تحريف هاي شناختي

عقايد يا طرحواره هاي مهم يك فرد موضوع تحريف هاي شناختي هستند . به اين خاطر كه طرحواره ها اغلب از كودكي شروع مي شوند ، فرايندهاي فكري كه طرحواره ها را حمايت مي كنند ممكن است بازتاب خطاهاي استدلال باشند . تحريف شناختي زماني ظاهر مي شود كه پردازش اطلاعات نادرست يا غير مؤثر باشد . بك ،  در كار با افسردگي ، تحريفات شناختي مهمي را كه مي توانند مربوط به فرايند تفكر مردم افسرده باشند ، شناسايي كرد . اين طرحواره ها از اين قرارند :

تفكر همه يا هيچ :  همه چيز را سفيد و در غير اين صورت سياه مي بينند . هر چيز كمتر از كامل شكست بي چون و چرا است . اين تفكر بر اين اصل قرار دارد كه همه چيز بايد همانگونه كه من مي خواهم پيش برود و گرنه يك شكست بي چون و چرا محسوب مي شود . تفكر همه يا هيچ شروع و پايه كامل گرايي است ؛ مبتلايان به اين طرز تفكر از هر اشتباه و هر كار ناقصي مي هراسند زيرا با جزئي ترين خطايي كه از آنها سر بزند خود را يك پاك باخته و بي ارزش قلمداد مي كنند  .

تعميم افراطي : به دليل ايجاد يك قاعده بر اساس تعدادي وقايع منفي ، افراد تفكر خود را از طريق تعميم افراطي تحريف مي كنند و اين تجربه منفي به يك قانون تبديل مي شود كه مي تواند رفتار آتي را تحت تأثير قرار دهد و اين شكست ها را با كلماتي مانند  هرگز  و هميشه  توصيف مي كنند . در اين نوع مطلق انگاري غلط ، فرد بي دليل ، از لغات قطعي مانند هيچ وقت،هميشه، همه و هر چيزاستفاده  مي كنند .

فيلتر ذهني : تحت تأثير يك حادثه منفي همه واقعيت ها را تار مي بيند . به جزئي از يك حادثه منفي توجه  مي كند و بقيه را فراموش مي كند . شبيه چكيدن يك قطره جوهر كه بشكه آبي را كدر مي كند  .

 بي توجهي به امر مثبت : با بي ارزش شمردن تجربه هاي مثبت ، اصرار بر مهم نبودن آنها دارد . كارهاي خوب خود را بي اهميت مي خواند ، مي گويد كه هر كسي مي تواند كار را انجام دهد . بي توجهي به امر مثبت شادي زندگي را مي گيرد و فرد را به احساس ناشايسته بودن سوق مي دهد .

نتيجه گيري شتابزده : فرد بدون آنكه زمينه محكمي داشته باشد نتيجه گيري شتابزده مي كند . اين حالت به دو شيوه اتفاق مي اقتد.  الف : ذهن خواني ، بدون بررسي كافي نتيجه مي گيرد كه كسي در برخورد با شما واكنش منفي نشان مي دهد . ب : پيشگويي ، پيش بيني مي كند كه اوضاع برخلاف ميل او در جريان خواهد بود . بدون هرگونه بررسي مي گويد : آبرويم خواهد رفت ؛ از عهده انجام اين كار بر نخواهم آمد  و اگر افسرده باشد ممكن است به خود بگويد :هرگز بهبودي نخواهم يافت .

درشت نمايي، كوچك نمايي : گاهي تحريف هاي شناختي ممكن است به اين شكل ظاهر شوند كه افراد نواقص را بزرگ مي كنند و درباره اهميت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه مي كنند و برعكس نكات مثبت را كم اهميت جلوه مي دهند . اين طرز فكر باعث احساس حقارت و افسردگي مي شود .

استدلال احساسي : فرد احساس را عين واقعيت مي بيند ، مثلاً : چون احساس مي كنم كه آدم بدي هستم ، پس حتماً بد هستم  . اين قبيل استدلال ها گمراه كننده اند . زيرا احساس ، منعكس كننده افكار و باورهاست ، اگر اين احساسات مخدوش و تحريف شده باشند ، كمترين اعتباري ندارند . استلال احساسي در انواع افسردگي ها ديده مي شود . در اينجا چون فرد همه چيز را منفي مي بيند ، يقين مي كند كه همه چيز منفي است و به خود زحمت امتحان كردن نمي دهد  .

بايد ها : فرد انتظار دارد اوضاع آنطور كه او مي خواهد و انتظار دارد ، باشد . آن دسته از عبارت هاي : بايد ؛دار كه بر ضد خود فرد به كار برده مي شود ، به احساس تقصير و نوميدي منجر مي شوند اما همين باورها ، اگر متوجه سايرين و يا جهان به طور كلي شود منجر به خشم و دلسردي مي گردد . خيلي ها مي خواهند با ؛ بايدها و   نبايد ها  به  خود انگيزه بدهند در حاليكه اين : بايد  ها و  نبايد  ها  بي تأثير است ، چون توليد تمرد مي كنند و اشخاص تشويق مي شوند كه درست برعكس آنرا انجام دهند .

برچسب زدن : بر چسب زدن شكل حاد تفكر همه يا هيچ است ، به جاي اينكه فرد بگويد اشتباه كردم ، به خود برچسب منفي مي زند :  من بازنده هستم   . گاه نيز اشخاص به خود برچسب : احمق  يا  شكست خورده  مي زنند. برچسب زدن غير منطقي است ، چون فرد با كاري كه مي كند متفاوت است . انسان وجود خارجي دارد اما ؛   بازنده  و  احمق  به اين شكل وجود ندارد . اين برچسب ها تجربه هاي غير مفيدي هستند كه به خشم ، اضطراب ، دلسردي و كمي عزت نفس منجر مي شوند . گاه برچسب متوجه ديگران است . وقتي كسي در مخالفت با نظر فرد حرفي مي زند ، ممكن است او را يك متكبر بنامد . بعد احساس مي كند مشكل به جاي رفتار يا انديشه بر سر : شخصيت  يا جوهر و ذات   اوست . در نتيجه او را به كلي بد قلمداد مي كند و در اين شرايط فضاي مناسبي براي ارتباط سازنده ايجاد نمي شود .

 شخصي سازي و سرزنش : بدون هر گونه دليل و منطق حوادث ناخوشايندي را به خود نسبت مي دهد . بي دليل نتيجه مي گيرد اتفاق ناگواري كه پيش آمده ، بي آنكه به او ربطي داشته باشد ناشي از بي لياقتي خود اوست . شخصي سازي منجر به احساس گناه ، خجالت و ناشايسته بودن مي شود . بعضي ها هم عكس اين كار را انجام مي دهند و سايرين و يا شرايط را علت مسائل خود تلقي مي كنند و توجه ندارند كه ممكن است خود در ايجاد گرفتاري سهمي داشته باشند  .

اهداف درمان

مهم ترين هدف شناخت درماني بر طرف كردن سوگيري ها و تحريف هاي شناختي است . تحريف هاي شناختي بيمار مورد چالش قرار مي گيرد ، سنجيده مي شود و در مورد آن بحث مي شود تا اينكه احساسات ، رفتارها و تفكر مثبت تري به دنبال داشته باشد . در ايجاد اهداف شناخت درمانگران بر خاص بودن ، هدف هاي اضطراري و كار گروهي با مراجعان تأكيد مي كنند . اين هدف ممكن است بخش هاي عاطفي ، رفتاري و شناختي داشته باشد  .

ارزيابي در شناخت درماني

توجه دقيق به ارزيابي و شناخت مشكلات مراجع ، هم در آغاز درمان و هم در كل فرايند جلب مي شود درمانگر ممكن است به طور واضح مشكلات مراجع را درك و تشخيص دهد . همانطور كه ارزيابي ادامه مي يابد ، تمركز فقط بر افكار و احساسات و رفتارهاي خاص مراجع نيست ، بلكه همچنين بر كارآيي فنون درماني كه اين افكار و احساسات را تحت تأثير قرار مي دهند ، تأكيد مي شود . فنون ارزيابي كه شناخت درمانگران مورد استفاده قرار      مي دهند عبارتند از : مصاحبه با مراجع ، كنترل خود ، نمونه گيري فكر ارزيابي عقايد و فرضيات و پرسشنامه هاي خودسنجي است . در مصاحبه ، تاريخچه رشدي ، تجربيات تلخ گذشته ، تاريخچه پزشكي و روان پزشكي و اهداف مراجع ، ارزيابي مي شود . منظور از خودكنترلي در اينجا بيشتر ثبت افكار اتوماتيك است كه گاهي صفحه افكار خوانده مي شود . در ثبت افكار ناكارآمد مراجع ابتدا افكار موقعيت را شرح مي دهد ، سپس يك هيجان را ارزيابي مي كند و سپس افكار اتوماتيك را ثبت مي كند . ثبت افكار روشي است براي بدست آوردن نمونه اي از الگوهاي شناختي فرد . از طريق پرسشنامه ها نيز مقداري از اين طرحواره ها و تحريف هاي شناختي مشخص مي شوند كه درمانگر ، در درمان به آنها توجه مي كند  .

روش اجراي جلسات درمان شناختی

شناخت درماني ، از نظريه هاي ديگر سازمان يافته تر است . در جلسات اول بايد در مورد ارزيابي مشكل ، رشد رابطه همكارانه مشترك و مفهوم سازي صحبت شود . شيوه كلي درمان ، مشابه شناخت درماني بك است . مراجعان معمولاً به طور هفتگي به مدت شش جلسه ملاقات مي شوند. بر اين اساس افكار منفي مراجعان به عنوان فرضيه تلقي  مي شوند و بيمار و درمانگر سعي مي كنند با هم شواهدي در تأييد فرضيه و يا مفيد بودن آن گرد آوري نمايند . درمانگر به جاي آنكه در برابر همه افكار منفي مراجعان پاسخ هايي فراهم آورد سؤالهايي از آنها مي كند . هدف از طرح اين سؤالها و تكاليف اين است که بيمار خود بتواند پاسخهايي براي مسائل خود بيابد و آنها را مورد ارزيابي قرار دهد.  جلسات درماني كاملاً ساختار دار است هر جلسه با يك دستور آغاز مي گردد در آن دستور كار مسائلي كه در جلسه بايد مطرح گردند،  مشخص مي شوند . مراجعان و درمانگر درباره محتواي دستور كار به توافق  مي رسند . دستور كار، هميشه شامل مروري بر تكليف جلسه قبل و نيز يك دو مسأله اختصاصي مي گردد كه به عنوان كانون اصلي جلسه مطرح مي گردند . در طي جلسه جهت متقابل درمانگر از پسخوراندهاي زيادي بهره مي جويد. از آنجا كه در هر جلسه ممكن است موضوعات زياد و پاسخ به افكار منفي مطرح گردند بايد توجه شود كه حتماً نكات مهمي كه مطرح مي گردند به خاطر سپرده شوند بدين منظور از فن ؛  نوشتن هر پاسخي كه در برابر افكار بيمار مطرح مي شوند استفاده مي شود.

 تشخيص افكار منفي

به منظور ارزيابي شناختي مراجع و تشخيص افكار منفي تكنيك هاي زير به كار مي آيند:

كشف هدايت شده : گاهي گفتگوي سقراطي هم خوانده مي شود و به مراجع كمك مي كند فرضيات و عقايد ناسازگارانه خود را تغيير دهد . درمانگر ، مراجع را راهنمايي مي كند تا راه هاي جديدي براي تفكر پيدا كند و بوسيله پرسيدن يك سري سؤال كه از اطلاعات موجود براي به چالش كشيدن عقايد استفاده مي كند ، عمل مي كند .

تكنيك سه سؤال : شكل ديگر گفتگوي سقراطي ، تكنيك سه سؤال است كه عبارت از يك سري سه سؤالي است كه به منظور كمك به مراجعان براي تجديد نظر در تفكر منفي شان طراحي شده است . هر سؤال راهي براي بررسي بيشتر در عقايد منفي و تفكر عيني تر نشان مي دهد :

  • چه دليلي براي اين عقيده وجود دارد ؟
  • فرد ديگري چگونه موقعيت شما را تعبير مي كند ؟
  • اگر تعبير آن فرد درست باشد ، چه دليلي دارد ؟

مشخص كردن افكار خودكار ؛  اتوماتيك  : يك مداخله درماني اوليه مهم درخواست از مراجع براي بحث و ثبت افكار منفي است . مشخص كردن افكار و ذكر آنها در اولين جلسه مي تواند براي كار در جلسات آتي مفيد باشد .عده اي زياد از مراجعان به آساني مي توانند از همان آغاز درمان ، افكار منفي خود را تشخيص دهند. اما عده ي ديگر نياز به آموزش دارند تا بتوانند به اطمينان افكار اصلي مربوط به اضطراب خود را تشخيص دهند . برا ي كمك به مراجعان در تشخيص افكار خود آيند منفي چندين تكنيك ديگر وجود دارد كه متداولترين آنها در اين جلسات به شرح ذيل به كار خواهند آمد:

  • بحث درباره تجربه هيجاني اخير :

 از مراجعان خواسته مي شود كه رويداد يا موقعيت اخير مربوط به اضطراب را كه از آن خاطره روشني دارند يادآوري كنند . اين رويداد به تفصيل شرح داده مي شود و درمانگر با طرح سؤالهايي ، افكار مربوط به شروع و تداوم واكنش هيجاني را بر مي انگيزاند . نمونه اي از اين سؤالها بدين قرار است:  درست در همان موقع چه چيزي به ذهنتان رسيد ؟  ،    آيا در آن لحظه تصويري در ذهنتان بود ؟ درمانگر وقتي كه دريافت هاي شناختي مربوط به اضطراب را فهرست بندي مي كند بايد به مراجعان كمك كند تا بتوانند پيوندهايي را بين احساسهايي خاص و يا گروهي از احساس ها وتعبيرهاي خاص  كشف كند . بدين منظور ، مي توان فهرست همه ي احساس هايي را كه مراجعان در يك جلسه ي امتحان تجربه  مي كنند و نيز فهرست افكار منفي را كه در هنگام اضطراب به ذهن مي آيند ، تهيه كرد.

استفاده از تجسم يا ايفاي نقش براي تجديد يك تجربه هيجاني :

در اين فن از مراجعان خواسته مي شود تجربه امتحاني خود را با جزئيات هر چه تمامتر با  استفاده از تجسم ،تجديد نمايند. دستوالعمل براي احياي يك تجربه هيجاني با استفاده از تجسم مي تواند به شكل زير باشد: براي كمك به شما ابتدا مي خواهيم درباره تصاوير روشن ، كمي تمرين كنيم : يك گل سرخ را تصور كنيد ، آيا مي توانيد گلبرگ هاي گل سرخ را ببينيد؟ چه رنگي هستند؟ آيا قطره شبنمي بر روي گلبرگ ها مي بينيد؟ …..  حالا ديگر درباره تصاوير روشن تمرين كرديد . از شما مي خواهم خود را در موقعيت جلسه امتحان تصور كنيد . در همان ابتدا هر چه را مي بينيد  برايم شرح دهيد. آرام آرام صحنه را به جلو ببريد……  چه احساسي داريد و در ذهنتان چه مي گذرد. حالا چه مي بينيد؟ .

 چالش كلامي با افكار خودآيند

تكليف : بيشتر كار در شناخت درماني ، بين جلسات اتفاق مي افتد . تكاليف خاصي براي كمك به مراجع ، جمع آوري اطلاعات ، سنجش و ارزيابي تغييرات شناخت و رفتار ، و كار بر روي اطلاعاتي است كه در جلسات قبلي جريان داشته است ، مي باشد . اگر مراجع تكليف را انجام ندهد ، مي تواند در ارزيابي مشكلات در رابطه بين مراجع و درمانگر يا مشكلات در تعيين تكاليفي كه ممكن است نشان دهنده عدم وضوح يا مشكلات ديگر باشد ، مهم باشد . معمولاً تعيين تكليف در هر جلسه بحث مي شود و به صورت تازه اي اجرا مي شود.

براي آنكه بتوانيم به مراجعان كمك كنيم تا افكار خودآيند منفي خود را ارزيابي كنند و افكار واقع بينانه تري را جايگزين آنها كنند ، از يك سلسله سؤالات استفاده مي شود . درمانگر و مراجعان با هم همكاري مي كنند تا بتوانند پاسخهاي منطقي به افكار خود آيند را پيدا كنند . در بين جلسات مراجعان مي كوشند تا مهارت هايي را كه فرا گرفته اند ، به كار گيرند اين كار با استفاده از ثبت افكار خودآيند و چالش با آنها صورت مي گيرد.  يك راه مناسب ، ثبت افكار در برگه يادداشت  افكار ناكارآمد است. برخي از سؤالها كه مخصوصاً در بررسي و آزمون واقعيت افكار خود آيند منفي مفيد هستند ، عبارتند از:

  • چه شواهدي در تأييد اين فكر وجود دارد؟  آيا به طريق ديگر مي توان به موقعيت نگاه كرد؟
  • موقعيت را فرد ديگر چگونه مي نگرد؟
  • آيا قضاوت هاي شما براساس احساستان صورت مي گيرد يا بر اساس آنچه انجام داده ايد؟
  • آيا براي خودتان معيارهاي غير واقع بينانه و دست نيافتني وضع كرده ايد؟
  • آيا براساس معيارهاي همه يا هيچ مي انديشيد؟
  • اگر چيزي كه از آن مي ترسيد ، اتفاق بيفتد چه مي شود؟
  • آيا احتمال وقوع رويداد يا اتفاقي ناگوار را در جلسه بيش از حد واقعي برآورد مي كنيد؟

فنون مربوط به فرض ها

براي مقابله با فرض هاي ناكارآمد فنوني خاص به كار مي روند . بعد از تشخيص فرض هاي ناكارآمد  مراجعه به يادداشت افكار ناكارآمد و استفاده از فن پيكان  در برگيرنده پاسخ هاي منطقي به  فرض ها است،  استفاده مي شود. مراجعان  خود را در طيف وسيعي از تجارب اضطرابي در جلسه آزمون مي پندارند . صحبت در باره اين موقعيت ها تقريباً همه ي نگراني را در افراد برانگيخته مي سازد . به نظر مي رسد نگراني ها از فرضي كه در جدول نشان داده شده است بر مي خيزد. براي مقابله با اين فرض و ايجاد تغيير در آن از چند فن استفاده مي شود. با استفاده از يك مرور تاريخچه اي فرد قادر مي شود دريابد كه اين فرض ، احتمالاً از سابقه تقويتي اوليه او برخاسته است . اين بصيرت به او كمك مي كند كه از اين اعتقاد تا حدي فاصله بگيرد. بحث درباره محاسن و معايب اين اعتقاد ، روشن ساخت كه با وجود آن كه اهميت دادن به موفقيت ، انگيزه پيشرفت را افزايش مي دهد ، اما افراط در اين اعتقاد ، به اضطراب مداوم و احتمالاً پسرفت منجر مي شود. همچنين افراد مبتلا به اضطراب امتحان در مورد احساس ارزشمندي خويش ترديد دارند . به منظور خنثي سازي اين ترديد ها و احساس ارزشمندي از آنها خواسته  مي شود فهرستي از توانمندي هاي خويش را تهيه و شواهد له وعليه در مورد كمبودهاي مورد نظر را با درمانگر در ميان بگذارند و بالاخره تشويق شوند بر عليه اين فرض عمل كنند.

تنظيم جلسه : در هر جلسه درمانگر و مراجع بر صورت جلسه اي كه بر اساس جلسه درماني قرار دارد و يا بر مروري از وقايع هفته قبلي و بر مشكلاتي كه ممكن است در بين جلسات پيش آيد بحث مي كنند . درمانگر و مراجع تكليف را مرور مي كنند . معمولاً تمركز عمده اين جلسه بر نگراني هايي است كه مراجع در شروع جلسه درمان مطرح مي كند.

خاتمه : در طول درمان ، درمانگر مراجع را تشويق مي كند كه افكار و رفتارش را كنترل كند ، آنها را گزارش دهد  و پيشرفت در جهت اهدافش را اندازه گيري كند . در اين مرحله ، مراجع و درمانگر در اين مورد بحث مي كنند كه اين كارها چگونه توسط مراجع و بدون درمانگر انجام مي شود ومراجعان درمانگر خود مي شوند.

منبع

وفاییان،معصومه(1393)، مقايسه اثربخشي درمان شناختي رفتاري وآرام سازي عضلاني ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0