروز شباهت دارد. بنابراین، شخصیت تجلی گاه انواع خاص رویدادهاي پردازش اطلاعات می‌باشد.این سوگیري، انسان را به منزله دستگاهی خود گردان می‌داند که اهدافی را در نظر می‌گیرد و در راه رسیدن به آن اهداف بر مسیر پیشرفت کار نظارت دارد.

دیدگاه صفات

 در نظریه صفات، همانند دیگر نظریه‌ها تلاش شده است مفهوم شخصیت با شیوه اي عملی و فراتر از اصطلاحات و تعاریف عامیانه، تبیین شود. به طور کلی، به الگوهاي همسان افراد در رفتار، احساسات و افکار، صفات شخصیت گفته می‌شود.این تعریف گسترده به این معنی است که صفات می‌توانند در خدمت سه کارکرد عمده قرارگیرند: از آنها می‌توان براي خلاصه کردن، پیش بینی و تبیین رفتار فرد استفاده کرد. هر چه میزان یک صفت در افراد بیشتر باشد به احتمال زیاد رفتار فرد منطبق با آن خواهد بود و امکان اینکه بارها مشاهده شوند فراوان است.

منبع

رضازاده،سمیه(1394)، رابطه ابعاد شخصیتی(درونگرایی، برونگرایی)و سلامت روان با کمال‌گرایی در کارکنان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0