انواع تغییر سازمانی
تغییر استراتژیک: این نوع تغییرات دربرگیرنده تغییرات گسترده و درازمدت است که در سراسر سازمان صورت میگیرد و به معنی انتقال به یک وضعیتی است که بر حسب هدف و چشم انداز استراتژیکی تعریف شده است و هدف و ماموریت سازمان را تحت پوشش قرار میدهد. این نوع تغییر در چارچوب رقابتهای خارجی، محیطهای اقتصادی، اجتماعی، منابع درونی، ساختار و فرهنگ سازمان اتفاق میافتد.
تغییر عملیاتی : مربوط به سیستمها، ساختارها، روشها و تکنولوژی جدیدی میشودکه تاثیری فوری بر نظم کارها در داخل یک بخش از سازمان داشته و نسبت به تغییر استراتژیکی تاثیر قابل ملاحظهتری بر روی رفتار افراد دارد.
تغییر دگرگونساز : زمانی رخ میدهد که تغییرات اساسی و جامعی در ساختارها، فرآیندها و رفتارهایی که تأثیر چشمگیری بر کارکردهای سازمان دارد رخ دهد .
آکرمن و اندرسون، انواع دیگری از تغییر را در پژوهش خود عنوان نمودند:
تغییر توسعهای : این نوع تغییر بر ارتقاء مهارتها، دانش وعملکرد تمرکز دارد. تغییر توسعهای از طریق آموزش، توسعه مهارت، توسعه فرآیند و ارتباطات اتفاق میافتد. همچنین در این نوع تغییر افراد را همیشه در حال رشد و چابک شدن میبینیم وهمچنین کوشا در جهت رسیدن به سطح تازه ای از عملکرد .انگیزه ایجاد این نوع تغییر در سازمان بهبود است؛ در هر نوع تغییر توسعه گونه دو پیش فرض اساسی وجود دارد:
- افراد ظرفیت برانگیخته شدن را دارند
- اگر آموزش، انگیزه و منابع مناسب را دریافت کنند حتماً بهبود خواهند یافت.
تغییر انتقالی : تمرکز این نوع از تغییر بر طراحی مجدد استراتژی، سیستمها و فرآیندهای تکنولوژی کار است. جهت گیری این نوع تغییر تمرکز گسترده بر ساختار، تکنولوژی و کارهای پروژه محور است و هدف از ایجاد آن حل یک مشکل میباشد. تغییر انتقالی یعنی جایگزینی یک چیز کاملا متفاوت با وضع فعلی و هنگامی آغاز میشود که مدیران سازمان متوجه مشکلی شوند که مورد پیگیری لازم قرار نگرفته است. سه مرحله در تغییر انتقالی وجود دارد:
- وضعیت قدیم
- وضعیت جدید
- وضعیت انتقالی.
در وضعیت انتقالی، وضعیت قدیم کاملا باید اوراق شود و به ایجاد یک وضعیت جدید کاملا طراحی شده پرداخت .یکی از جنبههای حیاتی استراتژیهای تغییر انتقالی، روشن کردن تفاوت اساسی میان وضعیت قدیم و وضعیت مطلوب است.
تغییر دگرگون ساز: پیچیده ترین نوع تغییر است و به معنی تغییر بنیادین از یک وضعیت به وضعیت دیگر است. در این نوع تغییر قالب ذهنی حتما باید تغییر کند و جهتگیری این تغییر مستلزم تغییر در فرهنگ و رفتار و قالب ذهنی است. در این نوع تغییر، تغییرات بازار و محیط آن قدر پراهمیت است که پیشرفتی عمیق و سریع در جهانبینی افراد لازم است تا خودشان پی ببرند که وضعیت جدید را جایگزین عملیات جاری کنند.
دو سوال کلیدی در مورد نوع اولیه تغییر سازمانی و انتقال از یک تغییر به تغییر دیگر وجود دارد. اول این که چه موقع یک سازمان ازتغییر تدریجی استفاده میکند و چه موقع از تغییر بنیادی؟ دوم این که چرا تغییر وتحول از یک فرآیند تغییر تدریجی به تغییر بنیادی رخ میدهد؟
این دو سوال دو شکل از تغییر سازمانی را پیشنهاد میکند: اولی سازمانی را در برمیگیرد که در ابتدا، تغییر بنیادی را شروع کرده اما به تدریج به سمت تغییر تدریجی حرکت میکند. این موقعیت میتواند بهعنوان تغییر بنیادی اولیه که در ادامه توسط تغییر تدریجی دنبال می شود توصیف شود. دوم، سازمانی ممکن است در ابتدا تغییر تدریجی را دنبال کند اما به دلایلی مانند نرسیدن به هدف یا وضعیت مطلوب در ادامه، تغییر بنیادی را دنبال نماید.
مدلهای تغییر
مدل کرت لوین:
مدل سه مرحلهای کرت لوین ؛ بر طبق این مدل، تغییر موفق نیازمند درهم ریختن وضع موجود ؛ خارج شدن از حالت انجماد ، تغییر دادن اوضاع بهصورت یک وضعیت جدید و دوباره تثبیت کردن تغییر جدید برای دائمی ساختن آن است. وضع موجود را میتوان یک وضعیت تعادل در نظر گرفت. حرکت از این وضعیت تعادل، نیازمند برهم زدن آن است که میتوان به یکی از این شیوهها به آن دست یافت:
- میتوان نیروهای محرکی که رفتار را از وضعیت موجود دور می کنند، افزایش داد.
- میتوان نیروهای بازدارندهای را که مانع از دور شدن از تعادل موجود میشوند را کاهش داد.
- میتوان هر دو عامل بالا را در یکدیگر ترکیب نمود .
مدل بیر: بیر و همکارانش در مقالهای به نام ؛ چرا طرحهای سازمانی موجب تغییرنمی شوند، عنوان کرد
که اکثر چنین طرحهایی براساس یک تئوری تغییر طراحی میشوند که از پایه نادرست و خطا میباشد. این تئوری عنوان میدارد که تغییر در دیدگاهها به تغییر در رفتار منتهی میشود. برطبق این مدل، رفتار افراد بهطور دقیقی بهوسیله نقش سازمانی آنها شکل داده میشود. بنابراین موثرترین روش برای تغییر رفتار این است که آنها را در داخل بافت سازمانی جدیدی قرار دهیم که نقشها و مسئولیتها و ارتباطات جدیدی را برای آنها وضع کند؛ این بافت جدید باعث میشودکه کارکنان دیدگاهها و رفتارهای جدیدی را بپذیرند و اعمال کنند. این پژوهشگران، شش گام را برای اعمال تغییر تجویز میکنند:
- جلب تعهد کارکنان به تغییر از طریق تجزیه وتحلیل مشترک مشکلات .
- ایجاد بینشی مشترک در خصوص نحوه سازماندهی و مدیریت تغییر برای تحقق اهدافی چون رقابتی بودن .
- جلب آراء همه در خصوص بینش جدید، شایستگی اعمال آن، هماهنگی و انسجام بهمنظور تداوم آن .
- احیا و نوسازی تمام بخشها بدون آن که مدیران از بالا آن را هدایت کنند؛ تحمیل نکردن مسأله به هر بخش اجازه میدهد تا هر بخش روش خود را برای سازماندهی جدید پیدا کند .
- نهادینه کردن فرآیند فوق از طریق سیاستها، سیستمها و ساختارهای رسمی.
- نظارت بر تعدیل استراتژیها در پاسخ به مشکلات موجود.
مدل ثورلی: ثورلی در پژوهش خود پنج روش را برای مدیریت تغییر پیشنهاد نمود که عبارتند از:
روش هدایتگر: یعنی اعمال و تحمیل تغییر در شرایط بحرانی یا وقتی که دیگر روشهای استفاده شده بیفایده بودهاند، این کار با اعمال قدرت مدیریتی و بدون مشورت با افراد صورت میپذیرد.
روش توافقی : این روش تسهیم قدرت بین کارفرما وکارکنان است واعمال تغییر نیازمند مذاکره، سازش و توافق است.
روش قلبها و ذهنها: این روش یک تلاش همه جانبه برای تغییر دیدگاه ها، ارزشها و باورهای تمام کارکنان است. این روش هنجاری بهدنبال ؛ جلب تعهد کارکنان و ایجاد ؛ بینش مشترک است اما لزوماً به معنای مشارکت یا مداخله نیست.
روش تحلیلی: یک روش نظری برای اعمال فرآیند تغییر با بهرهگیری از مدلهای تغییری که قبلا به آنها اشاره کردیم. این روش قدم به قدم و از تجزیه و تحلیل موقعیت شروع میشود؛ با تعیین اهداف، طراحی فرآیند تغییر و ارزیابی نتایج تغییر ادامه مییابد و به تعیین اهداف مرحله بعدی در فرآیند تغییر خاتمه میپذیرد. این روش عقلانی و منطقی است و بسیار مورد توجه مشاوران داخل و خارج سازمان میباشد؛ اما در عمل، تغییر به ندرت با چنین سهولتی آغاز میشود و خاتمه مییابد. احساسات وعواطف کارکنان، عوامل قدرتمند سیاسی و فشارهای بیرونی اجرای این روش معقول را دشوار میسازند.
روش عملگرا : این روش میپذیرد که شیوه رفتاری مدیران در عمل با آنچه که مدلهای نظری و تحلیلی میگویند شباهت اندکی دارد. بین آنچه مدیران فکر میکنند وآنچه عمل میکنند تفاوت اندکی وجود دارد. آنچه که مدیران فکر میکنند همان چیزی است که انجام میدهند. از سویی شرایط واقعی روشی آماده و عملی را برای مدیریت تغییر نیاز دارد. این روش و نگرش خاص به مدیریت تغییر، با این باور همهگیر آغاز میشود که مشکلی وجود دارد، اگرچه ممکن است به خوبی شناسایی نشده باشد. شناسایی راه حلهای ممکن که اغلب برمبنای خطا و آزمون استوار میباشند، به شناسایی و روشن شدن ماهیت مشکل منجر میشود و همه بر لزوم پیدا کردن راهحلی تا حد امکان بهینه یا حداقل چارچوبی که از طریق آن بتوان راهحل را پیدا کرد تأکید و پافشاری خواهند نمود.
منبع
هادیگل،مرتضی(1394)، تاثیر ارتباطات درون سازمانی بر واکنش کارکنان به تغییرسازمانی، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت دولتی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید