تئوریهای انگيزش
نظريههاي انگيزش چرايي و چگونگي رفتارها را شرح ميدهند. اين نظريهها يا تئوريها ميكوشند تا شدت، جهت و تداوم رفتار را توصيف نمايند. طي سالهاي متمادي صدها نظريه براي تشريح رفتار انسان ارائه شد كه در يك نگاه كلي ميتوان آنها را به دو دسته شامل نظريههاي كلان كه به توصيف ماهيت انسان ميپرداختند و نظريههاي خُرد كه رفتارهاي ويژه مانند رفتار سياسي يا رفتارهاي پرخاشگرانه را شرح ميدهند تقسيم كرد. همچنين، نظريههاي انگيزش را ميتوان در يكي از سه دسته زير نيز قرار داد:
- نظریه های تقویت
- نظريههاي محتوايي
- نظريههاي فرايندي
با اذعان به اينكه تمامي نظريههاي انگيزش، رفتار را برخاسته از علتي (نه از روي تصادف و شانس) ميدانند، نظريههاي تقويت يادگيري بر نتايج رفتار، به ويژه نقش تقويت مثبت تأكيد دارند و نظريههاي ديگر بر ادراكات تأكيد ميورزند. فرض آنها بر اين است كه رفتار انساني هدفمند و ارادي بوده و انسانها ميتوانند بينديشند، اطلاعات را پردازش كرده و استدلال نمايند. همچنین، این نظریه بر اعطای پاداش (تقویت مثبت) و تنبیه و سلب پاداش (تقویت منفی) تأکید دارد (از آنجا که نظريه تقويت، عمدتاً در مباحث یادگیری مطرح می شود، از تشریح آن در این مجال اجتناب کرده و محور تمرکز خود را فقط به نظريههاي محتوايي و فرايندي انگيزش محدود می نماییم).
نظريههاي محتوايي چيستي رفتارهاي برانگيزاننده را شرح داده و عمدتاً با آنچه در درون فرد يا محيطش ميگذرد و به رفتار او نيرو بخشيده و آن را تداوم ميبخشند سروكار دارند. به ديگر سخن، نظريههاي محتوايي نيازها يا انگيزههاي خاصي را مورد مطالعه قرار ميدهند كه به افراد نيرو و توان ميبخشند. اين نظريهها به مديران نسبت به نيازهاي كاركنان بينش عطا كرده و كمك ميكنند تا بدانند كه كاركنان به چه چيزهايي به عنوان پاداش كار يا ارضاكنندة نياز بها ميدهند.
در نگاهي ديگر، نظريههاي محتوايي را نظريههاي نيازها ناميدهاند زيرا نيازهاي روانشناختي كه موجب تحريك رفتار ميشوند را در بر دارند. به هر حال، گاهي اين دسته از نظريهها از آن جهت كه توصيفي و به ظاهر ايستا هستند (ديدگاه مدرنيستها كه به دنبال اصول و عوامل جهانشمولند) مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
نظريههاي فرايندي، چگونگي انگيزش افراد را توصيف کرده و به چگونگي استفاده از اطلاعات در تصميمگيري براي انجام كار ميپردازند. اين نظريهها رويكرد پوياتري داشته و ميكوشند نسبت به فرايندهاي ادراكي و شناختي كه در انديشه و ذهن افراد صورت ميپذيرد و بر رفتار آنان اثرگذار است شناخت و آگاهي احصاء كنند.
بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه نظريههاي محتوايي بيانگر اهميت و نوع نياز است ولي نظريههاي فرايندي بيانگر چرايي و چگونگي اهميت يك نياز خاص است. نظريههاي محتوايي به طور مستقيمتري با رضايت شغلي ارتباط دارند تا با تلاشهاي كاري؛ در حالي كه نظريههاي فرايندي ارتباط مستقيمي با تلاشهاي كاري و مفاهيم عملكردي دارند البته خاطرنشان ميسازد نظريههاي محتوايي و فرايندي مكمّل يكديگرند و نباید آنها را مجزا از یکدیگر دانست.
در تقسيمبندي ديگري كه افجه در كتاب خود آورده است، نظريههاي انگيزش را ميتوان به دو دستة تئوريهاي مبتني بر نيازها و تئوريهاي مبتني بر هدف تقسيمبندي كرد. تئوريهاي مبتني بر نيازها به عواملی كه موجب رفتار ميشوند تأكيد ميكند و تئوريهاي مبتني بر هدف بر ابزارهايي كه موجب تشويق يا پاداشدهي رفتار مورد نظر در افراد ميشوند اصرار ميورزند. بر اساس مروري كه بر اجزاي اين تئوريها به عمل خواهد آمد، خواهيد ديد كه ميان طبقهبنديها عملاً تفاوتي وجود ندارد.
منبع
دارچینی، ملیحه(1394)، عوامل انگیزشی تاثیرگذار بر بازاریابان عمر وسرمایه گذاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه پیام نــــور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید