اختلالات روان تنی ، تاریخچه، مفاهیم، رویکردها ونظریات
روان وتن وارتباط بین آنها در سراسر تاریخ بشر مورد بحث وگفتگو بوده است و گرچه از دیر باز نظریه پردازان برسرحل وفصل این مسأله که ارجحیت با روان است یا ماده وتن به توافقی نرسیده اند، اما با این حال امروزه اغلب دست اندر کاران فعالیتهای علميبرآنند که آدميیک واحد«روانی-اجتماعی-جسمانی»است ولازم است برای شناخت اویک کل یک پارچه را در نظر آورد.این اعتقاد نسبت به پیوستگی و یکپارچگی روان وتن واثر آنها بر همدیگر،موجب ظهور رشته جدیدی در پزشکی به نام سایکوسوماتیک یا روان تنی گردید که در چهار دهه گذشته مقام وجایگاه ویژه ومستقلی در بین رشتههاي تخصصی پزشکی برای خود باز کرده است بر اساس دیدگاههای مختلف تعاریف فراوان وگوناگونی برای بیماریها ی روان تنی ارائه شده است وفراوانی این تعاریف وسعت میدان عمل این رشته تخصصی رانیز نشان ميدهدیکی از تعاریف جامعی که چشم انداز روشنی ازبیماریهای روان تنی بدست ميدهد تعریف پرفسور ریس است که ميگوید: بیماریهای روان تنی گروهی ازبیماریها هستند که عوامل عاطفی وهیجانی نقشی اساسی در علت شناسی آنها بازی ميکنند وبه عبارت دیگر،گرچه این گونه اختلالات به صورت ضایعات جسمانی ظاهر ميشوند ولی عوامل هیجانی یکی از عوامل اصلی ایجادکننده آنها ميباشند.بر اساس ِتعریف انجمن روانپزشکان آمریکا(DSM) بیماریهای روان تنی عبارت است از«تحریکها و عوامل محیطی حادی که با اثرات روانی خود به طور موقت سبب شروع یا تشدید حالات جسمانی بشوند چنانکه این حالات جسمانی یا همراه با ضایعات پاتولوژیکی مشخص وقابل مشاهده ای (مثل زخم معده) باشند ویا در پی یک فرایند پاتوفیزیولوژیکال قرار گیرند(مثل چاقی،لاغری،استفراغ)».
تاریخچه
این عقیده که حالتهاي روانی ميتواند بر کنشهاي بدن انسان تأثیر بگذارد،حرف تازه ای نیست. قرنها پیش متفکرانی چون افلاطون،بقراط وآ.جالینوس بر اثر ذهن بر بدن اشاره نموده اند.در عصر جدید دکارت از دوگانه انگاری حمایت کرد و بین عقل که” جوهره ی متفکر” وماده که “جوهره ی غیر متفکر”نامیده ميشوند، به وضوح تمایز قائل شد.بنیامین راش از وحدت تن وروان طرفدارای کرد ومعتقد بود که از لحاظ مذهبی تمایز میان ذهن وبدن مناسب است.در فرانسه پیر فلورانس به تشریح اجزای بدن کبوتر پرداخت وتأثیرات روانشناختی متعاقب آن را مشاهده نمود. اودریافت که اعمال ادراک، فهم مطالب،حافظه واراده در مغز انجام ميگیرد و مخچه به ایجاد هماهنگی در حرکات ميپردازد،بدین سان،ارتباط میان حافظه، درک مطلب وکنشهای دستگاه عصبی یه اثبات رسید. مرحله بعد این نتیجه گیری بود که روانشناسی وفیزیولوژ ی دونظام مکمل ومرتبط با یکدیگرند .
در سال 1860 فخنر آلمانی کتابی تحت عنوان” عناصر فیزیک روانی”را منتشر کرد.وی معتقد بود که پل ارتباطی فیزیکی وروانی را پیدا کرده است.همه حرکات به دنیای مادی تعلق دارند واحساسات به دنیای ذهن. در سال 1925 شوارتز منتخب آثاری را منتشر کرد که از نمود وحدت جسم – ذهن طرفداری ميکرد. این کتاب بر نیاز دخالت نقش عوامل روانشناختی درهمه بیماریها ودرمانهاي طبی تأکید ميکرد.در سال 1943 فلاندرز دنبار بررسی جامعی از متون اختلالات روان تنی منتشر نمود وبراین باور تأکید داشت که روان وتن دوجنبه از یک بیان واحدند. جامعه امریکایی روان تنی در سال 1993 تأسیس شد. در همین سال اولین شماره مجله روان تنی حاوی یک عبارت مقدماتی با این مضمون بود:هدف[مجله] مطالعه ارتباطات درونی جنبه روانشناختی وفیزیولوژیکی کنشهای طبیعی وغیر طبیعی بدن وبه دنبال آن ادغام درمان جسميوروانی است.این جمله حیطه طب روان تنی را هم به عنوان یک علم وهم به عنوان یک کار بالینی در بر گرفته و همچنین بر رویکردی وحدت گرا در طبقه بندی ذهن – جسم تاکید ميکند.در سال 1935، آکادميطب روان تنی تأسیس گشت وبه ترویج مفهوم اختلالات روان تنی در همه حوزههاي علم پزشکی اقدام کرد وهمزمان رهبران روانکاوی به تحقیق روی علائم روان تنی مبادرت کردند.
طب روان تنی بعنوان حوزه ای در بررسی بیماریهای جسميناشی از اختلالات هیجانی، مرهون رشد روانکاوی بود. فروید علت شناسی بیماری هیستری را به هر دوعامل روانی وجسميمربوط ميدانست.فنیکل میان اختلالات تبدیلی نوروزهای عضوی تمایز قائل شد. اومعتقد بود نوروزهای عضوی به عدم تناسب کنشهای فیزیولوژیک مربوط است واختلالات تبدیلی انعکاسی از تمایلات ناخوداگاه هستند. یکی از چهرههاي اصلی در زمینه طب روان تنی در50 سال اخیر “آلکساندر” بود.در واقع رویکرد روان تنی به بیماری،همراه با نام وی به ذهن متبادر ميشود .
نظریه ها و رویکردهای روان تنی
نظریه آلکساندر : نظریه آلکساندر یک رویکرد روانکاوی است که بر چند فرض اساسی استوار است:
الف)فرایندهای روان شناختی بایستی در معرض پذیرش علميمرسوم در فرایندهای فیزیولوژیک قرار گیرند. بنابراین، به جای آنکه در قالب اصطلاحاتی کلی مانند”اضطراب یا تنیدگی” به هیجانات اشاره شود،بایستی به تعریف محتوای واقعی وروانشناختی آنها پرداخت تابعدبتوان از طریق روشهای پیشرفته تر روانشناسی پویا به مطالعه آن پرداخت وبا پاسخهای جسميهمبسته نمود.
ب)فرایندهای روانشناختی بطور زیر بنایی از فرایندهای دیگر موجود زنده متفاوت نیست.درعین حال این فرایندها فیزیولوژیک هستند وتنها به این لحاظ که ذهناً ادراک شده واز طریق کلاميوغیر کلاميقابل انتقال هستند، از فرآیندهای دیگر بدن متفاوتند.بنابراین ميتوان از طریق آن دسته از روشهای روان شناختی که در آنها ارتباط کلامياصل اول است،به بررسی آنها پرداخت.فرایندهای جسميبه طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تأثیر محرکات روان شناختی اند، زیرا کل موجود زنده از واحدی تشکیل شده که تمامياجزای آن بطور مستقیم یاغیر مستقیم با جایگاه فرایندهای روانشناختی یعنی بالاترین مرکز تلقین دستگاه عصبی(مغز) در ارتباط است. بنابراین،ميتوان رویکرد روان تنی را در اکثر پدیده ها یی که در موجود زنده روی ميدهد به کار گرفت.
ج)هر کجا که ممکن است باید مشاهدات روان شناختی بوسیله روشهای عینی واستاندارد با معادلات فیزیولوژیک همبسته گردد.
د)بعضی تعاملات روانی –فیزیولوژیک را بر اساس الگوی روان تنی وبعضی دیگر را بر اساس الگوی تنی-روانی بهتر ميتوان بررسی نمود.برای مثال،تأثیر الکل بر نحوه ی تفکر به الگویی تنی_روانی نیاز دارد. این گفته بدین معنی نیست که آنها اساساً دورویکرد مجزا هستند، چرا که سرخوشی یا سوگ ناشی از عوامل روان شناختی وهمچنین سرخوشی یا سوگ ناشی از مصرف الکل با عوارض جانبی خاص خود همراه هستند. این دوالگو،یعنی تنی –روانی یا روانی –تنی،صرفاً جهت اتخاذ یک رویکرد روان شناختی هستند که بنابر پدیدۀ خاص تحت بررسی تعیین ميشوند .
رویکرد عصبی –فیزیولوژیکی،کنن وسلیه: به عقیده بعضی از محققین علائم تبدیلی توسط دستگاه عصبی مرکزی ایجاد ميشود،در صورتی که علائم روان تنی معمولاً از طریق دستگاه عصبی مرکزی خود کار وغدد درون ریز بوجود ميآیند.به عقیده کنن حیوانات بوسیله ترشح غددوهمچنین تغییراتی درآهنگ عضلانی، دستگاههای قلبی- عروقی ومعدی-روده ای به درد وترس،گرسنگی وخشم واکنش نشان ميدهند، که همگی تحت کنترل دستگاه عصبی خودمختار هستند. برطبق نظریه «تعادل حیاتی»کنن، تحریک دستگاه عصبی مرکزی که با افزایش آدرنالین همراه است باعث واکنش اضطراری در موجود زنده ميشود.کنن به مکانیزمهاي به هم پیوسته ای اشاره ميکند که موجود زنده به وسیلۀ آنان تعادل پویای خویش را حفظ ميکند. نظریه کانن در خصوص تعادل حیاتی توسط سلیه شرح وبسط بیشتری یافت.
اختصاصی بودن عوامل هیجانی در اختلالات روان تنی : نظریۀ اختصاصی بودن بیان ميدارد که هردوپاسخ طبیعی وغیر طبیعی فیزیولوژیک به محرکات هیجانی،ازنظر ماهیت حالت هیجانی ایجاد کننده پاسخ متفاوت است.از اینرو،خنده در پاسخ شادی و گریه در پاسخ به غصه واندوه روی ميدهد پاسخهاي نباتی به محرکات هیجانی مختلف نیز برحسب کیفیت هیجانات متفاوت است،وهر یک از حالت هیجانی پاسخ فیزیولوژیک مخصوصی به دنبال ميآورد. بنابراین افزایش فشار خون وافزایش فعالیت قلب اجزای تشکیل دهنده خشم وترس است.
طب کورتیکو ویسرال: در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) طب کورتیکوویسرال معمولاً بیانگر نگرش روان تنی است.محققین شوروی برنقش تخلیۀ کورتیکوویسرال تأکید نموده اند وتحقیقات مفصلی روی واکنشهای شرطی شده درونی وتأثیر آنها اختلال در کنشهای روان تنی انجام داده اند.بخش قابل توجهی از تحقیقات به حیوانات اختصاص داشته است ونتایج نظری حاصل از آزمایشات حیوانی به رفتار انسان تعمیم یافته است. دانشمندان شوروی ازشرطی سازی بیرونی برای ایجاد (نوروزهای)روان تنی در انسان استفاده کرده اند.
الگوی روان پویشی اختلالهای روان تنی: بیماری ارثی ومسائل زیستی نقش مهميرا درآمادگی برای اختلالهای روان تنی ایفا ميکند واما شواهدی نیز وجود دارد که شخصیت وپویشهای روانی نیز ایفای نقش ميکنند.این عوامل،به جنبه استرس الگوی بیماری پذیری ارثی واسترس کمک ميکند.بر اساس دیدگاه فراتز آلکساندر آسیب پذیری ژنتیکی اندام، عوامل شخصیت واسترس زندگی رادرهم ادغام ميکند.
الگوی زیست پزشکی اختلالهای روان تنی: الگوی زیست پزشکی بر بیماری پذیری ارثی به عنوان زیر بنای بیماری روان تنی تأکید ميورزد.دیدگاه زیست پزشکی چهار مؤلفه دارد:ژنتیک وآسیب پذیری اندام بخصوص،انتخاب تکاملی ونشانگان انطباق عمومي. این مؤلفه ها یکدیگر را کنار نميزنندواغلب نظریه پردازان زیست پزشکی هنگام تبیین اختلالهای روان تنی،به جای یک مؤلفه،بر چند مورد آنها تأکید ميکنند.
الگوهای رفتاری وشناختی اختلالهای روان تنی : نظریههاي ناشی از دیدگاههای رفتاری وشناختی معتقدند که یادگیری باشناخت موجب اختلالهای روان تنی ميشوند وآنها بر جنبه استرس بیماری پذیری ارثی-استرس تأکید ميورزند. استرس ميتواند به وسیله شرطی شدن،توسط شناختها ویابه وسیله رویدادهای زندگی ایجاد شود.
عوامل مؤثر بر بیماریهای روان تنی
اضطراب : اضطراب به عنوان یک اختلال روان تنی ميتواند علایم روان تنی را افزایش دهد.رابطه بین جسم وذهن و هر گونه انحراف از رفتار سازگار ومتعادل بسهولت ميتواند به شکل گیری علایم روانی یا جسميکمک کند. واکنش اضطراب مستلزم فعالیت دستگاه عصبی خود مختار، بویژه بخش سمپاتیک است،که بر فعالیت دستگاه معدی- روده ای، افزایش ترشح آدرنالین،تسریع ضربان قلب وغیره تأثیر ميگذارد. «اضطراب عموماً بر احساس مبهمياز تهدید قریب الوقوع دلالت داردو واکنش به یک تهدید خاص نبوده ویک حالت عمومي با دوام روانی است».
منشأ اضطراب احساس همه جانبه ضعف وناتوانی در کنار آمدن با خطر است و از خارج به درون فرد راه نميیابد؛منشأ آن درونی وناخودآگاه است.متداولترین نشانه روانی اضطراب برا نگیختگی دستگاه عصبی محیطی است.علایم اضطراب عبارتند از: تعریق،سرعت طپش قلب وتنش در عضلات اسکلتی.بعضی اوقات حالات اضطرابی به لرز، از دست دادن کنترل مثانه وروده، از دست دادن اشتها وافزایش فشار خون منجر ميشود.
عوامل تعیین کنندۀ اجتماعی –فرهنگی: تحقیقات روان تنی بایستی تاثیر محیط اجتماعی را مد نظر داشته باشند. مشاغل سنگین، موقعیتهای در دناک، از دست دادن شغل، زندگی در محیط بیش از حدشلوغ، مواجهه با تغییرات زندگی خانوادگی وپیوندهای زناشویی، تعصبات ومورد تعقیب وآزار قرار گرفتن ممکن است باعث واکنشهای هیجانی شدیدی شودکه به شدت بر تحریک دستگاه شبکه ای وترشح غدد تأثیر گذارد. افزایش جمعیت، مهاجرت، فقر اختلافات خانوادگی ونقصان در کیفیت تعاملات اجتماعی ميتواند باعث فراخوانی آن دسته از پاسخهای ایمنی شناختی-فیزیولوژیکی شود که مقاومت فرد رانسبت به بیماری کاهش ميدهد. تحریک بیش ازحدممکن است باعث «برانگیختگی افراطی دستگاه خودمختار وقشر مغز شود که به عملکرد شناختی یا حرکتی منجر شود.این برانگیختگی مستمر ویکنواخت ممکن است به تغییرات فیزیولوژیکی وهمچنین رفتاری منجر شده و«آمادگی عموميفرد را برای ابتلا به بیماری روان تنی» افزایش دهد».
عوامل اجتماعی –اقتصادی : دلیل قاطعی مبنی براین که طبقۀ پایین اقتصادی – اجتماعی بتواند باعث علائم روان تنی شود در دست نیست، هرچند این مسئله با اختلالات هیجانی همبستگی دارد.بعضی از پژوهشگران وضعیت اقتصادی – اجتماعی را علت وبعضی دیگر معلول اختلالات هیجانی ميدانند.هرچند،هنگاميکه اختلافات خانوادگی نیز به مشکلات اقتصادی – اجتماعی بپیوندد، احتمال بروز علائم روان تنی افزایش ميیابد. اختلاف والدین و رابطۀ نامناسب والد-فرزند عواملی هستندکه در بروز علائم روان تنی در طفلی که آگاهانه یا نا آگاهانه از بیماری به عنوان یک مکانیسم دفاعی استفاده مي کند،نقش دارد.
سنخهای شخصیتی: برخی از پژوهشگران چنین فرض کرده اند که خصیصههاي شخصیتی از طریق پاسخهای عصب شناختی و غددی نقش مهميدر علت شناسی بیماریها ی جسميدارند. به عقیده هورنای بیماریهای روان تنی تسکین دهندۀ تنشهای ناشی از سایقهای متعارض درونی وتنفر از خویش وخود تخریبی است.افراد روان نژند که به خاطر احساس کاذب غرور برانگیخته شده اند، برای رسیدن به کمال دست نیافتنی تلاش ميکنند.اجتناب ناپذیر بودن شکست به تنفر از خویش منجر ميشود.تنفر ازخویش وغرور روان نژندی دو مرحله ازیک فرایند همسان برای کسب کمال وتنبیه خویش به خاطر شکست است.علائم روان تنی نا هوشیار هستند ؛یعنی تنبیه عمدی خویش به علت ناتوانی ازرسیدن به چیزهای دست نیافتنی .دومتخصص قلب به نامهای فریدمن وروزنمن مشاهده کردند مردان وزنانی که تکلم سریع، رقابت جویی،بی حوصلگی، سخت کوشی، پرخاشگری، خشم وخشونت دارند، بیشتر از افراد فاقد این خصیصههاي روان شناختی، مستعد ابتلا به بیماری «شریان قلبی» هستند.
آمادگی وراثتی: بی شکف تفاوتهای فردی قابل ملاحظه ای در پاسخ فیزیولوژیک به فشار روانی وجود دارد. ممکن است این تفاوت ها به آمادگی وراثتی وتوانایی فرد در کنار یافایق آمدن بر موقعیتهای زیانبار که علت یا بیانگر رقابت جویی هستند، مربوط باشد.تحقیقات زیادی که بر اهمیت عوامل وراثتی وایمنی شناختی از یک سو وتجارب اولیۀ شرطی سازی از سوی دیگر تأکید دارند، در توجیه آمادگی ابتلا به بیماری انجام پذیرفته اند.واکنش به فشار ميتواندبه شکل فروپاشی ميتواند به شکل فروپاشی جسمينیز باشد، لذا علاوه بر الگوهای غیر انطباقی فیزیولوژیک، بر انطباق روان شناختی تأثیر ميگذارد .
منبع
خواجه ، نوشين (1391)، رابطه منبع كنترل،ميزان اضطراب، بهزيستي روان شناختي با شكايات روان تني،پايان نامه کارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید