افسردگی در کودکان و نوجوانان
تقریباً همهی کودکان و نوجوانان، برخی نشانههای افسردگی را تجربه میکنند، و حدود پنج درصد کودکان، پیش از بلوغ و 10 تا 20 درصد نوجوانان افسردگی حادی را تجربه میکنند. این کودکان، خُلق افسرده ثابت خود را با روبه رو شدن، با یک پریشانی واقعی یا تصوری، نشان میدهند که موجب آشفتگی در تفکر، عملکرد جسمی و رفتارهای اجتماعی شان میشود. خودکشی در میان نوجوانان، که اغلب با افسردگی همراه است، در سالهای اخیر افزایش ناگهانی داشته است . حتی وقتی افسردگی کودکان بهوبد مییابد، احتمالاً آسیبها و دورههای بازگشت افسردگی همچنان ادامه مییابد. حدود نود درصد این کودکان اختلالهای قابل توجهی در کاکردهای روزانه پیدا میکنند. مشکل هیجان پایدار در کودکان افسرده، مشکلات آنها در زندگی روزمره، اختلال در رشد، خطر بالا برای سوء مصرف مواد، اختلال دوقطبی و خودکشی باعث شده است که به افسردگی کودکان و نوجوانان، توجه بسیار جدی میشود .
بروز افسردگی در کودکان، در حال افزایش است، در حالی که سن شروع، در حال کاهش است . گرچه دلایل قطعی افزایش افسردگی در کودکان و نوجوانان شناخته نشده است، یک عامل که تاثیر آن معلوم شده، تغییرات اجتماعی سریع است. شهرهای پرجمعیت، فروپاشی خانواده، استفاده فزاینده از مواد و جابهجایی الگوهای شغلی و استخدامی، ممکن است به افزایش سطح فشار روانی در کودکان و نوجوانان منجر شده باشد. این تغییرات ممکن است کودکان را نسبت به فشار روانی مربوط به فقدان عوامل حفاظت کننده نظیر حمایت خانواده، آسیب پذیرتر کرده باشند.
افسردگی و رشد
شکل بروز و تجربه افسردگی در کودکان در سنین مختلف، متفاوت است . یک نوزاد ممکن است افسردگی را به صورت منفعل شدن و بی اعتنایی نشان دهد، یک کودک پیش دبستانی ممکن است دچار گوشهگیری و درخود فروفتگی شود؛ یک کودک دبستانی ممکن است جر و بحث و دعوا کند، و یک نوجوان ممکن است احساس گناه و ناامیدی را از خود بروز دهد .اینها انواع متفاوتی از افسردگی نیستند، بلکه احتمالاً مراحل متفاوت سیر رشدی فرآیند واحد را نشان میدهند. الگوی واحد وجود ندارند که بتوان همهی کودکان یک گروه سنی یا دورهی رشدی را در آن قرار داد. همچنین نمیتوان تا بزرگتر شدن کودکان، افسردگی در آنها را، به عنوان یک اختلال بالینی براساس ملاکهای DSM-IVTR، به روشنی شناسایی کرد . نشانههای افسردگی در کودکان دبستانی ممکن است به صورت تحریکپزیری فزاینده، رفتار آشفته، کج خُلقی ستیزه جویی و جر و بحث دیده شود .
کودکان دبستانی ممکن است غمگین به نظر آیند، اما اغلب تمایلی به صحبت کردن درباره غم خود ندارند. شکایتهای دیگر احتمالاً عبارتند از: کاهش وزن، مشکل در تمرکز، سردرد و آشفتگیهای خواب. مشکلات تحصیلی و مشکلات در روابط با همسالان نیز که در این سنین شروع به ظهور میکند، شایع است. این کودکان ممکن است از نداشتن دوست و کنار گذاشته شدن، شکایت داشته باشند. همچنین ممکن است دعواهای مکرر با همسالان و رفتار نامناسب در مدرسه نیز در آنها دیده میشود. کودکان پیش از دوره بلوغ علاوه بر نشانههای کودکان پیش دبستانی و دبستانی، ممکن است مدام خود را سرزنش کنند و نشانههای عزت نفس پایین، غمگینی و بازداری را از خود بروز دهند. یک کودک ممکن است بگوید، من بد هستم یا هیچ کس مرا دوست ندارد ، احساس جدایی از خانواده نیز شایع است. این کودکان ممکن است نتوانند به خواب روند یا بیش از حد بخوابند. آشفتگی در خورد و خوراک نیز شایع است.
تشریح افسردگی
افسردگی به عنوان یک نشانه، به احساس غم یا ناراحتی اشاره دارد. نشانههای افسردگی اغلب بودن وجود یک مشکل جدی بروز میکنند، نسبتاً در حد سنین شایع هستند و در چهل درصد کودکان و نوجوانان دیده میشود . در بیشتر کودکان، نشانههای افسردگی، موقتی و وابسته به وقایع محیطی است و نه بخشی از یک اختلال افسردگی به عنوان نشانگان، بیش از یک روحیه غمگینی یا حالت اندوه است. منظور از نشانگان، گروهی از نشانهها هستند که اغلب با هم بروز میکنند و اتفاقی نیستند. ممکن است اندوه بخشی از یک مجموعهی بزرگتر از نشانههایی باشد که شامل کاهش علاقه نسبت به فعالیتها، تغییرات شناختی، تغییراتی در انگیزه و تغییرات جسمی و روانی, حرکتی است. نشانههای افسردگی و اضطراب در کودکان، همپوشی زیادی دارند و اغلب در یک بعد واحد، یعنی حال عاطفی منفی قرار میگیرند.
نشانگان افسردگی از لحاظ تجربی، اغلب شامل نشانههای مختلط اضطراب و افسردگی است. افسردگی به عنوان یک اختلال، شامل نشانگان افسردگی است که حداقل دو هفته دوام داشته و با آسیبهای در کارکرد همراه باشد. ممکن است این افسردگی داری سیر، پیامد، پاسخ به درمان و عوامل سببشناختی معمول باشد. افسردگی به عنوان یک اختلال معمولاً با استفاده از ملاکهای تشخیصی DSM-IVTR برای اختلال افسردگی عمده و افسردهخویی تعریف میشود .
افسردگی عمده
دو ویژگی عمده افسرده عمده (MDD) نظیر: اندوه، از دست دادن علاقه یا لذت بردن از هر فعالیتی، تحریکپذیری، به اضافه تعدادی نشانههای خاص دیگر که حداقل دو هفته ادامه داشته است. این نشانهها باید تغییراتی را هم در عملکرد قبلی فرد به وجود آورند. تشخیص MDD، بوجود یک دوره افسردگی، به اضافه سایر شرایط، مانند پیشدرآمد یک دوره شیدایی ، که در آن صورت، تشخیص احتمالی اختلال دوقطبی مطرح میشود بستگی دارد. همچنین، لازم است عوامل زیستی که ممکن است موجب افسردگی شوند یا آن را تداوم بخشد، افسردگی که بخشی از داغدیدگی عادی است و اختلالهای زیربنایی تفکر را رد کرد .تفاوتهایی بین کودکان و بزرگسالان مبتلا به MDD در بروز نشانههای متعدد، وجود دارد. ظاهر افسرده، اضطراب جدایی، هراسها، شکایت جسمی و مشکلات رفتاری در کودکان بیش از بزرگسالان روی میدهند. در مقابل نشانههای فقدان لذت، کندی روانی- حرکتی، اقدام به خودکشی، آسیب در کارکرد، بالا رفتن سن ، افزایش میباند.
در کل، کودکان و بزرگسالان مبتلا به MDD نشانههای مشابهی از خود نشان میدهند و میزان اختلالهایی همایند و بازگشت اختلال در آنها مشابه است . اما نسبت به بزرگسالان، کودکان مبتلا به MDD که ارجاع شدهاند، تقریباً همگی اولین دورهی افسردگی را دارند، تا حدی سریعتر، دوره شاخص MDD آنها بهبود مییابند و خطر ابتلای آنها به اختلال دوقطبی بیشتر است. کودکانی که به MDD مبتلا میشوند، نسبت به بزرگسالان، سالهای بیشتری از اختلال خود رنج میبرند و شروع زودرس MDD شکل شدید بیماری عاطفی را ایجاد میکند. اغلب بزرگسالان گزارش می کنند که دوره افسردگی شان بین پانزه تا نوزده سالگی بوده است. با این حال، مطالعات معطوف به آینده در مورد کودکان و نوجوانان معمولا شروع در سنین پایین تر را نشان داده اند، سیزده تا پانزده سالگی. شیوع MDD برای کودکان چهار تا هجده ساله، بین 2 تا 8 درصداست . افسردگی در بین کودکان پیش دبستانی کمتر از 1 درصد ودر کودکان سن مدرسه 2 درصد است و اختلالی نادر محسوب می شود.
اختلال افسرده خوییDD
نشانههای افسرده خویی مزمن است اما خفیف تر از نشانههای کودکان مبتلا به MDD است. کودکان مبتلا به DD نشانههای افسردگی را اکثر روزها، حداقل به مدت یک سال نشان می دهند کودکان مبتلا به DD . با ضعف کنترل هیجان از جمله غم مداوم، احساس محبوب نبودن و تنهایی، سرزنش خود، عزت نفس پایی، اضطراب، عزت نفس پایین، تحریک پذیری، خشم وکج خُلقی شناخته می شوند . برخی کودکان افسردگی مضاعف دارند، یعنی اینکه دوره افسردگی عمده بر DD قبلی کودک با هر دو اختلال، دیده می شود . در یک مطالعه معلوم شد که کودکان و نوجوانان مبتلا به MDD یا DD به تنهایی، از نظر نشانه های بالینی، و ویژگیهای جمعیت شناختی یا سایر ویژگیهای همراه، تفاوتی ندارند واین امر موجب شده است، اعتبار این تمایز هنوز سئوالی بدون پاسخ باقی بماند.
گر چه، کودکان مبتلا به هردو اختلال، بسیار شدیدتر از کودکانی که تنها یکی از این اختلالها را دارند آسیب می ببینند. DD، درمقایسه باMDD، سه سال زودتر؛اغلب در حدود یازده سالگی تا دوازده سالگی آغاز می شود DD که در دوران کودکی آغاز می شود، دوره ای طولانی با متوسط 2 تا5 سال دارد .تقریبا همه ی کودکان مبتلا به افسرده خویی، سرانجام بهبودی می یابند. میزان شیوع DD، پایین تر از MDD است وتخمین زده می شود که کودکان،1درصد ودر نوجوانان، 5 درصد باشد . در حدود 5 درصد کودکان و نوجوانان در اواخر نوجوانی، یک دوره افسرده خویی را تجربه می کنند.
الگوهای نظری افسردگی
مفهومسازیهای نظری سبب شناسی، همایندها، و پیامدهای افسردگی دوران کودکی عمدتاً به عنوان برونیابیها یا انطباقهای الگوهای بزرگسالان آغاز شده است. اخیراً، آسیبشناسان روانی کودک مشکلات بالقوه کاربرد یکسان الگوهای بزرگسالان برای کودکان را مورد تاکید قرار دادهاند. این تاکید نیروی محرکی بود برای معرفی الگوهای حساس رشدی که فرآیندهای پیچیده پدید آیی مربوط به تکامل و ابقاء آسیب پذیری را توضیح میدهند .
نظریه ژنتیک
علیرغم مزایای بالقوه نمونهگیری خانوادهها از گروههای کودکان، محققان معدودی شجرنامه خانوادگی خردسالان افسرده را بررسی کردهاند. میزان اختلال عاطفی در وابستگان درجه یک نوجوانان افسرده در مقایسه با وابستگان نوجوانان دارای تشخیصهای غیر افسرده ساز بسیار بالاتر بود. متأسفانه، محققان معدودی طرحهایی را مورد استفاده قرار دادهاند که امکان تفکیک تعیین کنندههای ژنتیکی و محیطی را میسر میسازد. در مطالعه ای بر روی دو قلوها، ویربیکی ، وراثتپذیری را نشانههای افسردهساز تحت بالینی را سی وپنج درصد گزارش داد. رندی و همکاران، تاثیرات ژنتیکی و غیر ژنتیکی در نشانههای افسردهساز خواهر و برادرهای نوجوان خانوادههای طلاق نگرفته ؛ تمام خواهر و برادرهای دوقلوهای یکتخمکی و دو قلوهای دوتخمکی و خانوادههای دارای ناپدری و نامادری ؛ تمام خواهر و برادرها، نیمی از خواهر و برادرهای که از لحاظ زیستی نیستند را مقایسه کردهاند.
تحلیلهای انجام شده اثرات ژنتیکی معنادار ؛ وراثت پذیری فرد 34 درصد و حداقل تاثیرات محیطی را آشکار ساخت. باوجود این، بررسی موارد شدید (CDI) 13 بیانگر تاثیرات محیطی بسیار زیاد و تاثیر ژنتیکی ناچیز ؛وراثتپذیری گروه 23 درصد است. سرانجام، کندلر، یک الگوی جبری را برای استنتاج شاخصهای پیش بینی کننده خطر افسردگی در بستگان نزدیک مورد استفاده قرار دارد. مقایسه خطرات نسبی پیشبینی شده بیانگر این بود که محیط خانواده مانند : از دست دادن زودهنگام والدین و شیوه فرزندپروری نامناسب، ممکن است علت اصلی تراکم افسردگی در خانواده باشد.
الگوهای زیست شناختی
پژوهشهای مربوط به شاخصهای زیستی افسردگی کودکان بهطورکلی متمرکز بر ناهنجاریهای دوره شبانه روز بود است. برای توصیف ماهیت اختلالهای احتمالی دو فرضیه پیشنهاد شده است:
- فرضیه مرحله پیشرفت، که در طی آن راهنمای درونی حرکات سریع چشم (REM) به هنگام خواب را تغییر میدهد، پلاسما کورتیزول ترشح میکند، و درجه حرارت بدن با توجه به راهنما امواج آهسته هنگام خواب و هورمون رشد پلاسما را تغییر میدهد افزایش مییابد.
- فرضیه بینظمی یا کاهش دوره شبانه روزی، که در جریان آن دورههای شبانه روزی با کاهش نیرو یا استواری مشخص میشود.
تنظیم درونریزهای عصبی
دو رویکرد برای ارزیابی نابهنجاریهای کارکرد محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال (HPA) در افسردگی کودکان مورد استفاده قرارگرفته است: ارزیابی سطوح پایه کورتیزول و ارزشیابی آزمون فرونشانی دگزامتازون (DST) مطالعات انجام شده در مورد کودکان نابالغ و نوجوانان میان کودکان افسرده، گروه کنترل روانی غیر افسرده، و گروه کنترل بهنجار در پارامترهای چندگانه ترشح کورتیزول هیچ تفاوتی نیافتند. رویهم رفته، ترشح زیاد کورتیزول در هرگروه سنی نادر بود. محققان دریافتند که الگوهای ترشح در نوجوانان افسرده و غیر افسرده مشابه است، اما یک تفاوت معنادار وجود دارد: نوجوانان افسرده به هنگام شروع خواب افزایش معناداری در سطوح کورتیزول نشان میدهند. این تفاوت معنادار تنها در خردسالان بستری شده مشاهده شده است. سایر ناهنجاریهای درونریز عصبی در خردسالان افسرده متفاوت است. مطالعات پاسخ هورمون رشد (GH) به تحرک دارویی در کودکان و نوجوانان نابالغ در مقایسه با گروه کنترل روانی غیر افسرده و بهنجار نشان دهنده کاهش ترشح این هورمون است .
دوره خواب- بیداری
مطالعات ساختار خواب در خردسالان افسرده بسیار متغیر بوده است. بسیاری از محققان میان خردسالان افسرده در چندین پارامتر خواب، مانند نهفتگی REM خواب دلتا، زمان کلی خواب، و کفایت خواب تفاوتی نیافتند.دو مطالعه افزایش نهفتگی خواب و کاهش نهفتگی (REM) در نوجوانان افسرده و در زیر گروه نوجوانان افسرده بستری, خودکشی کرده را نشان دادند .
فعالیت حرکتی
تیچر و همکاران، در سال 1993 با بازبینی فعالیت حرکتی طی هفتادودو ساعت دورههای شبانه روزی را در نوجوانان و کودکان افسرده بررسی کردند. فرضیهی بینظمی, کاهش دوره شبانه روزی بیشتر حمایت شد تا فرضیهی مرحله پیشرفت. فقدان تناسب، ناشی از تعامل دورههای شبانه روزی و نصف روز است که منجر به کاهش اوج شبانه روزی طبیعی و تغییر در اوج فعالیتها در طی روز میشود. محققان خاطر نشان میسازند که این نیمرخ مربوط به ناهنجاریهای دورهی زیستی در بزرگسالان و مشاهدات بالینی تغییر روزانه است برای مثال: بهبود خُلق و انرژی در قسمت بعدی روز ، که بیانگر تداوم بنیانهای زیستی زمانی افسردگی بزرگسالان و کودکان میباشد.
نظریههایشناختی
نظریههای شناختی بر نقش نظام اعتقادی منفی یا ناسازگارانه در شروع و سیر اختلال تاکید میکنند. پردازش اطلاعات, طرحوارههای شناختی الگوی پردازش اطلاعات بک سه جنبه کارکرد شناختی را در افسردگی مطرح ساخته است:
- اعتقاد براین است اشخاص افسرده دارای سوءگیریها یا اشتباهات نظامداری در تفکر هستند.
- اشخاص افسرده طرحوارههای شناختی را نشان میدهند که این طرحوارههای شناختی منفی موجب هدایت ازلاعات و تحریک عقاید خود انتقادی و نگرشهای ویژه افسردگی میباشد.
- افسردگی با سه ویژگی شناختی منفی ، یعنی ادارکات منفی از خود، دنیا و آینده همراه است.
این نظریه ادعا میکند که شیوههای شناختی نشاندهندهی آسیب پذیری شخص نسبت به افسردگی است، مخصوصاً هنگامی که به وسیله عوامل فشارزای بیرونی برانگیخته میشود. بعلاوه، بخاطر ماهیت انعطافناپذیر طرحوارههای شناختی ، که در برابر تغییر حتی در مواجهه با بازخورد متناقض بسیار مقاوم هستند اشخاص افسرده ممکن است در برابر مشکلات پایدار آسیب پذیر باشند .
شیوه اسنادی- عقاید مربوط به کنترل
گروه دوم نظریههای شناختی شامل صورتبندیهای مجدد و گسترش الگوی درماندگی آموخته شده سلیگمن است. نظریه فعلی درماندگی آموخته شده بیانگر این است که افسردگی ناشی از تجربه رویدادهای غیرقالب کنترل و غیرمشروط است. شکلی از این الگو ، سلیگمن و ابراهام تیزدال، که عمدتاً مبتن بر شناختها میباشد با شیوههای اسنادی افسردهساز، یا گرایش به اسناد پیامدهای منفی به عوامل درونی، کلی، استوار و اسناد پیامدهای مثبت به عوامل بیرونی، اختصاصی و نااستوار معرفی میشود.
شناختهای خودگردانی
نظریههای خودگردانی یا خودکنترلی رهم در مورد افسردگی دال بر این است که آسیبپذیری افسردگی ناشی از اهمیت مراحل مختلف فرآیند خود- گردان است؛ یعنی، خود- پایی ، خود- سنجی ، خود- تقویتی . برای مثال، اشخاص افسرده ممکن است بطور انتخابی به جنبه های منفی رفتارشان توجه کنند، ممکن است در معیارهای غیرواقعبینانه و کمال گرا درگیر شوند و ممکن است قادر به دادن پاداشهای لازم برای موفقیت به خودشان نباشند .
نظریههای رفتاری- میان فردی
الگوهای رفتاری سنتی افسردگی را بهعنوان پیامد مهارتهای ناقص و ناتوانی در استنباط بازخورد مثبت در نظر میگرفتند، اما الگوهای جدید ماهیت تبادلی تجربه اجتماعی را مطرح ساختند نشانهای افسردهساز در افراد مستعد افسردگی موجب برقراری روابط مشکل آفرین در روابط میان فردی این افراد شود بنابراین، رفتارهای افسرده ساز ممکن است موجب برانگیختن رویاروییها و طرد میانفردی آزارنده شوند، و در نتیجه موجب ابقاء یا افزایش عاطفه افسرده میگردند. دادههای فزایندهای وجود اختلالات اجتماعی و نقایص کفایت در خردسالان افسرده مانند: مشکلاتی در روابط میان فردی، حل مسئله، مقابله و کارکرد تحصیلی را تایید کردند .
نظریههای روانپویشی
اختلال در روابط شخص مراقب, کودک صورتبندهای سبب شناختی اولیه افسردگی بود. نظریههای روانکاوی و روابط شیء هر دو تجربهی فقدان را به عنوان عامل آسیب پذیری اولیه برای افسردگی مطرح کردند. فقدان جسمانی واقعی از طریق مرگ یا جدایی و فقدان نمادین از طریق محرومیت هیجانی، طرد یا رفتار والدینی نامناسب. این عقیده را مطرح کردند که افسردگی ناشی از خشم یا خصومتی است که در ابتدا نسبت به فقدان شیء احساس میشود، سپس درونی شده و به صورت خود انتقادی بروز میکند. چون از لحاظ تاریخی اعتقاد براین بودکه کودکان فاقد توانایی دورن فکنی هستند، نظریههای اولیه وقوع افسردگی دوران کودکی را تشخیص ندادند، بلکه تاکید آنها براین بود که توضیح دهند روابط مشکل آفرین دوران کودکی چگونه ممکن است خطری برای افسردگی در برزگسالی باشند.
نظریه دلبستگی
مفهومسازیهای فعلی در این رویکردها برای توضیح شروع زود هنگام افسردگی توسعه یافته است. قالب توجه است که، نظریه دلبستگی برتاثیر زیانآور روابط ناسالم والدین, کودک بر کارکرد بعدی کودکان متمرکز است. بالبی ادعا نمود که برقراری ارتباط دلبستگی ایمن به توانای مراقب در ایجاد احساس امنیت و اعتماد در طفل و آرام کردن او به هنگام پریشانی بستگی دارد. در غیاب شرایطی که پیوند سالمی بوجود میآورند مانند : دسترسی پذیری، پاسخدهی مشروط، حمایت هیجانی کودک احتمالاً نسبت به مشکلات سازگاری بعدی آسیبپذیر میشود. براساس کار اولیه بالبی که فرض نمود واکنشهای افسردهساز و سایر عوامل روانشناختی پیوند دلبستگی را تخریب میکند، نظریه پردازان دیگر الگوهای دلبستگی ناایمن و فعالیت درونی بعدی ارتباطات را به عنوان عوامل خطر ویژه برای افسردگی مطرح کردهاند .
براساس پژوهشهای انجام شده افسردگی همراه با تعاملات معرف والدین- کودک تا اندازهای بر تکالیف دروان کودکی، مانند از شکل گیری روابط دلبستگی سالم و تواناییهای موثر تنظیم هیجانی در کودکان و خردسالان همچنین فراگیری مهارتهای لازم برای خود-گردانی، خودمختار، حل مسئله کلامی و حل تعارض در طی دوران کودکی و نوجوانی موثر واقع میشوند. بنابراین، والدین غیر موثر ممکن است خطر افسردگی کودکان را به شیوههای مختلف در طی رشد قرار دهند. هدف اصلی محققان باید این باشد که شیوه خاص انتقال را مشخص نمایند. این فرآیند غالباً نه تنها شامل عوامل خطر ژنتیکی و نقایص کفایتهای رفتاری کودکان است. بلکه همچنین شامل افزایش استرسهای خانوادگی، کاهش حمایت خانواده و تغییراتی در شیوه نگرش کودکان نسبت به خودشان و دنیا نیز میشود .
الگوهای محیطی
الگوهای استرس- واکنش
نظریههای اولیه استرس, زندگی افسردگی را به عنوان پاسخی به تجربه رویدادهای تجربه رویدادهای منفی زندگی در نظر میگرفتند. از این نظر، استرس به عنوان یک مقدمه یا عامل موثر در شروع، تداوم، یا عود افسردگی تلقی میشد. برای اجتناب از پریشانیهای همراه با نشانههای مرتبط با استرس محققان در ابتدا بر رویدادهای : شوم زندگی ، یا رویدادهایی که مستقل از شخص اتفاق میافتد تمرکز میکردند. پژوهشهای مربوط به استرس- زندگی در کودکان در حال حاضر نسبتاً کم است اما برخی مطالعات ارتباط استرس و افسردگی را در پیشدبستانیها، کودکان مدرسهای و کودکان و نوجوانان افسرده، نشان دادهاند . با فراتر رفتن از مطالعات همبستگی، دادههای طولی اولیه از الگوی استرس- واکنش حمایت کردهاند و در پژوهشها گزارش شده است که عوامل فشارزا کوچک اما نه عوامل فشارزا بزرگ پیشبینی کننده افزایش ملالت در دوره پیگیری هستند. پژوهشگران دریافتند که میزان بروز رویدادهای فشارزا پیشبینی کننده افسردگی بعدی در کودکان مادران افسرده است .
الگوهای پذیری ارثی- استرس بیماری
طرفداران الگوهای بیماری پذیری ارثی- استرس اعتقاد دارند که تاثیر استرس ممکن است که بوسیله عوامل خطر فردی تعدیل شود. بنابراین افسردگی بعنوان کارکرد تعامل میان آسیبپذیری فردی و استرس بیرونی در نظر گرفته میشود. قابل توجه است که، آسیب پذیری بعنوان گرایش شناختی پایدار نسبت به افسردگی ناشی از تفسیرها یا ارزیابیهای رویدادها تعبیر شده است. آسیبپذیری ممکن است برحسب گرایش شخصی به احساس خود- ارزشمندی در روابط میان فردی موفق ؛ وابستگی یا جامعهگرایی نامیده شده است یا در پیشرفت تسلط فردی ؛ خودمختاری نامیده شده است ، شناخته میشود. بنابراین رویدادهای منفی به اندازهای که موجب آشکار شدن فقدان یا عدم احساس خودارزشمندی در حیطه خاصی از آسیبپذیری فرد میشود، سبب بروز افسردگی نیز میگردد .
الگوهای ایجاد- استرس
اخیراً، الگوی استرس- زندگی متفاوت و کاملی معرفی شده است. با توجه به تاثیر افسردگی و زندگی اشخاص، هامن، الگوی ایجاد استرس افسردگی را پیشنهاد نمود. هامن تاکید نمد که افسردگی ، همراه با اختلال و ویژگیهایی که از قبل وجود داشتهاند ممکن است موجب افزایش اختلال کارکد شوند، بهگونهای که برای اشخاص افسرده شرایط واقعاً فشارزایی ایجاد میشود. این شرایط به نوبه خود سبب بروز نشانههای افسردهساز ، مخصوصاً در حیطههای آسیبپذیر میشود. این اثرات احتملاً در روابط میانفردی آشکارترند. با کاربرد این الگو برای کودکان، شروع زودهنگام افسردگی ممکن است موجب اختلال رشد طبیعی، ایجاد مهارتهای ناسازگارانه و استرس و خطرناسازگاری بعدی شود. برای حمایت از الگوی ایجاد استرس در کودکان، هامن و همکاران ، که فرزندان مادران افسرده میزان بسیار بالای رویدادهای زندگی ؛ نظیر رویدادهای تعارض برانگیز همسالان تجربه میکنند که حداقل تا اندازهای علت افسردگی آنها میباشد. این نتایج هماهنگ با این فرضیه است که استرسهای زندگی نه تنها علت نشانههای بعدی هستند، بلکه همچنین ممکن است پیامد اختلال نیز باشد .
منبع
طباطبایی شهرآباد،بی بی نرگس(1392)، بررسي و مقايسه سبك هاي دلبستگي مادران داراي كودكان مبتلا به اختلالات افسردگی-اضطراب،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید