اهداف تشکیل خانواده

به عقیده برخی اندیشمندان، خانواده، سازمانی فعال ، پویا، زنده و بنیادین است. لذا همانند هر سازمان دیگری، اهداف خاصی برای تشکیل و تداوم آن می توان در نظر گرفت. تشکیل خانواده، پدیده ای است که در نیمه اول زندگی روی می دهد. لذا هدف آن، از آرمان کل زندگی جدا نیست. اما اینکه هدف زندگی کدام است، از دیدگاههای مختلف، پاسخهای متفاوتی برای آن وجود دارد.از دیدگاه یونگ ، هدف زندگی، یافتن نوفیق و جایی در جهان است.

از دیدگاه فرانکل ،  هدف زندگی از خود فرا رفتن و جذب معنا و منظوری شدن، است. به این معنی که غرق شدن در کار یا چیزی فراسوی خود، با هدف زندگی، سازگار است. آلپورت نیز معتقد است:«کسانی که از سلامت روان بر خوردارند، فعالانه در پی هدفها و امیدها و رویا های خویشند، و ایثار و حسن تعهد معنا و هادی زندگی آنهاست».از دیدگاه اسلام، هدف زندگی، نیل به سر حد کمال و بالندگی است .اینگونه بنظر می رسد که تعریف هدف زندگی، نسبی است. با این حال برخی هدفهای تشکیل خانواده، اجمالاً عبارتند از:

تحقق جامعه سالم

خانواده واحدی بنیادین جامعه وتابعی از آن محسوب می شود. تشکیل خانواده از یک لحاظ به این معناست که به خواستها و تمایلات انسانها، در حد اعتدال و در محدوده قانونی آن، پاسخ داده شود. در این صورت، موبی برای آسیبها، و انحرافات اخلاقی و فرهنگی باقی نمی ماند. در غیر این صورت با کاهش نرخ ازدواج و نیز بالا رفتن سن ازدواج، زمینه ای به وجود می آید که فرد برای پاسخ به خواستهای درونی اش به هر وسیله ای و از هر راهی اقدام نماید. در واقع انگیزه برای ارتکاب اعمال غیر اخلاقی و نیز ضداخلاقی به وجود می آید و تداوم این  امر به مرور زمان جامعه را به آلودگی و انحطاط می کشاند.

از اینرو،هر تلاش و کوششی به منظور تشکیل خانواده، در واقع گامی در واقع گامی در جهت تحقق جامعه سالم محسوب می شود. تشکیل خانواده، موجب افزایش امید به زندگی، حس مسئولیت پذیری، جستجوی شغل و درآمد مکفی، تلاش در جهت ارتقای سطح تحصیل و رشد آگاهی های عمومی در دختران و پسران شده بر نوع زندگی آنان تأثیر می گذارد. هر یک از این مقوله ها در پیشرفت و تحول جامعه ای که در آن زندگی می کنند، تأثیرگذار است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که رابطه تشکیل خانواده و سلامت جامعه، رابطه ای منطقی، معقول و با معناست.

تداوم نسل

یکی دیگر از اهداف اساسی تشکیل خانواده، تداوم نسل است. شاید انگیزۀ همه انسان ها برای داشتن فرزند به نیرومندی انگیزه ازدواج نباشد. برای این دسته از زوجهای جوان، تشکیل خانواده، شرط لازم وکافی برای فرزندآوری، تلقی نمی شود؛ با این حال می توان عواملی را جستجو کرد که هر کدام انگیزۀ قابل توجهی برای داشتن فرزند، به حساب آیند. برخی از این عوامل عبارتند از:

  • رفع یکنواختی زندگی: فرزند، کانون زندگی را از حالت یکنواختی خارج کرده به آن شور و نشات می بخشد.
  • نیاز به جاودانگی: هر یک از زن و مرد، فرزند را دلیلی برای تداوم حیات خویش دانسته از این طریق به نیاز جاودانه ماندن خود پاسخ می دهند.
  • جاذبه های خلقت: ارسطو،معتقد است که جاذبه های خلقت، روح زن ومرد را بر می انگیزد تا در سایه ی وصال، عشق و محبت متقابل خود را تقویت کنند، و فرزند، ثمرۀ عشق پاک زن و مرد به یکدیگر محسوب می شود.
  • تعالی نسل: فرزند به جهت بر خورداری از زمینه های ژنتیکی که از والدین دریافت می کند، از شباهت هایی با هر یک از والدین برخوردار است و چون آدمی به جهت غریزه حب ذات، به خویشتن و آنچه مربوط به اوست و از جمله فرزندانش، علاقه ویژه ای دارد، تشکیل خانواده، نه تنها به«تداوم نسل» بلکه به «تعالی نسل» نیز می انجامد. بدیهی است علاقه به فرزند، زمینه ساز تربیت شایسته فرزند است.
  • معنا بخشیدن به زندگی:«انگیزه ازدواج»، «تشکیل خانواده»، « تولد فرزند»، به ترتیب حلقه هایی از چرخه ی حیات مشترک است وبا تعلق به همسر، وجود آدمی را متأثر می سازد و پس از آن، احساس تعلق به فرزندان و فرزندان به والدین، موجد پیوندهای عاطفی نوینی می شود. این نوع پیوندها ،توانایی مکفی را دارا هستند تا والدین را برانگیزند و احساس مسؤلیت لازم را بیافرینند.

تأمین نیازهای اساسی

نیازهای بشر از بدو تولد، زندگی او را تحت تأثیر خود قرار می دهند. این نیاز ها به دو دسته با نامهای نیازهای حیاتی ، زیستی و نیازهای اولیه و ثانویه یا نیازهای اساسی روانی تقسیم می شوند. دسته اول، شامل نیاز به اکسیژن، آب، غذا، استراحت، غریزه جنسی و نظیر آنهاست. و مؤلفه هایی همچون، امنیت ، تعلق ، احترام و منزلت، فهم و درک متقابل، تکریم زیبایی و خود شکوفایی در دسته دوم قرار می گیرند.

آبراهام مزلو، که نام او تداعی کنندۀ  سلسله مراتب نیازهای حیاتی ، زیستی  به لحاظ اهمیتشان باید ارضاء گردد ، آنها قاعده هرم را تشکیل می دهند؛ یعنی همانگونه که تعادل هرم، متکی بر قاعده آن است، تعادل وجودی آدمی نیز ابتدا بر پایه تأمین نیازهای حیاتی ، زیستی استوار بوده پس از آن، زمان ارضاء نیازهای اساسی روانی، فرا می رسد. در این مرحله نیز مراتبی وجود دارد یعنی، ابتدا و مقدم بر همه احتیاج به امنیت باید ارضاء شود، زیرا آرامش حاصل از آن، موجب می شود که فرد بتواند به احتیاجات دیگر خود از حیث روحی و روانی بیندیشد.

اینجاست که جامعیت و ظرافت قران در این مورد آشکار می شود. زیرا در تبین هدف تشکیل خانواده، به مؤلفه هایی همچون آرامش روحی، ایجاد پیوندهای دوستی وصمیمیت میان همسران، اشاره می نماید. پس  از آن، نوبت به نیازهای عالیتر نظیر تعلق، احترام و غیر می رسد. سرانجام در مرحله ی نهایی، زمان پاسخ به نیاز خودشکوفایی فرا می رسد که در قله هرم مذکور قرار دارد. ازدواج، موقعیتی را برای زن و مرد مهیا می کند تا در پر تو زندگی مشترک بتوانند، اولاً به بخش قابل توجهی از نیازهای حیاتی خود، یعنی غریزه جنسی، آن هم در محیطی سالم، پاک و مشروع پاسخ دهند وباتکیه بر آرامش به دست آمده از آن، قادر به پذیرش مسئولیتها و وظایفشان گردند.ثانیاً به تأمین نیازهای اساسی روانی خود، اهتمام ورزند.رعایت چند نکته زیربه تفاهم عمیقتر همسران می انجامد:

  1. زندگی معقول، حاصل پاسخ متعادل به نیازهای اساسی زوجین است.پاسخ به برخی نیازها ومعطل گذاشتن برخی دیگر، نمی توتند به زندگی موفقی منجر شود.
  2. هر نیاز،از اهمیتی در حد و اندازه خود برخوردار است. نمی توان از برخی نیازها به بهانه کم اهمیت بودن آنها چشم پوشی کرد. به عنوان مثال برخی از همسران نیاز به غریزه جنسی را مهم تلقی ننموده و لذا فعالانه با آن برخورد نمی کنند، در حالی که رضایت حاصل از رابطه زناشویی قادر است علاوه بر نشاط و شادابی زوجین، استقامت آنان را در حل دشواریهای زندگی افزایش دهد.

برخی پژوهشها، مؤید آن است که رضایت جنسی همسران در سازگاری آنان و نیز پایداری زندگی مشترک، تأثیری مثبت دارد.

  1. آگاهی از نیازهای اساسی موجب می شود که فرد در رابطه با خود و همسرش روشی معقول و منطقی اتخاذ نماید. تداوم این امر به سازگاری فرد با خود؛سازگاری شخصی و نیز سازگاری فرد با همسرش ؛ سازگاری خانوادگی می انجامد.همسرانی که گوش به زنگ نیازهای روحی یکدیگر هستند و سعی در تأمین به موقع آنها دارند، قادرند اعتماد طرف مقابل را جلب کنند. نباید از یاد برد که اعتماد متقابل همچون پل مستحکمی است که دنیای متفاوت همسران را به یکدیگر پیوند می دهد.
  2. تأمین نیازهای اساسی باید به عنوان یک وظیفه تلقی گردد. چنانچه این وظیفه با رفتاهایی نظیر آزار و منت نهادن آمیخته شود، نه تنها تأثیر مطلوب خود را از دست می دهد، بلکه به فرموده قران کریم، موجب نابودی زحمات و اعمال آدمی خواهد شد.
  3. در صورت تأمین بیشتر نیازهای روانی، زمینه برای خودشکوفایی فراهم می شود. منظور از خودشکوفایی، ظهور استعدادها و قابلیتهای فرد در بالاترین حد ممکن است.یکی از وظایف همسران جوان، یاری به طرف مقابل برای آشکار شدن توانمندیها و ظرفیتهای او و بهره برداری مناسب از آنهاست.

تربیت اجتماعی نسل

از اهداف دیگر تشکیل خانواده، پرورش فرزندان سالم و شایسته است. آنچه باید مورد توجه زوجهای جوان قرار گیرد، صرفاً فرزندآوری نیست، بلکه تربیت فرزندان به شکل کامل و جامع آن، منظور نظر است. چنین هدفی از ابتدای تشکیل خانواده، باید مورد اهتمام همسران جوان باشد.در توضیح تربیت کامل و جامع می توان گفت که چنین تربیتی، دارای ابعاد متنوعی نظیر عاطفی، اجتماعی، عقلی، فیزیکی و اخلاقی است که شرایط لازم برای این مؤلفه را داراست.از دیدگاه ماکس وبر، خانواده، نوعی دید تاریخی از اجتماعی شدن تلقی می شود.ذیلاً، برخی از دلایل مرتبط به نقش کارکردهای خانواده در تربیت اجتماعی فرزندان، ارائه می گردد:

  •  خانواده، اولین و با نفوذترین محیط تربیتی برای فرزندان است. وجود پیوند های عاطفی میان والدین و فرزندان، راه ره برای تحقق ابعاد متنوع تربیت از جمله تربیت اجتماعی، هموار می کند.
  • ارز زمان تولد تا 7 سالگی، مهمترین دوران شکل گیری شخصیت محسوب می شود. اثرات تربیتی این دوران به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان تا سالیان دراز همچنان باقی می ماند.از جمله معتقدان به این نظریه، کارن هورنای، است. وی یکی از نخستین مروجان روانشناسی اجتماعی است.به اعتقاد وی ؛ هر چه سبب از هم گسیختن و آشفتگی امنیت کودک شود،موجب پیدایش اضطراب بنیادین در او می گردد.

چنین اضطرابی که احتمالاً در سالهای بعد نیز او را متأثر خواهد ساخت، به نوعی به احساس کودک از جدا شدن و بی پناه ماندن در دنیای خصوصیت آمیز مربوط می شود.

  •  والدین، نقش خود را در تربیت اجتماعی فرزندان با بهرگیری از روش همانندسازی (الگوگرایی) ایفا می کنند. کودک از سالهای نخستین زندگی، رفتار والدین رااقتباس نموده در صدد درونی ساختن آنها بر می آید. این امر به تدریج، جای خود را به همانند سازی  با والد همجنس می دهد و به این طریق رفتار مطلوب جنس خویش رااز پدر یا مادر می آموزد. بدیهی است تأثیرپذیری فرزند از والدین، محدود به مشاهده رفتار و الگوپذیری عملی از والدین نیست، بلکه علاوه بر آن ارتباط کلامی والدین نیز بر تکوین شخصیت فرزندان اثر گذار است ولی در مقایسه این دو، تأثیر رفتار عینی و مشهود بیش از رفتار کلامی است.

حراست ایمان

هدف دیگر تسشکیل خانواده، حفظ و تقویت ایمان است. ایمان به معنای تسلیم توأم با اطمینان خاطر در برابر خداست. در تفسیر المیزان ، این واژه به معنای استقرار اعتقادات در قلب، آمده است. ایمان همانند سایر ویژگیهای آدمی در معرض فزونی یا کاستی قرار می گیرد. عوامل زیادی در حفظ و تقویت ایمان مؤ است، که از جمله آنها می توان به خودسازی، معاشرت صحیح، تفکر هدفمند، مراقبه و نیز تشکیل خانواده اشاره کرد.

متقابلاً عواملی نیز موجب تضعیف ایمان می شود. در این مورد می توان مواردی نظیر هوس گرایی، آرزوهای دور و دراز، اصالت دادن به تمایلات شخصی و ارضای نامشروع غرائز را نام برد. تشکیل خانواده، یکی از عوامل اثر گذار بر حفظ ایمان است. در روایتی از پیامبر (ص) آمده که هرکس ازدواج کند، همانا نیمی از دینش را کامل کرده است.اگرایمان را مرتبه ای والا از دینداری و دین باوری تلقی کنیم، میتوان گفت، ایمان زوجین به وسیله ازدواج حفظ و حراست میشود. دلایل این امر، اجمالاً عبارتند از:

الف) زندگی مشترک، موجب می شود که زن و مرد، نسبتاً سروسامان روحی یافته از پراکندگی فکری به انسجام فکری و از سرگردانی به هدف داری برسند، آنها اکنون تا حدودی می دانند که از زندگی چه می خواهند؟ یا در زندگی چه باید بکنند؟ و این امر بر ارتباط آنان با خدا نیز اثر گذاشته رابطه مطلوبی با پروردگار برقرار می گردد.

ب) وجود غرایز نیرومند در سنین جوانی، فرد را بر می انگیزد تا برای ارضای آنها چاره ای بیندیشد. با تحقق ازدواج، بهترین روش برای تأمین غرایز مهیا می شود ولی در غیر اینصورت، وسوسه های شیطانی، فرد را به شدت تحت تأثیر گرفته او را برای تأمین غرایز، به هر صورت ممکن، بر می انگیزد و حاصل آن گناهان و پیامدهای روحی ناشی از آنهاست.

ج) پیوند زندگی مشترک، زوجین را به نوعی تعهد ایمانی و اخلاقی نسبت به یکدیگر بر می انگیزد به گونه ای که نوعی احساس مسئولیت را در آنها تقویت می کند؛ مسئولیتی که در قبال آن، از دیگران چشم بپوشند. در روایتی که چون ازدواج کردی، از غیر همسرت چشم بپوش. این روایت مؤید حقیقی است. به این معنا که اگر فرد پس از ازدواج همچنان با نگاههای هوس آلود، آزادانه دیگران را زیر نظر بگیرد قلبش را در معرض حسرت و اندوه قرار خواهد داد. لذا ازدواج، موجب نوعی کنترل و نظارت بر نگاه و خواهش قلب می شود و از همین رهگذر، زمینه ساز تقویت ایمان خواهد گردید.

جمال اجتماعی

توجه به این واقعیت که یکی از نیازهای اساسی روانی، احتیاج به منزلت اجتماعی است، موجب می شود کهه راهکارهای تأمین آن مورد بررسی قرار گیرد.فرد برای دستیابی به این هدف می تواند، علاوه بر موفقیتهای شخصیتی، از طریق مناسبات اجتماعی نیز اقدام کند. مواردی نظیر ازدواج، پیوستن به گروههای اجتماعی، تشکیل حلقه های ارتباطی دوستانه، فرصتهایی برای تکوین و تقویت منزلت اجتماعی است. ازدواج هویت جدیدی به انسان می دهد، زیرا او را به محبوبش پیوند می دهد و زندگی وی واجد معنای تازه ای می شود. چنانچه ازدواج آگاهانه صورت بگیرد و فرد با کسی پیوند زندگی بر قرار کند که از حیث شخصیت و موقعیت در شرایط والایی قرار دارد، منزلت همسر نیز ارتقاء می یابد. یکی از تعبیر قرآن در مورد همسران، «لباس» می باشد. با این مضمون که: آنان (همسران) همچون لباس برای شما نیز برای آنان لباس هستید.

رشد و بالندگی

ازدواج از یک منظر، ایجاد تحول سبک و کیفیت زندگی است. زیرا الگوی جدیدی از ارتباطات انسانی می آفریند. این تغیییرات شامل مؤلفه های گوناگونی است ازجمله انگیزه زندگی. زوج جوان، به درستی در می یابند که انگیزه هایشان در مقایسه با گذشته از جهات کمی و کیفی دگرگون شده و اکنون برای حفظ و تداوم زندگی، انگیزه های بیشتری دارند. یکی از این انگیزه ها، تلاش برای رشد و بالندگی است. به ویژه همسران جوانی که ازدواج را نوعی پیوند فکری و فرهنگی تلقی می کنند، بیش از سایرین از زمینه های رشد و پویایی برخوردارند.این دسته از خانواده ها، از همان آغاز با این اندیشه گام در وادی زندگی مشترک می گذراند و همانند جستجوگری که در پی یافتن گمشده ای است، از فرصتهای ممکن برای گسترش شخصیت خود، بهره می جویند. آنان همچنانکه در این مسیر گام بر می دارند، خود را موفق و سعادتمند احساس می کنند.

به بیان آلپورت، چیزی که به زندگی شور و هیجان می بخشد، تعقیب است نه تسخیر، راه است نه مقصد، تلاش است نه کامیابی. لازمه ی رشد وبالندگی در زندگی مشترک، وجود انگیزه برای به کمال رسیدن همسر است. این انگیزه همانند کمال شخصی، مؤثر و نیرومند است. در این رویکرد، هر یک از همسران، صرفاً در اندیشه ی رشد فردی خود نیستند، بلکه آنها دغدغه رشد همسرشان را نیز دارند و همین امر، زمینه ساز ازدواج متعالی و موفق خواهد شد. نکته قابل ذکر دیگر این است که در تداوم زندگی مشترک، زن و مرد باید به نقش همسر در بالندگی خویش توجه داشته این واقعیت را نیز به او اظهار نمایند. آگاهی فرد از این موضوع که وی در پیشرفت و تعالی همسرش سهم مؤثری دارد، انگیزه ی او را در استمرار این امر تقویت خواهد کرد.

منبع

قربانی،نرگس(1390)، رابطه هوش هیجانی با مقیاس ارزیابی انطباق پذیری و همبستگی خانواده،پایان نامه کارشناسی ارشد،راهنمایی ومشاوره،دانشگاه آزاداسلامی خمینی شهر

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0