احقاق جنسی

پرسل ، جرئت ورزی یا احقاق خویشتن را تحت عنوان ابراز احساسات با سبک مناسب اجتماعی؛ به‌عنوان ابراز آزادانه حقوق و احساسات شخصی، در هر دو حالت مثبت و منفی، در یک قالب رفتاری مطلوب و اجتماعی تعریف می‌کند. تولور و همکاران به نقل از نظری، جرئت ورزی را تحت عنوان توانایی افراد در جهت عمل نمودن بر اساس علائق خودشان و ایستادگی نمودن بر آن بدون داشتن اضطراب و بیان حقوق خود بدون زیر پا گذاشتن حقوق دیگران تعریف نموده‌اند. اصطلاح جرئت ورزی یا احقاق به‌عنوان یک احساس روانی – اجتماعی نسبت به ادراک یا تفسیر شخصی فرد در مورد چگونگی ابراز وجود احساساتش در روابط زناشویی، تعریف شده است .با تکیه بر ادبیات و مفاهیم عقلانی و ارتباطی در روابط زناشویی سه شاخصه برای جرئت‌ورزی تعریف شده است.‌این شاخص‌ها در احقاق جنسی نیز نقشی اساسی دارند و عبارت‌اند از: شجاعت، اقتدار و استقلال ،خودمختاری.

زمانی که زنان ناهمجنس‌خواه تمایل جنسی‌شان را از طریق بیان این نکته به شریک جنسی‌شان که آنها خواستار آمیزش نیستند و به‌جای آن‌یک رابطه‌ی جنسی رضایت‌بخش‌تر و متقابل را طلب می‌کنند، آنها به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای با مقاومت و انکار حقوقشان مواجه می‌شوند . زنان به‌صورت بالقوه قادرند در رابطه‌ی جنسی خود فاعل انجام کار باشند نه منفعلی که فقط در خدمت مردان است و با‌ این کار قادرند رابطه‌ی جنسی لذت‌بخش‌تری تجربه نمایند. یکی از دلایل بی‌شماری که زنان فقدان تمایل یا علاقه‌ی جنسی را در رابطه با شریک جنسی‌شان تجربه می‌کنند، به خاطر نقش‌های جنسی سخت و محکمشان است. درنتیجه این وضعیت، تمایل جنسی آنان در خدمت مردان قرار می‌گیرد. زنان به این دلیل که نیاز مردان را در اولویت می‌پندارند گمان می‌کنند که نمی‌توانند تمایلات جنسی‌شان را بیان کنند. از زمانی که زنان هنوز آمیزش جنسی را آموزش می‌بینند و حتی در زمان تأمل کردن در ابراز تمایل جنسی، اولویت را در لذت مردان می‌بینند و این برای بسیاری که فقدان تمایل جنسی یا واژینیسم دارند، تجربه‌ی جالبی نیست.

برخی نویسندگان صریحاً برخی از رویکردهای سکس درمانی را، به دلیل تأکید مفرط بر اهمیت بیولوژی در تعریف نرمال تمایل جنسی و ناچیز شمردن اهمیت صمیمیت و نادیده انگاشتن تأثیر عوامل غیر تناسلی، مورد انتقاد قرار داده و خواستار این شده‌اند که در عوض مطرح کردن این ناکارآمدی که نیاز به درمان دارویی دارد، آن را به‌عنوان یک عمل معکوس مقاومت و نتیجه‌ی فقدان قدرت اقتصادی و موقعیت دست پایین‌تری که زنان در یک ارتباط دارند، در نظر گرفته شود . درمانگران فمینیستی که به سکس‌تراپی می‌پردازند درصدد کمک به زنانی هستند که دچار واژینیسم، ناکارآمدی ارگاسمی و تمایل جنسی بازداری شده‌اند؛ درمانگران فمینیستی به‌صورت اتوماتیک مشکل را یک‌جانبه نمی‌نگرند، بلکه پویایی‌شناسی‌های قدرت و نابرابری‌های جنسیت را می‌شناسند و با مطرود نمودن نقش‌های جنسی سنتی و ‌ایده‌های سلطه‌گر، زنان را تشویق می‌نمایند تا خودشان را به‌عنوان فاعلین جنسی ببینند و به شکل مستقیم و با ابراز وجود عمل نموده تا قادر به کسب حقوق خود باشند که این تعریف راستین و حقیقی آنهاست .

شفیعی، به بررسی رابطه‌ی بین احقاق، تمایل جنسی و هویت جنسی دانشجویان پرداخت و نتایج تحقیق او نشان داد که بین‌بین تمایل و احقاق جنسی زنان متأهل رابطه‌ی معناداری وجود دارد.تحقیق مولنهارد و هولوبوگ ، نشان داد که چگونه بسیاری از زنان در رابطه‌ی جنسی از طریق گفتن «نه»، بله می‌گویند،‌این مطالعه در اواخر سال 1980 بر روی 610 نفر از زنان دانشجوی کارشناسی، با استفاده از پرسشنامه‌ای جهت سنجش رابطه تمایل و احقاق جنسی، اجرا شد. 5/68 درصد این زنان گزارش داده‌اند که نه گفتن آنها به معنای «شاید» بوده است و 3/39 درصد آنها اظهار داشتند که نه گفتن آنها به معنای «بله» بوده است.‌این زنان پاسخ دادند که آنها از ترس بی‌قیدوبند به نظر رسیدن در امور جنسی، یا به دلیل کنترل کردن همسرشان که از قبل از او عصبانیت و ناراحتی به دل داشتند، یا برای اثبات اقتدار جنسی و جسمی خود، از ارائه پاسخ صریح  بله  خودداری می‌کرده‌اند .

کراوتز و مرسک، در تحقیقی نشان دادند که چگونه نقش کلیشه‌های جنسی و خودپنداره، جرئت‌ورزی را متفاوت می‌کند و ‌اینکه ‌اینها چگونه به هم مرتبط هستند. بر اساس یافته‌های حاصل‌شده از هر دو جنس، ارتباط مثبتی بین جرئت‌ورزی و خود‌پنداره دیده شد و علاوه بر این، یافته‌ها نشان دادند زنانی که کلیشه‌های نقش جنسی پایینی داشتند به‌طور معناداری از مردانی که نقش کلیشه‌های جنسی آنها پایین بود، جرئت‌ورزتر هستند. همچنین زنان نسبت به همین مردان، خودپنداره مثبت‌تری را دارا بودند . بر پایه‌ی تحقیق نلسون در مقایسه زنان با توانایی ارگاسم بالا و پایین، نشان داده شد که زنان با ارگاسم بالا در بیان نیازها و تمایلات جنسی به زوج خود تواناتر هستند.‌این زنان قادرند تا رابطه‌ی جنسی را آغاز نمایند و فعالیت جنسی را در جهت کسب آنچه که می‌خواهند، هدایت کنند. درحالی‌که زنان با ارگاسم پایین نه تنها از چنین توانایی‌هایی برخوردار نبودند، بلکه بیشتر بر ارضاء جنسی همسر خود تأکید می‌ورزیدند. نتیجه‌گیری شد که بخشی از مشکل ارگاسم زنان به دلیل احقاق جنسی پایین آنها در بیان تمایلات جنسی‌شان است .

آماتو ، نیز مزایای طرح‌های درمانی را برای بهبود نقش جنسی و اجتماعی و جرئت‌ورزی مورد مطالعه قرار داد. او پنجاه ویک زن را به شکل تصادفی انتخاب نمود که در پرسشنامه‌ی نقش جنسی بام نمره‌ی بالایی در زنانگی به دست آورده بودند. شرکت‌کنندگان در دو گروه‌درمانی در شش جلسه دوساعته شرکت نمودند. بلافاصله بعد از پیگیری درمان، جهت‌گیری نقش جنسی در پرسشنامه‌ی بام تغییری در برنداشت؛ هرچند، گروه‌درمانی که به‌طور کامل درمان دریافت نمودند در مقایسه با گروه‌درمانی دیگر نمره بالاتری در جرئت‌ورزی داشتند و همین‌طور گروه‌درمانی دوم از گروه کنترل نمره بالاتری را در جرئت‌ورزی کسب نمودند .

همچنین بر پایه گزارشی از آتوود ، 51 درصد از مردان و 48 درصد از زنان متأهل بیان کردند که مردان آغازگر رابطه جنسی بودند و فقط 16 درصد از مردان و 12 درصد از زنان، زنان را آغازگر رابطه‌ی جنسی می‌انگاشتند هالبرت ، هم نقش احقاق جنسی را بر شور جنسی زنان بررسی نمودند، به‌منظور انجام این کار 100 نفر از زنان متأهل 31– 18 ساله  در دو گروه 50 نفری احقاق جنسی بالا  احقاق جنسی پایین تقسیم شدند. نتایج تفاوت معناداری را بین این دو گروه نشان داد؛ زنانی که دارای احقاق جنسی بالاتری بودند در تمام 5 مورد، نمره‌ی بالاتری کسب نمودند . بایر و مانسیل ،نیز در مطالعه‌ای ارتباط بین نگرانی جنسی و انزجار جنسی، احقاق جنسی و تمایل جنسی پایین را بررسی نمودند. نتیجه این شد که نگرانی بیش از آن‌که با انزجار جنسی مرتبط باشد با احقاق جنسی پایین مرتبط است.

ایـنکه مفاهیمی چون هویت جنسی و تمایل جنسی در تضاد معاصر بین فرهنگ و طبیعت، منشأ طبیعی و ذاتی دارند یا فرهنگی و ساختاري، همچنان موردبحث است. برقراري یک رابطۀ عینی و ملموس بین بدن زن و مـرد، مفاهیم زنانگی و مردانگی را با حفظ سلسله‌مراتب قدرت پیش از پرداختن به تمایل جنسی در جریان تفکر غرب پدیـد آورده اسـت . بارینتوز و پائز، ‌معـتقدند  تمایل جنسی فرآیند رو به تکوینی شـامل فـرآیندهاي بیولوژیکی و ساختارهاي اجتماعی است که در سطوح فردي و گروهی شکل می‌گیرد تا هویت جنـسی منحصربه‌فرد هر شخصی را بسازد. محققان فمینیستی معاصـر در تـلاش بـراي تفکـیک واژه‌هاي جنس و جنسیت از یکدیگر، نقش موقعیت‌ها و جامعه را در تولید و حفـظ هـویت جنـسی یـا تفـاوت‌هاي موجود بین زنانگی و مردانگی مؤثر می‌دانند، فمینیست‌ها به‌شدت معتقدند که تفاوت‌هاي موجود در بین زنانگی و مردانگی در سبک شخصی و روابط بین‌فردی می‌تـواند بـر پایـۀ تفاوت‌هاي موجود در ساختار قدرت یا موقعیت زنانگی و مردانگی قابل‌بیان باشد.

در موقعیت‌هایی که سلسله‌مراتب قدرت حکم‌فرما باشـد، تأثیـرات تبعـیض جنـسی و کلیشه‌هاي جنسیت در حفظ این سلسله‌مراتب در بین دو جنس افـزایش می‌یابد. قدرت وابسته به موقعیت، به معناي کنترل نابرابر بر پیآمدهاي دیگران، استفاده از کلیشه‌هایی چون زنانگی /مردانگی را تشدید می‌سازد. هنگامی‌که فردي از قدرت موقعیتی برخوردار باشد، در مقایسه با کسی که داراي چنین قدرتـی نیست، افراد کهتري را که هماهنگ با کلیشه‌ها می‌باشند به‌راحتی درك نموده و این ادراك را با تصویر خود از کهتر بودن ادغام می‌نماید. ‌این در حالی است که افراد فاقد قدرت در ارزیابی کسانی که بدان‌ها متکی می‌باشند، کلیـشه‌ها را بـه چـالش می‌کشانند. به‌بیان‌دیگر، تصویر مردان به‌عنوان افراد صاحب قدرت و جایگاه اجتماعـی بالاتـر، از زنـان دقیق و خارج از کلیشه‌ها نمی‌باشد.

هالبرت،  معتقد است که  افراد به همان‌گونه‌اي که واقعیت را در ذهن خود ترسیم و آن را تجربه می‌کنـند، جنسیت را نیز بر مبناي تعبیر و ارزش‌گذاری خود از ساختار فیزیکی زن و مرد به وجود می‌آورند؛ بنابراین، افـراد بر اساس ایدئولوژی موجود در یک جامعه واقعیات را خلق می‌کنند. در مقابل، به اعتقاد ‌هالبرت زنانگی مفهومی برخاسته از سوءتعبیر کلیشه‌های ایدئولوژیک نیست. زن، مفهومی است کـه از تأثیـرات تلویحـی جامعـه شـکل می‌گیـرد و جنسیت را نمود و تظاهری از تمایل جنسی و ساختاري فیزیکی از بدن‌های زن و مرد در قالب نقش‌ها، هنجارها و انتظارات ویژه می‌پندارد.

درحالی‌که تمایـل جنسی همچنان در حد مفهومی ابهام‌برانگیز و خارج از تعریفی دقیق باقی‌مانده است، فمینیسم مفهوم تمایل جنسی زنان را متأثر از تفاوت‌های جنسی بین زنان و مردان تلقی نمی‌کـند. مردم‌شناسی فمینیستی، قـدرت مقـوله‌هاي هویت جنسی را عاملی در عدم‌تأیید یا مسکوت باقی گـذاردن بعـضی از انواع تمایلات جنسی می‌داند؛ بنابراین، معتقد است که تمایل جنسی و هویت جنسی، تجارب انسانی تفکیک‌پذیری به شمار می‌روند.‌این تفکیک‌پذیری، ساختار زدایی مقوله‌هاي هویت ؛ ناهم‌جنس‌گرایی، هم‌جنس‌گرایی، دو ـ جنس گرایی و فراجنس‌گرایی را از سوي محققان فمینیستی مورد تأکید قرار می‌دهد؛ ‌این دیدگاه با اعتقاد بر تفکیک‌پذیری تمایل جنسی و هویت جنسی از یکدیگر، تمایل جنسی را محـصول تعاملات اجتماعی و برخاسته از جامعه می‌داند. تئوري‌هاي ساختارگرایی اجتماعـی و جوهـره گرایـی مهم‌ترین تـئوري‌هاي تأثیرگذار دربـارة تمایل جنسی انسان هستند. تئوري سـاختارگرایی اجتماعی، تمایل جنسی انسان را برخاسته از روند اجتماعی شدن و فرهنگ و غالباً با همراهی زبان می‌پـندارد. فمینیست‌ها اگرچه اساس بیولوژیکی تمایل جنسی را انکار نمی‌کنند، لیکن با توسل به این تئوري معـتقدند کـه جامعـۀ مردسالار در اسـتثمار و مطـیع سازي زنان، تمایل جنسی زنان را شکل می‌دهد و تمایل جنسی را عملی تعاملی و برخاسته از محـیط بـا توجیهـی اجتماعـی و کیفیتـی نوخاسته و پویا تعریف می‌کنند.

به اعتقاد باومیستر ، تمایل جنسی زنان در مقایـسه بـا تمایـل جنـسی مـردان بـا اعِمـال کنتـرل فرهنگ و نتیجتاً در پاسخ به عوامل موقعیتی و اجتماعی ـ فرهنگـی انعطاف‌پذیرتر و دسـتخوش تغییـرات بیشتري قرار می‌گیرد. مطالعات انجام شده بر روابط هم‌جنس‌گـرایان زن، فرصـتی دسـت داده تـا محققان بتوانند خارج از کنترل و تأثیر مردان، به بررسی تمایل جنسی زنان بپـردازند. نیکولـز ، بـیان می‌کند که زنان در چنین روابطی قادرند تا طبیعت جنسی خود را آزادانه ابراز نمایند. بنابـراین، چنانچه زنان و مردان بر اساس تمایل جنسی خود در فرآیند اجتماعی شدن، متفاوت شده‌اند و درنتیجه در روابط ناهمجنس‌گرا، مردان همچنان از قدرت و سلطه برخوردار گشته‌اند، می‌توان انتظار داشت که چنـین پیآمدي دست آورد نابرابرگرایی مردان است. بدون چنین تأثیراتی، زنان در روابط جنسی خود با زنان دیگر، رفتارهاي متفاوت‌تري خواهند داشت. بـه اعتقاد براون و برایان ؛ احقاق، مستلزم تلاش فرد در تأمین حقوق خود در محدودة زمانی مشخص یا تحقق بخشیدن به دیدگاه درونی شدة خویش از طریق تعامل با دیگران است؛ بنابراین، هر جنسی در تعامل با دیگران براي دستیابی به اختیار و مشروعیت قانونی خود، خواستار احقاق جنسی خویش است. آماتو ، احقـاق جنـسی را بـه منـزلۀ توانایـی در شـروع فعالیت‌های جنسی مورد نیاز، رد فعالیت‌های جنسی ناخواسته، حفظ خود از بارداري ناخواسته و بیماري‌هاي جنسی ناقل تعریف کرده‌اند.

دیـدگاه ارتباطـی و فمینیستی معتقد است که فرهنگ مردسالار جامعـه با القاي هویت جنسی تابع به زنان، احقاق جنسی آنها را در موقعیت‌های جنسی تضعیف ساخته است با توجه به هویت جنسی زنان، منارد و آفمن، واپس‌روي را محصولی تعاملی و زبانی قلمداد می‌کنند. به اعتقاد آنها، جامعـه در جـریان زبان‌آموزی، زنان را در موقعیت‌های جنسی با واپس روي بیشتري مواجه ساخته است؛ بنابراین، زنان در چنین موقعیت‌هایی آنچه را که باید مسکوت بگذارند، فراگرفته‌اند .

دیـدگاه ارتباطی با اشاره به ساختارهاي درونی شده غالب تابع به مردان هویتی جنسی توأم با ویژگی‌هاي احقـاق، برتـري، قـدرت و پافشاري با تمایل جنسی خودمختار و عاملی می‌دهد و در نقطه مقابل هویت جنسی و تمایـل جنـسی زنـان را قرار داده است. تمایل جنسی خودمختار مردان تعریفی است که فرهنگ جامعه ارائه می‌دهد، امـا همـین فـرهنگ، تمایـل جنسی خودمختار زنان را با توجه به دیدگاه مقبول بیولوژیک نادیده گرفته و مسکوت باقی گذاشته است.‌این مفروضه که زنان از تمایل جنسی ضعیفی برخوردارند و القاء این باور فرهنگی که زنـان بـا گـرفتن نقـش بازدارنـده می‌توانند مانع از فعالیت‌هاي جنسی ناخواسته شوند، عملاً عملکرد و احقاق جنـسی کامـل آنـان را خدشه‌دار سـاخته اسـت. لذا مادامی‌که جامعه به تحمیل مفهومی تحریف‌شده از تمایل جنـسی زنان و درونی سازي ‌این مفهوم تحریف‌شده می‌پردازد، زنان از احقاق جنسی ضعیفی برخوردار خواهند بود .

هالبـرت ، در بررسی نقش احقاق جنسی بر تمایل جنسی زنان، به این نتیجه دست یافت که زنان با احقاق جنـسی بـالا داراي فعالـیت جنـسی، اُرگاسـم، تمایل جنسی، رضایت جنسی و رضایت زناشویی بیشتري هـستند. برخی از محققان، آموزش احقاق جنسی را در درمان جنسی زنان مورد انتقاد قرار می‌دهند. به عقیده آنها آموزش احقاقف جنسی به زنان به دلیل افزایش درخواست‌های جنسی آنان، مردان را بـه ناتوانـی جنـسی مبـتلا می‌سازد. در مقابل، مطالعات منارد و آفمن ، نشان می‌دهد که مردان از خیال‌پردازی اینکه زنان آغازگر رابطه جنسی باشند در مقایسه با مردانی که از نقش‌های سنتی مردانگی تبعیت می‌کنـند، لـذت بیـشتري می‌برند. آنها گزارش کرده‌اند 51 درصد از مردان و 48 درصـد از زنان متأهل بیان کردند که مردان آغازگر رابطۀ جنسی بودند و صرفاً 16 درصد از مردان و 12 درصد از زنـان، زنـان را آغازگـر رابطـه جنسی دانستند.

مطالعـۀ ریکرت و همکاران ، به بررسی نقش ویژگی‌هاي جمعیت‌شناسی، رفتارهاي جنسی سالم و تاریخچه سوءاستفاده جنسی از 904 زن  14-26 ساله در تعیین میزان احقاق جنسی آنها، پرداخته است. در مقایسه با زنان سفیدپوست، زنان سیاه‌پوست و آمریکایی لاتین تبار از احقاق جنسی پایینی برخوردار بودند. اگرچه سن با میزان احقاق جنسی از رابطۀ قوي برخوردار نبود، لیکن زنان 18-21 سال در مقایسه با زنان 26-21 سـال احقاق جنسی پایینی داشتند. از سوي دیگر، زنانی که در مدرسه نمرات پایین‌تري داشتند ، کمتر از c نیز داراي احقـاق جنـسی پایینـی بـودند. همچنـین، بـین تعـداد تجربیات جنسی با زوج‌های جنسی متعدد و احقاق جنسی بـالا رابطـۀ مثـبت و مستقیمی وجود داشت. بعلاوه، زنانی که یک یا دو کودك را زایمان کرده بودند در مقایسه با زنانی که حامله نشده بودند، از احقاق جنسی پایینی برخوردار بودند.

هیندر مارک ؛ اظهار می‌کند، باورها و طرح‌واره‌هاي شناختی  زیربناي رفتارها و پاسخ‌های جنسی ،از قبیل آغازگري، ارگاسم و لذت جنسی هستند.‌این باورها و طرح‌واره‌هاي زیربنایی آنها، بر اساس تجربه‌هاي گذشته شکل می‌گیرند و چگونگی پردازش اطلاعات مرتبط با مسائل جنسی را تحت تأثیر قرار می‌دهند و رفتار جنسی فرد را در آینده هدایت می‌کنند . درواقع بر اساس تئوري شناختی به نظر می‌رسد، بین رفتارها و اختلالات جنسی با باورهاي جنسی رابطه وجود دارد. باورهاي جنسی به‌عنوان افکار و ‌ایده‌هاي فرد در مورد رفتارهاي جنسی تعریف می‌شود. مطالعات قبلی نشان داده است، باورهاي جنسی متفاوت در شکل‌گیری بدکارکردي‌هاي جنسی متفاوت نقش مهمی ‌دارند. ‌این نتایج در پژوهش انجل، نیز تأیید گشته است. هرچند باورهاي بدکارکردي هم در زنان و هم در مردان نشان‌دهندة تأثیرپذیري عملکرد جنسی از باورهاي بدکارکردي جنسی است، اما این تأثیر در زنان معنادارتر است.

زنان با احقاق جنسی کم، به‌گونه‌ای معنادار، باورهاي وابسته به خودپندارة جسمی بیشتری : مثل زنانی که ازلحاظ جسمی جذاب نیستند، نمی‌توانند ازنظر جنسی ارضا شوند و باورهاي مربوط به سن بیشتري :مثل زنان بعد از یائسگی میل جنسی‌شان را از دست می‌دهند را نشان می‌دهند . مردان و زنانی که مبتلا‌به اختلال‌های جنسی هستند، نگرش‌های منفی‌تری نسبت به افراد سالم در مورد مسائل جنسی دارند. باورهاي بدکارکردي جنسی، خواه توسط آموزش جنسی ناکافی، یا خواه توسط الگوهاي فرهنگی متعارض تعیین شود، می‌تواند منجر به سکوتی رنج‌آور شود که به‌طور مخفیانه و بدون آگاهی صحیح از دلایل آن، شخص را ازلحاظ روانی تحلیل برده و از پاي درمی‌آورد . با توجه به مطالب بیان شده، می‌توان گفت به علت وجود نگرش منفی، اسطوره‌ها و باورهاي منفی که در میان زنان درباره‌ی تمایلات و روابط جنسی وجود دارد و مسلماً همان‌طور که گفته شد این باورها و اسطوره‌ها ریشه‌ای قوي در فرهنگ و اجتماع دارند- زنان در اجتماعات مردسالاري که چنین باورهاي نادرستی را در زن نهادینه کرده‌اند، نمی‌توانند به‌گونه‌ای مناسب تمایلات جنسی مشروع خود را در روابط زناشویی بیان نموده و احقاق جنسی پایینی در روابط جنسی و زناشویی خود خواهند داشت.‌

این امر به دنبال خود پیامدهاي ناگواري بخصوص در حیطه‌ی روابط زوج به‌جای خواهد گذاشت. احقاق جنسی فاکتور مهمی در رضایت جنسی و زناشویی محسوب می‌شود . احقاق جنسی به‌منزله‌ی نوع فرعی ارتباط جنسی است و به‌عنوان توانایی فرد در جهت برقراري رابطه‌ی جنسی براي رفع نیازهاي جنسی و آغاز کردن رفتار جنسی با شریک جنسی یا همسر قلمداد می‌شود . در جوامع پدرسالار، جایی که عطش جنسی زنان اغلب با اهانت و بدنامی مواجه می‌شود و در آن جامعه مردان با اعتقاد به اینکه زنان اشیاء جنسی هستند که نیاز یا حقوق جنسی ندارند، احقاق جنسی زنان اغلب با عکس‌العمل منفی از طرف آنان مواجه می‌شود. میلز ، اظهار می‌دارد که فهم زنان و عطش مردان و رفتارهاي زنانگی و مردانگی مقتضی و مناسب، احقاق جنسی را می‌سازد؛ منتهاي مراتب براي یک زن مشکل است تا حقوق جنسی‌اش را حتی اگر از آن آگاه باشد اعاده کند.

درنتیجه، فعل پذیري جنسی ؛غیرفعال بودن به لحاظ جنسی ، یا فعل پذیري جنسی ادراک‌شده، خشم خود را براي ویرانی به سمت عامل جنسی و سلامت جنسی زنان آشکار می‌کند . عدم توازن در غلبه و احقاق خویشتن، غالباً با مسائل و مشکلات جنسی در ارتباط است. شکل‌های زیادي از مشکل جنسی در چنین موقعیت‌هایی مشاهده می‌شود، اما شایع‌ترین آن علاقۀ ‌اندك جنسی در فردي است که ویژگی جرئت‌ورزي و احقاق در وي کم است .در بسیاري از جوامع زنان در احقاق خویشتن مشکل دارند و داراي عزت‌نفس پایینی هستند و براي آنان دشوار است که نیازهاي خود را بیان کنند و یا استقلال فردي خود را در روابط زناشویی حفظ نمایند.

عوامل متعددي در هر جامعه، باعث شکل‌گیری و تشدید این وضعیت براي زنان می‌شود. یکی از مسائلی که به‌صورت ناخودآگاه باعث پایمال شدن حقوق زنان و درماندگی آنان در جامعه شده، مربوط به افسانه‌ها و باورهاي غلط جنسیتی و جنسی رایج در جامعه است . علی‌رغم انقلاب جنسی این عصر، باز هم زنان در قیاس با مردان از این دیدگاه، فرودست و دنباله‌رو می‌باشند و باور غالبشان این است که در روابط جنسی باید مرد پیشگام شود.‌این نگرش سبب می‌شود که زنان نتوانند آگاهانه و آزادانه علائق روحی و جسمی خود را به اطلاع همسر خود رسانده و از او بخواهند که خواسته‌هاي جنسی آنها را برآورده سازد . کریستوفر و اسپریچر، اظهار می‌کنند گرچه دانش ما در مورد روابط جنسی زناشویی بیش از گذشته است ولی در این مورد که روابط جنسی چگونه بر زندگی زناشویی اثر می‌گذارد و در مورد ماهیت تأثیر و تأثر آن با دیگر پدیده‌های زناشویی دیدگاه محدودي داریم.

عدم آگاهی زنان از تأثیرات مخرب اعتقاد به باورهاي رایج اشتباه و غلط موجود، در مورد تمایلات جنسی زنان و عوارض به‌جای مانده از آن در روابط زناشویی، عدم اطلاع‌رسانی مناسب دربارة احقاق جنسی زنان و رابطۀ آن با تمایلات جنسی‌شان و درنهایت پیامدهاي ناگوار ناشی از عوارض دل‌زدگی زناشویی، گویاي اهمیت و ضرورت پرداختن به چنین پژوهشی در جامعه ماست. بالا بردن آگاهی و بینش زنان نسبت به وجود علائم دل‌زدگی در خودشان می‌تواند آنها را یاري کند تا براي کمک به حل این مشکل اقدام مناسب و به موقعی مانند، مراجعه به روانشناس و مشاور انجام دهند و بدانند که وجود این علائم در آنان ریشه در چه عواملی دارد، چه‌بسا آگاهی از عوامل زمینه‌ساز یک مشکل بتواند نیمی‌ از راه‌حل را مهیا کند .

منبع

امیدبیگی،مریم(1394)، اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در افزایش میل جنسی، افزایش احقاق جنسی و کاهش تعارضات زناشویی زنان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0