تأثیر اشتغال مادران بر عملکرد رفتاری و آموزشی فرزندان
اکثر زنان شاغل، در وهله اول به جهت نیاز خانواده به پول و در درجه دوم به منظور رسیدن به خود شکوفایی کار میکنند. در شرایط اقتصادی کنونی با کاهش درآمدهای واقعی، خانوادهها دریافتهاند که، کار کردن زن و مرد هر دو به منظور تأمین نیازهای خانواده در حدی که پیش از این به وسیله یک نان آور به دست میآمد، اساسی است و حتی بسیاری از خانوادهها به منظور حفظ خود از غلتیدن در ورطه فقر، این امر را ضروری و حیاتی میدانند. اکثر زنان مجرد، مطلقه و مادران بیوه برای اجتناب از فقر خود را ناگزیر از کارکردن میبینند. در هر صورت بیشتر زنان حتی اگر خانواده به پول نیاز نداشته باشد نیز، حاضر به رها کردن شغل خود نیستند. مطالعات نشان میدهد که حتی در بین خانوادههایی که مشکلات اقتصادی دارند، سرعت برگشت به کار زنان پس از زایمان، به وضعیت شغلی قبلی و بازخوردهای مثبت آنان نسبت به اشتغال خویش، بستگی دارد، بنابراین نیاز اقتصادی ممکن است اکثر زنان را تشویق به مشارکت در بازار کار کند، اما عوامل دیگری آنان را وا میدارد تا بعد از بچهدارشدن مجدداً به کار خود بازگردند.
بازنگریهای متعددی که در تحقیقات مربوط به اشتغال مادران انجام شده نشان میدهد عوامل میانجی اشتغال مادران، بر روابط خانوادگی اثر قطعی دارد. حمایت همسر از اشتغال زن، کلید موفقیت خانوادههایی است که زن و مرد هر دو شاغل هستند. البته اشتغال مادر به خودی خود ممکن است عامل خشنودی در روابط زناشویی نباشد، بلکه این قانون اشتراک شوهران در کارکردن با زنان است که میتواند ایجاد کننده چنین اثراتی باشد. مادرانی که به خوبی از حمایت همسران خود برخوردارند، احساس مثبتی درباره همسر و زندگی خود دارند. از نظر مادران، کیفیت نقشها بیش از تعداد نقش و یا میزان تنشزا بودن ظاهری آنها اهمیت دارد. حقشناسی و رضایت خاطر شوهران از شاغل بودن همسران، به میزان مشارکت آنها در امور خانواده و ادراک آنها از حیات شغلی و خانوادگی بستگی دارد.
رابطه اشتغال مادران و تحول کودک
در تجربه مادری و مراقبت از کودک متغیرهای متعدد و پیوستاری از تجربیات وجود دارد. در یک سوی این پیوستار، غایت مطلوب، مادری است که به مراقبت از فرزند میپردازد و در سوی دیگر، محرومیت کامل از داشتن مادر، اما واقعیت اغلب بین این دو انتهاست. نگرانی از وضع احتمالی نامساعد فرزندان مادرانی که شاغل هستند، به بازنگری وسیع پژوهشی در سال 1982 به وسیله آکادمی علوم آمریکا منجر شد. نتایج این بررسی نشان داد اشتغال مادران نمیتواند اثرات یکسانی به عنوان مجموعهای واحد بر کودکان داشته باشد زیرا مادران به دلایل گوناگونی کار میکنند. همچنین برخی از مادران هنگامی که کودکان آنها در سطوح مختلف تحول هستند، آغاز به کار کرده یا اینکه کار را ترک میکنند. از سوی دیگر، اشتغال آنها در زمینههای خانوادگی و اجتماعی متفاوتی صورت میگیرد که در برخی موارد این نقشهای چندگانه مورد حمایت است و در موارد دیگر، از اشتغال مادران حمایت نمیشود. لوییسهافمن به بازنگری پژوهشهای پنجاه ساله مربوط به اشتغال مادران پرداخت، اکثر این پژوهشها بر مبنای این فرضیه قرار داشت که اشتغال مادران بر رشد کودک اثرات منفی دارد. ارزیابی هافمن نشان داد که دختران مادران شاغل، در مقایسه با دختران مادران غیر شاغل، اعتماد به نفس بیشتر، نمرات درسی بهتر و آینده شغلی روشنتری دارند. این محقق همچنین اشاره کرد که اشتغال مادر میتواند از رهگذر افزایش درآمد خانواده موجب عزت نفس بالاتر مادر، تمایز اندک بین نقشهای زن و مرد و ایجاد یک الگوی مثبت به سود پسران و دخترانشان در زندگی آینده آنها باشد.
نتایج تحقیقات نشان میدهد در بین خانوادههایی که کودک پیشدبستانی دارند، از نظر وقتی که پدران صرف مراقبت از کودک یا کارهای مربوط به منزل میکنند، میان خانوادههایی که در آن زن و شوهر هر دو شاغل هستند، با خانوادههایی که فقط مرد شاغل است، اختلاف معناداری وجود ندارد. در واقع مادران شاغل نیز ساعات کار مربوط به وظایف خانهداریشان را کاهش میدهند، ولی از مراقبت از کودک نمیکاهند، از این رو هنگامی که پدر و مادر کودک پیشدبستانی شاغلاند، هر دو تقریباً به اندازه خانوادههایی که در آنها تنها پدر شاغل است وقت صرف تعامل مستقیم با فرزندشان میکنند. روانشناسان بیشتر علاقهمندند که مطالعات و پژوهشهای خود را بر چگونگی روابط مادر و فرزندی و تأثیری که شغل مادر بر زندگی خانوادگی میگذارد، متمرکز کنند.
نتایج تحقیق هافمن نشان میدهد که مادران شاغل در مقایسه با مادران خانهدار، وقت کمتری را به مراقبت از کودکان و بچهداری اختصاص میدهند. مدت زمانی که مادران شاغل فارغالتحصیل از دانشگاه به مراقبت از فرزندانشان اختصاص میدهند، حدود یکسوم مدت زمانی است که یک مادر خانهدار صرف این کار میکند، همچنین مادران شاغل وقت کمتری را به تماشای تلویزیون میگذرانند یا میخوابند. محقق از یافتههای پژوهشی خود و بررسی سوابق پژوهشی در زمینهء تاثیر اشتغال مادران بر سازگاری اجتماعی فرزندان و پیشرفت تحصیلی آنان نتیجه میگیرد که اشتغال مادران زمانی که با سایر متغیرهای اجتماعی – اقتصادی نظیر جنس، سن، طبقه، نوع شغل مادر (خدماتی، فرهنگی و کارمندی) و میزان رضایت یا تنش شغلی همراه میشود، پیامدهای متفاوتی ایجاد میکند.براساس یافتههای پژوهشی، اشتغال مادران بر سازگاری اجتماعی و پیشرفت تحصیلی فرزندان اثرات یکسانی بر دو جنس داشته است.
همچنین اثر اشتغال مادر بر فرزندان در سنین خردسالی و قبل از دبستان نشان میدهد اشتغال مادر برای کودکانی که در سالهای بالاتر تحصیلی (پایههای چهارم و پنجم) هستند، باعث سازگاری اجتماعی و پیشرفت تحصیلی بیشتر شده است.یافتههای این تحقیق بر این نکته نیز تاکید دارند که در طبقات بالای اقتصادی – اجتماعی، زنان شاغل از اعتماد به نفس، استقلال فکری و خودبسندگی بیشتری برخوردارند که این عوامل میتواند در تعیین سازگاری فرزندان آنها بسیار مؤثر باشد. تاثیر نوع شغل مادر بر سازگاری اجتماعی و پیشرفت تحصیلی فرزندان به خوبی نشان میدهد که دانشآموزانی که مادران آنها در مشاغل رده پایین(خدماتی) فعالیت میکنند، کمترین سازگاری اجتماعی و پیشرفت تحصیلی و فرزندان مادرانی که در مشاغل ردهبالا (فرهنگی – مدیریتی) فعالیت میکنند، بهترین عملکرد تحصیلی و رفتاری را در خانه و مدرسه از خود نشان میدهند. همچنین زنانی که در مشاغل رده بالا فعالیت میکنند بیشترین رضایت شغلی را دارند که این بر عملکرد آموزشی و رفتاری فرزندانشان تاثیر مثبتی گذاشته است. در مقابل تنش شغلی مادران اثر نامطلوبی بر فرزندان دارد و هرچه مادر در محیط کارش تنش کمتری داشته باشد، بهتر میتواند وظایفش را در خانه انجام دهد.
منبع
قلی زاده، لیلا(1394)، بررسی رابطه بین درگیری شغلی والدین با شادکامی و موفقیت تحصیلی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی ناحیه یک شهر ارومیه، پایان نامه کارشناسی ارشد برنامه ریزی درسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید