تأثير صنعتي شدن و شهرنشيني بر خانواده
بتدريج که جامعه از الگوي کشاورزي به صنعتي تغيير مييابد، هم کارکردها و هم اقتدار خانواده، همراه با آن دگرگون ميشود شايد عمدهترين پيامد و نتيجهي حرکت از خانواده سنتي روستايي به سنت خانوادهي شهري و صنعتي جديد، تحول از نظام خويشاوندي گسترده به خانواده هستهاي غالب بوده است با تغيير کارکرد خانواده از حالت يک واحد توليدي و مصرفي به يک واحد مصرفي صرف، ديگر نيازي به استفاده از تعداد بسيار فرزندان و اعضاي ديگر خانوادهي وسيع وجود نداشت که در کار خانوادگي به طور دستهجمعي شرکت جويند در جوامع شهري يک خانواده پراولاد دشوارتر ميتواند هزينههاي کمرشکن زندگي را تحمل کند تا خانوادههايي که فرزند کمتري دارند. خانواده در جامعهي صنعتي، فقط يک واحد مصرف کنندهي توليدات اقتصادي است، نه توليد کننده آنها، در جامعهي شهري و صنعتي، خانواده بسياري از کارکردهاي خود را به ديگر نهادهاي اجتماعي واگذار کرده است.
در اين جامعهها، به دليل تخصصي شدن تقسيم کار، هر شخص ملزم به انجام يک وظيفه اقتصادي معين است، در نتيجه کارکرد اجتماعي کردن از وقتي که کودک به سن پنج، شش سالگي ميرسد، از خانواده گرفته ميشود و به مدرسه واگذار ميشود همچنين بسياري از کارکردهاي اقتصادي از واحد خانواده به جاهاي ديگر منتقل شده است چنانکه دولت براي کساني که توانايي ندارند، از طريق تأمين اجتماعي، برنامههاي رفاهي، مسکنهاي عمومي و کمکهاي بهداشتي، نقش عمدهاي در مسئوليتهاي اقتصادي اين افراد ايفا ميکند. نقش حمايتي خانواده را نيز دولت، مذهب و آموزش و پرورش، از طريق نهادهاي تربيتي به عهده گرفته است به خصوص آموزشهاي مذهبي که در گذشته عمدتاً در دست خانواده بود و اکنون بر عهده نهادهاي رسمي مذهبي گذاشته شده است.
در صورتي که خانواده در اين دوران به کارکردهاي اساسي خود آشنايي نداشته باشد و همچنين با ويژگيهاي دوران نوجواني آشنا نباشد نخواهد توانست عملکرد تربيتي خود را به نحو احسن ايفا نمايد و چه بسا که اقدامات نادرست از سوي خانواده، فضاي نامناسب موجود در خانواده و غيره، بيشتر و بيشتر نوجوان را از محيط خانواده دور ساخته و در صورتي که خانواده در گذشته نيز کارکرد تربيتي خود را به شيوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگي فکري کاملي برخوردار نباشد با گرايش به زمينههاي ناسازگارانه مثل عضويت در گروههاي افراطي و ساير زمينهها مشکلات فردي و اجتماعي زيادي را به بار خواهد آورد.
سختگيري زياد والدين و خانواده در اين دوران و همچنين سهلگيري و آزادگذاري آنان فرزند را موجودي سرکش، طغيانگرو متزلزل بار خواهند آورد از اين گذشته اين دوران، دوران الگوگيري و همانند سازي است و لازم است خانواده الگوهاي مناسبي را براي نوجوان خود فراهم سازند، ميزان حضور خانواده در اجتماع نيز در اين امر اهميت به سزايي دارد هابز معتقد است که بسياري از نوجوانان پريشان حال و آشفته به خانوادههايي تعلق دارند که از زندگي اجتماعي مجزا و بيگانهاند خانواده در عين حال که کوچکترين واحد اجتماعي است، مبنا و پايه هر اجتماع بزرگ است افراد سالم جامعه، افراد موفق و افراد فعال اجتماعي از داخل خانوادههاي سالم بيرون آمدهاند و افراد ناسالم پرورش يافته خانوادههاي ناسالم هستند.
منبع
بهمن پور،زینب(1389)، بررسی موردی عوامل اجتماعی، فرهنگی فرزندسالاری در جوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور نجف آباد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید