ارزش شناسی ؛ آزادی وانسان
اسلام هم برای وجود انسان قائل به آزادی و آن را یک خصیصۀ وجودی برای انسان میداند امّا آن را یک هدف تلقی نمیکند بلکه آزادی در اسلام وسیلهای است برای رسیدن به کمال. در اسلام آزادی تعریف متفاوتی دارد و بر اساس آن تعریف نیز دارای حدودی است.
مطهری ،که از متفکران معاصر اسلامی میباشد، آزادی را مسأله ای فلسفی دانسته و معتقد است:آزادی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی ایجاب میکند. وی ضمن ترسیم دو نوع آزادی، آزادی انسانی و آزادی حیوانی، با رد آزادی حیوانی که در آن هوا و هوسها و شهوات حاکم است، دو نوع آزادی انسانی را برمیشمرد:
- آزادی معنوی
- آزادی اجتماعی
بر این اساس، انسان نیازمند دو فضای باز درونی و بیرونی است. او با ربط آزادی اجتماعی به آزادی معنوی معتقد است، آزادی معنوی که همان آزادی درونی است ام الفضائل است چون ریشۀ همۀ رذایل اجتماعی اسارت معنوی است.
جوادی آملی ، نیز با توجه به این اصل فلسفی که اوصاف هر موجودی تابع آن موجود است و همچنین با استناد به تعریف انسان در اسلام، استدلال میکند که چون انسان موجود محدودی است، آزادی نیز که یکی از صفات او است محدود است و نمیتواند مطلق و نامحدود باشد. انسان این قدرت و توانایی را ندارد که با ارادۀ خود هر آنچه را که میخواهد تحقق بخشد. از طرفی هم در زندگی اجتماعی، محدودیتهای قانونی و حقوقی و اجتماعی نیز جلوی رهایی مطلق و آزادی بیقید و حصر را از او میگیرد. وی با تبیین آزادی تکوینی و تشریعی، دو حیات را برای انسان ترسیم کرده است و ضمن مهمتر دانستن حیات درونی، آزادی معنوی را نیز برتر از آزادی بیرونی میداند. او تنها مرجع صالح برای تعیین حدود و ثغور آزادی انسان را خداوند معرفی کرده و معتقد است تنها عامل تحدید آزادی انسان همان مبدأ تحدید اصل هستی است بنابراین تنها مرجع صالح برای تحدید آزادی بشر خداوندی است که هستی محدود به انسان عطا کرده است. وی همچنین آزادی مدنظر مادی گرایان را که لیبرالیسم هم جزو آنها قرار میگیرد، مورد انتقاد قرار داده است و اشاره میکند که چنین آزادی در مکتب وحی، اسارت در دام آرزوها و هوسها است و چنین انسانی در واقع از هوای درونیاش پیروی میکند. وی در ادامه به تفاوت طبع و فطرت اشاره میکند و معتقد است آزادی واقعی قدم برداشتن طبق خواستهها و الهامات فطرت است و اگر انسان بر اساس حکومت طبیعت بر زندگیاش پیش رود هیچ حد و مرزی را برای خواستههای خود قائل نخواهد بود و به هیچ محدودهای نیز راضی نخواهد شد؛ بنابراین میبینیم که دین اسلام برای انسان، هم حق حیات و زندگی قائل است و هم حق آزادی؛ ولی آزادی را مقدمۀ حیات برین انسانی میداند. در اسلام همۀ آزادیهای انسان، برای دستیابی به حیات مادی و معنوی شایستۀ اوست و به همین دلیل، وی نیازمند آزادی است و برای رسیدن به این آزادی، باید خود را از بند هوسها برهاند. اسلام، برای انسانها بیان نموده است که دارای دو حق حیات و آزادیاند، ولی این نکته را نیز فهمانده است که حیات روح، مهمتر از حیات جسم و تن است و آزادی معنوی و درونی، برتر از آزادی بیرونی و اجتماعی است و سبب و منشأ آن است. روح انسان، وقتی زنده است که از بردگی شهوت و غضب برهد و عبد و پرستشگر هوایش نباشد. اگر انسان بگوید: هر چه دوست دارم میکنم، هر کجا بخواهم می روم، هر چه دوست دارم میخورم، هرگونه میل دارم زندگی میکنم و هیچ قید و بندی ندارم , چنین شخصی، روح و جان خود را برده و اسیر شهوت و غضبش قرار داده و فطرت خود را زندهبهگور کرده است و در حقیقت، حیات انسانی خود را از دست داده و به تعبیر قرآن در زمرۀ مردگان درآمده است؛ بنابراین مشخص است که در اسلام حیات انسانی انسان به زنده بودن و توجه عالی به فطرتی است که خداوند در وجود همۀ انسانها نهاده است.
تعریف آزادی در اسلام در واقع رهایی از پرستش غیر خدا است؛ گزینهای که برگرفته از بنیادیترین شعار اسلامی لااله الا الله است و به دلیل غنای مفهومی و معنایی میتواند دربردارندۀ دیدگاه اسلام دربارۀ آزادی باشد و انسجام و سازگاری با نظام حقوق اسلام را از نظر ژرفا و گسترۀ قلمرو داشته باشد؛ بنابراین از آنچه گفته شد در مییابیم آزادی در اسلام بدین مفهوم است که انسان در روابط گستردۀ خویش با خدا، خود، طبیعت و سایر انسانها، باید تنها به پرستش و فرمان پذیری خدا تن دهد، زیرا که او آفریدگار و مالک انسان است، اما در برابر غیر خدا، انسان باید از یک سو حقوق آنان را رعایت کندو از سوی دیگر نباید اسارت، بردگی و بندگی طبیعت (پول و ثروت)، سایر انسانها و خواستههای شهوانی و نفسانی را برگزیند، بلکه میباید باارادۀ آزاد، حاکم بر سرنوشت خود بوده و راه سعادت و تکامل را در پرتو اراده، انتخاب و عقلانیت بپیماید و از وحی یاری گیرد.
در رابطه با آزادی لازم است که در مورد آزادی عقیده نیز به بحث و بررسی پرداخت. اسلام در حیطۀ عقیده، معتقد بر آزادی عقیده است و میگوید نباید دین را به اجبار بر دیگران تحمیل نمود: «لا اکراه فی الدین» (سورۀ بقره، آیۀ256)چرا که خداوند، خود دل انسانها را طوری آفریده است که با برهان سر میسپارد: «انّ الظّن لا یغنی من الحق شیئاً» (سورۀ یونس، آیۀ26) آزادی اندیشه، در قالب امر به تفکّر، تعقّل، تدّبر و مانند آن، در بیش از ۳۰۰ آیه از آیات قرآن کریم مطرح شده است و مهمتر آنکه خداوند نزول قرآن را، برای هدف تعقّل و تدبّر معرفی مینماید: «انّا انزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون» (سورۀ یوسف، آیۀ2). علاوه بر این آیات و نیز آیۀ «لا اکراه فی الدین» که قبلاً توضیح داده شد، قرآن کریم، با طرح شبهان ملحدان و مخالفانو بحث و مناظرۀ پیامبران با آنان، همگان را به آزادی اندیشه تشویق میکند ؛ بنابراین میبینیم که آزادی مدنظر در اسلام دارای مفهومی فراخ و البته دقیق است و آزادی اندیشه را نیز در بر دارد.
تساهل و مدارا
معنای لغوی تساهل و مدارا: در فرهنگ معین ، تسامح را به معنای آسان گرفتن، مدارا کردن، کوتاهی کردن، فروگذار کردن، به نرمی رفتار کردن و آسان گفتن گفته است.
معنای اصطلاحی تساهل و مدارا: میری ، معتقد است تساهل در اصطلاح به معنای عدم مداخله و ممانعت یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی به اعمال، عقاید یا رفتاری است که مورد پسند شخص نباشد.
رشاد ، نیز در زمینۀ تعریف تساهل از نظر اسلام میگوید:
اگر پرسیده شود در چشمانداز اسلام، مدارا زشت است یا زیبا؟ باید پرسید مدارا به چه؟ از چه کسی؟ باچه کسی؟ با چه انگیزهای؟ چگونه؟ کی؟ کجا؟ تا کجا؟
مدارا و تسامح به معنای تحمل عقاید رقیب در عین باورمندی و پایبندی به حقانیت اعتقادات خود یا به معنی تجویزو ترویج و «آنارشیسم ایدئولوژیک» و «پاشانی و پریشانی تئوریک»؟ تسامح به معنی سعۀ صدر علمی و گشودن فضای تعامل و تعاطی افکار و انظار و یاشک پراکنی و شبهه افکنی دینی و ولنگاری اخلاقی و شناوری و بیثباتی فکری؟ تاریخ اسلام لبریز از شواهد مؤید مدارا از نوع ۱ (تحمل عقاید رقیب در عین باورمندی و پایبندی به حقانیت اعتقادات خود) است؛
ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدواً بغیر علم: «به آنانکه غیر از خدا را می پرستند، ناسزا نگویید، مبادا از سر جهل به خدا ناسزا بگویند» (انعام،207).
.فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالاباب:«مژده بده به آنهایی که سخن را گوش فرا میدهند و از بهترین آن پیروی میکنند، آنها کسانی اند که خدا هدایتشان فرموده و آنان همان صاحبان خردند» (زمر،18).
اگر طرح و تبیین منطقی و علمی آراء و افکار مجاز نباشد، نوبت به گزینش نمیرسد، این فرآیند خود، از راههای هدایت الهی است و اینگونه مواجه با رأی و سخنی نشانۀ خردمندی است؛ اما آنجا که به نام آزادی بینش و بیان، هرجومرج فکری و التقاط دینی صورت میبندد، اسلام مسلمانان را به شدّت از آن پرهیز میدهد؛ بنابراین آنجا که کسی با داشتن شأنیت و بدون قصد تخریب عقاید مردم، آرای علمی هرچند آشکارا ناسازگار با نظریات علمای دین را طرح کند، سنت سماحت جاری است، اما آنگاه که کسی بدون اتکا به منطق و مبنا و باانگیزۀویرانسازی ایمان وعقیدۀ مردم به شبهه پراکنی میپردازد مداهنه و سهلانگاری، بیپناهنهادن مؤمنان در مقابل سموم مهلک فکری است.
از نظر اعمال تساهل و مدارا، در اسلام سه حوزه مشخص شده است.
این حوزههاعبارتاند از: حوزۀ الهی، حقوق اجتماعی و حقوق فردی که در زیر به توضیح هر کدام میپردازیم.
- مدارا در حقوق الهی: در اندیشه و فرهنگ اسلام، بنیان همه چیز بر حق خداوند است. رابطۀ خداوند با انسان بر اساس پروردگاری، رحمانیت و رحیمیت گذاشته شده است. در قرآن مجید بیش از ۳۱۰ بار واژگان «رحمن»، «رحیم» و «رَحمةُ» در توصیف خداوند به کار گرفته است. استفادۀ زیاد از این اسماء و صفات، بیانگر رابطۀ سرشار از محبت بین خداوند و انسان است. علاوه بر این، آیه «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»(انبیا،107) که در آن اصل نبوت بر رحمت و عطوفت با خلق معرفی شده است، این مطلب را تأیید میکند. افزون بر این، در آیۀ ۱۵۹ سورۀ آل عمران، خاستگاه «خُلق عظیم» و رفتار کریمانه و توأم با نرمش پیامبر با مردم را رحمت خداوندی بیان میکند و با صراحت به پیامبر حکم میکند که در امور اجتماعی و حکومتی و در چارچوب وحی الهی با مردم مشورت کند و آنها را در ادارۀ امور مشارکت دهد. در همین راستا سراسر سیرۀ عملی و نظری پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» سرشار از توصیه به مدارا و عفو و گذشت در روابط اجتماعی و فردی مسلمانان با یکدیگر است. در عمل نیز، آن حضرت مردمان لجوج و بت پرست را که رسول خدا «صلی الله علیه و آله» و مؤمنان را اذیت میکردند، از راه محبت و گذشت به آیین اسلام دعوت نمود؛ و آنها را بخشید و مورد لطف و احسان خود قرارداد اما درعینحال، پیامبر «صلی الله علیه و آله» در حفظ اهداف و اصول نهضت اسلامی، مانند توحید، عدالت، ظلمستیزی، مبارزه با شرک و کفر، ستایش خداوند، برپایی نماز، تصرف ناروا در اموال غیر، رشوه دادن و رشوه گرفتن و بدعتگذاری در دین، به شدت جدی و نرمش ناپذیر بود و در اجرای قوانین الهی، هرگز تساهل نشان نمیداد و به وساطت این و آن اعتنایی نمینمود.
- مدارا در حقوق اجتماعی: تساهل و مدارا به معنای نفی و خشونت نهادی، در بینش اسلامی به منزلۀ یک اصل اخلاقی – اعتقادی مطرح میشود که میتواند راهی برای مقاومت در برابر بیعدالتی، ظلم و ستم باشد؛ بنابراین، برای اینکه مؤثر واقع شود، باید در ساختارهای سیاسی و اجتماعی جامعه رسوخ کرده، به مثابۀ استراتژی و راهکار حکومت و دولت برای تحقق عدالت اجتماعی و صلح، پدیدار گردد. با توجه به اینکه در بینش اسلامی، اخلاق، سیاست و حکومت در هم تنیدهاند، حاکم اسلامی باید واجد مجموعهای از صفات، خلقیات و فضلیتهای اخلاقی مرتبط با شأن ولایت، همچون سعۀ صدر، خویشتنداری، عدالت، رفق، مدارا، ملایمت، رعایت مساوات و … باشد که وجه مشترک همۀ آنها پرهیز از خشونت و تندی، استبداد و اقتدارگرایی است.
- مدارا در حقوق شخصی: مدارا در حقوق شخصی به نحوۀ تعامل و چگونگی رفتار حکومت با پدیدهها مربوط میگردد؛ اموری مانند مشارکت سیاسی افراد و گروهها در قدرت، نحوۀ رفتار با اقلیتهای دینی و گروههای سیاسی مخالف حکومت و همچنین فعالیت سیاسی افراد. نحوۀ رفتار با اقلیتهای دینی:بسیاری از آیات قرآن کریم، سنت و سیرۀ عملی و نظری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمۀ معصومین (علیهم السلام) در برخورد با اقلیتهای مذهبی، نشاندهندۀ دو اصل تسامح و عدالت است که ما را به این تنیجه میرساند که رفتار دولت اسلامی و شهروندان مسلمان با اقلیتهای دینی باید بر اساس این دو اصل باشد.
منبع
جامه بزرگی،مریم(1392)، بررسی وجوه تقابل سبک زندگی لیبرالیستی بااسلام،پایان نامه کارشناسی ارشد،گرایش تعلیم وتربیت اسلامی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید