انقلاب فرهنگی ایران

انقلاب فرهنگی ایران، به مجموعه‌ای از رویدادهای مرتبط با نظام آموزش عالی درجمهوری اسلامی ایران (به ویژه سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ خورشیدی)گفته می‌شود که با هدف پاک‌سازی استادان و دانشجویانی که از دید حکومت جمهوری اسلامی ایران، «غرب‌زده» به‌شمار می‌رفتند، صورت پذیرفت. از انقلاب فرهنگی ایران به عنوان اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها یاد می‌گردد.

پیش از شروع انقلاب فرهنگی، دانشگاههای ایران، از مهمترین کانون‌های اصلی حضور مخالفان علیه نظام جمهوری اسلامی بودند و وضعیت آنها از دست حکومت خارج شده‌بود .در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ ، شورای انقلاب، با تأیید روح‌الله خمینی، به گروه‌های سیاسی فعال در دانشگاه‌ها، برای تخلیه دفترهای خود در دانشگاه‌ها، مهلتی سه روزه داد که طی این روزها، درگیری و خشونت در دانشگاه‌های مختلف ایران شدت گرفت و چندین نفر کشته و تعداد زیادی نیز مجروح شدند. این رویداد، سرآغاز «انقلاب فرهنگی» محسوب می‌شود که تعطیلی دانشگاه‌ها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن ازدانشجویان دگراندیش، چپ‌گرا و لیبرال را در پی داشت.

اقدامات انجام شده در دوران انقلاب فرهنگی ایران بخشی از برنامه مبارزه با فرهنگ غرب در ایران محسوب می‌شد و یکی از اهداف انقلاب فرهنگی ایران، وحدت حوزه علمیه قم ودانشگاه بود. در طی این دوران محتوای بسیاری از کتاب‌های درسی و علمی طبق دیدگاه موجود شورای انقلاب فرهنگی، مورد بازبینی قرارگرفت.  به شیوه‌های مختلف، دیدگاه‌های موسوم به چپ و لیبرال از دانشگاه حذف شد و همچنین تغییراتی با هدف اسلامی کردن دانشگاه و اجرای شریعت اسلامی در دانشگاه‌ها اعمال گردید. این سلسله برنامه‌ها، تأثیرات زیادی بر ساختار فرهنگی و علمی ایران به ‌همراه داشت. چنانکه تعداد بسیاری از فرهیخته گان، ایران را ترک کردند.

هرچند دانشگاه‌های جدیدی در شهرستان‌ها با هدف افزایش دسترسی شهرستانی‌ها به امکانات آموزش عالی تأسیس گردید، اما تحقیق در دانشگاه‌ها در بسیاری از رشته‌ها محدود شد و پس از پایان انقلاب فرهنگی، تعداد مقالات محققان در نشریات علمی معتبر، کاهش قابل ملاحظه‌ای یافت.

اقدامات انجام‌شده در انقلاب فرهنگی

بازبینی محتوای کتاب‌های درسی

مدافعان انقلاب فرهنگی معتقد بودند که رشته‌های علوم انسانی از فرهنگ غربی تأثیر پذیرفته‌اند و برای پاکسازی و اسلامی‌سازی آن موضوع‌های مورد بحث در این رشته‌ها و ابزارها و روش‌های تحقیقی این رشته‌ها باید اصلاح شود. به عقیده طرفداران انقلاب فرهنگی، رشته‌های علوم انسانی در شکل «پاکسازی نشده» آن از مصادیق تهاجم فرهنگی بود. رابطه ایران و غرب موضوع داغی در ایران و هم در غرب بوده و گاه تحت عنوان «تهاجم فرهنگی»، «برخورد تمدن‌ها» و یا گفتگو تمدن‌ها مورد بحث قرار می‌گیرد.

شورای انقلاب فرهنگی مامور شد تا بر اعمال ارزشهای اسلامی بر نظام آموزشی کشور نظارت نماید. شورای انقلاب فرهنگی دروس دانشگاهی را به پنج گروه تقسیم نمودند: علوم انسانی (شامل علوم اجتماعی)، کشاورزی، مهندسی و تکنولوژی، پزشکی و علوم پایه. بازبینی هر گروه این کتاب‌ها زیر نظر یک گروه تخصصی اداره می‌شد. زیر مجموعه‌های شورای انقلاب فرهنگی (به‌ویژه سازمان سمت) که به تدوین و بازبینی کتب درسی دانشگاهی می‌پرداخت و عمدتا توسط روحانیون اداره می‌شد توانست تا سال ۱۳۶۴ حدود ۳۰۰۰ عنوان کتاب که در آن دیدگاه‌های اسلامی اعمال شده بود، تدوین نماید. البته نقش روحانیون در کتاب‌های علوم انسانی پررنگ تر بود تا کتاب‌هایی در زمینه پزشکی و علوم‌پایه که روحانیان دانش کمتری در آنها داشتند. اگر چه تمامی کتب دچار تغییرات گردیدند.

کتاب‌های علوم انسانی، اجتماعی و علوم دینی بطور ویژه‌ای با هدف زدودن آثار نظام سلطنتی و تفکرات غربی و استعماری مورد بازبینی قرار گرفت. زیرا آنان را محصولات وارداتی غرب می‌دانستند که «حامل ارزشهای غربی است». در این میان رشته‌هایی مانند اقتصاد و حقوق دچار تغییرات بنیادی شدند. مثلا در اقتصاد تئوری‌های معمول اقتصاد مانند عرضه و تقاضا با موادی تحت عنوان اقتصاد اسلامی جایگزین گردیدند و کتب حقوق با توجه به شریعت اسلامی بازنویسی شدند. این دوران چهره‌های سلطنتی و قهرمانان و شخصیت‌های سکولار از کتاب‌ها حذف گردیدند و با قهرمانان مورد قبول نظام مانند شیخ فضل‌الله نوری، مدرس و میرزا کوچک‌ خان جایگزین شدند.

سخنان مقام معظم رهبري در خصوص رسالت دانشگاه ها

یکی از نکات حائز اهمیت در این تحقیق استفاده از رهنمود های مقام معظم رهبری وسخنان آموزنده ایشان در دیدار دانشگاهیان و اعضاء شورای عالي انقلاب فرهنگی می باشد که به اختصار چند نمونه از آنها تشريح مي گردد.

ارزش علم = ارزش ذاتي +ارزش افزوده

اينكه ما روى علم تكيه ميكنيم، فقط به جهت احترام آرمانى به علم نيست – كه البته اين خودش يك نقطه مهمى است؛ اسلام براى علم ارزش ذاتى قائل است – ليكن علاوه بر اين ارزش ذاتى، علم قدرت است.يك ملت براى اينكه راحت زندگى كند، عزيز زندگى كند، با كرامت زندگى كند، احتياج دارد به قدرت.عامل اصلى كه به يك ملت اقتدار ميبخشد، علم است. علم، هم ميتواند اقتدار اقتصادى ايجادكند، هم ميتواند اقتدار سياسى ايجاد كند، هم ميتواند آبرو و كرامت ملى براى يك ملت در چشم جهانيان به وجودبياورد.

ارتباط صنعت و دانشگاه، يك بازي برد برد

 مسئله ارتباط صنعت و دانشگاه يك مسئله قديمى است. البته پانزده شانزده سال پيش – حالا خوب است تاريخچه اش را نگويم – اين مسئله مطرح و دنبال شد و بالاخره به صورت يك فكر رائج درآمده كه همه مايل اند. خب، ما اين كار را چگونه تحقق ببخشيم؟ هم براى صنعت خوب است، هم براى دانشگاه خوب است. دانشگاه وقتى ناظر به نياز جامعه و نياز بازار بود، طبعاً جهت خودش راپيدا ميكند؛ شور و نشاط بيشترى هم پيدا ميكند؛ البته براى دانشگاه ها درآمدزا هم هست .صنعت هم وقتى متكى بود به نگاه نو و فكر نو و توليد علم و فناورى – كه اين در دانشگاه ها تحقق پيدا ميكند – طبعاً پيشرفت پيدا مي كند.

علم؛ توليدي يا تقليدي

وابسته كردن اقتصاد، تقليدى كردن علم، ترجمه گرايى در دانشگاه؛ كه هر چه كه آن طرف مرزها، مرزهاى غربى و كشورهاى اروپايى، گفته اند، ما همان را ترجمه كنيم و اگر كسى حرف زد، بگويند مخالف علم حرف مى زند؛ پيشرفت نيست و ما اين را پيشرفت نمى دانيم. نه اينكه ترجمه را رد كنيم؛ نخير، ترجمه هم خيلى خوب است؛ ياد گرفتن از ديگران خوب است؛ اما ترجمه كنيم تا بتوانيم خودمان به وجود آوريم. حرف ديگران را بفهميم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه اينكه هميشه پاى حرف كهنه ى ديگران بمانيم. يك حرفى را در زمينه ى مسائل اجتماعى پنجاه، شصت سال پيش فلان نويسنده يا فيلسوف يا شبه فيلسوف فرهنگى گفته، حالا آقايى بيايد در دانشگاه، دهنش را با غرور پر كند و همان را دوباره به عنوان حرف نو براى دانشجو بيان كند! اين پيشرفت نيست؛ پسرفت است.

زبان ملى را مغشوش كردن، هويت اسلامى ملى را سلب كردن و مدل بازى به جاى مدل سازى، پيشرفت نيست. ما وابسته شدن و غربى شدن را پيشرفت نمى دانيم.

ما از شاگردى ننگ مان نمى كند كه شاگردى كنيم؛ استاد پيدا بشود، ما پيش او شاگردى مى كنيم؛ اما از اين ننگ مان مى شود كه هميشه و در همه موارد شاگرد باقى بمانيم؛ اين كه نمى شود. براى يك مجموعه علمى، اين مايه ى منقصت است كه در پژوهش و تحقيق كه منشأ و منبع رويش علمى است، ضعيف باشد؛ بايد بتواند از لحاظ علمى متكى به خود باشد.

ترجمه گرايي؛خطرناك در همه جا،خطرناكتر در علوم انساني

طبق آنچه كه به ما گزارش دادند، در بين اين مجموعه عظيم دانشجوئى كشور كه حدود سه ميليون و نيم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پيام نور و بقيه دانشگاه هاى كشور داريم، حدود دو ميليون اين ها دانشجويان علوم انسانى اند! اين به يك صورت، انسان را نگران مي كند. ما در زمينه علوم انسانى، كار بومى، تحقيقات اسلامى چقدر داريم؟ كتاب آماده در زمينه هاى علوم انسانى مگر چقدر داريم؟ استاد مبرزى كه معتقد به جهان بينى اسلامى باشد و بخواهد جامعه شناسى يا روانشناسى يا مديريت يا غيره درس بدهد، مگر چقدر داريم؟ كه اين همه دانشجو براى اين رشته ها مي گيريم؟ اين نگران كننده است. بسيارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه هائى هستند كه مبنايش مادي گرايي است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است، عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است.

نگاه كلان و نقشه جامع، شرط اول موفقيت

جهت را مشخص كنيد، بدانيد چه كار ميخواهيم بكنيم .نقشه جامع براى تحول، در دستمان باشد. بر اساس اين نقشه جامع، اجزاى گوناگون را، يكى زودتر، يكى ديرتر، به وجود مى آوريم. شما درذهنتان طرح يك ساختمان كاملِ جامعِ زيباى مستحكم را در يك زمين بزرگ و در جاى مناسب ميريزيد؛ ميدانيد چه كار مي خواهيد بكنيد. حالا از يك گوشه اى شروع مي كنيد.گاهى يك جزء از ساختمان را اين طرف، گاهى يك جزء ديگر را آن طرف مي سازيد. آدمى كه نگاه مي كند، ممكن است نفهمد چه چيزى درخواهد آمد؛ اما شما كه نقشه در ذهنتان هست، ميدانيد چه كار داريد مي كنيد. هرجزئى، تأمين كننده بخشى از آن نقشه جامع است .اين وقتى است كه نقشه جامع داشته باشيد. اگر نقشه جامع وجودنداشت، اگر در اين تحول، نگاه كلان وجود نداشته باشد، كارها ممكن است متناقض از آب دربيايد؛ تكرارى باشد، زائد باشد، كمبودهاى بزرگى به وجود بيايد. پس نگاه كلان و نقشه جامع، شرط اول است .ما بايد بدانيم نقشه ى جامع علمى كشور چيست. كدام علم، به چه اندازه، در كجاى اين نقشه جادارد.

 اولاً نقشه جامع علمى احتياج دارد به يك برنامه اجرائى، بايد مسئولين دستگاه هاى دولتى بنشينند برنامه اى را طراحى كنند تا اين نقشه جامع علمى بتواند عملياتى و پياده شود و تحقق پيدا كند. به قول يكى از آقايان، فقط اين نباشد كه ما علم را توليد كنيم، بعدمنتشرش نكنيم، بگذاريم كنار، از آن استفاده نكنيم؛ بايد از اين استفاده كنيم. ثانياً نقشه جامع علمى بايد زنده و پويا و بهروز باشد. ما نمي خواهيم يك چيزى براى ساليان متمادى درست كنيم؛ اين مال امروز است. چه بسا تا سه سال ديگر، پنج سال ديگر وضعيت به گونه اى بشود كه مجبور شويم بخشى ازاين نقشه را جابه جا كنيم. نقشه بايد زنده و پويا و بهروز باشد.

ثالثاً برنامه هاى پنج ساله توسعه در زمينه آنچه كه مربوط به دانش و آموزش عالى است، بايد دقيقاً بر طبق نقشه جامع علمى طراحى و برنامه ريزى شود. برنامه هاى توسعه بايستى ازنقشه جامع علمى در اين بخش خاص تبعيت كند. همچنين سازوكار قوى هم براى نظارت وجود داشته باشد.

جايگاه علوم گوناگون، هركدام؛ مقدار دانشجو، نوع دانشجو، جنس دانشجويان – دختر، پسر – مناطق گوناگون؛ اين ها بايد روشن بشود؛ ما بدانيم چه كار مي خواهيم بكنيم. مسئله كاربردى كردن تحقيقات و اختراعات جزء چيزهائى است كه من رويش تكيه دارم. ما ممكن است يك تحقيقاتى بكنيم، در يك پروژه تبليغاتى به جاهاى خوبى هم محققِ ما برسد؛ اما اين در وضع كشور، در جهت رشد و توسعه كشور نقشى نداشته باشد؛ يعنى نتواند به ثروت ملى تبديل شود. ما بايد علم مان را بتوانيم به ثروت ملى تبديل كنيم .

اصلاح نظام اعطاى امتيازات علمى(ارتقاء اساتيد)

پژوهش ها را در جهت نيازهاى كشور قرار بدهيم و اين لازمه اش اين است كه ما بانك اطلاعات مركزى داشته باشيم. همه بدانند چه لازم است، چه انجام شده است و چه لازم است براى تكميل يك پژوهش، تا بتواند اين قطعات گوناگون در كنار هم جمع بشود .كه ما بايد نظام اعطاى امتيازات علمى را در دانشگاه تطبيق كنيم. صرف اينكه مثلاً يك مقاله در يك مجله آى.اس.آى منتشر كرده يا چه تعداد مقاله منتشر كرده، كافى نيست؛ يعنى محقق وپژوهشگر ما نبايد براى كسب رتبه علمى به دنبال اين باشد كه مقاله اى را تهيه و توليد كند كه براى كشور هيچ فايده اى ندارد و هيچ خلأيى از خلأهاى پژوهشى كشور را پر نميكند. نظام اعطاى امتيازات علمى و آيين نامه هايى كه در اين زمينه هست، بايد تطبيق كند با همين مطلب كه كدام تحقيق منطبق است با نياز كشور، و كدام تحقيق، تكميل كننده يك زنجيره تحقيق و پژوهش است.

مثلاً فرض كنيد پرورش دانشجو. استادى كه در دانشجوپرورى و شاگردپرورى و به ثمر رساندن شاگرد، از خودش يك كار درخشانى نشان ميدهد، يا نظر نوى در مسائل علمى ودانشگاهى ابراز ميكند؛ ملاك ارتقاء است. اين ملاكهاى گوناگون را مى شود تدوين كرد و ملاك ارتقاء اعضاى هيئت هاى علمى قرار داد.

توسعه هدفمند آموزش عالي

توسعه آموزش عالى بايد در جهت هدف ها باشد.مسئولان آموزش عالى بايد از توسعه غيرهدفمند بشدت پرهيز كنند؛ چون اين، هم اتلاف مال است، هم اتلاف و ضايع كردن منابع انسانى است. بايد ببينيم چه لازم داريم، بايد ببينيم هدف چيست و به كجا مي خواهيم برسيم؛ بر اساس آن، فضاى آموزشىِ آموزش عالى را توسعه دهيم. بنابراين برحسب نياز، دنبال اهداف خودمان باشيم. به نظر من اين مسئله خيلى حساس و مهمى است. نيازهاى اصلى كشور درحوزه علوم و فناورى بايد احصاء شوند؛ در زمينه علوم انسانى هم همين جور؛ بر اساس اين ها برنامه ريزى شود؛ معلوم شود كه چه تعداد دانشجو ميخواهيم، چقدر دانشگاه ميخواهيم، چه رشته هائى را لازم داريم، درچه سطوحى اين رشته ها بايستى تعليم و تعلم پيدا كند.

منبع

رضا، محمد حسين(1394)، بررسي جايگاه تصوير ذهني (برند)، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0