اسلام و معنویت
اگرمعنویت را امری خود گزینشی و سلیقه ای بدانیم، دراین صورت همه افراد معنوی هستند و درواقع صحبت درباره آن بی ثمر است؛ زیرا دراین صورت هرکس تجربه ای را می پندارد و حالی را دوست دارد و از حالی بدش می آید.معنویت این چنین نه تربیت می خواهد، نه هدایت، و نه آغاز و پایانی دارد. چنین برداشتی برخلاف فهم متعارف و دستورهای ادیان است.نگاه دین اسلام به انسان آن است که او برای تأمین هدف خاص، به این عالم پا نهاده است.
آن هدفی با رفتار و اراده خواهد و حاصل می شود هرفکر، اعتقاد و رفتاری حتی تصور ذهنی، اثر خارجی و واقعی دارد که آدمی را به سویی می برد.وقتی آدمی از دنیا می رود و رابطه اش از بدن قطع می شود، پرونده او همان عملی است که انجام داده، و یوم الحسری, نیز از آن باب است که فرد تک تک گزیده¬های خود را مشاهده می کند و درمی یابد که مثلا فلان روز که به جای بیدار شدن و نماز صبح خواندن، خوابیدم، چه ضرر بزرگی کردم.
آن فرد من بودم، می توانستم نماز بخوانم ولی نخواندم. و براین بد استفاده کردن از توانایی خود حسرت می خورد. دین اسلام برهمین اساس و با چنین نگاهی، برای انسان برنامه ریزی کرده است. بطور کلی دراسلام معنویت عبارت است از درک ارتباط با وجودی متعالی که به کمک عمل به برنامه ای ویژه درمدت زندگی برکره زمین حاصل شده، روز به روز شدت یافته و از او وجودی خاص می سازد که درعالم هستی مطلوبیت ذاتی داشته و با یاد خدا تجلی می یابد.
و بطور خلاصه می توان گفت:
آنچه درمیان مردم به نام معنویت شایع است و احیانا جای انجام وظایف دینی را پر می کند، حالتی از حالتهای انسانی است که با بقیه حالت ها بدون تردید متفاوت است و دربرترین صورت، یافتن ارتباط واقعی بین خالق و مخلوق است. ولی درچهارچوب دین اسلام شکل ابتدایی و خام این حالت که درحالت های اضطراری پدید می آید و مقطعی است، ارزش ذاتی ندارد.
معنویت دراین حد برای همه افراد رخ می دهد و ملاکی برای رشد و کمال فرد نبوده و مقیاس سبک و سنگینی افراد است.ملاک معنوی یا غیرمعنوی بودن خوشایندی یا ناخوشایندی حالت برای خود فرد نیست بلکه میزان تأثیرگذاری آن حالت در سوق دادن او به سمت کمال واقعی است.
اگر به حالت روانشناختی تنزل یابد و رابطه آن با موجود خارجی قطع گردد فرقی میان آن و سایر حالات نظیر غم و شادی باقی نمی ماند درنتیجه می توان آن را به صورت مصنوعی ایجاد کرد.هرشکلی از معنویت از نگاه اسلام مطلوبیت ندارد، بلکه معنویتی مطلوب است که درچهارچوب دین و درمسیر آن باشد.
دراسلام میان دینداری و معنویت جدایی نیست. معنویت صحیح در وقت عمل به دین و درسایه دینداری حاصل می شود و چیزی برای انسان وجود ندارد که معنویت باشد ولی خارج از دین ودینداری قرار گیرد.
یاد خدا برترین حالت معنوی به حساب می آید وبه هرصورت تحقق یابد، دررأس برنامه های دینی است. اسلام نیز آدمی را خلیفه خدا می داند و به دنبال آن است که صفحه وجودی او چیزی غیرخالق را نشان ندهد، ولی برای آن طوری برنامه ریزی کرده که هرروز این نمایش کاملتر شده و شدت یابد و روز به روز به ظرفیت واقعی انسان نزدیک گردد، بنابراین، معنویت دراسلام فوق العاده پویاست و هیچ توقفی درآن راه ندارد.
هربخش و هرنقطه از برنامه دین اسلام برای سیر معنوی آدمی ضرورت دارد. هرکدام اثری خاص دارد و هیچ چیزی جای آنها را نمی گیرد؛ برای مثال هرچند نماز مرکب از حرکات و سکنات و مشتمل برخواندن چیزی است و می دانیم والاترین هدف از این بخش از برنامه یاد خداست؛ ولی هیچ نوع ذکری جای خود آنرا نمی گیرد؛ به عبارت دیگر، نماز مشابه ندارد.
فرد هیچ گاه از برنامه دینی بی نیاز نمی گردد، بلکه برعکس هرچه بیشتر رشد کند، انجام برنامه و عمل برطبق وظیفه را برای خود موثرتر و کاراتر می بیند. دراسلام حالت روانی که آدمی را به سوی عبودیت و فرمانبرداری سوق می دهد، بهترین حال است و آنچه ازپی آن حاصل می شود، مطلوبیت مقدمی برای مرحله بعدی دارد، تا فرد از ظلمتی دیگر به سوی نور و عالم لایتناهی گام بردارد
معنویت و دینداری درنهایت بریکدیگر به صورت تام منطبق شده و درتعامل قرار می گیرند و هرکدام نیروبخش دیگری می گردد تا آدمی به کمال شایسته انسان دراین عالم دست یابد؛ به عبارت دیگر، یاد و ذکر معبود و ارتباطی همیشگی یا اکثری با او موجب می شود که بنده به برنامه دینی عمل نماید و عمل به برنامه دین کم و کیف یاد خدا را بالا می برد و هرروز که می گذرد، تعامل این دو تشدید می گردد.
منبع
کاشانی مطلق،موژان(1393)، رابطه میان هوش معنوی وخودکنترلی دانشجویان،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی،دانشگاه پیام نور تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید