انتخاب شغل و شخصيت
هالند،نيز مانند سوپر معتقد است که انتخاب شغل با افزايش سن آگاهانه تر ميشود.وي نظريه خود را بر مبناي دو اصل مهم استوار كرده است:
- انتخاب شغل و حرفه با نوع شخصيت فرد بستگي دارد.
- انتخاب شغل وحرفه رابطه مستقيم باتلقي وگرايش فرد دارد.
هالند،در طبقه بندي خود افراد را به شش گروه تقسيم مينمايد كه عبارتند از:اجتماعي، معنوي، قراردادي، تهوري، هنري و واقع بين.
بنظرهالند،با توجه به اين شش شخصيت، محيط شغلي نيز درشش گروه قرار ميگيرد. يعني هر فردي محيطي را جستجو ميكند كه بتواندازمهارتهاي خود درآن محيط حداكثراستفاده رابكند. چهار نظريه برگرفته از نظريه مرکزيهالند،عبارت از: همخواني، همساني، تمايز و هويت هستند. سازش بين شخصيت و محيط يعني همان همخواني که باعث رضايت شغلي ميشود كه موجب انتخاب شغل بهتر و پيشرفت در شغل انتخابيميشود،عدم سازگاري باعث نارضايتي وتغيير شغل ميشود كه يكي ازگزينههاي پرسشنامه دغدغههاي شغلي سوپر است.
پس ميتوان گفت كه عدم تناسب شخصيت فرد با محيط كاري او در نهايت منجر به تغييرات در شغل انتخابيميشود كه زيربناي اين تغييرات ممكن است دغدغههاي شغلي فرد باشد. همساني و تمايز ممکن است اين مساله را که چگونه آمادگي افراد ميتواند انتخابهاي شغلي را ايجاد کرده و يا با آن تطبيق داده شودرا بيان ميکند که به نوعي همان تطبيق و تثبيت در شغل است که در پرسشنامه دغدغههاي شغلي سوپر نيز سنجيده شده است،موردآخر يعني هويت به ميزان تصوير روشن فرد از اهداف، رغبتها واستعدادهايش اشاره دارد.
هالند، معتقدست كه كساني كه اطلاعات بيشتري راجع به مشاغل دارند انتخابهايشان مناسب تر است و انتخاب مناسب با سن نيز متناسب است.يعني انتخاب شغل با افزايش سن دقيق تر است.پس بطور منطقي با حركت به سمت دغدغههاي مراحل قطع همكاري بايستي نگرانيهاي فرد كاهش يافته باشد و انتخاب آگاهانه منجر به آرامش در مرحله بازنشستگي شده باشد.
يعني وقتي خوب متمايز شده باشد،همخوان وهمسان باشد باعث ميشود که کار شايسته اي انجام بدهداز لحاظ شخصيتي موثر و کارآمد باشد و مبادرت به انجام رفتار تحصيلي و اجتماعي مناسبيکند. بنظر ميرسد با توجه به اين نظريه حتي دغدغههاي افراد با توجه به شخصيت آنها متفاوت است. به اين معني که هر فردي با نوع شخصيت خاص خود در مسير شغلي خويش، به دنبال آرزوها يا علائق خود ميرود.
آرزوهاي شغلي
بنظر ميرسد دغدغهها شايد به بياني ديگر منعکس کننده آرزوهاي مسير شغلي افراد باشند.به این معني که هر فردي در مرحله اي از زندگي خود، خيالات و آرزوهايي رادر مسير حرفه اي خود تجسم ميکند که بنوعي باآنها دست به گريبان است. اين آرزوهادست يافتني،واقعي باشندیاخيالي ودست نيافتني.
پس شايد بنوعي بتوان گفت كه آرزوهاي شغلي همان دغدغههاي شغلي فرد در مسير تكامل انتخاب شغل هستند.يعني فرد ابتدا با داشتن آرزوهاي فراوان،دغدغههاي زيادي نيز داردوبا افزايش سن وگسترش مهارتهاواطلاعات فرد آرزوها با واقعيت تطابق بيشتري پيدا ميكند،محدودتر ميشود.پس نگرانيهاي فرد نيز كاهش يافته،حول يك محورصلي؛شغل انتخاب شده ميچرخد.
درنظريه رشدي سوپر،دوره مهم در رشد ودنبال کردن آرزوهاي حرفه اي مرحله مکاشفه است. اين مرحله حدود 14 سالگي شروع ميشود و با محدود شدن گزينههاي مسير شغلي از تحليل درباره اين مسيرها به سمت شناسايي گزينههاي موفق محدود ميگردد و در نهايت تصميم نهايي درباره مسير شغلي اخذ ميگردد. سوپر،معتقد است خودپنداره نقش مهميدر رشد مسير شغلي است در واقع آرزوها,انتخاب مسير شغلي تظاهري از خودپنداره حرفه اي فرد است آرزوهاي حرفه اي ميتوانند در طول زمان تغيير کنند اما تا حد زيادي پس از بلوغ جوانان ثبات مييابند.
نظريه گاتفردسون
رشد آرزوهاي شغلي، موضوع اصلي نظريه گاتفردسون،است. رويكرد رشد زيستي اجتماعي گاتفردسون،در نظريه اش چگونگي جذب شدن افراد به مشاغل مختلف را توصيف ميكند. بر طبق نظر او مردم خواهان مشاغلي هستند كه با خودانگاره آنان هماهنگ است.گاتفردسون،معتقد است عوامل تعيين كننده كليدي رشد خودپنداره عبارتند از: طبقه اجتماعي، سطح هوش و تجربههاي مربوط به نوع جنس.
با توجه به نظريه رشد فردي ازاین مراحل عبور ميكند:
- جهت گيري به سمت بزرگي و قدرت (سنين3 تا 5 سالگي) دراين مرحله،تفكر عيني است كودك با بازي كردن نقشي كه نشانه بزرگسالي است احساسات خود را گسترش ميدهد.
- جهت گيري به سمت نقشهاي جنسي: سنين 6 تا 8 سالگي است خودپنداره از رشد جنسيت اثر ميپذيرد.
- جهت گيري به سمت ارزشهاي اجتماعي :سنين 9 تا 13سالگي ترجيحات با توجه به سطح كار و شغل و ارزش اجتماعي گسترش مييابد.
- جهت گيري به سمت درون، يگانگي خود:از سن 14 سالگي آغاز ميشود،تفكر خودكاوي به خودآگاهي بيشتر و همچنين فهم بيشتر ديگران كمك ميكند. فرد با توجه به خود، نقش جنسي و طبقه اجتماعي، آرزوهاي شغلي اش را بيشتر درك ميكند.
اگر آمادگي براي انتخاب شغل ايجاد شودانتخاب مورد توجه جوانان راآرزوي ايده آل شان مينامند.آرزوهاي واقعي ممکن است کمتر خواستني باشند،اما جزو مشاغل قابل قبولي است که افراد فکر ميکنند ميتوانند واقعا آن را به دست آورند. تفاوت بين آرزوهاي ايده آل و واقعي اين است که آرزوهاي واقعي بر اساس قابليت دسترسي مشاغل تعديل شدهاند. همه آرزوهاي اظهار رشد فرد چه ايده آل و چه واقعي تنها نمونه اي از مشاغل موجود در فضاي اجتماعي افراد است.
در اين مدل رشدي، ترجيحات شغلي در بين پيچيدگيهاي ناشي از همراهي رشد رواني و جسميآشكار ميشود. تعيين كننده اصلي ترجيحات شغلي، محدوديتهاي پي در پي در مقابل آرزوها در خلال رشد خود پنداره است. يعني دوراني كه ديدگاه ساده و عيني كودك به زندگي جاي خود را به ديدگاه جامع تر، پيچيده تر و تفكر انتزاعي نوجواني و بزرگسالي ميدهد. گاتفردسون،بر اين باور است كه زمينه اجتماعي، اقتصادي و سطح هوش برخود پنداره افراد در جامعه غالب اثر گذار است.
همزمان با توجه افراد به دنياي كار،آنها مشاغلي راانتخاب ميكنند كه با فضاي اجتماعي،سطحانديشمندي و نوع جنس آنها هماهنگ است. در مدل او طبقه اجتماعي و هوش به نظريه خودپنداره انتخاب شغل اضافه شده است. انتخاب شغل بنظراو بعنوان فرآيندحذف گزينههاومحدودسازي انتخابهاي فردست وافراد همزمان با تلاش براي تحقق بخشيدن به آرزوهايشان هدفهايشان را محدود مينمايند.از نظر او انتخاب شغل بيش از آنكه توسط توجه به جنبههاي مثبت صورت گيرد،از طريق حذف جنبههاي منفي انجام ميشود.
محدوديت:اين مفهوم يك فرآيندمهم درنظريه گاتفردسون ست. طي اين فرآيند،افرادانتخاب خوب خواهند داشتامابهترين انتخاب رانه.محدوديت، فرآيند مصالحه آرزوها باواقعيات بيروني است و حذف مشاغلي است که بنظر افراد قابل قبول نيست.گاتفردسون،تاكيد ميكند كه رشد شغلي بايد بعنوان محصول مشترك وراثت و محيط ديده شود. بعبارت ديگر تفاوت ژنتيكي افراد، محيطهاي متفاوت را خلق ميكند .
سازش فرآيندي است که در آن،افراد شغلهاي مورد نظرشان را حذف ميکنند و با شغلهايي که کمتر با آن موافق هستند، اما در دسترس ترهست جايگزين ميکنند.زمانیکه مزيتهاي مربوط به جذاب ترين جايگزينها در فضاي اجتماعي افراد لحاظ قرار داده ميشود به آن فرآيند،انتخاب شغل گفته ميشود. آرزوهاي شغلي ميتواند متغير مهميدر درک خودپنداره فرد، رفتار مسير شغلي،ادراک نيروهاي اجتماعي در مورد فرصتهاي در دسترس و انتخاب تحصيلي آينده و مرتبط با مسير شغلي و همچنين فرصتهاي مربوط به پيشرفت باشد.آرزوها اهداف مطلوب مسير شغلي و انتظارات واقع بينانهاند.آرزوها يعني جذب يک حرفه خاص شدن.
درآغاز دوره نوجواني توافق و محدوديت يک دغدغه است. زيرا توافق غير لازم يا اضافي ممکن است دامنه گزينههاي تحصيلي و حرفه اي آينده را محدود سازد. ناهمخوانيها ممکن است بازتاب نگاههاي افراد بشرايط خاص، تواناييها و يااثرات مرزهاي درک شده،فرصتهاي آينده باشند.گاتفردسون،ميگويد مردم بيشتر بجاي اينكه بدنبال بهترين انتخاب باشند به انتخاب خوب بسنده ميكنند.وي جنسيت و ديگرعوامل اجتماعي كه برگسترش خواستههاي شغلي اثر ميگذارند را به روشني بيان ميكند،بهمين جهت بعنوان ديدگاه مكمل نظريه سوپر در مورد انتخاب شغل است.
دغدغههاي شغلي در نظريه سازه مندي مسير شغلي
دغدغههاي شغلي در نظريه سازه مندي مسير شغلي نيز مطرح شده است.ساويکاس، نظريه سوپرازرشد شغلي رابه روز کرده و توسعه داده تا در جامعه چند فرهنگي واقتصاد جهاني از آن استفاده شود.نظريه سازه مندي مسير شغلي براين نکته تاکيدداردکه ما تظاهراتي ازواقعيت را بنمايش ميگذاريم نه خودواقعيت را . مسيرهاي شغلي پيچيدهاند. آنها همزمان با انتخابهايي که افراد انجام ميدهند شکل ميگيرند. حين انتخابها خودپنداره فرد به نمايش گذاشته ميشود و اهدافش در واقعيتهاي نقشهاي شغلي که انجام ميدهد ظاهر ميشود.افرادمسير شغلي شان را با معنابخشيدن به رفتار شغلي وتجارب حرفه اي شکل ميدهند.
مسير شغلي به زنجيره اي از موقعيتهايي اشاره دارد که توسط شخص از مدرسه تا بازنشستگي گذرانده شده است. که ميتوان گفت همان مرا حل رشد شغلي سوپر است. در اين نظريه ما به داستانهاي افراد گوش ميکنيم تا از آنها شخصيت شغلي، انطباق پذيري مسير شغلي و مضمون زندگي را بررسي کنيم. شخصيت شغلي،که در خانواده اصلي شکل ميگيرد ودرخلال مراحل رشد شغلي، در بين همسالان، همسايهها و مدارس رشد ميکند. شخصيت شغلي يعني تواناييها،نيازها،ارزشها،علايق مرتبط با مسير شغلي.اين نظريه علايق را بعنوان يک راه ارتباطي ميبيند که بازتاب معناهايي است که ريشه اجتماعي دارند و به فرد در گروه اعتبار ميدهند.
موضوعات زندگي،در بدو ورود به يک حرفه افراد بدنبال آن هستند که توانمنديهاي خودشان را بفهمند و از عزت نفس خودشان محافظت کنند. يعني کار تظاهري است از خود و رشد مسير شغلي ادامه روند بهبود هماهنگي بين خود و موقعيت است. شغل تظاهري از خود است و رشد و پيشرفت در مسير شغلي نتيجه هماهنگي بين خود و محيط است.بيشتر افراد بدون توجه به وضعيت اقتصادي و اجتماعي ميتوانند فرصتهايي را در کارهايشان بيابند که هم خودشان راابراز کنندوهم براي جامعه مفيد باشند.انطباق پذيري شغلي ميگويد که افراد چطور يک مسير شغلي را ميسازند در حالي که شخصيت شغلي ميگويد افراد چه شغلي را انتخاب ميکنند.
اصول نظريه سازه مندي شغلي
- هماهنگي بين نقشهاي محوري همچون کاروخانواده، ثبات را تضمين ميکند،عدم تعادل موجب فشاروتنش است.
- مشاغل يک نقش اصلي را فراهم ميکنند ولي در بعضي افراد نقشهاي ديگرمثل دانشجويي،خانه داري، والديني،اوقات فراغت ممکن است محوري باشند.
- هر شغلي بويژگيهاي خاصي نيازدارند که اجازه ميدهد طيفي از افراد خاص در آن شغل مشغول باشند.
- موفقيت حرفه اي بستگي به اين دارد که افراد در مشاغل شان تا چه حد راههاي مناسب براي ويژگيهاي شغلي دائميشان بيابند.
- ميزان رضايت فرد از کار بستگي به ميزان توانايي آنها براي اجراي خودپنداره شغلي شان دارد.
- روند ساختار مسير شغلي به رشد و اجراي خودپنداره شغلي در نقشهاي کاري بستگي دارد.
- اگرچه خودپنداره از پايان جواني تثبيت ميشود ولي خودپنداره با زمان و تجربه تغيير ميکند.
- فرآيند تغيير شغل با بلند چرخه مراحل شغلي مشخص ميشود که هم زمان از طريق دورههاي رشد،کشف،تحقق، مديريت وکناره گيري بجلو ميرود.
- کوتاه چرخه رشد، کشف، تحقق، مديريت و کناره گيري در خلال گذارهايي از يک مرحله شغلي به مرحله بعد رخ ميدهد. هم چنين هر زمان يک وظيفه فرد توسط وضعيت اقتصادي، اجتماعي و حوادث فردي هم چون بيماري و جراحت طراحي شغلي و جاي گزيني دوباره صورت ميگيرد.
- بلوغ شغلي سازه اي است روان شناختي که به ميزان رشد شغلي فرد در طول پيوستار مراحل شغلي از رشد تا کناره گيري اشاره دارد.
وظايف رشدي، جامعه جوانان را به بسط شخصيتهايشان به دنياي کار و ملحق شدن به آن دعوت ميکند هدف گذر مدرسه به کارآن است که جوانان بياموزند که از طريق متناسب کردن شخصيت خود با نقشهاي کاري به جامعه شان کمک کنند.مراحل رشد شغلي حاکي از تغيير است، اما وظايف رشدي تحقق و ثبات و دوام در هر مرحله را مشخص ميکنند. مرحله اول روي ريشه و رشد شخصيت شغلي متمرکز است که در حين جواني نيز ادامه داشته و با شروع دوره جواني مرحله کشف آغاز ميشود که فعاليتهاي اين دوره فرد را قادر ميکند تا بر مبناي خود آگاهي و اطلاعات شغلي بين انتخابهاي موقتي و موقعيتهاي آزمايشي،روشن کند که آماده است تا در يک کار مطمئن تثبيت شود؟ در برخي نقاط فرد آماده ميشود تا شغل را ترک کند و مسئوليتش را به افراد ديگر واگذار کند.درخلال دوره کناره گيري شخص ممکن است علايق جديد در موقعيتهاي ديگر را کشف کند و اگر خيلي دير باشد، آماده بازنشستگي ميشود.
ابعاد انطباق پذيري شغلي
بنظر ساويکاس،انطباق پذيري شغلي شامل چهاربعد دغدغه، کنترل،کنجکاوي و اعتماد است. پيش از اين به تعريف دغدغه مسير شغلي پرداخته شد.کنترل مسير شغلي،به معناي آنست که افراد احساس کنند و معتقد باشند که مسئول ساختن مسيرهاي شغلي شان هستند. در حالیکه آنها ممکن است با اشخاص مهم ديگر مشورت کنند،آنها خودشان مالک مسيرهاي شغلي خويش هستند. فقدان کنترل مسير شغلي اغلب بيتصميميمسير شغلي ناميده ميشود.ناتواني براي انتخاب ميتواند از طريق مداخلات مسير شغلي که براي تقويت نگر ش مصمم طراحي شده مثل آموزش جرات آموزي،آموزش تصميم گيري و آموزش اسناددهي مجدد رفع ميشود.
کنجکاوي مسير شغلي،بعلاقه زياد به دانستن درباره خود و دنياي کار و هماهنگي بين آنها اشاره دارد. کنجکاوي در عمل باعث توجه به آگاهي در تصميم گيري و تناسب خود با محيط ميشود.اين مشکل بوسيله مداخلاتي مثل بحث در خصوص پاداشهاي دروني و بيروني، کارورزي، تنظيم اهداف، آموختن چگونگي کشف، خواندن بروشورهاي حرفه اي، کار در مشاغل پاره وقت و حضور داوطلبانه در موسسات امکان پذيراست.اعتماد مسير شغلي اعتماد به نفس پيش آيند موفقيت در روبه رويي با چالشها و غلبه بر موانع است .اعتماد حاکي از احساس خودکارآمدي در ارتباط با توانايي فرد براي اجراي موفقيت آميز دوره اي از فعاليت است.اين دوره در گرو آموزش مناسب و انتخابهاي شغلي است.فقدان اعتماد شغلي ميتواند به بازداري مسير شغلي منجر شود که مانع شکوفايي ميشود. بازداري مسير شغلي از طريق الگوگيري نقش، قدرداني موفق، تشويق،کاهش اضطراب و آموزش حل مساله افزايش مييابداين مداخلات حس بهاندازه کافي خوب بودن در افراد ايجاد ميکنند.
منبع
جمالی،صفورا(1389)، بررسي مقايسهي دغدغههاي شغلي پرستاران در بيمارستانها، پایان نامه کارشناسی ارشد،گرایش مشاوره وراهنمایی،دانشگاه آزاداسلامی مرودشت
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید