اضطراب کودکان ومادر

شكي نيست كه تجربيات اوليه كودك بر ابعاد گسترده زندگي آتي وي تأثير گذارند. مادر و كودك دو موجودي هستند كه به طور شگرفي زندگيشان به هم پيوند خورده است .ارتباطي چنان نزديك كه به طرز غريبي مي‌تواند منشاء دو تأثير كاملاً متضاد بر شكل گيري شخصيت انسان باشد .از يك سو مي تواند كودك را به انساني كامل، رشد يافته و بهنجار تبديل كند و از سوي ديگر، در صورت تخريب اين اين ارتباط، به انواع اختلالهاي رواني و به دنبال آن انواع رنجهاي رواني براي خود و ديگران منجر گردد.سخت گیريهاي افراطی، انضباط متناقض و بی ثبات از سوي مادران، جدایی کودك از مادر در اوایل کودکی و طردشدگی از عوامل تأثیرگذار بر اضطراب کودکان می‌باشد.

پژوهشهای دیگر نشان داده اند که اگر سطح تنیدگی بالا باشد با اوضاع خانوادگی با تغییرات دردناکی مواجه می شود برخی تغییر جهتی از دلبستگی ایمن به دلبستگی نا ایمن نشان می دهند و اگر تغییر در موقعیت خانواده همراه با کاهش تنش باشد نوزادان در طول زمان به سمت دلبستگی ایمن تر گرایش پیدا می کنند .  مادرانی که زمان بیشتری را با نوزادشان گذرانده بودند. فرزندانشان را بیشتر نوازش می کردند، با آنان تماس چشمی برقرار می نمودند و گریه آنها را پاسخ می دادند. پژوهشگران نتیجه گیری کردند که با هم بودن مادر و کودک درچند ساعت اول پس از تولد، حساسیتهای مادرانه را تقویت می‌کند، در حالی که جداسازی طولانی مدت  شیرخوار- مادر در طی چند روزاول، آثاری منفی همچون ابتلای کودک به اختلالات خُلقی و اضطرابی به بار می آورد. در تحقیقی که توسط عرفانی در سال 1379 انجام شد نتایج بدست آمده حاکی از ایجاد سرخوردگی و افسردگی در کودکان بعلت شکست در ایجاد دلبستگی مادر و شیرخوار خود بود.

خانجاني،  به بررسي رابطه جداييهاي موقت روزانه مادر – کودک با تحول دلبستگي و وضعيت رفتاری , اجتماعي کودکان پرداخت. کودکان بر اساس تاريخچه جدايي کودک از مادر، سطح اقتصادي – اجتماعي، ميزان تحصيلات و شغل مادران برگزيده شدند. به منظور به دست آوردن اطلاعات، پژوهش در سه محور مادر – کودک – مربي اجرا شد. مادران به فهرست رفتاري کودکان مک گوار و ريچمن، فرم والدين کودکان به آزمون اضطراب جدايي اسلو و همکاران و مربيان کودک به فهرست رفتاري کودکان مک گوار و ريچمن، فرم مربی  و مقياس توانايي سازش اجتماعي کودکان پيش دبستاني لوين و همکاران ، پاسخ دادند. نتايج نشان داد که کودکان کمتر از سه  سال که بيشتر از سی وپنج ساعت در هفته تحت مراقبت غير مادرانه قرار مي گيرند در معرض خطر ناايمني دلبستگي و مشکلات رفتاري, اجتماعي از ديد مربي و نه مادر قرار دارند. يافته ديگر پژوهش آشکار ساخت که نوع مراقبت ، خويشاوندي , مهد کودکي با شکل گيري دلبستگي, رفتاري کودک رابطه ندارد.

باعزت، ايزدي فرد و پيوسته گر، در پژوهشی به مقايسه سبكهاي دلبستگي دانش آموزان مبتلا به اختلال رفتاري، نارساخوان و عادي پرداختند. به منظور انجام اين پژوهش، ابتدا تعداد 55 دانش آموز نارساخوان و 43 دانش آموز داراي اختلال رفتاري پايه سوم تا پنجم شهر تهران پس از اجراي آزمونهاي تشخيصي ، آزمون اختلال خواندن و آزمون اختلال رفتاري راتر به شيوه نمونه گيري خوشه اي چندمرحله اي به طور تصادفي انتخاب شدند. سپس 60 دانش آموز عادي از مقطع ابتدايي به منظور مقايسه با دانش آموزان مبتلا به اختلال رفتاري و نارساخوان به صورت هدفمند انتخاب شدند. پس از نمونه گيري، آزمون دلبستگي رندولف روي دانش آموزان اجرا شد.تجزيه و تحليل داده هاي به دست آمده با روش آماري تحليل واريانس يك راهه و آزمون تعقيبي شفه حاكي از آن بودند كه بين سبكهاي دلبستگي دانش آموزان نارساخوان، عادي و اختلال رفتاري تفاوت معني داري وجود دارد. در نتيجه دانش آموزان نارساخوان و اختلال رفتاري در مقايسه با دانش آموزان عادي از سبك دلبستگي ناايمن برخوردارند.

طالبيان شريف و قصبه اي ، در تحقیقی به بررسی اثرات اضطراب مادران در اختلال رفتاري كودكان: ناخن جويد پرداختند. روش این تحقيق از نوع علي مقايسه اي بود. جامعه مورد تحقيق دانش آموزان دختر و پسر مشغول به تحصيل در دوران ابتدايي در يكي از مدارس نواحي هفت گانه مشهد صورت گرفته است. تعداد آزمودنيها در هر دو گروه مجموعا 89 نفر بودند كه 45 نفر آنان كودكان داراي مشكل جويدن ناخن و 44 نفر فاقد اين مشكل بودند. ابزار اندازه گيري در اين پژوهش آزمون اشپيل برگر كه در سال 1372 در شهر مشهد هنجارهايي شده است، به كار رفته است. پرسشنامه و آزمون توسط مادر تكميل شده و اضطراب آشكار و پنهان مادر را مي سنجيد. در تجزيه و تحليل داده ها از آزمون معني داري تفاوت ميانگينها   آزمون T  استفاده شده است. نتايج پژوهش نشان داد كه تفاوت معناداري بين ميزان اضطراب مادران كودكان داراي مشكل ناخن جويدن و مادران كودكاني كه ناخن نمي جويدند، وجود دارد و همچنين سطح اضطراب در مادران داراي فرزند مشكل دار به طور معناداري بيشتر از گروه ديگر بود .

بنابراین بالبي از فرآيندهاي سخن مي گويد كه طي آن يك پيوند عاطفي در روابط مادر و نوزاد شكل مي گيرد و نوزاد از لحاظ عاطفي به والدين خود دلبستگي پيدا مي كند .مفهوم دلبستگي به گونه هاي متفاوتي تعريف شده است اما چيزي كه در همه اين تعاريف مشترك مي باشد اين است كه دلبستگي عنصر اساسي تحول طبيعي انسان به شمار مي رود . به عبارت ديگر دلبستگي به توانايي غريزي نوزاد انسان براي ايجاد ارتباط قوي و عاطفي معنادار با اطرافيان و مراقبانش اشاره دارد . بالبي در تأكيد بر اهميت ارتباط مادر و كودك معتقد است آنچه براي سلامت رواني كودك ضروري است، تجربه يك ارتباط گرم، صميمي و مداوم با مادر يا جانشين دائم اوست. او معتقد است كه بسياري از اشكال روان آزردگيها  و اختلالهاي رفتاري حاصل محروميت كودك از مراقبت مادرانه و يا عدم ثبات رابطه كودك با چهره دلبستگي است . سبك دلبستگي ناايمن والدين باعث ايجاد مشكلات دلبستگي، اختلالات هیجانی، مشكلات تحصيلي، اختلال در حافظه، يادگيري و اعتماد به نفس پايين در فرزندان مي شود .

معيار تشخيصي مشكلات دلبستگي، مشكلات قابل توجه در ارتباط اجتماعي است كه با رشد عقلي كودك تناسب ندارد و مقدار زيادي از اين مشكلات قبل از سن پنج سالگي نمايان مي گردد و مي تواند ناشي از عدم مراقبت صحيح و يا سبك دلبستگي نا ايمن والدين در دوران كودكي باشد . هر گروه از والدين با توجه به نوع شخصيت و خصوصيات رواني كه دارند با كودكان خود به گونه اي متفاوت از سايرين رفتار مي كنند و چنين تنوعي در روشهاي تربيتي و رفتاري والدين باعث شكل گيري  سبكهاي  دلبستگي مي شوند. ناکامی در شکل دادن دلبستگی مطمئن در ماه‌های اول زندگی می‌تواند تاثیری منفی بر روی حالات هیجانی و اضطرابی دوران کودکی و بزرگسالی داشته باشد.

کودکانی که اختلالات افسردگی و اضطرابی برای آنها تشخیص داده شده غالباً دچار مشکلات دلبستگی، احتمالاً به خاطر بدرفتاري، غفلت يا آسيبهاي دوران اوليه كودكي، مي باشند و همچنين مطالعات نشان مي دهد كه كودكاني كه بعد از سن شش ماهگي به فرزند خاندگي در آمده اند در معرض خطر بيشتري از نظر مشكلات دلبستگي قرار دارند. با وجودي كه سبك دلبستگي كه در دوران بزرگسالي نشان داده مي شود لزوماً مشابه دوران كودكي نيست اما پژوهشها نشان داد ه اند كه دلبستگي اوليه مي تواند تأثيري قوي بر روي روابط بعدي داشته باشد . براي مثال كساني كه در دوران كودكي دلبستگي مطمئن دارند بعداً داراي اعتماد به نفس مناسب، رابطه عاطفي قوي و قابليت خود بيانگري خواهند بود . بالبي به نقل از استيو نسون و شولديس، بر اهميت سبك رفتار مادري و تأثير آن بر دلبستگي كودك تأكيد كرده است و در پايان كودكي و اوايل نوجواني نيزمادر چهره اصلي دلبستگي محسوب مي شود .

منبع

طباطبایی شهرآباد،بی بی نرگس(1392)، بررسي و مقايسه سبك هاي دلبستگي مادران داراي كودكان  مبتلا به اختلالات افسردگی-اضطراب،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0