تاريخچه هوش هيجاني
وقتي صحبت از هوش به ميان ميآيد معمولاً به ياد نمرههاي درسي دانشگاه ميافتيم يا تستهاي هوش آزمونهاي استخدامي به ذهنمان ميرسد. اما به تعبيري وسيعتر ميتوان گفت دو نوع هوش وجود دارد: هوش تحصيلي و هوش هيجاني. با ديدي محدود كه تا به حال وجود داشته است تنها به هوش تحصيلي توجه شده است و اصولاً تنها هوش تحصيلي به رسميت شناخته شده است. هوشي كه شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف نمرات درسي يا نتايج تستهاي هوشي بوده است. آزمونهايي كه معمولاً در محيطهاي بسته و انتزاعي برگزار ميشوند و ساير متغيرهاي اثرگذار به حداقل رسيده و در واقع متغيرهاي محيطي كه ميتوانند اثري سرنوشت ساز در توفيق يا شكست يك كار داشته باشند اثرشان تا حد خنثي پايين آورده ميشودو
در صورتي كه حالا توجه دانشمندان به نوع ديگري از هوش متمركز شده است. هوش هيجاني كه حداقل در زندگي اجتماعي؛ بخصوص فعاليتهاي تجاري و بازاريابي. اهميتي فراتر از هوش تحصيلي دارد. هوشي كه در طول تاريخ مصلحان و نخبگان اجتماعي را از نخبگان علمي جدا ميسازد. داروين، اولين كسي بود كه ارزش هيجان را تشخيص داد. او بيان ميكند كه سيستم هيجان به رفتارهاي مورد نياز براي زنده ماندن نيرو ميبخشد؛ هيجانات نميتواند متوقف شود، آنها به طور طبيعي و فوري در پاسخ به موقعيتها و افراد اتفاق ميافتند. تورنديك، در سال 1920 هوش اجتماعي را به عنوان توانايي فعاليت خردمندانه افراد در روابط انساني بيان كرد. به دنبال تورنديك، گاردنر، هوش اجتماعي را به عنوان يكي از چندين بعد هوش به شمار آورد.
بنابر نظريه گاردنر، هوش اجتماعي از هوش بين شخصي و درون شخصي تشكيل ميشود. هوش درون شخصي به هوش يك نفر در ارتباط با خودش مربوط ميشود، و هوش بين شخصي به هوش يك نفر در ارتباط با ديگران و توانايي توجه و ايجاد تمايز در ميان ساير افراد، به ويژه در ميان روحياتشان، رفتارشان و انگيزهها و نياتشان مربوط ميشود. بار آن، در سال 1998 در رساله دكتري خود براي توصيف اين توانمندي اصطلاح هوش هيجاني را به كار گرفت. سالووي و مير، در سال 1990 تحقيقات اوليهاي را در مورد هوش هيجاني انجام داده و اهميت شناخت خودشان و همچنين درك ديگران را بيان كردند. در سال 1995 گلمن، اهميت هوش هيجاني در محيط كار را بيان كرد.
روانشناسي به نام گلمن، اظهار ميدارد كه هوش شناختي در بهترين شرايط تنها ۲۰ درصد از موفقيتها را باعث ميشود و 80 درصد از موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيتها در گرو مهارت هايي است كه هوش هيجاني را تشكيل ميدهند. درواقع هوش هيجاني عدم موفقيت افراد با ضريب هوش بالا و همچنين موفقيت غيرمنتظره افراد داراي هوش متوسط را تعيين ميكند. يعني افرادي با داشتن هوش عمومي متوسط و هوش هيجاني بالا خيلي موفقتر از كساني هستند كه هوش عمومي بالا و هوش هيجاني پايين دارند. پس هوش هيجاني پيش بيني كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.
هوش هيجاني(EQ). كه معمولاً در قالب بهرة هوش هيجاني(EQ). سنجيده ميشود، بيانگر توانايي، ظرفيت، مهارت يا توانايي از نگاه خود شخص(در مدل EQ صفتي). به شكل شناسايي، سنجش و مديريت هيجانات خود يا ديگران يا گروه هاست و زمينه نسبتاً جديدي از تحقيقات روانشناسي را تشكيل ميدهد.
منبع
حیدری،سعیده(1394)، رابطه ویژگیهای شخصیتی با خلاقیت هیجانی ،هوش هیجانی در دانشآموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید