آموزش صلح در نظام های آموزشی
عصر کنونی، عصر پیچیدگی و تحول است. تحولات چندلایه در نظام جامعۀ جهانی، محیطهای آموزشی را تحت تأثیر قرار داده است. از این رو، نظامهای آموزشی و در رأس آن مدارس بازنگری در برنامهی درسی به عنوان یک اصل بنیادی را موردتوجه قرار داده اند. در این میان، بازنگری در باب برنامۀ درسی آموزش صلح، ضرورتی فوری است نه تنها به این دلیل که در حال حاضر فرآیندهای جهانی دچار تضاد عمیق هستند بلکه به این دلیل که امروزه جنگ، یک واقعیت زندگی است. با نظر به برخورد منافع، ایدهها، جهتگیریهای سیاسی، نظام اقتصادی و …، از جنگ و خشونت اغلب به عنوان راهی برای حل و فصل تعارض استفاده میشود. با وجود این، پایان دادن به جنگ از طریق خشونت باعث ایجاد ناامنی و اثرات مخربی میشود. بنابراین، آموزش صلح از دوران کودکی به عنوان زیربنای شکلگیری جهان آینده ضرورت پیدا میکند. آموزش و پرورش رسمی به عنوان مکانیزمی مناسب و سیستمی منسجم میتواند زمینه ساز آموزش صلح شود. با تغییرات روزافزون در وضعیت سیاسی، اجتماعی و آموزشی بسیاری از جوامع، موضوع چالش برانگیزی به نام آموزش صلح مطرح شده است. بنابراین لازم است برنامه ای جامع و مدون در زمینه آموزش صلح و مؤلفههای آن طراحی و اجرا شود.
امروزه فرآیند جهانی شدن با شتاب روزافزون در حال عبور از مرزهای سیاسی، محدودههای فرهنگی، خانوادگی و فردی است و در واقع، کلیهی شئون زندگی افراد را تحت تأثیر خود قرار داده است. دو جنگ جهانی و آثار به جا مانده از آن، رشد سیستم های تسلیحاتی اتمی، ظهور جوامع فراصنعتی- امپریالیستی و تعارض میان آنها، واقعهی یازده سپتامبر و تخریبهای زیست محیطی در سطح بین المللی نشان داده است که مردم عادی و حتی ساکنین نقاط دور افتاده از آثار شوم این تغییرات و رخدادها مصون نبوده و مجموعهی این وقایع، جهان را با مشکلات و معضلات جدیدی روبرو ساخته است. روشن است که در چنین وضعیتی، معضلاتی همچون بیعدالتی، تبعیض، ناامنی، پوچی، بیطرفی و… زندگی انسان را بیش از پیش تهدید خواهد کرد. در واقع، زندگی همراه با ترس و به دور از امنیت چه در محیط داخلی کشورها و چه از ناحیۀ برون مرزی نوعی بیثباتی ایجاد کرده است که آرامش زندگی انسانی افراد را با مشکل روبرو کرده است. عدم آموزش و مدیریت صحیح این گونه پدیدهها، تخریب قابل ملاحظه و فزایندهای در زندگی انسانها به همراه داشته و از خاصیت حمایتی فرهنگهای بومی، مناسبات اجتماعی، همگرایی و همدلیها کاسته است و موجب درگیریها و تعارضها در صحنههای اجتماع ملی و بین المللی گردیده است. از این رو، سازمان ملل به عنوان راهکار پیشگیرانه، دهۀ 2010-2000 را دهه بین المللی فرهنگ صلح و عدم خشونت نامیده است و در این زمینه، سازمان یونسکو اهمیت ترویج فرهنگ صلح را این گونه مطرح کرده است که آموزش فرهنگ صلح منجر به پرورش و ترویج اعتقادات و اقداماتی خواهد شد که مردم هر کشور باید متناسب با ساختارهای ویژۀ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود به آن عمل کند.
به علت پیچیدگیهای موجود در جهان معاصر و گسترش وسایل ارتباط جمعی، بسیاری از کودکان خشونت را از طریق رسانه ها فرا میگیرند.همچنین، ظهور اینترنت و بازیهای رایانهای، خشونت را بیش از پیش ترویج دادهاند به نحوی که به تدریج خشونت جزیی از فرهنگ شده است و در قالب رفتارهای عادی و روزمره نوجوانان و جوانان متبلور میشود. از این پدیدهها، تحت عنوان طبیعی سازی خشونت نام برده میشود.
در چنین شرایطی، شاید به سختی بتوان از آموزش صلح در مدارس صحبت کرد. مطالعههای موجود این حقیقت را گوشزد میکنند که آموزش صلح نمیتواند تنها بر توقف خشونت فیزیکی در مدرسه و جامعه متمرکز باشد بلکه آماده سازی بچهها برای زندگی صلح آمیز مستلزم آموزشی همه جانبه است که آگاهی آنان را از خود، اجتماع، فرهنگ و محیط زیست افزایش دهد و این امر نه تنها باید از طریق اجرای برنامههای آموزش صلح بلکه باید در قالب فعالیتهای تربیتی، تدوین و اجرای قوانین، روشهای آموزشی و فضا و تعاملات موجود در سطح مدرسه که دانش آموزان از آمادگی بیشتری برای جامعه پذیری برخوردارند، دنبال شود.از این رو، ضرورت دارد جامعه آموزشی از نقش و مسئولیتهای خود در قبال هدایت نسل جدید برای حل مشکلات این جهان پُر از خشونت آگاه گردد. تنها این جامعه میتواند دانشها، ارزشها، دیدگاهها و توانائیهای مربوط به صلح را تعلیم دهد و از طریق تمرینهای روزانه، مفاهیم عدالت اجتماعی را که برای برقراری صلح در جهان لازم است، اجرا کند.
با توجّه به مباحث بالا و نقش ویژۀ آموزش صلح، بازاندیشی در برنامهریزی درسی در سطح مدارس بیش از پیش هویدا میشود. البته، باید اذعان کرد که آموزش به تنهایی نمیتواند راهگشا باشد. با وجود این، یک محتوای آموزشی مناسب می تواند طوری طراحی شود که دستیابی به یک زندگی متعادل سازگار با حقوق بشر را مهیا سازد و نسبت به چالش هایی که توسط جهانی شدن و فن آوری های جدید و پدیدههای مربوط به آنها ایجاد شده است، حساس باشد. از این رو، در نظام آموزشی ایران، مؤلّفههای عمدۀ آموزش صلح به محتوای آموزشی تزریق شده است. این اقدام، زمینۀ مناسبی برای مطالعه و بررسی پژوهشگران در زمینۀ آموزش صلح فراهم آورده است. هاشمی (1388) در تحلیل محتوای کتابهای درسی دوره متوسطه و پیش دانشگاهی رشته علوم انسانی بر اساس مؤلّفههای آموزش صلح به این نتیجه دست یافت که جهتگیری اصلی کتابهای درسی، حفظ انسجام ملی و تمامیت ارضی کشور، شناسایی دشمن، آشنا ساختن یادگیرندگان با سیاستهای استعماری کشورهای قدرتمند غربی، عدم توارن قدرت و مبادلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورها در سطح بینالمللی و مقابله با فتنه و تهاجم دشمن است. فتحی واجارگاه و اسلامی (1387). در بررسی میزان توجه به آموزش صلح در برنامه درسی دوره ابتدایی از دیدگاه متخصصان تعلیم و تربیت، کارشناسان برنامه ریزی درسی و معلمان دوره ابتدایی شهر تهران چنین اظهار نظر کردهاند که میزان توجه برنامۀ درسی این دوره به مفاهیم آموزش صلح در حد مناسبی نیست. همچنین، از دید معلمان، توجه به این مفاهیم در مرحله اجرا و ارزشیابی ضعیف است.
امروزه گسترش فناوریهای نوین اطلاعاتی و رقابت بلامنازع کشورها و جوامع در عرصههای مختلف بیش از پیش امنیت جوامع را تهدید میکند. نتیجۀ این رقابتها، اختلافات، جنگ و منازعاتی است که زندگی و محیط زیست کودکان و نوجوانان را در معرض خطر قرار داده است. از این رو، پژوهشگران بیان میدارند که جامعهی آموزشی باید از نقش و مسئولیتهای خود در قبال هدایت نسل جدید برای حل مشکلات جهان پُر از خشونت آگاه گردند. بر این اساس، آموزش صلح، ضرورت و اهمیّت پیدا میکند. از دید استاب (2002: 86-73)، برخی اهداف آموزش صلح عبارتند از درک و مورد توجّه قرار دادن تمایل انسان به ارج نهادن به گروه غیر خودی، افزایش حس مسالمت جویانه تعارضها به جای راهحلهای غیر سازنده و خشونت آمیز و فهم منشأ خشونت. در این رابطه، آموزش صلح، ارتقای بینش جهانی از نوع هوشیاری و آگاهی اصیل است که همه ما را قادر میسازد تا به عنوان یک شهروند جهانی رفتار نماییم و شرایط موجود ر ا از طریق تغییر دادن ساختار اجتماعی و الگوی تفکری که بر وضع موجود حاکم است، متحول سازیم. این بینش و تمایل به تغییر در قلب آموزش قرار دارد.
اهمیت و ضرورت آماده سازی نسل نو برای صلح، حوزۀ مطالعاتی جدیدی را تحت عنوان آموزش صلح به وجود آورده است. آموزش صلح، حوزۀ نوپایی است که درصدد خلق فرصتهای لازم برای ایجاد جامعهای مبتنی بر عدالت و زیست مسالمتآمیز است. شواهد نشان می دهد که فهرست اهداف برنامه های صلح در اکثر کشورهای جهان کم و بیش مشابه است. با این همه، در کشورهای مختلف جهتگیریهای گوناگون دربارۀ اصول، متون و روش های آموزش صلح وجود دارند. کشورهایی وجود دارد که در آنها، رشته های بدبینی، مانع فعالیت های صلح جویانه به حساب میآیند. تربیت ناکافی معلمان و کمبود منابع برای مطالعه، اغلب از موانع فعالیت در زمینه آموزش صلح به شمار میروند. در کشورهای غربی، آموزش صلح، یک کار آموزشی تصوّر می شود که تفاهم و همکاری بین المللی را افزایش میدهد و در کشورهای سوسیالیستی آموزش صلح به معنای تعلیم انسانیت و برابری است. در کشورهای در حال توسعه، آموزش صلح همان آموختن بی عدالتیهای حاکم بر جامعه و تلاش برای کاهش یا از بین بردن آنها و تلاشی برای رشد اقتصادی، اجتماعی و ملی است. آموزش صلح میتواند به برقراری نظم و امنیت در جامعه کمک کند. بیسوادی ریشه بسیاری از انحرافات است و در دامنزدن به انحرافات و ناامنی نقش اساسی دارد. میان سطح آموزش و آمادگی در ارتکاب جرم نسبت عکس وجود دارد، به طوریکه اغلب، بیشترین گروه از منحرفان جامعه را بیسوادان تشکیل میدهند. جوامعی که برنامههای آموزشهای خود را طوری تنظیم میکنند که افراد قادر باشند زندگی در دنیای جدید را به آسانی تجربه نمایند و دانشها، ارزشها، دیدگاهها و تواناییهای لازم را در این عرصه فرا گیرند، قادر خواهند بود گامهای مؤثری را در زمینۀ عدالت اجتماعی و برقراری صلح در جهان بردارند. بنابراین اتخاذ تدابیری که بتواند ایجاد صلح پایدار نماید اهمیت و ضرورت اساسی دارد و در این بین نظام آموزش و پرورش میبایست نقش خطیر خود را به خوبی ایفا کند.
منبع:
رضایی، الناز(1395)، تحلیل محتوای کتابهای درسی دوره متوسطه دوم رشته علوم انسانی برمبنای آموزش صلح، پایان نامه کارشناسی ارشد برنامه درسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید.
دیدگاهی بنویسید