نظریه ها ومفاهیم درباره ارتباط جنسی و رضایت زناشویی

نظریه فمینیستی

“فمینیست ها معتقدند که رضایت جنسی براي هر دو طرف رابطه اهمیت دارد و تبلور این بحث در تصویري آرمانی خلاصه می شود که ازدواج را نوعی مشارکت جنسی رضایت بخش می داند.فمینیست ها معتقدند، مؤانست جنسی معمولاً با معیارهاي مردانه تعریف می شود یعنی زنان باید ازتماس دخولی مردان لذت ببرند و گرنه سردمزاجند. سردمزاجی معمولاً مشکل زن به حساب می آید نه ایراد شریک رابطه او. به اعتقاد فمینیست ها براي تعریف تمایلات جنسی نیز از اصطلاحات مردانه استفاده می شود. مدام گفته می شود که میل جنسی در زن ضعیف است اما باید مرد را به سوي خود بکشد و از همین رو نیاز دارد که با خرید لباسهاي هوس انگیز خود را خوشگل کند.مرد را از نظر جنسی فاعل و مهاجم و اسیر شهوتی مهارناپذیر جلوه می دهند که فقط با کامیابی اززن سیراب می شود صرف نظر از اینکه زن مایل باشد یا نباشد. رادیکال فمینیست ها مدعی اند که هرگونه پیشروي جنسی مرد برخلاف میل زن را می توان شکلی از تجاوز به حساب آورد که جامعه ما آنرا نادیده می گیرد و در واقع تجاوز را نهادینه می کند. به همین قیاس بهره کشی جنسی از زنان و دختران در خانه، محصول همان تصویري است که مردان را صاحب امیال جنسی مهارناپذیر و زنان را قربانی آن معرفی می کند زیرا بهره کشان غالباً مردان و قربانیان اغلب زنان اند. از اینرو بسیاري از فمینیست ها معتقدند شکل هایی که براي روابط جنسی ساخته و پرداخته میشود در خدمت تعیین هویت زنان است و ریشه آن نیز در ایدئولوژي خانواده و تجربیات زندگی خانوادگی است.هرچند تمام گرایشهاي فمینیستی به نابرابري در رابطه جنسی بعنوان یکی از ابعاد نابرابري جنسیتی توجه کرده اند، اما از دیدگاههاي متفاوتی به تبیین این نابرابري پرداخته اند و برخی ازگرایشهاي فمینیسم، از جمله فمینیسم رادیکال، تأکید بیشتري بر این جنبه از نابرابریها داشته اند.

نظریه فروید

تئوریهاي جدي در مورد رابطه جنسی و تمایلات جنسی از نظریه فروید آغاز شد. فروید، منشاءفعالیت هاي روانی انسان را تمایل جنسی معرفی می کند. به اعتقاد فروید، “انگیزش اساسی رفتارانسان، ماهیت جنسی دارد. به عبارت دیگر، انسان موجودي لذت طلب است. از سوي دیگر،محدودیت هاي عرف حاکم بر جوامع، مانعی بر سر راه میل لذت طلبی انسان است. فروید، روشهایی را شرح می دهد که انسان بتواند با بهره گیري از آنها، میان غریزه جنسی و محدودیت هاي اجتماعی خودش، سازش خاصی را ایجاد کند .

فروید به مسائل جنسی انسانها بسیار اهمیت می دهد معتقد است که ارضاءشدن غرایز جنسی درانسان مانع بروز بسیاری ازمشکلات می شود ویا راه حلی است برای بسیاری از موضوعات زندگی فردری کریک روان شناس ماهر و برجسته ی اتریشی بود که کشفیات مهمی در روان شناسی نائل آمد. وی از عواقب خطرناک ناکامی جنسی سخن گفت، اما دراینجا به جای داشتن یک راه قانونی واجتماعی و جلوگیری از ناکامی جنسی یعنی آزادی جنسی را پیشنهاد کرد.او ریشه ی تمام ناکامی ها و بیماری ها را در مسائل جنسی دنبال کرد.

فروید در تئوري غریزه دوگانه جنسی، دو گروه بزرگ غریزي را مشخص کرد : “غریزه زندگی” که دوستی، محبت، عشق، تولید مثل و حفظ بقاي خویشتن را ایجاد می کند و”غریزه مرگ” که موجب مرگ و نیستی، کینه و عداوت و انهدام نسل است . فروید در بررسی غرایززندگی، عشق را یکی از غرایز معرفی کرده، در تعریف عشق می گوید:”در نظر ما منظور از عشق،آن علاقه و محبتی است که قسمتی از آن به آمیزش هاي جنسی می انجامد.

از دیگاه فروید، غریزه زندگی که غریزه جنسی مهم ترین آن است، در مراحل تحول، درنواحی شهوت انگیز سیر می کند. این جریان از دیدگاه رشد روانی- جنسی به سه دوره اصلی تقسیم می شود:

-دوره اول: دوره قبل از تناسلی، از تولد تا حدود 5 سالگی است.

-دوره دوم: دوره نهفتگی است و از 5 سالگی تا بلوغ ادامه دارد.

-دوره سوم: دوره تناسلی یا بلوغ جنسی است و میل جنسی به شکل نهایی خود تجلی دارد.فروید معتقد بود که در کودك،در حدود سنین 4 تا 6 سالگی، غریزه جنسی بدون اینکه رشدکافی داشته باشد، فعال است و کودك از مالش آلت جنسی خود، که نوعی استمناء است، لذت می برد و موجب تمایلاتی از جمله تمایل پسر به مادر می شود و همچنین دختر سعی می کند پدر را شیفته خود کند. بر اثر این تمایلات، عقده ادیپ تشکیل می گردد. عقده ادیپ عبارت است از اینکه هر جنسی از همجنس خود متنفر و به جنس مخالف متمایل می گردد. به نظر فروید حل عقده ادیپ از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا پیدایش تمام بیماري هاي روانی به حل ناموفق این عقده مربوط می شود.

از نظر فروید عوامل برانگیختگی میل جنسی، عوامل درونی و بیرونی را در برمی گیرد. فکرزیاد، دقت بیش از اندازه بر یک موضوع جنسی، از جمله عوامل درونی برانگیختگی میل جنسی وشرایط و اوضاع و احوال مکانی- زمانی و اجتماعی از جمله عوامل بیرونی میل جنسی به حساب می آیند.

نظریه اریک فروم

بر اساس نظریه او، میل جنسی یکی از مظاهر استقلال است که در سالهاي اولیه زندگی نمایان می شود. زشت شمردن آن سبب واپس زدگی میل جنسی و احساس گناه در کودك شده ولاجرم او را مطیع تر می کند. شکستن تابوي جنسی اقدامی است عصیانگر در جهت پس گرفتن استقلال شخصی، ولی با این روش نمی توان به آزادي بیشتري دست یافت. در حقیقت تابوها سبب، توجه ذهنی به امور جنسی و گمراهی می شود، ولی این امر آزادي به بار نمی آورد.رابطه میل جنسی و احساس گناه در نظریه فروم از اهمیت خاصی برخوردار است. فروم کوشیده است که انسان را از گناه ناشی از واپس زدن میل جنسی رها شده نشان دهد. او معتقداست که انسان نمی تواند از میل جنسی فارغ شود و اگر آن میل، عیب تلقی شود، احساس گناه طبیعی است. محدودیتی که به امور جنسی تحمیل می شود به احساس گناه می انجامد که دستاویزي براي وضع اصول اخلاقی قدرتگراست. فروم معتقد است که در جامعه غربی به علت جهت گیري مصرفی، از میل جنسی براي پوشاندن فقدان صمیمیت بهره گیري می شود. نزدیکی جسمانی، به وسیله اي براي پوشاندن عیب بیگانگی انسانها تبدیل شده است.اریک فروم معتقد است که بشر با دو نوع سایق هیجانی راهنمایی می شود. یکی بیولوژیکی است که در همه یکسان است و نیازهایی را در بر می گیرد که لازمه بقاست. نیاز به غذا و آب ازجمله این نیازها بشمار می روند.و دیگر هیجانهاي ثانویه که ریشه بیولوژیکی ندارند و در همه یکسان نیستند. هیجانهایی مانند عشق، همبستگی، حسد، نفرت، رشک، و حرص و غیره، از ساختار اجتماعی بر می خیزد. هیجانهاي اجتماعی بر خلاف هیجانهاي بیولوژیکی، حاصل ساختاراجتماعی هستند. فروم علیرغم اینکه میل جنسی را رفتاري می داند که داراي عناصر شبه غریزه است، عوامل مؤثر بر آن را ناشی از یادگیري و فرهنگ بشمار می آورد.اریک فروم عشق را نتیجه رضایت کافی جنسی نمی داند، بلکه کامیابی جنسی را نتیجه عشق می شناسد. او در مطالعه مشکلات جنسی این موضوع را نشان می دهد و می گوید:” مطالعه یکی از متداولترین مشکلات جنسی، یعنی، سردمزاجی زن و ناتوانی روانی- جنسی مرد نشان می دهدکه علت واقعی این مشکلات، ناآگاهی از روشهاي درست جنسی نیست، بلکه علت واقعی منع هایی است که عشق را غیر ممکن می سازد. ترس یا تنفر از غیر همجنس اساس این مشکلات است که موجب می شود شخص خودش را کاملاً در اختیار طرف مقابل نگذارد، بی پیرایه عمل نکند، به شریک جنسی خود در صمیمیت و هم آغوشی اعتماد نکند. کسی که از نظر جنسی دچارمنع شده است، اگر بتواند خود را از ترس یا تنفر برهاند و در نتیجه در عشق ورزیدن توانا شود،مشکلات جنسی وي نیز حل خواهد شد، و اگر نتواند، هر چه در روابط جنسی آزموده باشد بی حاصل است.

نظریه فرانکل

عشق تنها راهی است که با آن می توان ژرفاي وجود دیگري را دریافت. کسی نمی تواند ازوجود و سرشت فرد دیگري کاملاً آگاه شود، مگر آنکه عاشق او باشد.در معنادرمانی فرانکل،عشق، پدیده اي نیست که از پدیده اصلی دیگري زاییده شده باشد. عشق به اصطلاح، اعتلایافته غریزه جنسی نیست، بلکه خود مانند غریزه جنسی پدیده اي اصلی و ابتدایی است. میل جنسی معمولاً حالتی است از بیان عشق و وقتی جایز و حتی مقدس است که مرکبی براي عشق باشد. پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست، بلکه میل جنسی راهی براي درك عشق است.

نظریه مزلو

در دیدگاه مزلو نیاز به ارضاء تمایلات جنسی هم ردیف نیاز به پاسخگویی به انگیزش هایی چون نیاز به هوا، تشنگی، گرسنگی و نیاز به خواب و غیره و در رده نیازهاي فیزیولوژیک، یا همان نیازهاي اساسی و اولیه و زیربنایی انسان و هر موجود زنده دیگر می باشد. به اعتقاد مزلو، رابطه جنسی، همچون عشق، جایگاه ویژه اي در اصول روانشناختی انسانها بخصوص انسانهاي با درجات بالاي سلامت روانی(خود شکوفا)، دارد. وي می گوید:”تمایلات جنسی و عشق می تواننددرافراد سالم بطور کامل تري در هم ترکیب شوند و غالباً چنین نیز می شوند. این دو مقوله درزندگی افراد سالم(خود شکوفا) بسوي ترکیب و ممزوج شدن با یکدیگر گرایش دارند.

نظریه پرلز

پرلز سائق انسان را وضعیت هاي ناتمام یا گشتالت هاي ناقص می داند. ما بطور نامنظم به سراغ این گشتالت هاي تکمیل نشده می رویم، زیرا آنها را به ترتیب اهمیت منظم کرده ایم. اضطراري ترین وضعیت تا ارضاء نشود، هدایت کننده افکار و رفتار ماست. سپس مهمترین وضعیت بعدي نمایان می شود و به همین ترتیب ادامه می یابد. بر اساس دیدگاه پرلز، مشکلات جنسی فرد زمانی رخ می دهد که بعنوان یک وضعیت ناتمام در فرد باقی بماند و تمامیت او و کل وجود انسانی را به مخاطره اندازد.به اعتقاد پرلز، افراد زیادي از پدر و مادر و فرهنگ خویش آموخته اند که باید انگیزه هاي خودرا فرو نشانند و در نتیجه از بیان انگیزه ها بیم دارند با این حال، جوشش هاي سرکوب شده به سادگی ناپدید نمی شوند و از راههاي دیگري خود را نمایان می سازند. بطور مثال، چه بسا تمایلات قوي جنسی و عطشی فراوان به رابطه و آمیزش جنسی بصورت زهد و پرهیزگاري و انجام افراطی عبادت هاي مذهبی یا ریاضت هاي خاص بروز و تظاهر می نماید. بدین ترتیب با تعارضات و عقده هاي روانی حاصله، سلامت روانی فرد از بین رفته، دچار اختلال روانی می گردد”

نظریه هورناي

هورناي از کسانی است که بر نظریه فروید انتقاد وارد کرده است. او در این باره می گوید :” درهر صورت تجربه نشان می دهد که ارتباط بین محبت و تمایل جنسی یک ارتباط حتمی، ضروري و همیشگی نیست؛ یعنی نمی شود گفت که این دو، یک پدیده هستند یا ریشه و محرك واحدي دارند. به نظر من محبت پدیده اي کاملاً جدا از تمایل جنسی است که می توان گفت تنها دربعضی موارد با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و در یکدیگر تأثیر می گذارند. بسیاري از انحرافها وناتوانیهاي جنسی، ناشی از احتیاج عصبی به محبت است و منشاء احتیاج عصبی به محبت نیزاضطراب اساسی است. کسانی که رابطه جنسی رضایت بخشی ندارند و نمی توانند از نزدیکی جنسی لذت سالم و طبیعی ببرند، بیشتر حریص می شوند و احتمال اینکه ارضاي نیازهاي روانی خود را در امور جنسی جستجو کنند، زیادتر می شود.تجلی مشکلات و ناراحتی هاي افراد عصبی در امور جنسی ممکن است به دو صورت باشد: 1-بصورت میل افراطی و اجباري به نزدیکی جنسی و 2- بصورت خودداري از این امور.این نظر فروید که، وضع، حال و عواطف مخصوص زنان و عمیقترین کشمکش هاي درونی آنان ناشی از کمبود آلت جنسی و حسادتشان نسبت به جنس مذکر است، مورد قبول هورناي نیست. او معتقد است که روحیه مخصوص زن بر پایه بی اعتمادي و تصور مبالغه آمیز او درباره روابط عاشقانه استوار است و تقریباً هیچ ارتباطی با ساختمان اندام جنسی او ندارد.هورناي عقده ادیپ و دوگانگی روانی کودك را به وجهی که فروید بیان کرده است، قبول ندارد. به اعتقاد او پرخاشگري کودك ناشی از غریزه جنسی و رقابت نیست، بلکه ناشی ازدلواپسی و از بیم آن است که مورد بی مهري قرار بگیرد و از حمایت و مراقبت محروم شود.هورناي برخلاف فروید که لیبیدو را نوعی انگیزه جنسی می دانست که در سراسر زندگی، آدمی را آزار می دهد و موجب اختلالهاي روانی در وي می شود، آنرا یک انگیزه هیجانی می پنداشت.از نظر هورناي مسائل جنسی معلول دلواپسی هستند و نه علت آن.

نظریه رشدشناختی

لارنس کلبرگ که یکی از معروفترین نظریه پردازان شناختی است، درباره تناسب رفتار جنسی باجنسیت فرد معتقد است که کودکان مفاهیم جنسی و عشقی را بتدریج یاد می گیرند؛ مطمئناً آنان خود، هویت خویشتن را معین کرده و هویت جنسی دیگران را تشخیص خواهند داد. وقتی پسر یادختر هویت جنسی خود را شناخت، از والد همجنس خود بعنوان الگوي خود پیروي خواهد کرد.

نظریه یادگیري اجتماعی

نظریه پردازان یادگیري اجتماعی مانند آلبرت بندورا و والتر میشل، بر اساس الگوگیري و تقویت معتقدند که، کودکان رفتارهاي جنسی مناسب جنس خود را یاد می گیرند و سپس هویت جنسی خود را می سازندموضوع مورد پژوهش از دیدگاه مکتب اسلام قابل تحلیل و تبیین می باشد . مکتب اسلام استفاده معتدل و سنجیده از لذتهاي دنیوي را براي انسان فطري و جزء شئون سعادت و خوشبختی وي قلمداد کرده است.

هنگام تغییر وتبدیل اجتماعی برای افرادی که امنیت روحی ندارند خانواده بیش از هر موقعی آخرین ملجا می باشد فقط درسایه ازدواج وخانواده است که زن ومردی توانسته در خود حس همکاری ،تعلق و بهم پیوستگی که یگانه شرط رشد و تکامل شخصیت آن می باشد، بوجود آوردند.

از مهم‌ترين فلسفه‌هاي تشكيل زندگي مشترك، آرامشگري زن و شوهر نسبت به يكد‌يگر است. اين آرامش به عواملي وابسته است كه يكي از بارزترين آنها، رابطة جنسي سالم است. آرامش در زندگي زناشويي يا معلول رابطه جنسي سالم است يا ميان اين‌دو به نحوي تلازم وجود دارد و نمي‌توان آنها را از يكديگر جدا كرد.لذا اهمیت شناخت و برسی عواملی که سبب قوام و استحکام این نهاد اجتماعی می گردند، می تواند گامی مفید در راستای ارتقای سطح فرهنگ جامعه باشد. یکی از مهمترین عواملی که بر بقاء و دوام و رشد خانواده اثر می گذارد، روابط سالم و مبتنی بر سازگاری و تفاهم بین اعضاء به ویژه زن و شوهر است.

دیدگاه اسلام

اسلام واپس زدن غریزه جنسی را جایز نشمرده و اساساً شهوت جنسی را زشت و پلید ندانسته، بلکه سعی کرده است که با تدابیر خاصی محبت عمیق وصمیمیت میان زن و شوهر را هر چه بیشتر محکم و استوار گرداند.پیشوایان دین اسلام در راستاي ایجاد چنین پیوندي و ایجاد پویایی و نشاط در رابطه جنسی باهمسر، به زن و شوهر دستور داده اند تا خود را براي یکدیگر بیارایند و خوشبو کنند و آرایش وخوشبویی براي همسر را باعث عفت همسر معرفی می کنند.از جمله پیامبر اکرم(ص) می فرماید:

هر مردي موظف است خود را براي همسرش آراسته نماید همان طور که دوست دارد همسرش براي او خوشنما باشد. “امام کاظم(ع) می فرماید: رعایت نظافت و خوشنمایی مرد از جمله اموري است که بر عفت زن می افزاید. هر آینه زنانی به سبب بی توجهی شوهرانشان به آراستگی ونظافت، از پاکدامنی دست برداشتند”

مکتب اسلام کامروا نشدن زن و نارضایتی جنسی زن را از جفاپیشگی مرد و نادانی او دانسته وآنرا سخت نکوهش کرده است. “پیامبر اسلام(ص) در این باره فرموده است، سه چیز از نادانی است.یکی آنکه شخص با همسر خود قبل از گفتگو و انس، مقاربت کند و پیش از آنکه زن ارضاء شود خود را ارضاء نماید.پرسیدند چگونه چنین کند؟ فرمود: خودداري و درنگ کند تا ازهر دو انزال شود.در مورد اینکه چگونه باید زن را براي برقراري رابطه جنسی آماده ساخت نیز احادیث فراوانی وجود دارد؛ “امام صادق(ع) می فرماید: هرگاه بخواهید با زنانتان آمیزش کنید نخست باید با آنهاشوخی هاي شهوت انگیز نمایید و کاملاً آماده شان سازید، زیرا در این صورت آمیزش براي شماو همسرانتان خوشایندتر و لذتبخش تر می شوددر حدیثی از امام رضا(ع) آمده است: قبل از آمیزش آنچه می توانی با همسرت رفتاري شهوت انگیز پیشگیر، چه این عمل سبب غلبه میل جنسی او می شود و آثار آن در چشم و صورتش نمایان میگردد و می خواهد از تو مانند آن را که تو از وي می خواهی.

نظریه وابس

بر اساس نظریه وابس زن گرایی رادیکال بیان می کند که تحریکات جنسی همراه با سلطه مردان و پیروی زنان مفهوم « جنس» را به همان گونه ای که ما آن را می شناسیم می آفرینند» . بسیاری از زنان خودشان را برحسب جنسیت خودشان که بوسیله مــرد هدایـت شده است تعـریـف می‌کنند: گرایش های جنس مرد سیاسی و قابل دستکاری است. مرد از بدن زن برای تثبیت برتری جنس مذکر خود استفاده می کند. به نوعی سیر صعودی گرایش های جنس در رضایت جنسی مرد آشکار می‌شود دورویه ای که درآن مردان نوعاً حقوق خودشان را براساس بدن های زنان اظهار می‌کنند.

دیدگاه اریکسون

اریک اریکسون (1974/1968) که یکی از شاگردان فروید بود وبعداً نظریه رشد خودرا مطرح کرد استدلال نمود که تجربه بدنی زنان به طور اساسی و بنیادی با تجربه بدنی مردان فرق دارد درحالی که احساس مردان از خود بدنی دربرگیرنده حرکت از درون به سوی فضای بیرون است این احساس زنان متوجه فضای درونی است احساسی ازمحصور واحاطه کردن . زنان حسرت آلت رجولیت ندارند؛بلکه آن احساس متفاوت ولی بسیار مثبت ازبدن (جسم) خود دارند. درواقع اریک اریکسون براین نظرات که مردان نسبت به زنان حسادت می کنند زیرا زنان توانایی تولید حیات را دارند .برای غلبه براین حسرت رحم مردان برای موفقیت در دنیا احساس نیاز می کنند واین امر منجر به بیرون گرا شدن آنان می شود.

دیدگاه آلفرد آدلر

اهمیت امورجنسی را درزندگی زناشویی انکار کرده است وی اعتماد داده که برای انتخاب همسری تک،جذابیت جنسی نقش مهمی را بازی می کند. اما به نظر ادلر تنهاشرط مهم نیست روابطی که فقط برتمایلات جنسی استوار باشد، نمی توانند یک رابطه کامل باشد.به عقیده وی گروهی ازمردم هیچ وقت رفیق و شریک مناسب خود را نمی یابند کسانی هستند که نمی توانند مساله محبت را درست حل کنند و برای اینکه ناتوانی خود را از نظر دور بدانند، بهانه های مختلف می تراشند .به گفته ماسترزوجانسون آمیزش صمیمانه ترین شکل ارتباط بین زن ومرد است بنابراین انتقادهای اتاق خواب،خیلی زود به سایر جنبه های زندگی زناشویی گسترش می یابد.اما عکس آن هم صحیح است. روابط جنسی می تواند آینده تمام نمای روابط خانوادگی باشد. انتقاد ها وتضادهائی که در سایر زمینه ها وجود دارد ممکن است به شکل انتقاد از روابط جنسی مطرح شود درنتیجه گوشه وکنایه های آزاد شده درباره ناتوانی جنسی وهمسر ، چه بسا به هیچ وجه وارد نبوده وصرفاً به منظور انتقام گیری وتسلط بر طرف مقابل باشد.

نظریه میشل

میشل وبندورا که معتقدند رفتارهای نقش جنسیتی مانند همه رفتارهای دیگر به وسیله فرایندهایی کسب می شوند نظریه یادگیری اجتماعی را به رشد جنسیت مربوط کردند. تصور شده است که رفتارنمادجنسی از تقویت افتراقی پسران ودختران منتج می شود، به طورکلی دختران برای مثال پاسخ مساعدتری تا پسران برای بازی با عروسک درباخت را دارندوپسران درمقایسه با دختران به احتمال بیشتر برای بازی با اتومبیل وکامیون تقویت می شوند. چون براساس جنس کودک چنین رفتارهایی پیامدهای متفاوتی به وجود می آورند درنتیجه فراوانی این رفتارها درپسران ودختران متفاوت است.

نظریه سربین

سربین واسیر افکین معتقدند که دانش درباره جنسیت درست زمانی که کودکان آن را کسب می کنند بیش ترین انعطاف ناپذیری را دارد واین انعطاف ناپذیری با کسب اطلاعات بیش تر درباره جنسیت به تدریج انعطاف پذیرتر می شود زیرا درمراحل اولیه کسب دانش افراد میزان محدودی اطلاعات دارند وبنابراین می­توانند آن را حفظ و به صورت محدود به کاربرند. بنابراین مردان یا پرخاشگر هستند یا نیستندزنان یا عاطفی هستند یا نیستند ولی هیچ حد فاصل بین این دو وجود ندارد به مرور زنان که اطلاعات بیش تری کسب می شود دانش او پیچیده تر ومتحمل تر می شود بنابراین اکنون مردان به طور متوسط پرخاشگرتر اززنان هستند ولی همه مردان پرخاشگر نیستند وهمه زنان نیز غیر پرخاشگر نیستند این نشان می دهد که درمراحل اولیه رشد کودکان جنسیت را به عنوان شیره ای برای طبقه بندی جهان به صورت انعطاف ناپذیربه کار می گیرند ولی با افزایش سن آنها برای تقسیم بندی جهان از شیوه‌ای دیگر بهره می گیرند.

نظریه الیزابت جین هی :ارتباط جنسی را نمی توان درقالب رضایتمندی فیزیولوژیک تبیین کرد،ارتباط جنسی را نمیتوان به تنهایی درک کرد،زیرا که سالهای متمادی، رابطه ای بسیار قدرتمند بین خرد دو انسان بوده است.

نظریه مک آیدر: خانواده عبارت است از روابط جنسی معین و بادوامی که تولید اطفال و پرورش فرزندان را برعهده دارد.

عوامل موثر بر نارضايتي جنسي در زندگي زناشويي

1.عوامل رواني: اين عوامل شامل افسردگي، اضطراب، ترس مرضي و… است. افراد افسرده احساس بي‌حسي پايدار، نااميدي، درماندگي، بي ارزشي و گناه مي كنند و عموماً تعلق خاطر خود را نسبت به زندگي، شغل و ساير فعاليت هايي كه قبلاً برايشان لذت بخش بوده، از جمله فعاليت هاي جنسي از دست مي دهند. درپژوهشي كه در سال 1385 بر روي 150 زوج بارور و نابارور انجام شد، مشخص گرديد كه بين رضايت جنسي و افسردگي همبستگي معنادار منفي وجود دارد.

2.بيماري هاي جسمي: بهداشت جنسی عبارت است از یکپارچگی و هماهنگی میان ذهن، احساس و جسم که جنبه هاي اجتماعی و عقلانی انسان را در مسیر ارتقاء شخصیت او سوق داده و منجر به ایجاد ارتباط و عشق می شود. بنابراین هرگونه اختلال که منجر به ناهماهنگی و در نتیجه عدم رضایت از رابطه جنسی گردد می تواند نارسایی عملکرد جنسی را به همراه داشته باشد. نتيجه پژوهشي با عنوان «اختلال در عملکرد جنسی و ارتباط آن با کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به سرطان» نشان داد كه بيشترين اختلال در زنان مبتلا به سرطان در بعد تمایلات جنسی و تحریک یا برانگیختگی جنسی بوده است .

3.شاغل بودن زوجين: برخي يافته ها نشان مي دهند كه در روابط زوجين هر دو شاغل مشكلات زوجي مهمي وجود دارد و در مقايسه با ميانگين طلاق، طلاق در زوجين هر دو شاغل بيشتر است.

4.ناباروري: در اين زمينه پژوهش هاي داخلي نتايج متناقضي در بر داشته است. در پژوهشي كه مقايسه 150 زوج بارور و نابارور تبريز را در برداشت اختلاف معناداري در شاخص رضايت جنسي بين زوجين بارور و نابارور مشاهده نشد. همچنين در پژوهشي مشابه در مشهد كه مقايسه 100 زوج بارور و نابارور بود نيز نتيجه مشابهي به دست آمد. اما در پژوهشي با عنوان «مقايسه سلامت رواني و مشكلات جنسي زنان بارور و نابارور تهران» كه بر روي 45 زوج بارور و نابارور انجام شد، مشخص گرديد كه زنان نابارور در مقايسه با زنان بارور از مشكلات جنسي بيشتري رنج مي برند.

5.مدت زمان ازدواج و فاصله سني زوجين: تقريبا تمام پژوهش ها به همبستگي منفي بين مدت زمان ازدواج و رضايت از روابط جنسي اشاره كرده اند. به عنوان مثال بخشايش و مرتضوي در پژوهش روي 50 زوج به اين نتيجه رسيدند كه هرچه از مدت زمان ازدواج زوجين مي گذرد ميزان رضايت جنسي آنها كمتر مي شود كه شايد از بين رفتن تازگي طرفين يك عامل مهم باشد. همچنين نتايج پژوهشي تحت عنوان «ارتباط رضايت جنسي با عوامل فردي در زوجين» نشان داد كه رضايت جنسي به طور معناداري با فاصله سني زوجين و مدت زمان ازدواج مرتبط است.شاهواري و همكاران نيز در پژوهش خود كه روي 1014 زن در گچساران انجام شد به نتايج مشابهي دست يافتند.

6.تحصيلات و درآمد پايين: در اين مورد نيز نتايج تحقيقات داخلي متناقض است. پژوهش شاهواري و همكارانكه بر روي 1014 زن انجام شد حاكي از ارتباط معنادار بين رضايت جنسي و وضعيت اقتصادي بود. اما رحماني و همكاران ارتباط معناداري بين رضايت جنسي با وضعيت اقتصادي و تحصيلي را در نيافتند .

7.زايمان سزارين: علي رغم آنكه بسياري از زنان زايمان سزارين را به علت توانايي در برقراري روابط جنسي موفق و راضي پس از زايمان انتخاب مي كنند اما پژوهش شريعتی و همكاران، نشان داد كه رضايت روابط زناشويي در گروه زايمان واژينال به طور معناداري از سزارين بيشتر بود.

8.الكسي تايميا: الكسي تايميا به عنوان مجموعه اي از نقايص شناختي و عاطفي در بيان، توصيف، شناسايي و تمايز احساسات تعريف شده است. در پژوهشي كه بر روي 100 دانشجوي دختر متاهل به منظور بررسي رابطه الكسي تايميا با رضايت جنسي انجام شد، همبستگي منفي بين رضايت جنسي و الكسي تايميا ديده شد.

تحقیقات نشان می دهد که مسائل جنسی ازلحاظ اهمیت در ردیف مسائل درجه اول یک زندگی زناشویی قرار دارند وسازگاری در روابط جنسی ازمهمترین علل خوشبختی زندگی زناشویی است. به طوری که اگراین روابط ارضا کننده وکامل نباشدمنجر به ناراحتی شدید، اختلافات وحتی ازهم پاشیدگی خانواده می شود. داشتن اطلاعات کافی درمورد امور جنسی توازن میان مقدار شهوت وتمایل جنسی بین زن و مرد و انجام اعمال جنسی بدون دغدغه و ترس از موضوعات اساسی ارضای تمایلات جنسی است و ازدواج های صحیح ومطمئن باعث سازگاری جنس بیشتر می شوند. نزدیکی تماس بدنی تنها و فقط به منظور تولید مثل نیست بلکه وسیله نظارت صمیمانه عشق، آرامش وارتباطی است که با احساس امنیت همراه با حس وابستگی به یکدیگر و ارضای خاطر و غلبه بر تنهایی و جدایی است .

منبع

حسینی، مرضیه (1393)، رابطه مؤلفه‌های جنسی و مهارت‌های ارتباطی با رضایت زناشویی، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0