اهميت مجلات
مجلات علمي نقش مهمي در حيات فکري دانشگاهها و مؤسسات عالي بازي ميکند. اعضاي جامعه علمي، اعم از رؤساي دانشگاهها، دانشکدهها و بخشها و در نهايت اعضاي هيأت علمي، مجلات علمي را به عنوان مجرايي ميدانند که به آنها اجازه ميدهد تا نتايج پژوهشهاي آنها را به چاپ رسانده و علاوه بر اينکه آن را در جامعه علمي به نام خود به ثبت برسانند، آن را در اختيار ديگران نيز قرار دهند. از طرف ديگر مجلات علمي به گروههاي ذکر شده اجازه ميدهد تا از نتايج پژوهش ديگران آگاهي يافته و در جريان اطلاعات روزآمد قرار گيرند. رتبه بندي مجلات نيز به اداره کنندگان مؤسسات آموزش عالي اجازه ميدهد تا رشد اعضاي هيأت علمي زيرمجموعه خود را بدست آورند. بنابراين توجه زيادي به رتبهبندي مجلات و نمايهنامههايي که اين کار را انجام ميدهند، پرداخت شده است که ميتواند در رشد يک کشور و زيرمجموعههاي آن مؤثر واقع شود.
شاخصهاي ارزيابي مجلات
شاخصهاي ارزيابي مجلات، شاخصهاي استناد محوري هستند که بسيار متنوع هستند و در طول زمان تکامل يافتهاند. از جمله اين شاخصها ميتوان به ضريب تأثير، ضريب آني يا شاخص فوريت، شاخص نيم عمر يا قاعده کهنگي متون و… اشاره کرد که در ادامه به دليل اهميت ضريب تأثير به بررسي آن پرداخته شده و بعد شاخصهايي را که بر اساس طرح وزندهي ايجاد شدهاند معرفي خواهند شد.
مهمترين شاخصهاي ارزيابي مجلات و …، ضريب تأثير ميباشد که گارفيلد در سال 1955 مطرح کرد و ميتوان آن را با محاسبه نسبت بين تعداد استنادهاي دريافتي به مقالات انتشار يافته در طول يک دوره زماني دو ساله و يا پنج ساله بدست آورد. از اين شاخص بعدها براي رتبهبندي مجلات، دانشمندان، دانشگاهها و کشورها بهره بردند و به دليل در دسترس بودن آن در سطح وسيعي به آن توجه کردند.
ايرادها و نواقص آشکار ضريب تأثير، پژوهشگران حوزهي علمسنجي را بر آن داشت تا براي رفع اين نواقص و شيوههاي محاسبه ضريب تأثير تلاش کنند يا نرمالسازي، تعديل و روشهاي محاسباتي مکملي براي آن پيشنهاد کنند يا به طور کلي و فارغ از سنجه ضريب تأثير، روشهاي محاسباتي ديگر را توسعه دهند. سه محدوديت عمده ضريب تأثير مجلات عبارتنداز:
- برخلاف اندازه مجله که در تعداد انتشارات منعکس شده است، ميانگين طول مقالات منفرد که در مجله وجود دارند، تصحيح نشده است. بنابراين مجلاتي که مقالات طولاني تري را منتشر مي کنند يعني مجلات مروري متمايلند ضريب تأثير بيشتري دريافت کنند. درحقيقت نه عدد از بيشترين عامل تأثيري که توسط گارفيلد محاسبه شده بود براي مجلات مروري بود. بنابراين اين معيار اندازه گيري نميتواند تعيين کننده اعتبار مجله مورد استفاده قرار گيرد.
- محدوديت دوم اين است که استنادات وزندهي نشدهاند، همه استنادات بدون در نظر گرفتن مجله استنادکننده با وزن يکسان شمارش شدهاند. اين منطقيتر است که براي يک استناد از مجله معتبرتر وزن بيشتري نسبت به يک استناد از مجله جنبي بدهيم. اين نظريه که شمارش منابع از مجله معتبرتر پروزنتر باشد توسط کوهن هم پيشنهاد شده است.
- سومين محدوديت اين است که هيچ نرمالسازي براي ويژگيهاي مختلف منابع بخشهاي مختلف متون وجود ندارد. مثلا استناد دريافت شده به وسيله يک مجله بيوشيمي در يک زمينه برجسته به خاطر تعداد زياد ارجاعاتش و زمان کوتاه استناد، شايد کاملاً در ارزش از يک استناد در علم نجوم که تراکم استنادات خيلي کمتر است و تأخير زمان استناد خيلي طولاني است، متفاوت باشد.
پينسکي و نارين در سال1976يک روششناسي مهم به منظور تعيين سنجههاي اثرگذاري(نفوذ) واحدهايي خاص مثلاً مجلات و رشتههاي فرعي علمي بر مبناي استناد ايجاد نمودند. آنها سنجهاي را ايجاد کردند که به وزن نفوذ مجله معروف شد و عبارت بود از محاسبه تعداد استنادهاي وزندهي شده که مجلهاي از ديگر مجلات دريافت ميدارد و مستقل از اندازه بوده و بر اساس ارجاعات آن به ديگر مجلات بهنجار ميشود.
يکي از عناصر اساسي اين روششناسي آن است که به استنادات دريافت شده از مجلات معتبر نسبت به استنادات دريافت شده از کم اعتبار يا جنبي وزن بيشتري اختصاص ميدهد. طبق نظرات آن دو، يک سنجه استنادي رخدادشمار، هيچ استنادي را بدون دليل «يک» مورد تلقي نمي کند، بلکه بر اساس تعداد دفعاتي که خود مدرک استناد کننده مورد استناد قرار گرفته، وزني براي آن استناد در نظر ميگيرد. چنين ديدگاهي به رتبهبندي صفحات در موتور جستجوي گوگل نيز اشاره دارد. «ارزش» هر صفحه وب بر حسب تعداد پيوندهاي ديگر صفحات وب به آن تعيين مي شود؛ منتهي در اين ارزش سنجي، وزن پيوندها از صفحاتي که به آنها مرتباً پيوند داده مي شود، بيشتر از وزن پيوندها از صفحاتي است که فقط تعداد معدودي از صفحات به آنها پيوند دادهاند. اين دو نويسنده نشان دادند که چگونه اين مفهوم مي تواند در «شبکه اي از روابط مستقل و خودمختار» تنيده شده و در آن، هر واحدي در وزندهي به ديگر واحدها نقش داشته باشد.
ايجاد طرح وزندهي کردن
طرح وزندهي کردن با دو کار بيان ماتريس استنادي و سنجه نفوذ آغاز شد.ماتريس استنادي براي توصيف تعامل بين اعضاي مجوعه انتشارات يک موجوديت مورد استفاده قرار ميگيرد. اين موجوديت ميتواند مجله، سازمان، شخص، زمينههاي پژوهش، تقسيمات جغرافيايي و يا روششناسي سطوح پژوهش باشند. ماتريس استنادي، يک موجوديت بنيادي است که شامل اطلاعاتي براي توصيف جريان اثرگذاري در بين واحدهاست. در يک ماتريس n*n استناد، به طور مثال درايه بيانگرتعداد ارجاعاتي است که واحد i به واحدj مي دهد و تعداد استناداتي که واحد j از واحد i دريافت ميکند.نارين براي هر نشريه برحسب تعداد ارجاعات آن نشريه وبا کمک يک روش تکرار و تأکيد، اندازه مشخصي از وزن نفوذ را تعيين ميکند. سه سنجه اثرگذاري مجله که هرکدام يک جنبه از نفوذ مجله را ارائه ميکنند عبارتنداز:
- وزن اثرگذاري مجله
وزن اثرگذاري مجله برابر است با نسبت “تعداد کل استنادات به يک مجله خاص از مجلات ديگر” بر “تعداد کل ارجاعات از همان مجله به مجلات ديگر”
- اثرگذاري براي هر انتشارات مجلات
تعداد استنادات وزن دهي شده هر مقاله، يادداشت يا مرور در يک مجله که از ديگر مجلات دريافت ميکند و از حاصلضرب وزن اثرگذاري در نسبت منابع به انتشارات بدست ميآيد.
- اثرگذاري کلي مجله
نفوذ کلي مجلات از حاصلضرب نفوذ براي هر انتشارات در تعداد انتشارات بدست ميآيد.
کاربرد عملي نفوذ مجلات نارين و ضريب تأثير گارفيلد در علمسنجي
بااطمينان زياد ميتوان گفت که اين روش شناسي، يک رويکرد و ابزار پيچيدهتري از محاسبه صرف ارجاعات ارائه مي دهد، با اين حال به دلايل زير درحال حاضر اين روش طرفداران فراواني ندارد:
- محاسبات سخت و طاقتفرسا و نيز معنادار نبودن نتايج قابل تفسير آن
- اين روش موافقت عمومي پژوهشگراني را که در زمينه هاي خاص کار مي کنند را برآورده نمي سازد.
طرح وزندهي را که پينسکي و نارين براي نفوذ مجلات مطرح کردند، سالها بعد توسط افراد زيادي مورد توجه قرار گرفت و شاخصهاي مختلفي براي ارزيابي پژوهش بر اين اساس ايجاد شدند. از جمله شاخصهاي نفوذ مجلات شاخص ضريب نفوذ مجله و همچنين ضريب نفوذ مقالات مجله ميباشند. بعداً هم شاخص اس جي آر در پايگاه سايمگو که به رتبهبندي مجلات و کشورها ميپردازد، از طرح وزندهي نارين و الگوريتم رتبهبندي صفحات در محاسبات خود استفاده ميکند.
فکر ايجاد شاخصهاي Eigenfactor از کارهاي پينسکي و نارين در زمينه کتابسنجي و همچنين از هابل و به طور برجسته از افکار برين و پيج گرفته شده است. برين و پيج به درک يکساني براي طراحي الگوريتم رتبهبندي صفحات محبوب استفاده کردند که بخشي از موتور جستجوي گوگل آنهاست: اهميت يک صفحه وب با استفاده از تعداد هايپرلينکهايي که از صفحات ديگر دريافت ميکند و همچنين اهميت صفحاتي که لينک ميکند، مشخص ميشود.
ضريب نفوذ مجله، معيار اندازهگيري نفوذ مجلات است که در دانشکده زيستشناسي دانشگاه واشنگتن ايجاد شده است و اخيراٌ از سال 2007 به بعد در نسخه علوم و علوماجتماعي پايگاه استنادي نشريات که ناشر آن تامسون رويترز ميباشد، معرفي شده است. برخلاف ضريب تأثير گارفيلد، شاخصهاي Eigenfactor استنادات مجلات را از طريق ميزان نفوذ مجلاتي که به آن استناد کردهاند، وزندهي ميکند.
شاخص ضريب نفوذ مجله که محاسبه آن بر اساس تعداد دفعاتي است که يک مقاله منتشر شده در مجلهاي که در پنج سال گذشته در جي سي آر مورد استناد قرار گرفتند؛ اما با در نظر گرفتن اين که کدام مجلات به تعداد اين استنادها کمک کردند. بر اين اساس مجلات با تعداد استنادات بالاتر تأثير و نفوذ بيشتري نسبت به مجلاتي با تعداد استناد کمتر ميگذارند. ارجاعات يک مقاله به مقاله ديگر از همان مجله حذف ميشود و در نتيجه ضريب نفوذ مجله تحت تأثير خوداستنادي قرار نميگيرد.
شاخص ضريب نفوذ مقالات مجله، متوسط نفوذ مقالات مجله را در طول پنج سال اول پس از انتشار آن محاسبه مي کند. محاسبه آن به صورت تقسيم ضريب نفوذ مجله بر تعداد مقالات مجله ميباشد. در واقع مثل ضريب تأثير پنج ساله است که در آن نسبت تأثير استنادي مجله به اندازه سهم مقاله مجله در طي يک دوره پنچ ساله محاسبه مي کند. ميانه ضريب نفوذ مقالات مجله يک است ونمرات بالاتر از يک نشان ميدهد که نفوذ هر مقاله در مجله، بالاتر از متوسط است و نمره کمتر از آن نشان ميدهد که نفوذ هر مقاله در مجله کمتر از متوسط است.اين شاخصها علاوه بر پايگاه گزارش استنادي نشريات، از طريق سايت www.eigenfactor.org هم به صورت رايگان در دسترس عموم قرار دارد و ميتوان نتايج حاصل از الگوريتم ضريب نفوذ مجله که براي مجلات پايگاه جي سي آر محاسبه شده است، مشاهده کرد.
منبع
طاهري، پروين (1392)، تحليل وضعيت بروندادهاي علمي در اولويت هاي منتخب علم و فناوري، پایان نامه کارشناسي ارشد، علم اطلاعات و دانششناسي،دانشگاه شاهد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید