الگوهاي مربوط به کارکردهاي ضربه گيرانه حمايت اجتماعي در برابر استرس
ويتن نسخه هاي متمايز الگوهاي اثرات ضربه گيرانه منابع مقابله اي در برابر عوامل استرس زا را از يکديگر متمايز کرد. ويتن به منظور تاکيد بر منطق تفسيري هر يک از الگوها، الگوهاي آماري متناظر با هر يک از نسخه هاي متمايز را بسط داد. در پژوهش ويتن دو الگوهاي تعاملي و افزايشي اثرات ضربه گيرانه منابع مقابله اي بيروني در برابر استرس از يکديگر متمايز شدند. به عبارت ديگر، به منظور تفکيک الگوهاي اثرات ضريه گيرانه منابع مقابله اي در برابر استرس، در الگوي تعاملي بر اثرات تعديل کننده منابع مقابله اي در برابر عوامل استرس زا و در الگوي افزايشي بر اثرات بازدارنده منابع مقابله اي در برابر عوامل استرس زا تاکيد شد. در الگوي اثرات بازدارنده، يک منبع مقابله اي ـ که بازدارنده اثر استرس مي باشد ـ از طريق افزايش در سطح استرس بسيج مي شود و در نتيجه اثر علّي کلي استرس را تعديل مي کند
الگوي اثرات تعاملي نيازمند به تعامل بين استرس و حمايت اجتماعي است که در آن اثر استرس در سطوح بالاتر حمايت اجتماعي به طور قابل ملاحظه اي کاهش مي يابد. در اين الگو، حمايت اجتماعي به طور مستقيم بر رابطه بين استرس و پريشاني اثر مي گذارد. ضريبِ اثر استرس مربوط به وضعيتي است که حمايت اجتماعي در فقدان کامل به سر مي برد. با افزايش حمايت اجتماعي، از اثر منفي استرس بر متغير وابسته کاسته مي شود.
سبک هاي مقابله ای
در اين مطالعه, «سبک مقابله» ـ كه به تلاش هاي شناختي و رفتاري فرد براي جلوگيري، مديريت و کاهش استرس اشاره مي کند. نيز به مثابه يك عامل درون فردي پيشايند استرس در بررسي فرايند تجربه اين وضعيت مورد توجه و عنايت قرار گرفته است. به بيان ديگر, رفتارهاي مقابله اي به آن دسته از راهبردهاي هوشيار اطلاق مي گردد كه فرد در مواجهه با رخدادهاي استرس زاي خاص مورد استفاده قرار مي دهد. اندلر و پارکربر اساس تحقيقي جهت بررسي فرايند مقابله عمومي، افراد را برحسب سه نوع اساسي سبک مقابله اي متمايز مي سازند: سبک مقابله اي مسئله مدار، سبک مقابله اي هيجان مدارو سبک مقابله اي اجتنابي. راهبردهاي مقابله اي مسئله مدار شيوه هايي را توصيف مي کند که بر اساس آن فرد اعمالي را که بايد براي کاهش يا از بين بردن يک رخداد استرس زا انجام دهد محاسبه مي کند. رفتارهاي مسئله مدار شامل جستجوي اطلاعات بيشتر درباره مسئله، تغيير ساختار مسئله از نظر شناختي و اولويت دادن به گام هايي براي مخاطب قرار دادن مسئله مي شود. برعکس، راهبردهاي مقابله اي هيجان مدار شيوه هايي را توصيف مي کند که براساس آن، فرد بر خود متمرکز شده و تمام تلاش او متوجه کاهش احساسات ناخوشايند خود مي باشد. واکنش هاي مقابله ي هيجان مدار شامل گريه کردن، عصباني و ناراحت شدن، پرداختن به رفتارهاي عيب جويانه، اشتغال ذهني و خيال پردازي مي باشد. در نهايت، راهبردهاي مقابله اي اجتنابي مستلزم فعاليت ها و تغييراتي شناختي است که هدف آنها اجتناب از موقعيت استرس زا مي باشد. رفتارهاي مقابله اي اجتنابي ممکن است به شکل روي آوردن و درگير شدن در يک فعاليت تازه و يا به شکل روي آوردن به اجتماع و افراد ديگر ظاهر شود.
در هر الگوي فرهنگي، هنجارهاي فرهنگي مشخصي درباره مفهوم مقابله وجود دارد که در فراخواني الگوهاي مقابله اي خاصي موثرند.در فرهنگ هاي فردگرا به دليل وجود تصور از خود مستقل، تجربه خودکفايي و استقلال از اهميت بسيار زيادي برخوردار مي باشد. شواهد تجربي مختلف نشان داده اند که افراد با تصور از خود مستقل غالبا خواهان کنترل محيط و هماهنگ کردن آن با نيازها و تمايلات فردي خود مي باشدو همواره مي کوشند که بين رفتار و فرايندهاي دروني خويش هماهنگي ايجاد کنند .در مقابل، در فرهنگ هاي جمع گرا به دليل تاکيد بر حفظ انسجام گروهي افراد غالبا با هنجارهاي گروهي همرنگي مي کنند. بنابراين، در بين افراد با عضويت در گروه هاي فرهنگي فردگرا، فرايندهاي مقابله بر تغيير محيط ـ در عوض تغيير فردـ و در بين افراد با عضويت در گروه هاي فرهنگي جمع گرا، فرايندهاي مقابله بر تغيير فرد ـ در عوض تغيير محيط ـ مبتني مي باشند.
غالب فرضيه هاي فرهنگي وابسته به استرس و مقابله با تفاوت هاي فرهنگي در راهبردهاي هنجاري رابطه دارد. براي مثال در بين فرهنگ هاي فردگرا بکارگيري آن دسته از راهبردهاي مقابله اي که مستلزم مواجهه و تغيير در عوامل استرس زاي محيطي مي باشند متداول تر مي باشد (راهبردهاي مقابله اي گرايشي يا رفتاري). در مقابل، در بين فرهنگ هاي جمع گرا استفاده از راهبردهاي مبتني بر اجتناب از عوامل استرس زاي محيطي و سازوکارهاي تغييردهنده حالت هاي روان شناختي دروني شيوع بيشتري دارد (راهبردهاي مقابله اي اجتنابي و شناختي). فرضيه هاي مزبور بر اساس تفاوت هاي مشاهده شده بين عضويت هاي فرهنگي مختلف در متغيرهاي صفات شخصيت، اسناد، انگيزش و اهداف مقابله رشد و توسعه يافته اند. نتايج پاره اي از مطالعات نشان داده اند که افراد در فرهنگ هاي فردگرا در مقايسه با افراد در فرهنگ هاي جمع گرا به دليل برخورداري از برخي ويژگي هاي شخصيتي مانند منبع کنترل دروني، اهداف مقابله کنترل اوليه و سبک هاي شناختي مبتني بر اسنادهاي علّي گرايشي در مواجهه با عوامل استرس زا بيشتر از راهبردهاي مقابله اي گرايشي و رفتاري استفاده مي کنند. در مقابل، افراد در فرهنگ هاي جمع گرا به دليل برخورداري از منبع کنترل بيروني، اهداف مقابله کنترل ثانويه و سبک هاي شناختي مبتني بر اسنادهاي علّي بيروني در رويارويي با عوامل استرس زا بيشتر از راهبردهاي مقابله اجتنابي استفاده مي کنند. نتايج مطالعه براک، کاتبرسون، ترمن و لي نشان داد که در بين افراد با جهت گيري فرهنگي جمع گرا گرايش به ارزيابي عوامل استرس زا به صورت تهديد و فقدان در پيش بيني راهبردهاي مقابله اي اجتنابي و منفعلانه و گرايش افراد با جهت گيري فرهنگي فردگرا در ارزيابي عامل استرس زا به صورت چالش در پيش بيني راهبردهاي مقابله اي گرايشي و فعال موثر مي باشد.
تفاوت هاي گزارش شده درباره اهداف مقابله و فرايندهاي انگيزشي نيز در پيش بيني راهبردهاي مقابله اي ترجيحي در گروه هاي فرهنگي مختلف اثرگذار است. در بين افراد با جهت گيري فرهنگي فردگرا به دليل تقدم اهداف مقابله مبتني بر خود در برابر اهداف مقابله مبتني بر ديگران و انگيزش بيشتر براي بيشينه سازي لذت (کانون کنترل پيشبرد) هدف اصلي تلاش هاي مقابله اي، کنترل محيط و انطباق آن با نيازهاي فردي مي باشد. در مقابل، در بين افراد با جهت گيري فرهنگي جمع گرا به دليل تقدم اهداف مقابله مبتني بر ديگري در برابر اهداف مقابله مبتني بر خود و انگيزش بيشتر براي کاهش فقدان (کانون کنترل جلوگيري) هدف اصلي تلاش هاي مقابله اي، حفظ روابط بين فردي مي باشد.در مجموع، شواهد تجربي وابسته به راهبردهاي مقابله اي هنجاري در بين فرهنگ هاي مختلف نتايج پيچيده اي به همراه داشته است. با اين وجود، شواهد تجربي موجود در مقايسه با رابطه بين جهت گيري فردگرا و مقابله گرايشي بيشتر از رابطه بين جهت گيري جمع گرا و مقابله اجتنابي حمايت به عمل آورده است. به ويژه، در بين بزرگسالان و کودکان با عضويت در گروه هاي فرهنگي جمع گرا مانند کره، غنا و مالزي استفاده از راهبردهاي مقابله اي منفعلانه ، مقابله اجتنابی، مقابله هيجان محور و مقابله نا آشکارو در بين بزرگسالان و کودکان با عضويت در گروههاي فرهنگي فردگرا مانند افراد اروپايي ـآمريکايي و آلماني استفاده از راهبردهاي مقابله اي مسئله مدارانه و فعال گزارش شده است.
برخي از مطالعات تغييرپذيري درون گروهي مشاهده شده در سبک مقابله را با توجه به مفهوم فرهنگ پذيري بررسي کرده اند. براي مثال، يوشي هامابا استفاده از محل تولد به مثابه شاخصي از جهت گيري فرهنگي، راهبردهاي مقابله اي گروهي از زنان ژاپني ـ آمريکايي متولد شده در آمريکا و ژاپن را با يکديگر مقايسه کرد. نتايج نشان داد که زنان متولد شده در آمريکا در مقايسه با زنان متولد شده در ژاپن در مواجهه با عوامل استرس زا بيشتر از راهبردهاي مقابله اي فعال و گرايشي استفاده کردند.
نتايج پاره اي از مطالعات نيز با تاکيد بر الگوهاي متفاوت رابطه بين فردگرايي و راهبردهاي مقابله اي نشان دادند که افراد با عضويت در گروه فرهنگي فردگرا مانند آمريکاي شمالي در مواجهه با عوامل استرس زا بيشتر از راهبردهاي مقابله اي هيجان محور از قبيل تفکر آرزومندانه و راهبردهاي ناآشکار استفاده کردند . نتايج برخي مطالعات ديگر نيز نشان دادند که بين گروه هاي فرهنگي مختلف از نظر مقابله فعال يا مسقيم و مقابله غيرمستقيم تفاوت معناداري گزارش نشد.
شواهد تجربي مختلف نشان داده اند که درباره نقش تفاوت هاي جنسيتي در پيش بيني پاسخ هاي مقابله اي اتفاق نظر وجود ندارد. ميلر و کرچ دريافتند که در بسياري از مطالعات انجام شده درباره تفاوت هاي جنسيتي در رفتارهاي مقابله اي؛ بر تفاوت دو جنس در چگونگي مواجهه با عوامل استرس زا تاکيد شده است. براي مثال، مردان در مقايسه با زنان به دليل گرايش به استفاده از سبک مقابله مسئله مدار در مواجهه با موقعيت هاي استرس زا، فعالانه اقدام به رفع آنها مي کنند در حالي که زنان به دليل گرايش به استفاده از پاسخ هاي هيجان مدارانه در مواجهه با عوامل استرس زا بر تغيير پاسخ هاي هيجاني خود متمرکز مي شود. اين در حالي است که گرايشات دو جنس در مواجهه با شرايط مختلف، يکسان نمي باشند. در اين خصوص، نتايج مطالعه بن ـ زور و زيدنر نشان داد که در طول دوره بحراني جنگ خليج، زنان در مقايسه با مردان در مواجهه با عوامل استرس زا، بيشتر از پاسخ هاي مقابله اي مسئله مدارانه استفاده کردند. نتايج مربوط به بررسي پاسخ هاي مقابله اي مشارکت کنندگان پس از اتمام دوره بحراني جنگ نشان داد که مردان در مقايسه با زنان در مواجهه با عواملاسترس زاي روزانه، بيشتر از پاسخ هاي مقابله اي مسئله مدارانه استفاده کردند. متيود تاکيد کرد که متغير جنسيت، هر يک از عناصر مداخله کننده در فرايند استرس شامل درون داد ـ از طريق تاثير بر نظام ادراکي فرد در ادراک يک موقعيت به صورت استرس زا يا غيراسترس زا ـ و برون داد را ـ از طريق اثرگذاري بر پاسخ هاي مقابله اي و تلويحات وابسته به واکنش هاي استرس براي سلامت ـ تحت تاثير قرار مي دهد. اگرچه ادبيات پژوهش در بررسي رابطه بين جنسيت و استرس نتايج متناقضي را نشان مي دهد، برخي از محققان نشان داده اند که زنان در مقايسه با مردان تجارب استرسزاي بيشتري گزارش مي کنند.از نظر برخي از محققان ديگر، زنان در مقايسه با مردان وقايع تهديدکننده را با استرس بيشتري ارزيابي کرده و بيشتر در معرض استرس مربوط به «کارکرد نقش» قرار دارند .نتايج مطالعه متيود نشان داد که زنان در مقايسه با مردان در سبک هاي مقابله هيجاني و اجتنابي نمرات بالاتري بدست آوردند. به بيان ديگر، نتايج اين مطالعه نشان داد که مردان در مقايسه با زنان در مواجهه با موقعيت هاي استرسزا «بازداري هيجاني»بيشتري نشان مي دهند. نتايج مطالعه شكري, مرادي, دانشورپور و طرخان نشان داد كه دختران در سبک هاي مقابله اجتنابي و هيجان مدار و پسران در سبک مقابله مسئله مدار نمرات بالاتري کسب کردند. نتايج تحليل واريانس چندمتغيري در مطالعه ويلسون، پاريتچارد و ريوالي نشان داد که در سبک هاي مقابله مسئله مدار، هيجان مدار و اجتنابي نمرات دختران در مقايسه با پسران به طور معناداري بالاتر بود. تامرس و همکاران در يک مطالعه فراتحليل درباره نقش تفاوت هاي جنسيتي درباره راهبردهاي مقابله اي نشان دادند که زنان در مقايسه با مردان در مواجهه با موقعيت هاي استرس زا اشکال متنوع تري از رفتارهاي مقابله اي را استفاده کردند. آنها همچنين اشاره کردند که زنان در مقايسه با مردان راهبردهاي هيجان مدار بيشتري مانند خودگويي و نشخوار ذهني استفاده کردند.
منبع
ناد علی پور ،بهشته (1394) ، بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس) بر میزانِ خودکنترلی و سلامت روان: مدلی برایِ ارتقاء سلامتِ روان بر اساسِ نظریۀ علاقۀ اجتماعیِ آلفرد آدلر،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه آزاد اسلامی
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید