برنامه درسي در قرن بيستم
مطالعات برنامه درسي در قرن بيستم از سالهاي 1890ميلادي شروع ميشود، در طول اين مدت نيروهاي بسياري در برنامهريزي درسي دخالت داشتهاند كه كليبارد مجموعه آنها را كورهاي براي ايجاد تغييرات برنامهدرسي ناميده است.
سال 1918 بطور يقين سال پيدايش برنامه درسي بعنوان يك رشته مهم و هميشگي در افق تعليم و تربيت آمريكا بود. در اين سال سه رويداد مهم اتفاق افتاد. ويليامكلياترويك مقالهاي باعنوان روش پروژهاي در مجله دانشكده تربيت معلم منتشر كرد كه شهرت جهاني يافت و تقريباً در سراسر جهان تجسم بخش دقيق فلسفه برنامهريزي ديويي شناخته شد. واقعه ديگر در سال 1918 انتشار كتاب برنامه درسي نوشته فرانكلينبوبيت، بود كه در واقع ميتوان او را پدر حركت كارايي اجتماعي در برنامه درسي و مؤسس رشته برنامهريزي درسي دانست. به زعم بوبيت، برنامه درسي بايد بر اساس تجزيه و تحليل علمي زندگي بزرگسالان و انتقال آن به هدفهاي رفتاري دقيق، تدوين شود. سومين واقعه كه اگر اهميتش بيش از دو رويداد فوق نباشد كمتر از آنها نيست، اقدام انجمن ملي تعليم و تربيت در مورد تجديد سازمان آموزش و پرورش متوسطه در سال 1918 بود.
دهه 1920 زمان شروع برنامهريزي علمي بود كه با كار بوبيت، بطور مستقيم و كار وجود ثرندايك، بصورت غيرمستقيم شروع شد. روند اينكار دو وجه داشت:
- به طرف اختصاصي كردن و دقيق كردن پيش رفتن.
- احساس مسئوليت براي رفع نيازهاي اجتماعي و در اين جهت پيش رفتن، دور شدن از برنامه و موضوعات كلاسيك كه فقط بنا بر عادت بود.
از مهمترين تأثيرگذاران در امر برنامهريزي درسي در دهه 1930 هاليسكسول، و داككمپل، بودند. كتاب آنها با عنوان برنامه درسی اولين كتاب از سلسله كتابهاي تلفيقي در زمينه برنامه درسي است. در اواسط دهه 30 كه در نتيجه بحران اين سالها،يكباره تعداد دانشآموزان دو برابر شد وتفكر برنامهريزي درسي از جهات مختلف حركت ميكرد، كازل و كمپل ، كتاب خود را با عنوان خواندنيهايي در زمينه برنامهريزي درسي منتشر كردند.
بالاخره در دهه 1940 رالفتايلر، كتاب اصول اساسي برنامهريزي درسي خودش را منتشر نمود. اين كتاب كوچك بر اساس نظرات ديويي، چارتر ، راگ ، بد ، مطالعه 8 ساله سيلز و ساير منابع برنامهريزي درسي تاًليف شد، تايلر، نظر ديويي در مورد موازنه ميان موضوع، يادگيرنده و جامعه را بعنوان پايههاي برنامهريزي درسي مورد تأكيد قرار داد. در دهه 1950 يكي ديگر از كتابهاي خلاصه در مورد برنامه درسي با نام مباني برنامهريزي درسي نوشته اسميت، استنلي و شورز، منتشر شد، در اين كتاب توجه بيشتر به جامعه است. از نظر يك آمريكايي، مشكل اساسي به زودي خود را نشان میدهد، مهمترين مسأله تأثيرگذار در امر برنامه درسي در دهه 1950 فرستادن اسپوتنيک، روسها به فضا بود. كه اين امر آموزش و پرورش آمريكا را از نظر بسياري از آمريكاييان به خاطر برتري يافتن روسها در تسخير فضا زير سؤال برد. بدين جهت، كارشناسان صاحبنظر متعدد آموزش و پرورش از سراسر آمريكا براي بحث در مورد اين معضل دعوت شدند. بعد از فرستاده شدن اسپوتنيك روسها به فضا، با وجود توجه برونر به نيازها و علايق فردي يادگيرنده، عملاً هدف و سوگيري برنامههاي درسي در آمريكا در جهت ارائه و كسب دانش مورد نياز جامعه و مقاصد سياسي جامعه هدايت شد. در اين زمان نه تنها محتواي علمي برنامهها مورد نظر بود، بلكه تحقيقات علمي بر برنامهريزي درسي مدارس و برنامه تربيت معلم سايه افكند.
دردهه 1960 فكرتأسيس مدارس جامع بعنوان مدارس حرفه اي مطرح شد.كوششهاي جيمزبرايانكوتانت .درجهت اينكه آيا دبيرستانهاي آمريكايي ميتوانند نيازهاي اجتماعي دانشآموزان را برطرف كنند، با كمك مالي بنياد كارنگي به تغييرمدارس متوسطه آمريكايي بهشكل امروز منجر شد.
در دهه 1960 و 1970 تلاشهايي در جهت ايجاد تعادل در جامعه صورت گرفت. اما با وجود اين مشكل فقر همچنان ادامه داشت و اين امر بخصوص در آموزش و پرورش روستايي نمايانتر بود. دهه 1980 روشهاي جديدي را در تحقيق كيفي براي حل پيچيدگيهاي مشكلاتي از اين دست به همراه آورد. اين دهه نظر محافظه كارانهاي را نيز به همراه داشت كه معتقد بود، در هر امر بايد به اصول آن مراجعه شود، همزمان با آن نظر ديگري مطرح شد كه براي رفع بحران و وحشيگري اجتماعي نياز به اخلاق و مذهب در برنامههايدرسي را متذكر شد. پيشرفتهاي تكنولوژيكي كه در قرن بيستم شروع شده بود، با انقلاب كامپيوتر در دهه 1980 به اوج خود رسيد. اقتصاد بحران زده توجه بيشتر به آموزش و پرورش و برنامه درسي و برنامهريزيدرسي را طلب ميكرد. در گزارشهايي كه توسط اعضاي كمسيون عالي پژوهش در سالهاي 1983 تا 1985 تهيه شده بود، تأكيد بر تهيه برنامههاي درسي براي مدارس بود كه بتواند با نيازهاي جامعه مرتباً در حال تغيير هماهنگ باشد. آنچه گذشت مبين تاريخ وسيع برنامه درسي و برنامهريزي درسي ميباشد كه قدمت تاريخي آن به قدمت تاريخ بشر ميباشد، مطالعه تاريخي روند اين بضاعت علمي را براي برنامهريزان و علاقهمندان بوجود ميآورد تا با بينش عميقتر و توجه به گذشته به طراحي برنامهريزي برنامه درسي بپردازد، در غير اينصورت دچار برنامهروزي خواهد شد، و باعنايت به اين تاريخ گذشته، برنامه درسي هميشه تحت فشار مسائل زمان حال قرار خواهد گرفت . با توجه به تاريخچه آموزش و پرورش پيش از نيمه دوم قرن بيستم، نظامهاي تربيت معلم در ساختارهاي سنتي خود بطور مشابه با كم و بيش تفاوتهايي از الگوههاي متداول كشورهاي اروپايي پيروي ميكردند. ساختار كلي اين الگوها منحصر به آموزشكدهها يا واحدهاي آموزشي به نام دانشسرا يا كالجهاي تربيت معلم در كشورهاي گوناگون جهان، با اعتبارات علمي آموزشي متفاوت بود. در اواخر قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم، برخي از كشورهاي اروپايي مانند بريتانيا، آموزشكدههايي در دانشگاهها داير ميكردند تا در كنار دانشكدههاي علوم تربيتي صرفاً به پرورش كارآموزان برجسته و با استعداد دانشسرا بپردازند يا به آنان آموزشهايي ويژه بدهند.
بررسي اسناد و كتابهاي موجود در كشورهاي پيشرفته اين واقعيت را روشن ميكنند كه آموزش و پرورش تا اواسط قرن بيستم بيراهه رفته و ميان آموزش و زندگي شكاف عميق به وجود آورده است، لذا در آغاز ربع پاياني قرن بيستم، جهانيان دريافتند كه آموزش و پرورش نبايد فارغ از وافعيتهاي زندگي باشد. اين درك از مفهوم آموزش و پرورش سبب پيريزي نظام آموزشي شد كه در آن معلم پايه و شالوده آموزش بود.
منبع
سنچولی،محمود(1394)، ارزشیابی برنامه درسی دانشگاه فرهنگیان،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی مدیریت آموزشی، دانشگاه سیستان بلوچستان
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید